حکایتی جالب و تامل برانگيز* حتما بخوانيد*

shivan

New Member
ارسال ها
17
لایک ها
155
امتیاز
0
#1
من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی

او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا


من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت


معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود

خودکارش روز قبل تمام شده بود

معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش

بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید

سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت


روزنامه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود!


من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه
آن را به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه

برای اولین بار بود در زندگی اش
که این همه به او توجه شده بود !!!

چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود


وقت قضاوت بود
جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

من خوشحال بودم که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند


زندگی ادامه دارد …
هیچ وقت پایان نمی گیرد …

من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!


من ، تو ، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم

هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

اما من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!

 

Fallen

Well-Known Member
ارسال ها
779
لایک ها
760
امتیاز
93
#2
پاسخ : حکایتی جالب و تامل برانگيز* حتما بخوانيد*

معلم اجتماعی ما میگفت

یه بحثی هست به نام روانشناسانه کردن امور

برای اعتیاد ، یه کارشناس میارن تو تلویزیون بعدشم اون میگه آره اینا بی اراده هستن و باید نه گفتن را بیاموزیم و...

در حالی که اصلا به شرایط زندگی افراد و برخوردی که در جامعه با اونا میشه توجه نمیشه

در بعضی کشور ها یه قانون مفیدی هست که اگه تشخیص بدن والدین صلاحیت ندارن بچه رو ازشون میگیرن

و واقعا هم شرایط شون بهتر میشه

کاش در کشور ما هم همچین قانونی باشه ، نمیگم جادو میکنه ولی بی تاثیر هم نیست

حتی در بعضی از روزنامه ها هم که شرایط سخت کودکی مجرم رو مینویسه بازم مردم به مجرمه فحش میدن

واقعا تاسف باره
 
ارسال ها
284
لایک ها
207
امتیاز
0
#3
پاسخ : حکایتی جالب و تامل برانگيز* حتما بخوانيد*

آره به نظر من بهتره.مهر مادری و مهر پدری به چه درد بچه میخوره وقتی بخواددر اینده بد بخت بشه؟؟؟؟
تازه پدر و مادر جدیدش میتونن اون مهر رو خیلی بهتر بهشون بدن.:52:
 

seyed iman

Well-Known Member
ارسال ها
1,326
لایک ها
998
امتیاز
113
#4
پاسخ : حکایتی جالب و تامل برانگيز* حتما بخوانيد*

خیلی دانشمندا وضع بدی داشتن.
مثلن پدر فردریک ویلهم بسل یک برده بود!!یک برده!!
و خیلی مثالهای دیگه هم هست.
و البته من نمیگم همه باید تحمل کنند !!حدیث داریم از پیامبر: يكاد الفقر ان يكون كفرا
ولی ما نمیتونیم کسی که مجرمه(به هر دلیلی) بگیریم بوسش کنیم بگیم"خیلی لطف کردید.ببخشید اذیت شدید.بفرمایید این پول هم مال شما چون آدم کشتید و شرایطتون سخت بوده!!"
و اتفاقن در اسلام شرایط مجرم پیش بینی شده.مثلن حکم دزدی قطع دسته.ولی اگر از سر گرسنگی و برای اینکه نمیری دزدی کنی دستت قطع نباید بشه.و البته تو کشور ما این قانونا نیست!!یعنی قواین اسلام اجرا نمیشه.البته خب سخته اجراش چون جوامع بین الملل هجوم میارند و خودشونو میزنن به بی شعوری و میگن این کار غیر انسانیه!!!یارو زده کلی آدمو کشته!!باید تیکه پارش کنند!!اونوقت خارجیا اعدامش هم نمیکنند!!بعد میان به ما گیر میدن!
و جهت اطلاع اون دوستمون برای فرزند.اگر پدر مادری خوب از بچه شون نگه داری نکنند بچه رو ازشون باید گرفت(تو قانون ایران هست)ولی خب فکر نکنم خوب اجرا شه.
برای مردمانی که مشکل دارند همه آدما باید کمکشون کنند که سختی نکشند و شرایطشون مساعد باشه.ولی دیگه وقتی کسی مجرم شد باید مطابق قانون باهاش برخورد کرد.
آیه دوی سوره النور میگه در کار دین خدا مهربانی نکنید.یعنی نگید گناه دارند و قانون رو اجرا نکنید.البته اون سوره در مورد یک گناه دیگه هست.
در کل خیلییییییییییی بد و دردناکه که آدما برابر زندگی رو شروع نمیکنند.مثل مسابقه دویی هست که بعضی ها یکم جلوتر و بعضی ها خیلی عقب تر مسابقه رو شروع کنند!!
البته برای ما این باعث میشه نتونیم برنده رو مشخص کنیم.ولی برای خدا نه.خدا با وجود اینکه بنده هاش شروع های متفاوتی دارند میتونه نسبت به خودشان و با عدالت قضاوت کند.
باید کمک کنیم به هر کی به کمک احتیاج داره.
ولی اگر خیلی به این بحث فکر کنیم که بلخره کمک های مردم هم محدوده و همیشه این بی عدالتی ها هست افسرده میشیم!!:20:
 

Fallen

Well-Known Member
ارسال ها
779
لایک ها
760
امتیاز
93
#5
پاسخ : حکایتی جالب و تامل برانگيز* حتما بخوانيد*

ممنون از اطلاع رسانیتون

ولی الان خیلی بچه ها پدرای معتاد و وضع زندگی افتضاح دارن و هنوزم پیش همون پدرا هستن

منم نمیگم بگیریم بوسشون کنیم ولی این هم درست نیست که همه چیزو بندازیم گردن خود طرف

بعضی وقتا حتی خود ما وقتی داریم اسراف میکنیم یا انفاقی که انقدر در اسلام سفارش شده رو گذاشتیم کنار

در این گناها خیلی بیشتر از اون قاتله دست داریم و درسته که این ور کسی کار به کارمون نداره

ولی اون دنیا خدا بدجور میاد یقمونو میچسبه حقمون هم هست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
بالا