داستان كوتاه(طمع دكتر)

Ayfar

New Member
ارسال ها
18
لایک ها
25
امتیاز
0
#1
پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت

با سرعت وارد بيمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.

بچه ماشین بهش زد و فرار کرد
پرستار: این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.

خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم
پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.


صبح روز بعد…


همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید...
 
بالا