aminsafari

New Member
ارسال ها
30
لایک ها
55
امتیاز
0
#1
انتقال حرارت در نانو سیالات

مقدمه

استفاده از سیالات به منظور انتقال حرارت از سالها پیش مورد توجه بوده است. همچنین از سالها پیش مشخص شده بود که با اضافه نمودن ذرات جامد به صورت معلق به سیال پایه، انتقال حرارت افزایش خواهد یافت چرا که ضریب هدایت حرارتی این ذرات، صدها مرتبه بیشتر از سیالات پایه می*باشد. در نتیجه انتظار می*رود با استفاده از این ذرات در سیال پایه، انتقال حرارت سیال افزایش قابل ملاحظه*ای داشته باشد. ذرات جامدی که به این منظور مورد استفاده قرار می*گیرند از انواع مختلفی نظیر ذرات فلزی، غیر فلزی و یا پلیمری می*باشند. همانطور که عنوان شد این مسأله یعنی افزایش ضریب هدایت حرارتی سیال با افزودن ذرات ریز به سیال موضوع جدیدی نبوده و از حدود صد سال پیش در رابطه با ذرات میلی*متری و میکرومتری مورد توجه قرار گرفته است.

نانو سیالات:

با وجود افزایش انتقال حرارت توسط ذرات میکرومتری افزوده شده به سیال پایه،* استفاده از ذرات جامدی این ابعاد، مشکلاتی نیز ایجاد می*نماید که از آن جمله می*توان به موارد زیر اشاره نمود:

- رسوب یا ته نشینی ذرات (Sedimentation)

- سائیدگی(Erosion)

- مسدود نمودن لوله*ها (Fouling )

- افزایش افت فشار در مجرای سیال (pressure drop of the flow channel)

پیشرفتهای صورت گرفته در تکنولوژی مواد امکان غلبه بر مشکلات فوق را با استفاده از نانو ذرات جامد فراهم کرده است. در واقع نانو سیالات را می*توان با تعریفی اینچنین معرفی کرد:

سیالات حاوی ذرات معلق جامد که سبب ایجاد جهشی در پدیدة انتقال حرارت می*شوند.

این نانو ذرات می*توانند خواص انتقالی و حرارتی سیال پایه را تغییر دهند.

روش*های تولید نانو سیالات

با توجه به اینکه موضوع مورد بحث، انتقال حرارت در نانو سیالات است، به طور خلاصه به روش تولید نانو سیالات پرداخته می*شود. به طور عمده 2 روش برای تولید نانو سیالات متصور است



1) روش دو مرحله*ای (Two-step process)


مرحله نخست این روش شامل تولید نانو ذرات به صورت یک پودر خشک بوده که اغلب توسط کندانس نمودن با یک گاز بی اثر انجام می*شود. در مرحلة بعد نانو ذرات تولید شده در سیال پخش می*گردند.

نکتة اساسی در این روش تجمع نانو ذرات بر اثر چسبندگی آنها به همدیگر است که از معایب این روش به شمار می*آید. شکل (1) این مطلب را به طور واضح نشان می*دهد.

2) روش تک مرحله*ای (Single-step process)

در این روش از یک مرحله که تبخیر مستقیم است استفاده می*گردد. مزیت استفاده از این روش آن است که تجمع ذرات بر اثر چسبندگی آنها به یکدیگر به طور قابل ملاحظه*ای کاهش یافته و به حداقل می*رسد. شکل 2 گویای این موضوع می*باشد.


همچنین یک نکته اساسی در روش*های تولید نانو سیالات ایجاد پایداری برای ذرات معلق جامد، با بهره*گیری از خواص سطحی ذرات معلق و نیز پیشگیری از ایجاد خوشه*ای ذرات است. در این راستا سه روش عمده وجود دارد:

1- تغییر میزان pH

2- استفاده از سورفکتانت*ها (surface activators)

3- استفاده از ارتعاشات مافوق صوت (ultrasonic vibration
 

aminsafari

New Member
ارسال ها
30
لایک ها
55
امتیاز
0
#2
6 حالت ماده

محققان ناسا حالت جدیدی از ماده را کشف کردند که حالت چگالیده فرمیونی نام دارند . طی مدت زمان طولانی ماده را به سه حالت می شناختند که عبارت بودند از جامد ، مایع و گاز . اما امروزه می دانیم که این سه حالت تنها نیمی از از حالت های شناخته شده هستند و حداقل شش حالت برای ماده وجود دارد . این شش حالت عبارتند از : جامد ، مایع ، گاز ، پلاسما ، حالت چگالیده بوز - انیشتین و حالت چگالیده فرمیونی . دکتر جین دبورا سرپرست گروه دانشمندانی که چگالش فرمیونی را کشف کردند درباره یافته های جدید می گوید : دسامبر سال گذشته زمانی که حالت جدید را کشف کردیم برای ما اوقات هیجان انگیزی بود گروه ما هم به خاطر هیجان ناشی از پیشرفت های چشمگیر و هم به خاطر رقابت فشرده برای کشف حالت جدید بسیار سخت کار می کرد تا این که نتیجه دلخواه به دست آمد .

اگر از دانش آموزان دوره دبیرستان خواص معمولی مواد را بپرسید پاسخ می دهند : جامدها شکل ثابتی دارند و از نظر فیزیکی سخت هستند اما قابلیت خرد شدن را هم دارند . مایعات به آسانی جریان می یابند اما متراکم کردن آنها بسیار سخت است و در هر ظرفی قرار گیرند شکل ظرف را به خود می گیرند . گازها کمترین چگالی را در مقایسه با سایر حالات دارند و به آسانی متراکم می شوند . گازها نه تنها در هر ظرفی قرار شکل ظرف را به خود می گیرند ، بلکه در تمام حجم ظرف پراکنه می شوند و تمام فضای ظرف را اشغال می کنند . چهارمین شکل ماده پلاسما است . این حالت تقریباً شبیه گاز است اما اتم های سازنده پلاسما به الکترون ها و یون ها شگافته شده اند . خورشید نمونه ای از پلاسما است . در واقع بیشتر ماده جهان به صورت پلاسما است . پلاسماها معمولاً بسیار داغ اند از این رو نمی توان پلاسما را تولید کرد و در ظرف های معمولی نگهداری کرد . پلاسما را با استفاده از میدان مغناطیسی می توان در یک محدوده از فضا حبس کرد .

پنجمین شکل ماده ، حالت چگالیده بوز – انیشتین است که در سال 1995 کشف شد . این حالت از ماده زمانی پدید آمد که دانشمندان موفق شدند بوزون ها زا تا دمایی بسیار پایین سرد کنند . در دماهای بسیار پایین ، بوزون ها به صورت سوپرذرات منفردی درمی آیند که بیشتر از آن که ذره مادی باشند موج مانند به نظر می رسند . این حالت از ماده بسیار شکننده است و نور به آهستگی از میان آن عبور می کند . پس از چند سال از کشف حالت چگالیده بوز – انیشتین ، اینک حالت چگالیده فرمیونی هم به حالت های قبل اضافه شده است . این شکل از ماده چنان بدیع است که هنوز اقلب خواص آن ناشناخته است . اما آنچه که مسلم است ، این حالت در دمای بسیار پایین هم قابل دسترسی است . دکتر جین و همکارانش برای دستیابی به این ماده جدید ، تعداد 500 هزار اتم پتاسیم با عدد جرمی 40 را تا دمای کمتر از یک میلیونیم کلوین سرد کردند .این دما بسیار نزدیک به صفر مطلق است . در این حالت اتم های پتاسیم بدون آن که چسبندگی میان آنها وجود داشته باشد ، به صورت مایع جریان می افتند . پایین تر از این دما چه اتفاقی می افتد ؟ جواب این سوال را کسی نمی داند . دانشمندان در حال حاضر برای یافتن پاسخ این سوال به تحقیق مشغولند . حالت چگالیده فرمیونی تا حدی شبیه چگالش بوز – انیشتین است .


اگر از دانش آموزان دوره دبیرستان خواص معمولی مواد را بپرسید، در پاسخ می گویند جامد ها شکل ثابتی دارند و از نظر فیزیکی سخت هستند اما قابلیت خرد شدن را هم دارند. مایعات به آسانی جریان می یابند اما متراکم کردن آنها بسیار سخت است ودر هر ظرفی قرار بگیرند شکل آن ظرف را به خود می گیرند. گاز ها کمترین چگالی را در مقایسه با سایر حالات دارند و به آسانی متراکم می شوند. گاز ها نه تنها در هر ظرفی قرار بگیرند شکل ظرفی را به خود می گیرند، بلکه در تمام حجم ظرف پراکنده می شوند و تمام فضای ظرف را اشغال می کنند. چهارمین شکل ماده پلاسماست. این حالت تقریباً گاز مانند است اما اتم های سازنده پلاسما به الکترون ها و یون ها شکافته شده اند. خورشید نمونه ای از حالت پلاسما است. در واقع بیشتر ماده جهان به شکل پلاسما است. پلاسما ها معمولاً بسیار داغ هستند از این رو نمی توان پلاسما را تولید و در ظرف های معمولی نگهداری کرد. پلاسما را با استفاده از میدان مغناطیسی می توان در یک محدوده از فضا حبس کرد. پنجمین شکل ماده، حالت چگالیده بوز _ اینشتین است که در سال ۱۹۹۵ کشف شد. این حالت از ماده زمانی پدید آمد که دانشمندان موفق شدند بوز ون ها را تا دمایی بسیار پایین سرد کنند. در دماهای بسیار پایین، بوزون ها به صورت سوپر ذرات منفردی درمی آیند که بیشتر از آنکه ذره مادی باشند موج مانند به نظر می رسند. این حالت از ماده بسیار شکننده است و نور به آهستگی از میان آن عبور می کند. پس از چند سال از کشف حالت چگالیده بوز _ اینشتین، اینک حالت چگالیده فرمیونی هم به حالت های قبلی اضافه شده است. این شکل از ماده چنان بدیع است که هنوز اغلب خواص آن ناشناخته است. اما آنچه که مسلم است این حالت هم در دمای بسیار پایین قابل دسترسی است. دکتر جین و همکارانش برای دستیابی به این حالت جدید، تعداد ۵۰۰ هزار اتم پتاسیم با عدد جرمی ۴۰ را تا دمایی کمتر از یک میلیونیوم کلوین سرد کردند. این دما بسیار نزدیک به صفر مطلق است. در این حالت اتم های پتاسیم بدون آنکه چسبندگی میان آنها وجود داشته باشد، به صورت مایع جریان یافتند. پایین تر ازاین دما چه اتفاقی می افتد؟ جواب این سئوال را کسی نمی داند. دانشمندان در حال حاضر برای یافتن پاسخ این سئوال به تحقیق مشغول هستند. حالت چگالیده فرمیونی تا حدی شبیه چگالش بوز - اینشتین است. هر دو حالت از اتم هایی تشکیل شده اند که این اتم ها در دمای پایین به هم می پیوندند و جسم واحدی را تشکیل می دهند. در چگالش بوز - اینشتین اتم ها از نوع بوزون هستند در حالی که در چگالش فرمیونی اتم ها فرمیون هستند. تفاوت میان بوزون ها و فرمیون ها چیست؟ رفتار بوزون ها به گونه ای است که تمایل دارند با هم پیوند برقرار کنند و به هم متصل شوند. یک اتم در صورتی که حاصل جمع تعداد الکترون، پروتون و نوترون هایش زوج باشد. بوزون است به عنوان مثال اتم های سدیم بوزون هستند زیرا اتم های سدیم در حالت عادی یازده الکترون، یازده پروتون و دوازه نوترون دارند که حاصل جمع آنها عدد زوج ۳۴ می شود. بنابراین اتم های سدیم این قابلیت را دارند که در دماهای پایین به هم متصل شوند و حالت چگالیده بوز - اینشتین را پدید آورند اما از طرف دیگر فرمیون ها منزوی هستند. این ذرات طبق اصل طرد پائولی هنگامی که در یک حالت کوانتومی قرار می گیرند همدیگر را دفع می کنند و اگر ذره ای در یک حالت کوانتومی خاص قرار گیرد مانع از آن می شود که ذره دیگری هم بتواند به آن حالت دسترسی یابد. هر اتم که حاصل جمع تعداد الکترون، پروتون و نوترون هایش فرد باشد، فرمیون است. به عنوان مثال، اتم های پتاسیم با عدد جرمی ۴۰ فرمیون هستند زیرا دارای ۱۹ الکترون، ۱۹ پروتون و ۲۱ نوترون هستند و حاصل جمع این سه عدد برابر ۵۹ می شود. دکتر جین و همکارانش بر پایه همین خاصیت انزوا طلبی فرمیون ها روشی را پیش گرفتند و از میدان های مغناطیسی کنترل شونده ای برای انجام آزمایش ها استفاده کردند. میدان مغناطیسی باعث می شود که اتم های منفرد با هم جفت شوند و میزان جفت شدگی اتم ها در این حالت با تغییر میدان مغناطیسی قابل کنترل است. انتظار می رفت که اتم های جفت شده پتاسیم خواص همانند بوزون ها داشته باشند اما آزمایش ها نشان دادند که در بعضی از اتم ها که میزان جفت شدگی ضعیف بود هنوز بعضی از خواص فرمیونی خود را از دست نداده بودند. در این حالت یک جفت از اتم های جفت شده می تواند به جفت دیگری متصل شود و این جفت شدگی به همین ترتیب ادامه یابد تا اینکه سرانجام باعث تشکیل حالت چگالیده فرمیونی شود. دکتر جین شک داشت که جفت شدگی اتم های مشاهده شده همانند جفت شدگی اتم های هلیوم مایع باشد که به آن ابرشارگی می گویند. ابر شاره ها نیز بدون آنکه خاصیت چسبندگی میان آنها باشد به راحتی جریان می یابند. وضعیت مشابه دیگر، حالت ابررسانایی است. در یک ابر رسان الکترون های جفت شده (الکترون ها فرمیون هستند) بدون آ نکه با مقاومت الکتریکی مواجه شوند به راحتی جریان می یابند. علاقه وافری به ابررسانا ها وجود دارد زیرا از آنها برای تولید الکتریسیته پاک و ارزان می توان استفاده کرد. در صورتی که استفاده از ابر رساناها در تکنولوژی میسر شود، قطار های برقی سریع السیر و کامپیوتر های فوق سریع با قیمتی پایین روانه بازار خواهد شد. اما متاسفانه استفاده از ابر رساناها حتی تحقیق درباره آنها دشوار است. بزرگ ترین مشکل این است که حداقل دمایی که لازم است تا یک ابررسانا ایجاد شود. ۱۳۵ _ درجه سلسیوسی است. بنابراین نیتروژن مایع یا دستگاه سرد کننده دیگری لازم است تا سیم های رابط و هر وسیله جانبی دیگری که الکترون های جفت شده در آن محیط قرار می گیرند را سرد نگه دارد. این فرآیند هزینه زیادی می خواهد و به دستگاه های پرحجمی نیاز دارد. اما اگر ابر رسانایی بر دمای اتاق برقرار شود، کار کردن با آن فوق العاده راحت می شود و استفاده از آن به خاطر مزیت های یاد شده سریعاً افزایش می یابد. دکتر جین می گوید، کنترل میزان جفت شدگی اتم ها با استفاده از تغییر میدان مغناطیسی، همانند تغییر دما برای یک ابررساناست. این روند ما را امیدوار می کند که بتوانیم آموخته های خود از چگالش فرمیونی را به دیگر زمینه ها از جمله ابررسانایی در دمای اتاق تسری دهیم. ناسا کاربرد های زیادی را برای ابررسانه ها در نظر گرفته است. به عنوان مثال استفاده از ابر رساناها باعث خواهد شد که مدار ماهواره های چرخنده به دور زمین با دقت بسیار بالایی کنترل شوند. خاصیت اصلی ابررسانا ها به دلیل نداشتن مقاومت الکتریکی امکان انتقال جریان الکتریکی بزرگی در حجم کوچکی از ابررسانا است. به همین خاطر اگر به جای سیم های مسی از ابررساناها استفاده شود، موتور های فضاپیما ها تا ۶ برابر نسبت به موتور های فعلی کوچک تر و سبک تر خواهند شد و باعث می شود که وزن و هزینه ارسال فضاپیما بسیار کاهش یابد. از دیگر زمینه هایی که ابررساناها می توانند نقشی اساسی در آنها بازی می کنند می توان کاوش های بعدی انسان از فضا را نام برد. ابررسانا ها بهترین گزینه برای تولید و انتقال بسیار کارآمد انرژی الکتریکی هستند و طی شب های طولانی ماه که دما تا C ۱۷۳ _ درجه سانتی گراد پایین می آید و طی ماه های ژانویه تا مارس دستگاه های MRI ساخته شده از سیم های ابررسانا، ابزار تشخیصی دقیق و توانمندی در خدمت سلامت خدمه فضاپیما ها خواهد بود. "



دید کلی :
یونانیان باستان ، عالم را متشکل از چهار عنصر آتش ، خاک ، آب و هوا می*دانستند. امروزه دانشمندان بکمک این عناصر ، تمام اجزای تشکیل دهنده جهان را آن طور که هست ، توضیح می*دهند. آتش بیانگر انرژی بوده و سه عنصر دیگر نشان دهنده سه حالت از ماده جامد ، مایع و گاز) می*باشند. بر طبق این تقسیم بندی ، مواد جامد دارای شکل و ابعاد مشخصی بوده و همچنین جرم ، حجم و وزن مشخصی دارند.

مایعات و گازها شاره هستند، یعنی جریان می*یابند. این اجسام شکل معینی ندارند و شکل ظرفی را که در آن قرار دارند بخود می*گیرند، در حالیکه مقدار معینی دارند. مثلا مقدار آب ، دی اکسید کربن ، هوا ، شیر و غیره جرم قابل اندازه گیری و معینی دارند، اما نمی*توانند همانند جامدات با اعمال نیروی پس زنی کشانی ، در مقابل تغییر شکل ، مقاومت کنند.

آزمایشات ساده :
مقدار معینی مایع ، حجم مشخصی دارد، گاز چنین نیست. اگر یک لیتر شیر را در چهار لیوان بریزیم، در مجموع همان یک لیتر حجم را اشغال می*کند. حجم اشغال شده توسط سطح افقی بالای شیر در لیوان مشخص می*شود. همین سطح است که باعث تمایز مایعات از گازها می*شود.
اگر گاز سنگین و قابل روئیت (رنگی) کلر را از ظرفی به ظرف دیگر بریزیم و در ظرف را باز بگذاریم ، گاز درون ظرف باقی نمی*ماند. گازها همانند مایعات ، سطح افقی در بالای حجم اشغال کرده خود ندارند و در همه جا پخش می*شوند. بنابراین ، حجم گاز برابرحجم هر ظرفی است که در آن قرار می*گیرد.






جامد :
در حالت جامد ، نیروهای بین مولکولی ، بقدری قویتر از انرژی جنبشی هستند که باعث سخت شدن جسم در نتیجه عدم جاری شدن آن می*گردند. جامدات شکل و حجم معینی دارند. در جامدات فاصله مولکولها مانند فاصله آنها در مایع است. جامدات نمی*توانند مانند وضعیتی که حالات مایع و گاز دارند، آزادانه به اطراف حرکت کنند. بلکه ، در جامد ، مولکولها در مکانهای خاصی قرار می*گیرند و فقط می*توانند در اطراف این مکانها حرکت نوسانی رفت و برگشتی بسیار کوچک انجام دهند.

این حرکت نوسانی ، بخصوص در جامدات بلورین ، کاربردهای صنعتی و علمی زیادی را برای این دسته از مواد به دنبال دارد.

مایع :
در حالت مایع ، مولکولها بهم نزدیک*تر بوده، بطوریکه نیروهای مابینشان قویتر از انرژی جنبشی آنان می*باشد. از طرف دیگر ، نیروها آنقدر قوی نیستند که قادر به ممانعت از حرکت مولکولها گردند. از این روست که جریان مایع از ظرفی به ظرف دیگر شدنی است، اما نسبت سرعت جاری شدن آب در مقایسه با مایعات دیگر از قبیل روغنها و گلسیرین بسیار متفاوت است که این تفاوت در سرعت جاری شدن ، میزان مقاومت یک مایع در مقابل جاری شدن ،یعنی ویسکوزیته آن خوانده می شود که خود تابعی از شکل ، اندازه مولکولی ، درجه حرارت و فشار می*باشد. بنابراین مایعات حجم معین و شکل نامعینی دارند.

فاصله مولکولها در مایعات در مقایسه با گازها بسیار کم است. در مایعات ، مولکولها به اطراف خود حرکت می*کنند و به سهولت روی هم می*لغزند و راحت جریان (شارش) پیدا می*کنند. مواد مایع با قابلیت شکل پذیری و جریان یافتن در شبکه*های ریز ، کاربردهای زیادی در صنعت پیدا کرده*اند.

گاز :
حالت فیزیکی مواد در شرایط فشار و درجه حرارت طبیعی ، بستگی به اندازه مولکولی و نیروهای فی*مابین آن دارد. اگر مقدار کمی از یک گاز ، در یک تانک نسبتا بزرگی قرار گیرد، مولکولهای آن با سرعت در سرتاسر تانک پخش می*شوند. پخش سریع مولکولهای گاز دلالت بر آن می*کند که نیروهای موجود فی*مابین مولکولها ، بمراتب ضعیفتر از انرژی جنبشی آن است و از آنجایی که ممکن است مقدار کمی از یک گاز در سرتاسر تانک یافت شود، نشان دهنده آن است که مولکولهای گاز باید نسبتا از هم فاصله گرفته باشند. بنابراین گازها شکل و حجمشان بستگی به ظرفی دارد که در آن جای دارند.

در حالت گازی ، مولکولها آزادانه به اطراف حرکت کرده و با یکدیگر و نیز با دیواره ظرف برخورد می*کنند. فاصله مولکولها در حالت گازی در حدود چند ده برابر فاصله آنها در حالت مایع و جامد است. اگر در یک ظرف نوشابه پلاستیکی را بسته و آنرا متراکم کنید و سپس آنرا با آب پر کرده و دوباره سعی کنید که آنرا متراکم کنید، در حالت اول بعلت فاصله زیاد بین مولکولی در گاز ، متراکم کردن سنگین*تر و سخت*تر صورت می*گیرد، در صورتی که در حالت دوم چنین نیست.

پلاسما :
پلاسما حالت چهارمی از ماده است که دانش امروزی نتوانسته آنها را جزو سه حالت دیگر پندارد و مجبور شده آنرا حالت مستقلی به حساب آورد. این ماده با ماهیت محیط یونیزه ، ترکیبی از یونهای مثبت و الکترون با غلظت معین می*باشد که مقدار الکترونها و یونهای مثبت در یک محیط پلاسما تقریبا برابر است و حالت پلاسمای مواد ، تقریبا حالت شبه خنثایی دارد. پدیده*های طبیعی زیادی از جمله آتش ، خورشید ، ستارگان و غیره در رده حالت پلاسمایی ماده قرار می*گیرند.

پلاسما شبیه به گاز است، ولی مرکب از ذرات باردار متحرکی به نام یون است. یونها بشدت تحت تاثیر نیروهای الکتریکی و مغناطیسی قرار می*گیرند. مواد طبیعی در حالت پلاسما عبارتند از انواع شعله ، بخش خارجی جو زمین ، اتمسفر ستارگان ، بسیاری از مواد موجود در فضای سحابی و بخشی از دم ستاره دنباله*دار و شفقهای قطبی شمالی. نمایش خیره کننده از حالت پلاسمایی ماده است که در میدان مغناطیسی جریان می*یابد.

بد نیست بدانید که دانش امروزی حالات دیگری از جمله برهمکنش ضعیف و قوی هسته*ای را نیز در دسته*بندیها بعنوان حالات پنجم و ششم ماده بحساب می*آورد که از این حالات در توجیه خواص نکلئونهای هسته ، نیروهای هسته*ای ، واکنش های هسته*ای و در کل فیزیک ذرات بنیادی استفاده می*شود.




چگال بوز-اینشتین :
حالت پنجم با نام ماده چگال بوز-اینشتین (Booze-Einstein condensate) که در سال ۱۹۹۵ کشف شد، در اثر سرد شدن ذراتی به نام بوزون*ها (Bosons) تا دماهایی بسیار پایین پدید می*آید. بوزون*های سرد در هم فرومی*روند و ابر ذره*ای که رفتاری بیشتر شبیه یک موج دارد تا ذره*های معمولی ، شکل می*گیرد. ماده چگال بوز-اینشتین شکننده* است و سرعت عبور نور در آن بسیار کم است.

چگال فرمیونی :
حالت تازه هم ماده چگال فرمیونی (Fermionic condensate) است. "دبورا جین" (Deborah Jin) از دانشگاه کلورادو که گروهش در اواخر پاییز ۱۳۸۲ ، موفق به کشف این شکل تازه ماده شده* است، می*گوید: "وقتی با شکل جدیدی از ماده روبرو می*شوید، باید زمانی را صرف شناخت ویژگیهایش کنید. آنها این ماده تازه را با سرد کردن ابری از پانصدهزار اتم پتاسیم با جرم اتمی 40 تا دمایی کمتر از یک میلیونیم درجه بالاتر از صفر مطلق پدیدآوردند. این اتمها در چنین دمایی بدون گرانروی جریان می*یابند و این ، نشانه ظهور ماده*ای جدید بود. در دماهای پایین*تر چه اتفاقی میافتد؟ هنوز نمیدانیم."

ماده چگال فرمیونی بسیار شبیه ماده چگال بوز-اینشتین (BEC) است. ذرات بنیادی و اتمها در طبیعت می*توانند به شکل بوزون یا فرمیون باشند. یکی از تفاوتهای اساسی میان آنها حالتهای کوانتومی مجاز برای ذرات است. تعداد زیادی بوزون می*توانند در یک حالت کوانتومی باشند ، مثلا انرژی ، اسپین و ... آنها یکی باشد ، اما مطابق اصل طرد پائولی ، دو فرمیون نمی*توانند همزمان حالتهای کوانتومی یکسان داشته باشند.

برای همین ، مثلا در آرایش اتمی ، الکترونها که فرمیون هستند، نمی*توانند همگی در یک تراز انرژی قرار گیرند.در هر اوربیتال تنها دو الکترون که اسپین*های متفاوت داشته باشند، جا می*گیرد و الکترونهای بعدی باید به اوربیتال دیگری با انرژی بالاتر بروند. بنابراین اگر فرمیونها را سرد کنیم و انرژی آنها را بگیریم ، ابتدا پایین*ترین تراز انرژی پر می*شود ، اما ذره بعدی باید به ترازی با انرژی بالاتر برود.

وجود ماده چگال فرمیونی همانند ماده چگال بوز- اینشتین سالها قبل پیش*بینی شده و خواص آن محاسبه شده بود ، اما رسیدن به دمای نزدیک به صفر مطلق که برای تشکیل این شکل ماده لازم است تاکنون ممکن نشده بود. هر دو از فرورفتن اتمها در دماهایی بسیار پایین ساخته می*شوند. اتمهای BEC بوزون *هستند و اتمهای ماده چگال فرمیونی ، فرمیون.
 

s.a.kh

Active Member
ارسال ها
146
لایک ها
94
امتیاز
28
#3
روبات

چهل سال پس از اين تكنولوژي جديد « روبوتيك صنعتي » پا به عرصه گذاشت و امروز روبت ها دست هاي مكانيكي بسيار خودكارند كه كامپيوتر آنها را هدايت مي كند .
كاربرد هاي صنعتي روبات ها را در زمان كنوني مي توان به سه گروه زير دسته بندي كرد :
1) حمل مواد ، تخليه و بار گيري : در اين حالت كار روبات ها ، جابه جه كردن مواد و قطعات از جايي به جايي ديگر است .
2) كاربردهاي فرايندي : اين كاربرد ها عبارتند از نقطه جوشكاري ، جوش كاري قوسي ، رنگ پاشي و عملياتي كه در آنها وظيفه روبات كاربرد ابزاري خاص براي انجام برخي كارهاي توليدي در كارگاه هاست .
3) مونتاژ و بازرسي : هر دو كارهاي متمايز در اين گروه قرار مي گيرند . مونتاژ با روبات توجه بسياري را به خود جلب كرده است ، زيرا امكانات بالقوه زيبادي دارد . روبات هاي بازرسي نيز با استفاده از حساسه ها ، مشخصات محصول را اندازه گيري مي كنند .
در سه جدول آتي تاريخچه مختصري از پيشرفت تكنولوژي روبات ها ، تعداد روبات هاي ساخته شده ، و كارهاي امروز و فرداي روبات ها را تقديم مي داريم .
سير تاريخي پيشرفت هاي تكنولوژي روبوتيك و كاربردهاي مهم روبوت نيمه هاي قرن هيجدهم جي دو وكانسون عروسكهاي مكانيكي به اندازه انسان ساخت كه موزيك مي نواختند
1801 ژاكار دستگاهي براي بافندگي ساخت كه برنامه پذير بود
1805 « ميلادرت » عروسكي مكانيكي ساخت كه مي توانست نقاشي كند .
1946 « جي سي دول » مخترع امريكايي وسيله اي براي كنترل ساخت كه مي توانست علائم الكتريكي را به طور مغناطيسي ثبت كند و آنها را دوباره براي كار يك ماشين مكانيكي باز سازي نمايد .
1951 ساخت تله اپراتور ( بازوي مكانيكي با منترل از راه دور ) براي كار با مواد پرتوزا ( راديو تكتيو )
1952 اولين نمونه ماشين كنترل عددي پس از چند سال كار در MIT به ناميش در آمد . بخشي از زبان برنامه ريزي آن ( Automatically Programmed Tooling ) APT بعدها تكامل يافت و در سال 1961 منتشر شد .
1854 « كن داورد » مخترع بريتانيايي تقاضاي ثبت اختراع روبوت را مطرح كرد .
1959 شركت پلانت نخستين روبوت تجاري را عرضه كرد . اين روبوت با بادامك و كليد حدي كنترل مي شد .
1960 نخستين روبوت يوني ميت « unimate » بر پايه « انتقال برنامه ريزي شده كالا » عرضه شد . اين روبوت داراي محرك هيدروليكي بود و در آن از اصول كنترل عددي براي مهار بازوي مكانيكي استفاده شده بود . 1961 در كارخانه فورد ، روبوتي يوني ميت براي راهبري ماشين ريخته گري تحت فشار نصب شد .
1966 يك شركت نروژي روبوتي براي رنگ پاشي نصب كرد .
1968 روبوت سياري به نام شيكي ( Shaky ) در موسسه پژوهشي +استانفورد ساخته شد . اين روبوت داراي حساسه هاي گوناگون از جمله دوربين حساسه هاي لمسه كننده بود و مي توانست به اطراف حركت كند . 1971 « دست استانفورد » يك دست برقي روبوت بود ، در دانشگاه استانفورد ساخته شد .
1973 تين زبان برنامه ريزي روبوت كامپيوتري به نام ويو « Wave » و به دنبال آن زبان ال « AL » در موسسه پژوهشي استانفورد عرضه شد . بعدها اين دو زبان به زبان تجاري وال « VAL » تبديل شدند .
1974 شركت « آ.ث .آ » روبوتي كاملاً برقي به نام IRb6 عرضه داشت .
1974 شركت سين سيناتي روبوت T3 را با كنترل كامپيوتري عرضه كرد .
1975 روبوت « زيگما » ي « اليوتي » در عميلات مونتاژ به كار گرفته شد ؛ اين يكي از نخستين كاربردهاي روبوت در خط مونتاژ بود .
1978 روبوت RUMA ( ماشين يونيورسالبرنامه پذير براي مونتاژ ) عرضه شد .
1980 سيستم « برداشتن از جعبه » با روبوت در دانشگاه ردآيلند به نمايش درآمد . اين روبوت توانست با استفاده از بينايي ماشين ، قطعات پراكنده را از جعبه بردارد .
1981 يك روبوت با محرك مستقيم در دانشگاه « كارنگي ملون » ساخته شد . در اين روبوت از يك الكتروموتور نصب شده روي بازوي مكانيكي ، بدن استفاده از رابط هاي مكانيكي معمول در اكثر روبوت ها ، استفاده شده بود .
1982 شركت IBM پس از چند سال تلاش روبوت RS-1 را عرضه كرد كه داراي قابي جعبه اي بود و از بازويي با لغزنده قطري استفاده مي كرد . در برنامه آن از زبان برنامه ريزي AMC ( تهيه شده بوسيله IBM ) استفاده شده بود .
1983 گزارش هايي در مورد پژوهش هاي شركت وستيتگهاوس به سرپرستي بنياد علوم امريكا در مورد « سيستم مونتاژ برنامه پذير و قابل تطبيق » منتشر شد كه طرح آزمايشي براي برنامه ريزي انعطاف پذير خط مونتاژ با استفاده از روبوت محسوب مي باشد .
1984 چند نوع سيستم برنامه ريزي غير مستقيم در نمايشگاه روبوت 8 عرضه شد . اين سيستم ها اين امكان را فراهم آورده كه برنامه روبوت را بتوان با استفاده از تبادل گرافيكي بر روي كامپيوتر هاي شخصي تهيه و سپس به روبوت منتقل كرد.
:59:

حلقه های رنگین زحل

فضاپیمای بین المللی کاسینی (Cassini)تصویری از زحل مخابره کرده است که با رنگ طبیعی برداشته شده و نشان میدهد که حلقه های مشهور این سیاره در رنگهای صورتی، خاکستری و کمی قهوه ای هستند.


به گفته دانشمندان این تصویر در روز 21 ژوئن، چند روز قبل از ورود این فضاپیما به مدار زحل و از فاصله 6.4 میلیون کیلومتری این سیاره گرفته شده است. این حلقه ها بیش از هرچیز از یخ به وجود آمده اند که در حالت خالص سفید رنگ به نظر میرسد. به اعتقاد محققین در آزمایشگاه جت پروپالژن (Jet Propulsion Laboratory) رنگهای متفاوت مشاهده شده در این حلقه ها در اثر وجود مواد مختلفی چون انواع سنگها و ترکیبات کربن است.
هفت حلقه اصلی زحل با حروف الفبا و از A تا G نامگذاری شده اند اما این نامگذاری بدون ترتیب انجام گرفته است. تصاویر تهیه شده از نزدیک (close up) که نشاندهنده جزئیات حلقه ها هستند و بلافاصله پس از ورود فضاپیما به مدار در روز 30 ژوئن ارسال شده اند، سیاه و سفید هستند.
درخشانترین قسمت در در این عکس جدید، حلقه B است که حلقه ای به قطر تقریبی 25745 کیلومتر بوده و دارای نوارهای متعددی با رنگ مشخص زرد-قهوه ای هستند. به گفته ناسا، رنگهای مختلف در حلقه های زحل پیش از این نیز توسط لسکوپ فضایی هابل (Hubble) و فضاپیمای Voyager که در سالهای 1980 و 1981 از کنار زحل گذشته بود، دیده شده بودند اما این رنگها در تصویر ارسالی کاسینی بسیار واضحتر و متمایزتر هستند.
کاسینی که پروژه مشترک 3.3 میلیارد دلاری ناسا و آژانسهای فضایی اروپا و ایتالیاست، اولین فضاپیمایی است که در مدار زحل قرار میگیرد.

عامل درخشندگي موها چيست؟

مو با لايه*اي از"سبوم" پوشيده شده است كه نوعي روغن طبيعي است
و توسط غدد سباسه (چربي) ساخته مي*شود كه در مجاورت هر پياز مو در پوست سر قراردارند.سبوم درخشش موها را سبب مي*شود و در حفظ رطوبت طبيعي مو موثر است.

مقدار چربي ترشح شده توسط غدد سباسه تعيين مي*كند كه آيا مو خشك، چرب يا طبيعي است. در عين حال استفاده از شامپوي قوي، يا هواي خشك بادي مي*تواند روغن*هاي طبيعي مو را از آن جدا نموده، خشكي و كدرشدن مو را سبب شود.

ترشح غدد چربي توسط هورمون*هايي كنترل مي*شود كه در عروق خوني پوست سر جريان دارند.

در دوره*هايي كه تغييرات شديد هورموني رخ مي*دهد، مانند بلوغ، نوجواني، پس از زايمان و يائسگي، شرايط و ظاهر فيزيكي موها به شدت تحت تأثير قرار مي*گيرد.

آیا چپ*دست*ها باهوش*ترند؟

روانشناسان در مورد مفاهیم مبهمی مانند خلاقیت و هوش اختلاف نظر دارند و هر نظری در مورد همبستگی میان این صفات و چپ*دستی به درک بهتر خود این مفاهیم وابسته خواهد بود.
بنابراین در مورد هر اظهار نظری در مورد باهوش*بودن چپ*دست*ها كه 10 درصد جمعیت جهان را تشكيل مي دهند با ترديد مواجه مي*شود. اما چند تحقیق جدی رابطه*هاي جالبی را میان دست غالب و مهارت*های شناختی نشان داده*است.

به نظر می*رسد که راست*دست*ها ممکن است در تحصیلات دانشگاهی اندکی موفق*تر از چپ*دست*ها باشند.همچنین پژوهش*ها نشان می*دهند که چپ*دست*ها به میزان بیشتری دچار ناتوانی*های خواندن یا دیس*لکسیا هستند.

در مقابل چپ*دست*ها در وظایفی که نیازمند تجسم ذهنی اشیاست مسلط*ترند و شاید به همین دلیل باشد که شطرنج*بازان چپ*دست نسبت بالاتری دارند.

مدعاهای کلی*تر به خصوص "راست*مغزی" در مقابل "چپ*مغزی" بیشتر شبه* علم*اند تا مفاهیمی علمی.

چه موقع اولين هواپيما، پرواز كرد؟

افسانه هاي قديمي نقل مي كنند كه بشر هميشه سعي مي كرده، به نحوي عمل پرواز را انجام دهد. براي مثال، «ايكاروس» و «دائه دالوس» از جمله كساني بودند كه سعي كردند با بال هائي كه از پر و موم ساخته بودند پرواز كنند. ولي اين آزمايش مدت صدها سال، مرگ بسياري را كه خواستند دوباره آزمايش را امتحان كنند، فراهم آورد. يعني وقتي بال هاي شكننده ساخته شده را با دست بر پشتشان مي بستند و از ارتفاعات بلندي خود را پرتاب مي كردند موجب مرگشان مي شد. بدين ترتيب كم كم بشر متوجه اين نكته شد كه انسان هرگز نمي تواند با تقليد از طرز پرواز پرندگان، در هوا به پرواز درآيد.

بنابراين يك وسيله جديدي بايد اختراع يا درست مي شد و تا آنجائي كه مي دانيم «راجر بيكن» اولين كسي بود كه پيشنهاد كرد: «ممكن است با ساختن موتوري كه يك نفر هدايت آن را بر عهده داشته باشد، به اين آرزوي ديرينه جامه عمل بپوشاند يعني عمل پرواز در هوا را انجام دهد.»!!

در قرن هفدهم، توجه بشر به پروازهاي «سبك تر از هوا» معطوف گرديد. بنابراين اولين پرواز با بالون هائي كه از هواي گرم و هيدروژن پر مي شدند انجام گرفت. گر چه يكي از معايب بزرگ بالون اين بود كه ساكنين بالون كاملاً در اختيار و دستخوش تغييرات هوا بودند و دائماً به وسيله باد اين طرف و آن طرف برده مي شدند. به اين ترتيب، بشر هنوز براي رسيدن به يك پرواز واقعي راه زيادي در پيش داشت.

اولين ماشين پرواز، سنگين تر از هوا، يك هواپيماي بي موتوري ساده بود كه در سال 1804 ساخته شد. ظرفيتش، 154 اينچ مربع بود كه روي يك ميله نصب شده بود و داراي دُمي هم در عقب بود. در سال 1848، «جان استرينگ فلو»، اولين كسي بود كه هواپيماي يك باله را که به وسيله نيروي بخار به حركت در مي آمد، ساخت. طول اين هواپيما سي پا بود. پس از اين كه آزاد مي شد، به تدريج بالا مي رفت و با يك وسيله ساده اي هم كه روي آن نصب كرده بودند مي توانستند صعود آن را متوقف كرده و فرود ايند.

روسها ادعا مي كنند كه يك نفر روسي به نام الكساندر موژائيسكي، در سال 1882 اولين كسي بوده كه با يك هواپيماي بخاري، پرواز كرده است. در 1896 دكتر «ساموئل پيريونت لنگلي» توانست يك پرواز موفقيت آميز انجام دهد. بدين معني كه توانست 3250 پا با سرعت 25 ميل در ساعت پرواز كند. بال هواپيماي او، 16 پا طول داشت.

در 17 دسامبر 1903، «اوريل رايت» شروع به ساختن يك موتور براي هواپيماي خود كرد يعني با قدرت خود هواپيما را به هوا برد. البته اين يك پرواز با استاندارد امروزي نبود و فقط 120 پا با سرعت 31 ميل در هر ساعت، ارتفاع مي گرفت. ولي همين هم كافي بود كه آوريل و برادرش ويلبر را مصمم سازد كه براي اولين بار هواپيمائي ساخته و پرواز دهند و پرواز آن به وسيله نيروي بخار نباشد، بلكه با قدرت خود هواپيما، به پرواز در آيد.

بالاخره معروفست كه يك نفر به نام « پرستون واتسون» پرواز موفقيت آميزي را در سال 1902 با يك هواپيماي دو باله اي كه موتور در آن كار گذاشته بودند، انجام داد. ولي اين ادعا تا به حال رسماً تأييد نگرديده است.

آكوردئون را چه كسي اختراع كرد؟

آكوردئون يك آلت موسيقي است كه بر اصل دمه آهنگري و دميدن هوا، ساخته شده است. صدا در اثر عبور با فشار هوا از زباله هاي فلزي كه روي دستگاه تعبيه شده اند به وجود مي آيد. رد پاي پيشرفت و تكامل اين وسيله موسيقي، شايد به سال هاي خيلي دوري باز مي گردد.

زباله هاي فلزي كه قسمتي از اين آلت موسيقي را تشكيل مي دهند. براي اولين مرتبه به وسيله چيني هاي قديم براي يك دستگاه موسيقي كه به چنگ معروف است، به كار برده شدند. بعداً در قرن شانزدهم فكر تعبيه قفسه هاي چوبي به آلتي كه بر اساس دم آهنگري ساخته مي شد به وجود آمده و به اين ترتيب آكوردئون اوليه پيدايش يافت.

بديهي است كه در اثر باز و بسته شدن دمه كه موجب جريان هوا مي شود، زباله هاي فلزي به ارتعاش در مي ايند. به كليدها يا دكمه هاي زبانه ها فشار آورده مي شود و در نيتجه لرزش و نوسان، زبانه ها انواع آهنگ ها را در آكوردئون، به وجود مي آوردند.

صفحه دكمه اين آلت موسيقي، شبيه همان چيزي است كه در پيانو هم به كار رفته است و اختراعي است كه به قرن بيستم مربوط مي شود. اولين آلت موسيقي كه مي توان آن را جد آكوردئون فعلي دانست به وسيله شخصي اتريشي بنام داميان در سال 1829 درست شد و به ثبت رسيد.

آن طور كه معلوم است آكوردئون تا سال 1910 فقط در كشورهاي اروپائي شهرت داشت و سپس با آمريكائي ها معروف گرديد. اين آلت موسيقي از آن تاريخ تا كنون به طرق زيادي تكامل يافته است و در سال 1937 براي اولين بار در يك اركستر سمفونيك مورد استفاده قرار گرفت.

پيانو آكوردئون داراي 120 كليد باس در يك طرف بوده و 41 دكمه سه تايي روي صفحه اي – از نوع پيانو – قرار دارد. برخلاف، ديگر وسايل موسيقي كه بر اثر كوشش يك يا چند نفره به وجود آمده اند، طبل از ابتداي زندگي بشر اوليه وجود داشته است. انواع مختلف طبل به وسيله انسان هاي اوليه مورد استفاده قرار گرفته اند كه رد پاي تاريخچه بعضي از انواع آنها حتي به زمان پيدايش كره زمين مي رسد.

احتمالاً اولين بار از طبل به عنوان وسيله اي كه اهالي يك قبيله به هم خبر بدهند يا همديگر را صدا بزنند استفاده شده است؛ يا اين كه طبل زدن نوعي دادن علامت جنگ بوده است. تا اين كه در همان زمان ها اين وسيله كم كم به صورت يك وسيله موسيقي درآمد. چون انسان هاي وحشي در مبارزه با ارواح شيطاني آنرا به كار مي بردند و طبل زدن براي آنها يك مفهوم مذهبي داشت. بنابراين در مراسم آنها شامل رقص و پايكوبي هم بوده و طبل يك وسيله پر اهميت به شمار مي رفته است. انسان هاي اوليه طبل هائي را كه با اَشكال مختلف ساخته شده بود به كار مي بردند. مثلاً طبلي را كه از يك تنه تو خالي درخت درست شده بود و پوست حيوانات را روي آن كشيده بودند، به كار مي بردند. يا طبل هاي خيزران كه از قسمت هاي خالي ني درست مي شد و با چوب آن را مي زدند. حتي بعضي ها هم بدن خود را محكم به زمين مي كوفته اند، تا صدائي شبيه صداي طبل برخيزد!

استفاده از طبل در ميان مردم مصر باستان خيلي مرسوم بوده است.

طبل مصري عبارت از طبل كوچكي بود كه با دست حمل مي شد، عبري ها هم طبلي را به كار مي برده اند كه قسمي از طنبور بود كه گاهي با دست، زده مي شد و گاهي با چوب. چيني ها و ژاپني ها هم از زمانه قديم، صاحب اين آلت موسيقي بوده اند.

سرخپوستان آمريكائي از طبل نه تنها براي فرستادن پيام يا در رقص و پايكوبي استفاده مي كردند بلكه آن را براي پيش بيني هوا به كار مي بردند؛ زيرا عقيده داشتند هر وقت بخواهد باران ببارد آن پوستي كه روي طبل كشيده شده است سفت خواهد شد. بنابراين اين علامتي بود براي باراني بودن هوا!

اولين ماشين پرواز، سنگين تر از هوا، يك هواپيماي بي موتوري ساده بود كه در سال 1804 ساخته شد. ظرفيتش، 154 اينچ مربع بود كه روي يك ميله نصب شده بود و داراي دُمي هم در عقب بود. در سال 1848، «جان استرينگ فلو»، اولين كسي بود كه هواپيماي يك باله را که به وسيله نيروي بخار به حركت در مي آمد، ساخت. طول اين هواپيما سي پا بود. پس از اين كه آزاد مي شد، به تدريج بالا مي رفت و با يك وسيله ساده اي هم كه روي آن نصب كرده بودند مي توانستند صعود آن را متوقف كرده و فرود ايند.

روسها ادعا مي كنند كه يك نفر روسي به نام الكساندر موژائيسكي، در سال 1882 اولين كسي بوده كه با يك هواپيماي بخاري، پرواز كرده است. در 1896 دكتر «ساموئل پيريونت لنگلي» توانست يك پرواز موفقيت آميز انجام دهد. بدين معني كه توانست 3250 پا با سرعت 25 ميل در ساعت پرواز كند. بال هواپيماي او، 16 پا طول داشت.

در 17 دسامبر 1903، «اوريل رايت» شروع به ساختن يك موتور براي هواپيماي خود كرد يعني با قدرت خود هواپيما را به هوا برد. البته اين يك پرواز با استاندارد امروزي نبود و فقط 120 پا با سرعت 31 ميل در هر ساعت، ارتفاع مي گرفت. ولي همين هم كافي بود كه آوريل و برادرش ويلبر را مصمم سازد كه براي اولين بار هواپيمائي ساخته و پرواز دهند و پرواز آن به وسيله نيروي بخار نباشد، بلكه با قدرت خود هواپيما، به پرواز در آيد.

بالاخره معروفست كه يك نفر به نام « پرستون واتسون» پرواز موفقيت آميزي را در سال 1902 با يك هواپيماي دو باله اي كه موتور در آن كار گذاشته بودند، انجام داد. ولي اين ادعا تا به حال رسماً تأييد نگرديده است.

طرز كار راكت هاي فضايي

يكي از عجيب ترين كشفيات انسان دسترسي به فضا است كه پيچيدگي و مشكلات خاص خود را دارد. راه يابي به فضا پيچيده است، چرا كه بايد با بسياري از مشكلات روبرو شد.

مثلا:
- وجود خلا در فضا
- مشكلات گرما و حرارت
- مشكل ورود مجدد به زمين
- مكانيك مدارها
- ذرات و باقي مانده هاي فضا
- تابش هاي كيهاني و خورشيدي
- طراحي امكانات براي ثابت نگه داشتن اشيا در بي وزني
ولي بزرگترين مشكل ايجاد انرژي لازم براي بالا بردن فضاپيما از زمين است كه براي درك اين موضوع بايد به بررسي طرز كار موتورهاي موشك پرداخت. در يك ديدگاه ساده، مي توان موتورهاي موشك را به آساني و با هزينه اي نسبتا كم طراحي كرد و حتي آن را به پرواز درآورد اما اگر بخواهيم مسئله را در سطح كلان بررسي كنيم با مشكلات و پيچيدگي هاي بسياري مواجه هستيم و اين موتورهاي موشك (و به خصوص سيستم سوخت آن ها) آنقدر پيچيده است كه تا به حال تنها سه كشور توانسته اند با استفاده از اين فناوري انسان را در مدار زمين قرار دهند.
در اين مقاله ما موتورهاي موشك هاي فضايي را مورد بررسي قرار مي دهيم تا با طرز كار و پيچيدگي هاي آن ها آشنا شويم.

نكات پايه اي:
عموما وقتي كسي درباره موتورها فكر مي كند، خود به خود مطالبي درباره چرخش برايش تداعي مي شود.براي مثال حركت متناوب پيستون در موتور بنزيني كه انرژي چرخشي براي به حركت در آوردن چرخ ها را توليد مي كند. و يا موتور الكتريكي كه با توليد ميدان الكتريكي كه با توليد ميدان مغناطيسي نيروي چرخشي براي پنكه يا سي دي رام توليد مي كنند. موتور بخار هم به طور مشابه كار مي كنند.
ولي موتور موشك از لحاظ ساختار متفاوت است. موتور موشك ها موتورهاي واكنشي هستند.اساس كار موتور موشك برپايه ي قانون معروف نيوتون است كه مي گويد: "براي هر كنش واكنشي وجود دارد به مقدار مساوي ولي درجهت مخالف آن". موتور موشك نيز جرم را در يك جهت پرتاب مي كند و از واكنش آن در جهت مخالف سود مي برد.
البته تصور اين اصل (پرتاب جرم و سود بردن از واكنش) ممكن است در ابتدا كمي عجيب به نظر بيايد، چرا كه در عمل بسيار متفاوت مي نماياند. انفجار، صدا و فشار چيزهايي است كه در ظاهر باعث حركت موشك مي شود و نه "پرتاب جرم".
بگذاريد تا با بيان چند مثال تصويري بهتر از واقعيت را روشن كنم: ● اگر تا به حال با اسلحه ي(به خصوص سايز بزرگ آن) shotgun شليك كرده باشيد، متوجه مي شويد كه ضربه ي بسيار قوي اي، با نيروي بسيار زياد به شانه شما وارد مي كند.
يك اسلحه مقدار 1 انس فلز را به يك جهت و با سرعت 700 مايل در ساعت شليك مي كند و در واكنش شما را به عقب حركت مي دهد.
● اگر تا به حال شير آتش نشاني را ديده باشيد، متوجه مي شويد كه براي نگه داشتن آن بايد نيروي بسيار زيادي را صرف كنيد (اگر دقت كرده باشيد گاهي 2 يا 3 آتش نشان يك شير را نگه مي دارند) كه در اين جا شير آتش نشاني مثل موتور موشك عمل مي كند.
شير آتش نشاني، آب را در يك جهت پرتاب ميكند و آتش نشان ها از نيرو و وزن خود استفاده مي كنند تا در برابر واكنش آن مقاومت كنند. اگر آن ها اجازه بدهند تا شير رها شود، شير به اين طرف و آن طرف پرتاب مي شود.
حال اگر آتش نشان ها روي يك اسكيت برد ايستاده باشند شير آتش فشاني آن ها را با سرعت زيادي به عقب مي راند.
● اگر يك بادكنك را باد كنيد و آن را رها كنيد، بادكنك به پرواز در مي آيد، تا وقتي كه هواي داخل آن به طور كامل خالي شود. پس مي توان گفت كه شما يكم موتور موشك ساخته ايد. در اين جا چيزي كه به بيرون پرتاب مي شود مولكول هاي هواي درون بادكنك هستند.
بسياري از مردم فكر مي كنند كه مولكول هاي هوا اهميتي ندارند، در حالي كه اينطور نيست. هنگامي كه شما به آن ها اجازه مي دهيد تا از دريچه بادكنك به بيرون پرتاب شوند، بر اثر واكنش به وجود آمده بادكنك به جهت مخالف پرتاب مي شود.
در ادامه براي درك بهتر موضوع، به مثالي دقيق تر اشاره مي كنم:
● سناريوي توپ بيسبال در فضا:
شرايط زير را تصور كنيد، مثلا شما لباس فضانوردان را پوشيده ايد و در فضا در كنار فضاپيما معلق مانده ايد و چندين توپ بيسبال در دست داريد. حال اگر شما توپ بيسبال را پرتاب كنيد، واكنش آن بدن شما را به جهت مخالف توپ حركت مي دهد.
سرعت شما پس از پرتاب توپ به وزن توپ و شتاب وارده بستگي دارد. همانطور كه مي دانيم حاصلضرب جرم در شتاب برابر نيرو است، يعني: F=m.a
همچنين ميدانيم كه هر نيرويي كه شما به توپ وارد كنيد، توپ نيز نيرويي مساوي ولي در جهت مخالف به بدن شما وارد ميكند كه همان واكنش است. پس مي توان گفت: m.a=m.a
حال فرض مي كنيم كه توپ بيسبال 1 كيلو گرم وزن داشته باشد و وزن شما و لباس فضايي هم 100 كيلوگرم باشد. پس با اين حساب اگر شما توپ بيسبال را با سرعت 21 متر در ساعت پرتاب كنيد. يعني شما با دست خود به يك توپ بيسبال 1 كيلو گرمي، شتابي وارد كرده ايد كه سرعت 21 متر در ساعت گرفته است. واكنش آن روي بدن شما تاثير مي گذارد، ولي وزن بدن شما 100 برابر توپ بيسبال است. پس بدن شما با 100/1 سرعت توپ بيسبال (يا 0.21 متر بر ساعت) به عقب حركت مي كند.
حال اگر شما مي خواهيد از توپ بيسبال خود قدرت بيش تري بگيريد، شما دو انتخاب داريد: افزايش جرم يا افزايش شتاب وارده شما مي توانيد يا يك توپ سنگين تر پرتاب كنيد و يا اينكه شما مي توانيد توپ بيسبال را سريع تر پرتاب كنيد (شتاب آن را افزايش دهيد)، و اين دو تنها كارهايي است كه مي توانيد انجام دهيد.
يك موتور موشك نيز به طور كلي جرم را در قالب گازهاي پرفشار پرتاب مي كند؛ موتور گاز را در يك جهت به بيرون پرتاب مي كند تا از واكنش آن در جهت مخالف سود ببرد. اين جرم از مقدار سوختي كه در موتور موشك مي سوزد بدست مي آيد.
عمليات سوختن به سوخت شتاب مي دهد تا از دهانه خروجي موشك با سرعت زياد بيرون بيايد.
وقتي سوخت جامد يا مايع مي سوزد و به گاز تبديل مي شود، جرم آن تغيير نمي كند بلكه تغيير در حجم آن است. يعني اگر شما مقدار يك كيلو سوخت مايع موشك را بسوزانيد مقدار يك كيلو جرم با حجمي بيشتر، از دهانه خروجي موشك با دماي بالا و سرعت زياد خارج مي شود. عمليات سوختن، جرم را شتاب مي دهد.
بياييد تا بيش تر درباره ي نيروي پرتاب بدانيم:
نيروي پرتاب:
قدرت موتور يك موشك را نيروي پرتاب آن مي گويند. نيروي پرتاب در آمريكا به صورت (پوند) ponds of thrust و در سيستم متريك با واحد نيوتون شناخته شده است (هر 4.45 نيوتون نيروي پرتاب برابر است با 1 پوند نيروي پرتاب).
هر يك پوند نيروي پرتاب (4.45 نيوتون) مقدار نيروي است كه مي تواند يك شي 1 پوندي (453.59 گرم) را در حالت ساكن مخالف نيروي جاذبه زمين نگه دارد.
بنابر اين در روي زمين شتاب جاذبه 21 متر در ساعت در ثانيه (32 فوت در ثانيه در ثانيه) است

دو شرکت خودروسازی Ford و Hyundai با استفاده از نرم*افزار جامع مایکروسافت سالانه بیش از هشت میلیون خودرو تولید و روانه بازارهای جهانی می*کنند.


شرکت مایکروسافت در سئول،* پایتخت کره جنوبی اعلام کرد که نسخه جدید نرم*افزار Windows Automotive را برای گروه خودروسازی Hyundai Kia Automotive که هم*اکنون عنوان پنجمین شرکت خودروساز جهان را از آن خود کرده، ارایه خواهد داد.
شرکت مایکروسافت هم*اکنون همکاری مشابهی را با شرکت خودروسازی Ford Motor انجام می*دهد و نرم*افزار Sync را در اختیار آن*ها گذاشته است تا از این طریق امکان استفاده از فرمان*های صوتی و استفاده از تلفن*همراه در اتومبیل*های Ford برای راننده*ها فراهم شود.
طبق اخبار رسیده، دو شرکت خودروسازی Ford و Hyundai با استفاده از نرم*افزار جامع مایکروسافت سالانه بیش از هشت میلیون خودرو تولید و روانه بازارهای جهانی می*کنند.
از مهم*ترین رقبای مایکروسافت در این زمینه می*توان به OnStar شرکت General Motors و Johnson Controls و QNX Software شرکت Harman International اشاره کرد.
سیستم*هایی که بر پایه نرم*افزارهای خودروسازی مایکروسافت طراحی می*شوند، در گروه خودروسازی Fiat در اروپا و آمریکا جنوبی و 12 مدل از خودروهای Ford در آمریکا شمالی عرضه می*شود.
قرار است نخستین نمونه* از خودروهای Hyundai Kia با نرم*افزارهای مایکروسافت در سال 2010 وارد بازارهای آمریکا شود.

چرا مردها طاس می*شوند؟
ریزش مو با الگوی مردانه (mphl) نتیجه دو عامل تاثیر ژنتیکی (احتمالا مربوط به بیش از یک ژن، و نه لزوما ژن*های طرف مادری) و تغییرات هورمونی در بزرگسالی است.
هورمون مردانه دی*هیدرواپی*آندرسترون باعث می*شود که موهای قدیمی بر روی پوست سر به طور پیشرونده*ای با موهای کوتاه*تر و نازک*تر جایگزین شوند و این پدیده با الگویی قابل*پیش*بینی، از شقیقه*ها و فرق سر آغار می*شود.

اما مردها ممکن است بخواهند بدانند چرا این پدیده رخ می*دهد.

خوب، حقیقت این است که اینکه افرادی وجود دارند که به طور ژنتیکی مستعد طاسی هستند، نشان می*دهد که از دست دادن موهای یک فرد ممکن است دارای امتیاز تکاملی است (یا قبلا چنین امتیازی داشته است.)

از آنجایی که جفت*ها بر اساس ارزش ژنتیکی انتخاب می شوند، یک صفت فیزیکی که نفوذ ژنتیکی را تشدید می*کند، با احتمال بیشتری در گونه*ها انتشار می*یابد.

یک فرد طاس ممکن است بیانگر مرحله پیشرفته بلوغ جسمی و اجتماعی یک مرد باشد.

داشتن چنین ظاهری می*تواند مرتبه فرد را در یک گروه اجتماعی بالاتر ببرد و نیز رفتار کمتر پرخاشگرانه از سوی سایر رقبای مذکر را باعث شود، چرا که چنين فردي مرحله رقابت برای همسرگزینی را پشت سر گذاشته است، و شاید با احتمال بیشتر نقش مربی را برای جوانترها ایفا می*کند.

علت سکسکه چیست؟
سکسکه ناشی از انقباض دیافراگم، پرده عضلانی درون قفسه سینه است که نقش مهمی در تنفس دارد.
در هنگام دم یا فروبردن هوا دیافراگم منقبض و در هنگام بازدم یا بیرون دادن هوا دیافراگم شل می*شود.

سکسکه یک فعالیت عضلانی اسپاسمی و غیرارادی در دیافراگم است.



معده* مملو از غذا می*تواند دیافراگم را تحریک کند و باعث رشته*ای از سکسکه*ها شود.
ورزش یا استرس نیز می*توانند حمله سکسکه را برانگیزند. اما سکسکه اغلب بدون علت مشخصی رخ می*دهد.

یک فرضیه این است که سکسکه ممکن است بازمانده*ای از یک بازتاب ابتدایی مکیدن – مربوط به دوران نوزادی- باشد. سکسکه هر کارکردی که در قدیم داشته، در زندگی امروز بیشتر آزارنده است و هر کسی مدعی است که راه علاجی برای آن سراغ دارد.

شیوه**هایی از نگهداشتن نفس،ترساندن ناگهانی،مکیدن قند، نوشیدن آب در حالت وارونه یا حتی انجام دادن ملایم مانور هیلمیک که در اصل برای خارج کردن لقمه گیر کرده در گلو به کار می*رود.

بسیاری از این اقدامات در واقع به علت متوقف*کردن موقت ریتم تنفس موثر واقع می*شوند.

کره زمین با چه سرعتی می*چرخد؟
همه ما به عنوان مسافران بر روی کره زمین با سرعتی بیش 100 هزار کیلومتر در ساعت به دور خورشید می*چرخیم.
و به این دورنمای سرگیجه**آور این حقیقت را هم اضافه کنید که ما مسافران زمین با سرعتی بیش از 1600 کیلومتر در ساعت (در خط استوا) به دور خودمان هم می چرخیم این چرخش باعث برآمده شدن کره زمین به بیرون در استوا می*شود).

البته این سرعت*ها نسبی هستند (به ترتیب نسبت به خورشید و نسبت به محور قطبی کره زمین).

دلیل این که ما این سرعت سرگیجه*آور را حس نمی*کنیم، همان دلیلی است که باعث می*شود هنگامی هواپیمایی که ما درون آن نشسته*ایم با سرعت ثابتی حرکت می*کند، ما متوجه سرعت آن نشویم.

سرعت تنها در ارجاع به یک جسم دیگری که با سرعت متفاوتی حرکت می*کند قابل اندازه*گیری است، و هنگامی که در یک چارچوب ارجاع ثابت قرار داریم، نمي*توانیم سرعتی را حس کنیم.

بنابراین تعجب نکنید که به شما بگوییم کل منظومه شمسی با سرعت تقریبا باورنکردنی بیش از 900000 کیلومتر در ساعت به دور مرکز کهکشان ما می*چرخد و خود کهکشان ما نیز نسبت به سایر کهکشان*های موجود در جهان در حال حرکت است.

و بالاخره اینکه کل جهان نیز در حال حرکت است.

آیا کره زمین واقعا دارد گرم می*شود؟

اگر کره زمین دارد گرم می*شود، چرا هنوز زمستان*ها با آب و هوای بسیار سرد در برخی از مناطق روبرو هستیم؟
این حقیقت که سیاره ما دارد گرم می*شود، به معنای آن نیست که دیگر زمستانی در کار نخواهد بود. در واقع دقیقا به علت پدیده "گرمایش جهانی" ممکن است برف*های سنگینی هم ببارد. باور نمی*کنید؟

اجماع دانشمندان بر این است که میانگین دمای کره زمین در صد سال گذشته بیش از نیم درجه سانتی*گراد بالا رفته است. با ادامه این روند گرم*شدن وضعیت آب و هوایی شدت بیشتری پیدا می*کند و بسیاری مناطق بارش*های سنگین**تری را به صورت باران و برف متحمل خواهند شد.

هنگامی که دمای اقیانوس*ها بالا می*رود، آب بیشتری به صورت بخار وارد جو می*شود. هنگامی که این توده هوای مرطوب از فراز اقیانوس*ها به سوی خشکی*ها حرکت می*کند، توفان*های شدیدتری رخ می*دهد.

این به هم خوردن الگوهای طبیعی آب و هوا همچنین به معنای آن است که در حالیکه برخی از نقاط جهان دچار سیلاب و توفان*های برف شدیدتر می*شوند، نقاط دیگر از سهم همیشگی باران و برف خود محروم می*شوند و درآنها خشکسالی رخ می*دهد.

به عبارت دیگر ممکن است برخی از جنگل*ها به بیابان بدل شوند.

اينترنت چيست ؟
اينترنت يك شبكه جهاني است . شبكه اي كه از لحاظ مقياس جغرافيايي در سطح جهان گسترش يافته است . اينترنت مخفف كلمات International Network به معناي شبكه جهاني مي باشد.

شبكه چيست ؟
به مجموعه اي از اتصالات بين دو يا چند كامپيوتر و زباني( Protocol) كه اين كامپيوترها به كمك آن با يكديگر صحبت مي كنند شبكه مي گويند. وقتي كه ما دو يا چند كامپيوتر را به يكديگر متصل كنيم به گونه اي كه اين دو بتوانند با هم تبادل اطلاعات كنند در واقع يك شبكه ساخته ايم.

اهداف شبكه :
1- استفاده از منابع مشترك ( اطلاعات ، نرم افزارها و سخت افزارها)
2- به روز بودن اطلاعات
3- جلوگيري از افزونگي اطلاعات
4- تبادل سريعتر و دقيقتر اطلاعات

تقسيم بندي شبكه ها از لحاظ مقياس جغرافيايي :

LAN شبكه محلي : که مخفف Network Aria Network ميباشد ، شبکه اي است با سرعت بالا که به منظور برقراري ارتباط و مبادله داده ها بين کامپيوترها در يک محدوده جغرافيايي کوچک مثل يک اداره ، يک ساختمان و يا يک طبقه از يک برج طراحي شده است.

WAN شبكه بندي وسيع : که مخفف Width Aria Network ميباشد ، جهت مبادله اطلاعات بين فواصل بسيار دور بکار ميرود. اين شبکه ناحيه جغرافيايي وسيعي مانند کل يک کشور و يا کل يک قاره را در بر ميگيرد. شبکه هاي WAN ممکن است از خطوط استيجاري شرکت مخابرات و يا ماهواره هاي مخابراتي جهت مبادله اطلاعات استفاده کنند.

MAN شبکه شهري : که مخفف Metropolitan Aria Network ميباشد شبکه هاي متعددي را که در نواحي مختلف يک شهر بزرگ واقع شده اند ، به يکديگر متصل مرتبط ميسازد.

تجهيزات لازم براي شبكه كردن :

1- کارت شبکه ( NIC ) که مخفف Network Interface Card ميباشد.
2- رسانه انتقال که مخفف Transmission Medium ميباشد.
3- سيستم عامل شبکه NOS که مخفف Network Operating System ميباشد.

انتخاب تكنولوژي براي شبكه :

پيش از اينكه سخت افزار شبكه خود را خريداري كنيد درباره استانداردي كه ميخواهيد براي متصل كردن شبكه خود به كار بريد، تصميم گيري نماييد. كارتهاي رابط شبكه و كابلهايي كه انتخاب مي كنيد مي بايست از استاندارد انتخابي شما پشتيباني كند.عمدتاً از دو نوع استاندارد شبكه استفاده ميشود. Token Ring و اترنت.
استانداردهای شبکه

عمدتاً از دو نوع استاندارد شبکه استفاده ميشود. Token Ring و اترنت .

اترنت :

يك تكنولوژي مبتني بر مجادله و درگيري است بدين معنا كه هيچ كنترلي بر كامپيوترهاي انتقال دهنده اطلاعات در شبکه ندارند و زماني كه 2 كامپيوتر همزمان اقدام به ارسال اطلاعات از طريق كابلها ميكنند اين امر منجر به برخورد داده ها ميشود بنابـــراين اطلاعات پس از تاخير به مقصد ميرسند مجادله داده ها ميتواند سرعت يك شبكه شلوغ را كاهش دهد . استفاده از تكنولوژي اترنت ارزانتر از تكنولوژي Token Ring است چرا كه تكنولوژي اترنت وسيله اي براي كنترل كامپيوتر انتقال دهنده اطلاعات ندارد اترنت براي دفاتر اداري كوچك و مصارف خانگي ايده.

تکنیک های ابتدایی جرم شناسی
نخستین کالبد شکافی ثبت شده درسال 44 قبل ازمیلاد مسیح ، درمورد جولیوس سزار فرمانروای روم باستان انجام شد؛ سزار جمعی ازاعضای سنای روم، که می خواستند قدرت اورا تصاحب کنند، تاحد مرگ خنجر زده بودند. پس ازآن، پزشکی به نام انتیس تیوس جراحات وصدمه ی ناشی ازضربه های خنجر وارد برپیکرسزار را معاینه کرد. انتیس تیوس، نتیجه گرفت که گرچه 23 ضربه ی خنجر به پیکرسزار زده بودند، تنها یکی از ضربه ها، که مستقیما به قلب اواصابت کرده مرگباربود.
اگرچه کالبدشکافی می توانست علت مرگ را مشخص کند، اما درعهد باستان چنان که باید انجام نمی شد زیرا ، بسیاری ازفرهنگ ها براین باوربودند که برای رسیدن روح شخص به زندگی ابدی باید پیکر اودست نخورده باشد. ازآنجا که کالبد شکافی متضمن جداکردن بخش های بدن است ، دربسیاری ازفرهنگ های باستان ، با وحشت وبدبینی به آن نگریسته می شد.
ماموران تحقیق درمرگ مشکوک،
ونخستین متن مربوط به جرم شناسی
به رغم مقاومت دربرابرانجام گرفتن کالبد شکافی، مردم همچنان می خواستند ولازم بود بدانند که علت بعضی ازمرگها چه بوده است. درنتیجه، درحدود سال900 پس ازمیلاد مسیح، پست « مامورتحقیق درمرگ های مشکوک » درکشورانگلستان ایجاد شد. درآغاز، این پست را را « حافظ ادعانامه های سلطنتی» یا « فرمانده ی نظامی »
می نامیدند، چون ، پادشاه دارایی جانی یا قربانی خودکشی راتصاحب می کرد. وظیفه مامور تحقیق درمرگ های مشکوک آن بود که مشخص کند آیا علت مرگ ، جنایت است یا خودکشی وسپس پادشاه را آگاه سازد.
درسال1248 میلادی نخستین متن مربوط به جرم شناسی به نام « زدودن بی عدالتیها» درچین به چاپ رسید . دراین کتاب راه های تعیین طبیعی یا غیرطبیعی بودن مرگ ازراه مشاهده ی جزییات روی جسد، توصیف شده اند. مثلا، دراین کتاب خاطرنشان شده است که استخوان شکسته ای درگردن، یا نشانه هایی روگلو، می توانند علامت آن باشند که قربانی را خفه کرده اند.

نخستین میکروسکوپ مرکب، و آزمایشگاه جرم شناسی
هنگامی که زاخاریاس جانسن نخستین میکروسکوپ مرکب درسال 1590 اختراع کرد، دانشمندان توانستند پیکر آدمی را بادقت بیشتری مشاهده کنند، میکروسکوپ مرکب_ برخلاف میکروسکوپ ساده که تنها یک عدسی ذره بین دارد_ دارای دو یا چند عدسی است که آن را قویتر می سازند وبه دانشمندان امکان می دهند تا جزییات بسیارریزی را که پیش ازاین دیده نمی شدند، ببینند.
درسال 1910 ، یک فرانسوی به نام ادموند لوکارد ، نخستین آزمایشگاه جرم شناسی را درجهان تاسیس کرد. لوکارد، براین باور بود کسی که مرتکب جنایت می شود، همیشه چیزی را ازخود به جا می گذارد، وهمیشه چیزی را باخود می برد. مثلا، قربانی یک قتل، ممکن است تارهای ازلباس قاتل خود داشته باشد، یا قاتل ممکن است خرده هایی از پوست یا خون قربانی رازیر ناخن های دستش داشته باشد. آزمایشگاه لوکارد این سرنخهای جزیی را مورد تحلیل قرارمیدهد و از آنها برای کشف جنایت استفاده می کند.
کشف اثر انگشت به عنوان شناساگری بی همتا
گرچه اختراعات جدیدی مانند میکروسکوپ مرکب وآزمایشگاه جرم شناسی حایز اهمیت بوده اند، احتمالا استفاده ازاثرانگشت، حساسترین پیشرفت درتاریخ علم جرم شناسی به شمار می آمده است. استفاده ازاثرانگشت یکی ازمهمترین پیشرفت ها درمتکامل شدن علم جرم شناسی بوده است.
اثرانگشت شامل چندین الگو ازانواع برجستگی روی نوک انگشتان اشخاص است . این برجستگی ها ازپیچ خوردگی، قوس ، یا برجستگی های همسطح و حلقه ، یا برجستگیهای روی خود خم شده تشکیل می شوند.
اثرانگشت هرکس منحصر به اواست. یعنی هیچ دونفری، اثرانگشت یکسان ندارند.صدها سال است که ازاثرانگشت برای تعیین هویت اشخاص استفاده می شده است. درروزگار باستان مردم برای امضای قراردادها، ازفشردن انگشت آغشته به مرکب خود درپای برگ قراردارد، استفاده می کردند. اما به کارگیری اثرانگشت درشناسایی مجرمین کمتراز دویست سال قدمت دارد.
درمیانه ی 1800 ، یک پزشک اسکاتلندی به نام هنری فولدز کشف کرد که حتی اگر پوست دست شخصی خراشیده یا جداشود، اثرانگشت با همان الگوی قبلی مجددا پدید می آید . دکتر فولدز سال های بسیاری درکشور ژاپن به کارمشغول بود. روزی شخصی به فولدز خبرداد که اثرانگشت یک دزد، روی دیوارکثیفی نزدیک خانه فولدز باقی مانده است.
فولدز اثرانگشت را بااثر انگشت یک مظنون مقایسه کرد ونتیجه گرفت که با اومتفاوت است . بنابراین مظنون نامبرده بی گناه بود. چندروز بعد، اثرانگشت مظنون دیگری را مورد آزمایش قراردادند، که این بار با اثرروی دیوارهماهنگ بود. مظنون دوم به اتهام جنایت دستگیر شد. هنگامی که فولدز به انگلستان بازگشت، مومیایی های موزه ی برینانیا را مورد بررسی قرار داد ودریافت که اثرانگشت به مرورزمان هم ازمیان نمی رود. سپس فولدزنامه های متعددی را به نشریه های علمی نوشت، که درآنها یافته های خودرا شرح
داد وتقاضای تشکیل بایگانی ملی ازاثرانگشت اشخاص مختلف کرد. اما برای پلیس و مقامات رسمی انگلستان باورکردنی نبود که ممکن است کسی را برپایه ی مدارک حاصل ازاثرانگشت اومحکوم کرد، ودرنتیجه ، کشف هنری فولدز جدی گرفته نشد.
دراین مدت، اشخاص دیگری نیز به اهمیت اثرانگشت پی بردند. ویلیام هرشل ، انگلیسی کارمند دولت بریتانیا درهندوستان، درسال 1858 اعلام کرد که اثرانگشت دونفرازمردم هم یکسان نیست . ایده ی او را بعدا سرفرانسیس گالتون بسط داد. گالتون روش برتیلوناژ، که مجرمین را به وسیله ی گرفتن عکس واندازه های بدن آنان شناسایی می کند، بررسی کرده بود، درنتیجه ، تعیین هویت اشخاص ازروی ویژگی های بدنی آنان مورد توجه اوقرارگرفت. ازآنجا که فرانسیس بسیارمورد احترام بود، نظریه های او به طور گسترده ای پذیرفته شدند.
سیستم هنری
روش تعیین هویت به وسیله ی اثرانگشت ، همچنان بهبود می یافت . دراواخر1800، ادوارد هنری ، عضو اسکاتلند یارد، روشی برای طبقه بندی اثر انگشت براساس الگوهای پیچ خوردگی ، قوس وبرجستگی ، تدوین کرد. این سیستم به نام سیستم هنری معروف شد وامروزه هنوز به کارمی رود.
دراوایل 1900، روش اثرانگشت، درسازمان های پلیسی سراسر دنیا برای شناسایی ودستگیری مجرمین به کاربرده شد. درآن زمان اثرانگشت رافقط از را ه نگریستن در الگوها ومقایسه ی هردوسته الگو با دسته ی دیگر، تحلیل می کردند. اگرموارد همانند به اندازه کافی باشند، اثرانگشت را متعلق به شخص مورد نظر به شمار می آوردند.
گروه های خونی
بخش دیگری ازبدن آدمی که به صورت ابزارمهمی درعلم جرم شناسی درآمده ، خون است. دراوایل 1900، یک پزشک اتریشی به نام کارل لاندستاینر ، وجود چهارنوع گروه خونی را کشف کرد وآنها را : نامید. گوناگونی گروه های خونی را آنتی ژنها (پادگن ها)، یعنی ترکیب های شیمیای ویژه ی با هم متفاوتی پدید می آورند که درخون وجود دارند. کشف گروه های خونی متفاوت به دانشمندان جرم شناس امکان داده است که تعیین کنند آیا خون موجود درصحنه ی جنایت ازقربانی است یا ازشخص دیگری. خون درصحنه، ممکن است با گروه خون مظنون به جنایت نیزیکسان باشد. گاه به ندرت ممکن است که خون درصحنه ی جنایت ازنوعی جانور باشد، که درآن صورت ماموران تجسس به آسانی می توانند آنراتشخیص دهند چون مواد شیمیایی خون آدمی وخون جانوران با هم متفاوتند.
تعیین زمان مرگ
حتی ماموران قدیمی تجسس هم می دانستند که برای حل معمای یک جنایت، علاوه بر شناسایی قربانی ، تعیین زمان مرگ او مهم است.
کتاب چینی قدیمی یعنی ، « زدودن بی عدالتی ها» شرح داده است که چگونه درفصلهای مختلف سال، اجساد باسرعت های متفاوت تجزیه می شوند. مثلا، درطول ماههای گرم تابستان ، اجسادسریعتر تجزیه می شوند تا درماه های سرد زمستان؛ چون گرما، فرآیند تجزیه را تسریع می کند.
اگر حسد درفاصله ی اندکی پس ازمرگ یافت میشد، دانشمندان باستان سه ویژگی درآن مشاهده می کردند که درتشخیص زمان مرگ سودمند بودند:جمود نعشی، کبودی نعشی، سردی نعشی . جمودنعشی، عبارت از سفت شدن جسد است . جسد بلافاصله پس ازمرگ ، شل ونرم است، اما باگذشت چند ساعت ماهیچه ها کشیده میشوندو بدن سفت وسخت می شود. اما پس از 36 ساعت، سفتی جسد ازمیان میرود.
کبودی نعشی ، به تغییر رنگ نعش اشاره می کند که حاصل فرونشینی خون به درون بدن است. مثلا ، اگر شخصی به هنگام نشستن بمیرد، خون درقسمت پایینی بدن فرو می نشیند و آنرا به رنگ صورتی در می آورد.
پس ازمدتی ، رنگ صورتی به سرخ تیره ، ارغوانی وکبود تبدیل می شود؛ وحتی اگرجسد را پس ازمرگ جابه جا کنند، دگرگونی رنگ آن باقی می ماند. بالاخره سردی نعشی ؛ سردشدن جسد است . احتمال می رود سردی نعشی یکی ازابتدایی ترین
مشاهده هایی باشد که مردم درباره ی اجساد انجام می دادند. جسد بعدازمرگ سرد میشود وبطور کلی ، هرقدر فاصله ی مرگ بیشتر باشد، جسد سردتر خواهد بود.
پوسیدگی
جسدی که بیش از چندروز ازمرگ گذشته باشد، سرنخ های بیشتر اززمان مرگ فراهم می کند. نخستین سرنخ ، تخمیرتعفنی آن تحت تاثیر فعالیت با کتری های درون جسد است . معمولا پوسیدگی جسد ازمعده، جای که به طور طبیعی باکتری های زیادی وجود دارند، آغاز می شود، وبه قفسه ی سینه ، وسپس پاها ودست ها پیش می رود. با گذشت زمان، پوسیدگی گسترش می یابد ورنگ وساخت جسدرا تغییرمیدهد. بوی نفرت انگیز نیزبه وجود می آید.
پس ازمدتی بوی تعفن جسد درحال پوسیدگی ، حشرات را به سوی آن می کشد. دانشمندان، می توانند مدت زمان وجود حشرات را روی جسد، ازراه بررسی تخم هایی که روی جسد گذاشته اند وبه حشرات بالغ تبدیل شده اند، مشخص کند. دانشمندان جرم شناس، براساس طول چرخه ی زندگی حشرات معینی ، می توانند مدت زمانی را که ازمرگ جسد گذشته است ، مشخص کنند. مثلا ، جسدی که محتوی چندین نسل از آن حشرات باشد، معلوم می شود که زمان زیادی ازمرگ آن می گذرد.
سرگذشت علم جرم شناسی ، مانند سرگذشت بسیاری ازرشته های علمی دیگر، به صورت پیشرفتی کند وطولانی بوده است وبه وسیله ی تحولات مهمی که آن را تغییر چشمگیری می دادند، قطع می شده است . این پیشرفت امروزه ادامه دارد. تکنولوژیهای نو، مانند کامپیوتر وتکنیک های جدیدی مانند آزمون درسالهای اخیر علم جرم شناسی را بازهم تغییر داده اند.
برتیلوناژ

درسال 1879، مردی با نام الفونز برتیلون به عنوان دفتردار دردفتر بایگانی سازمان تعیین هویت قضایی پاریس، مشغول کاربود. برتیلون معتقد بودکه ابعادبدنی حتی دونفر از مردم هم یکسان نیستند. وی روشی برای شناسایی مجرمین بوسیله ی عکس گرفتن و اندازه بدن آنان ، ابداع کرد که برتیلوناژ ، نامیده شد.
برتیلوناژدرفرانسه مورد توجه کامل قرارگرفت. هنگامی که شخص مظنونی دستگیرمیشد، پلیس جنایی اندازه ی چندین نقطه ی بدن اورا می گرفت ، ازجمله دور سرو طول کف پاها، این اندازه ها را ثبت می کردند ومی توانستند برای شناسایی مجرمین به کاربرند.
برتیلون، عکس گرفتن ازمجرمین را نیز ابداع کرد. صورت هرمظنونی را ازربه رو ونیمرخ عکس می گیرند. سپس این عکس ها را درآلبومی می چسبانند وبه قربانی ها نشان می دهند تا درشناسایی مجرم به آنان کمک کنند. گرچه برتیلوناژ، دیگر عکس مورد استفاده قرار نمی گیرد. اما، امروزه ادارات پلیس درسراسر دنیا، هنوز ازآلبوم عکس، که «ماگ شوت» نامیده می شود، برای تعیین هویت افراد مجرم استفاده می کنند.
مورد پارکمن
روز درسال 1849، دکر جرج پارکمن استاد رشته پزشکی ، برای ملاقات دکتر وایت وبستر به آزمایشگاهش در دانشکده ی پزشکی دانشگاه هاروارد رفت. پارکمن می خواست پولی را که وبستر به اوبدهکار بود پس بگیرد.
پس از آن روز پارکمن، دیگر هرگز دیده نشد. با آن که نیروی پلیس آزمایشگاه ودفتر کار وبست ر را بازرسی کرد ، اما مدرکی که نشان دهد پارکمن درآنجا بوده یا جنایتی اتفاق افتاده باشد، بدست نیامد. وبستر ادعا می کرد که پول پارکمن را به اوپرداخته ودیده بود که دفترش را ترک کرده است.
اما کشفی که سرایدار دانشکده به عمل آورده بود، نشان داد که داستان وبستر دروغ محض است. پس از آنکه سرایدار یافته های خودرابه افراد پلیس گزارش داد، آنان بار دیگر دفتر کار وبستر را بازرسی کردند. این بار، چند قطعه استخوان دریک جعبه ویک دست دندان مصنوعی درکوره ، پیدا کردند .
جمعی از کارشناسان علوم پزشکی برای بررسی استخوانها ودندانهای یافت شده دعوت شدند، آنان مشخص کردند که سن واندازه ی استخوان ها با سن و اندازه ی پارکمن مطابقت دارد. آنگاه ، دندانساز پارکمن خاطر نشان ساخت که چندسال پیش یک دست دندان مصنوعی برای پارکمن ساخته بود. یک قالب گچی تولید کرد که هنگام ساختن دندانهای پارکمن درست کرده بود؛ مشاهده شد که این قالب با دندانهای مصنوعی یافت شده ، مطابقت کامل دارد.
وبستر پس ازآنکه شواهد علیه خود را شنید، اعتراف کرد که پارکمن را به قتل رسانده وبدن اورا قطعه قطعه کرده است. اورابه اعدام محکوم کردند ودرسال 1850، حکم درمورد او اجرا شد

سلاح و جنگ افزارهای دوران قدیم
نخستین کالبد شکافی ثبت شده درسال 44 قبل ازمیلاد مسیح ، درمورد جولیوس سزار فرمانروای روم باستان انجام شد؛ سزار جمعی ازاعضای سنای روم، که می خواستند قدرت اورا تصاحب کنند، تاحد مرگ خنجر زده بودند. پس ازآن، پزشکی به نام انتیس تیوس جراحات وصدمه ی ناشی ازضربه های خنجر وارد برپیکرسزار را معاینه کرد. انتیس تیوس، نتیجه گرفت که گرچه 23 ضربه ی خنجر به پیکرسزار زده بودند، تنها یکی از ضربه ها، که مستقیما به قلب اواصابت کرده مرگباربود.
اگرچه کالبدشکافی می توانست علت مرگ را مشخص کند، اما درعهد باستان چنان که باید انجام نمی شد زیرا ، بسیاری ازفرهنگ ها براین باوربودند که برای رسیدن روح شخص به زندگی ابدی باید پیکر اودست نخورده باشد. ازآنجا که کالبد شکافی متضمن جداکردن بخش های بدن است ، دربسیاری ازفرهنگ های باستان ، با وحشت وبدبینی به آن نگریسته می شد.
ماموران تحقیق درمرگ مشکوک،
ونخستین متن مربوط به جرم شناسی
به رغم مقاومت دربرابرانجام گرفتن کالبد شکافی، مردم همچنان می خواستند ولازم بود بدانند که علت بعضی ازمرگها چه بوده است. درنتیجه، درحدود سال900 پس ازمیلاد مسیح، پست « مامورتحقیق درمرگ های مشکوک » درکشورانگلستان ایجاد شد. درآغاز، این پست را را « حافظ ادعانامه های سلطنتی» یا « فرمانده ی نظامی »
می نامیدند، چون ، پادشاه دارایی جانی یا قربانی خودکشی راتصاحب می کرد. وظیفه مامور تحقیق درمرگ های مشکوک آن بود که مشخص کند آیا علت مرگ ، جنایت است یا خودکشی وسپس پادشاه را آگاه سازد.
درسال1248 میلادی نخستین متن مربوط به جرم شناسی به نام « زدودن بی عدالتیها» درچین به چاپ رسید . دراین کتاب راه های تعیین طبیعی یا غیرطبیعی بودن مرگ ازراه مشاهده ی جزییات روی جسد، توصیف شده اند. مثلا، دراین کتاب خاطرنشان شده است که استخوان شکسته ای درگردن، یا نشانه هایی روگلو، می توانند علامت آن باشند که قربانی را خفه کرده اند.

نخستین میکروسکوپ مرکب، و آزمایشگاه جرم شناسی
هنگامی که زاخاریاس جانسن نخستین میکروسکوپ مرکب درسال 1590 اختراع کرد، دانشمندان توانستند پیکر آدمی را بادقت بیشتری مشاهده کنند، میکروسکوپ مرکب_ برخلاف میکروسکوپ ساده که تنها یک عدسی ذره بین دارد_ دارای دو یا چند عدسی است که آن را قویتر می سازند وبه دانشمندان امکان می دهند تا جزییات بسیارریزی را که پیش ازاین دیده نمی شدند، ببینند.
درسال 1910 ، یک فرانسوی به نام ادموند لوکارد ، نخستین آزمایشگاه جرم شناسی را درجهان تاسیس کرد. لوکارد، براین باور بود کسی که مرتکب جنایت می شود، همیشه چیزی را ازخود به جا می گذارد، وهمیشه چیزی را باخود می برد. مثلا، قربانی یک قتل، ممکن است تارهای ازلباس قاتل خود داشته باشد، یا قاتل ممکن است خرده هایی از پوست یا خون قربانی رازیر ناخن های دستش داشته باشد. آزمایشگاه لوکارد این سرنخهای جزیی را مورد تحلیل قرارمیدهد و از آنها برای کشف جنایت استفاده می کند.
کشف اثر انگشت به عنوان شناساگری بی همتا
گرچه اختراعات جدیدی مانند میکروسکوپ مرکب وآزمایشگاه جرم شناسی حایز اهمیت بوده اند، احتمالا استفاده ازاثرانگشت، حساسترین پیشرفت درتاریخ علم جرم شناسی به شمار می آمده است. استفاده ازاثرانگشت یکی ازمهمترین پیشرفت ها درمتکامل شدن علم جرم شناسی بوده است.
اثرانگشت شامل چندین الگو ازانواع برجستگی روی نوک انگشتان اشخاص است . این برجستگی ها ازپیچ خوردگی، قوس ، یا برجستگی های همسطح و حلقه ، یا برجستگیهای روی خود خم شده تشکیل می شوند.
اثرانگشت هرکس منحصر به اواست. یعنی هیچ دونفری، اثرانگشت یکسان ندارند.صدها سال است که ازاثرانگشت برای تعیین هویت اشخاص استفاده می شده است. درروزگار باستان مردم برای امضای قراردادها، ازفشردن انگشت آغشته به مرکب خود درپای برگ قراردارد، استفاده می کردند. اما به کارگیری اثرانگشت درشناسایی مجرمین کمتراز دویست سال قدمت دارد.
درمیانه ی 1800 ، یک پزشک اسکاتلندی به نام هنری فولدز کشف کرد که حتی اگر پوست دست شخصی خراشیده یا جداشود، اثرانگشت با همان الگوی قبلی مجددا پدید می آید . دکتر فولدز سال های بسیاری درکشور ژاپن به کارمشغول بود. روزی شخصی به فولدز خبرداد که اثرانگشت یک دزد، روی دیوارکثیفی نزدیک خانه فولدز باقی مانده است.
فولدز اثرانگشت را بااثر انگشت یک مظنون مقایسه کرد ونتیجه گرفت که با اومتفاوت است . بنابراین مظنون نامبرده بی گناه بود. چندروز بعد، اثرانگشت مظنون دیگری را مورد آزمایش قراردادند، که این بار با اثرروی دیوارهماهنگ بود. مظنون دوم به اتهام جنایت دستگیر شد. هنگامی که فولدز به انگلستان بازگشت، مومیایی های موزه ی برینانیا را مورد بررسی قرار داد ودریافت که اثرانگشت به مرورزمان هم ازمیان نمی رود. سپس فولدزنامه های متعددی را به نشریه های علمی نوشت، که درآنها یافته های خودرا شرح
داد وتقاضای تشکیل بایگانی ملی ازاثرانگشت اشخاص مختلف کرد. اما برای پلیس و مقامات رسمی انگلستان باورکردنی نبود که ممکن است کسی را برپایه ی مدارک حاصل ازاثرانگشت اومحکوم کرد، ودرنتیجه ، کشف هنری فولدز جدی گرفته نشد.
دراین مدت، اشخاص دیگری نیز به اهمیت اثرانگشت پی بردند. ویلیام هرشل ، انگلیسی کارمند دولت بریتانیا درهندوستان، درسال 1858 اعلام کرد که اثرانگشت دونفرازمردم هم یکسان نیست . ایده ی او را بعدا سرفرانسیس گالتون بسط داد. گالتون روش برتیلوناژ، که مجرمین را به وسیله ی گرفتن عکس واندازه های بدن آنان شناسایی می کند، بررسی کرده بود، درنتیجه ، تعیین هویت اشخاص ازروی ویژگی های بدنی آنان مورد توجه اوقرارگرفت. ازآنجا که فرانسیس بسیارمورد احترام بود، نظریه های او به طور گسترده ای پذیرفته شدند.
سیستم هنری
روش تعیین هویت به وسیله ی اثرانگشت ، همچنان بهبود می یافت . دراواخر1800، ادوارد هنری ، عضو اسکاتلند یارد، روشی برای طبقه بندی اثر انگشت براساس الگوهای پیچ خوردگی ، قوس وبرجستگی ، تدوین کرد. این سیستم به نام سیستم هنری معروف شد وامروزه هنوز به کارمی رود.
دراوایل 1900، روش اثرانگشت، درسازمان های پلیسی سراسر دنیا برای شناسایی ودستگیری مجرمین به کاربرده شد. درآن زمان اثرانگشت رافقط از را ه نگریستن در الگوها ومقایسه ی هردوسته الگو با دسته ی دیگر، تحلیل می کردند. اگرموارد همانند به اندازه کافی باشند، اثرانگشت را متعلق به شخص مورد نظر به شمار می آوردند.
گروه های خونی
بخش دیگری ازبدن آدمی که به صورت ابزارمهمی درعلم جرم شناسی درآمده ، خون است. دراوایل 1900، یک پزشک اتریشی به نام کارل لاندستاینر ، وجود چهارنوع گروه خونی را کشف کرد وآنها را : نامید. گوناگونی گروه های خونی را آنتی ژنها (پادگن ها)، یعنی ترکیب های شیمیای ویژه ی با هم متفاوتی پدید می آورند که درخون وجود دارند. کشف گروه های خونی متفاوت به دانشمندان جرم شناس امکان داده است که تعیین کنند آیا خون موجود درصحنه ی جنایت ازقربانی است یا ازشخص دیگری. خون درصحنه، ممکن است با گروه خون مظنون به جنایت نیزیکسان باشد. گاه به ندرت ممکن است که خون درصحنه ی جنایت ازنوعی جانور باشد، که درآن صورت ماموران تجسس به آسانی می توانند آنراتشخیص دهند چون مواد شیمیایی خون آدمی وخون جانوران با هم متفاوتند.
تعیین زمان مرگ
حتی ماموران قدیمی تجسس هم می دانستند که برای حل معمای یک جنایت، علاوه بر شناسایی قربانی ، تعیین زمان مرگ او مهم است.
کتاب چینی قدیمی یعنی ، « زدودن بی عدالتی ها» شرح داده است که چگونه درفصلهای مختلف سال، اجساد باسرعت های متفاوت تجزیه می شوند. مثلا، درطول ماههای گرم تابستان ، اجسادسریعتر تجزیه می شوند تا درماه های سرد زمستان؛ چون گرما، فرآیند تجزیه را تسریع می کند.
اگر حسد درفاصله ی اندکی پس ازمرگ یافت میشد، دانشمندان باستان سه ویژگی درآن مشاهده می کردند که درتشخیص زمان مرگ سودمند بودند:جمود نعشی، کبودی نعشی، سردی نعشی . جمودنعشی، عبارت از سفت شدن جسد است . جسد بلافاصله پس ازمرگ ، شل ونرم است، اما باگذشت چند ساعت ماهیچه ها کشیده میشوندو بدن سفت وسخت می شود. اما پس از 36 ساعت، سفتی جسد ازمیان میرود.
کبودی نعشی ، به تغییر رنگ نعش اشاره می کند که حاصل فرونشینی خون به درون بدن است. مثلا ، اگر شخصی به هنگام نشستن بمیرد، خون درقسمت پایینی بدن فرو می نشیند و آنرا به رنگ صورتی در می آورد.
پس ازمدتی ، رنگ صورتی به سرخ تیره ، ارغوانی وکبود تبدیل می شود؛ وحتی اگرجسد را پس ازمرگ جابه جا کنند، دگرگونی رنگ آن باقی می ماند. بالاخره سردی نعشی ؛ سردشدن جسد است . احتمال می رود سردی نعشی یکی ازابتدایی ترین
مشاهده هایی باشد که مردم درباره ی اجساد انجام می دادند. جسد بعدازمرگ سرد میشود وبطور کلی ، هرقدر فاصله ی مرگ بیشتر باشد، جسد سردتر خواهد بود.
پوسیدگی
جسدی که بیش از چندروز ازمرگ گذشته باشد، سرنخ های بیشتر اززمان مرگ فراهم می کند. نخستین سرنخ ، تخمیرتعفنی آن تحت تاثیر فعالیت با کتری های درون جسد است . معمولا پوسیدگی جسد ازمعده، جای که به طور طبیعی باکتری های زیادی وجود دارند، آغاز می شود، وبه قفسه ی سینه ، وسپس پاها ودست ها پیش می رود. با گذشت زمان، پوسیدگی گسترش می یابد ورنگ وساخت جسدرا تغییرمیدهد. بوی نفرت انگیز نیزبه وجود می آید.
پس ازمدتی بوی تعفن جسد درحال پوسیدگی ، حشرات را به سوی آن می کشد. دانشمندان، می توانند مدت زمان وجود حشرات را روی جسد، ازراه بررسی تخم هایی که روی جسد گذاشته اند وبه حشرات بالغ تبدیل شده اند، مشخص کند. دانشمندان جرم شناس، براساس طول چرخه ی زندگی حشرات معینی ، می توانند مدت زمانی را که ازمرگ جسد گذشته است ، مشخص کنند. مثلا ، جسدی که محتوی چندین نسل از آن حشرات باشد، معلوم می شود که زمان زیادی ازمرگ آن می گذرد.
سرگذشت علم جرم شناسی ، مانند سرگذشت بسیاری ازرشته های علمی دیگر، به صورت پیشرفتی کند وطولانی بوده است وبه وسیله ی تحولات مهمی که آن را تغییر چشمگیری می دادند، قطع می شده است . این پیشرفت امروزه ادامه دارد. تکنولوژیهای نو، مانند کامپیوتر وتکنیک های جدیدی مانند آزمون درسالهای اخیر علم جرم شناسی را بازهم تغییر داده اند.
برتیلوناژ

درسال 1879، مردی با نام الفونز برتیلون به عنوان دفتردار دردفتر بایگانی سازمان تعیین هویت قضایی پاریس، مشغول کاربود. برتیلون معتقد بودکه ابعادبدنی حتی دونفر از مردم هم یکسان نیستند. وی روشی برای شناسایی مجرمین بوسیله ی عکس گرفتن و اندازه بدن آنان ، ابداع کرد که برتیلوناژ ، نامیده شد.
برتیلوناژدرفرانسه مورد توجه کامل قرارگرفت. هنگامی که شخص مظنونی دستگیرمیشد، پلیس جنایی اندازه ی چندین نقطه ی بدن اورا می گرفت ، ازجمله دور سرو طول کف پاها، این اندازه ها را ثبت می کردند ومی توانستند برای شناسایی مجرمین به کاربرند.
برتیلون، عکس گرفتن ازمجرمین را نیز ابداع کرد. صورت هرمظنونی را ازربه رو ونیمرخ عکس می گیرند. سپس این عکس ها را درآلبومی می چسبانند وبه قربانی ها نشان می دهند تا درشناسایی مجرم به آنان کمک کنند. گرچه برتیلوناژ، دیگر عکس مورد استفاده قرار نمی گیرد. اما، امروزه ادارات پلیس درسراسر دنیا، هنوز ازآلبوم عکس، که «ماگ شوت» نامیده می شود، برای تعیین هویت افراد مجرم استفاده می کنند.
مورد پارکمن
روز درسال 1849، دکر جرج پارکمن استاد رشته پزشکی ، برای ملاقات دکتر وایت وبستر به آزمایشگاهش در دانشکده ی پزشکی دانشگاه هاروارد رفت. پارکمن می خواست پولی را که وبستر به اوبدهکار بود پس بگیرد.
پس از آن روز پارکمن، دیگر هرگز دیده نشد. با آن که نیروی پلیس آزمایشگاه ودفتر کار وبست ر را بازرسی کرد ، اما مدرکی که نشان دهد پارکمن درآنجا بوده یا جنایتی اتفاق افتاده باشد، بدست نیامد. وبستر ادعا می کرد که پول پارکمن را به اوپرداخته ودیده بود که دفترش را ترک کرده است.
اما کشفی که سرایدار دانشکده به عمل آورده بود، نشان داد که داستان وبستر دروغ محض است. پس از آنکه سرایدار یافته های خودرابه افراد پلیس گزارش داد، آنان بار دیگر دفتر کار وبستر را بازرسی کردند. این بار، چند قطعه استخوان دریک جعبه ویک دست دندان مصنوعی درکوره ، پیدا کردند .
جمعی از کارشناسان علوم پزشکی برای بررسی استخوانها ودندانهای یافت شده دعوت شدند، آنان مشخص کردند که سن واندازه ی استخوان ها با سن و اندازه ی پارکمن مطابقت دارد. آنگاه ، دندانساز پارکمن خاطر نشان ساخت که چندسال پیش یک دست دندان مصنوعی برای پارکمن ساخته بود. یک قالب گچی تولید کرد که هنگام ساختن دندانهای پارکمن درست کرده بود؛ مشاهده شد که این قالب با دندانهای مصنوعی یافت شده ، مطابقت کامل دارد.
وبستر پس ازآنکه شواهد علیه خود را شنید، اعتراف کرد که پارکمن را به قتل رسانده وبدن اورا قطعه قطعه کرده است. اورابه اعدام محکوم کردند ودرسال 1850، حکم درمورد او اجرا شد
 

s.a.kh

Active Member
ارسال ها
146
لایک ها
94
امتیاز
28
#4
آناتومي مغز

مغز انسان حدود 1500 گرم وزن داشته كه كلاً داخل جمجمه قرار دارد .
مغز از قسمتهاي زير درست شده است :
1- نيم كره هاي مغز
2- تالاموس و عقده هاي عصبي قاعده اي
3- مغز مياني
4- پل دماغي
5- مخچه
6- بصل النخاع
نيم كره هاي مغز
نيم كره هاي مغز دو عدد بوده كه از نظر نردبان تكاملي جديدترين قسمت مغز مي باشند . آنها هديه اصلي خداوند به انسان بوده و تكامل آن از پستانداران از حدود پنجاه ميليون سال پيش شروع شده و در انسان نماهائي مانند « استرالوپيتكوس» به اوج خود رسيد (2 ميليون سال پيش ) .
اختصاص ترين صفت تكاملي ازدياد تعداد ياخته هاي عصبي بوده كه پيشرفت شايان آن را در « هموهابيليس» و « همواركتوس » مي توان مشاهده كرد .دوران طلائي بزرگ شدن مغز در « نئاندرتال » « و هموساپينس» (حدود يكصد هزارسال پيش ) آغاز و به انسان ختم مي شود .
بدون نيمكره هاي مخ ، انسان جاندار بي شعوري بيش نيست . تكوين شعور انسان عبارت بوده است از ازدياد ياخته ها ( نتيجتاً اضافه شدن وزن مغز ) و ارتباطات آنها با يكديگر براي بهتر شدن قدرت پردازش اطلاعات محيطي و دروني . در « مرگ مغزي » اين قدرت از بين ميرود چون كل ساختار مغز مضمحل مي شود . در درون نيمكره ها حفره هايي پر از مايع نخاعي و جود دارند كه بطن ها ناميده مي شوند . دو نيمكره توسط جسم پينه اي به هم متصل مي باشند كه در حقيقت ارتباط اصلي نرونهاي دو نيمكره با هم مي باشند . قسمت هاي مختلف تشكيل دهندة نيمكره ها شامل قسمت هاي زير است :
1- لوب پيشاني .
2- لوب آهيانه اي .
3- لوب پس سري .
4- لوب گيجگاهي .
5- لوب حاشيه اي .
لوب پيشاني
لوب پيشاني مهمترين قسمت تكامل يافتة مغز است . مخصوصاً در انسان و انسان نماها اين قسمت فوق العاده وسعت پيدا كرده است . قسمتهاي خلفي لوب پيشاني ويژة فرمانهاي حركتي بوده و از هم گسيختگي نسج اين قسمت باعث از كارافتادگي يك اندام مي شود . تحريك هر قسمت از اندامها و سر بر روي مكان مخصوصي از اين نوار باريك وجود دارد ، قسمتي از اين ناحيه ، كه بين دو نيمكره وجود دارد، مختص حركات اندامهاي تحتاني مي باشد . درقسمت قدامي ناحية حركتي سرو دست مركز كنترل حركات چشم وجود دارد .
در نيمكرة چپ ، مركز حركتي تكلم درلوب پيشاني مي باشد . از هم پاشيدگي نسوج اين ناحيه باعث گنگي شده و بيمار قادر به گفتار نيست .آنچه از لوب پيشاني باقي مي ماند عبارتست از ناحيه اي كه در جلو قرار داشته و مركز شعور ، منطق ، تفكر و تا حدودي حافظه است . از بين رفتن اين قسمت از مغز در دو طرف منجر به كم اهميت دادن اصول اخلاقي شده و تصميمات بيمار انفعالي مي گردد . اگر آسيب بسيار شديد باشد خلاقيت حركات از بين رفته و ممكن است با حالت اغماء اشتباه شود . يكي از راههاي درمان امراض رواني ، در ابتداي سدة حاضر ، عبارت بود از تخريب دو طرفة قسمتهاي عمقي لوب هاي پيشاني و تبديل بيمار به فردي كه از نظر اجتماعي بيشتر قابل تحمل باشد . متأسفانه اثرات سوء اين عمل جراحي باعث شد كه بعداً كمتر مورد استفاده قرار گيرد .
لوب آهيانه اي
وظايف لوب هاي آهيانه اي در طرف راست و چپ تا حدودي با هم فرق مي كنند . علاوه بر تشخيص محل درد ، گرما ، لمس و محسوسات عمقي در باريكة پشت شيار مركزي ، لب آهيانه اي در طرف راست بينش فضائي را در شخص بوجود مي آورد . عوارض عمقي لوب طرف راست منجر به از دست دادن جهت يابي فضائي فرد گشته وطرف چپ بدن را در كارهاي روزمره فراموش مي كند . به حوزة بينائي چپ توجه نكرده و مثلاً ريش خود را در طرف چپ نمي تراشد ، چنين شخصي رديابي فضائي خود را از دست مي دهد . شدت عارضه در بعضي بحدي است كه بيمار عضوي در طرف چپ بدن خود را از ياد مي برد و فكر مي كند مربوط به شخص ديگري است . لب آهيانه اي در طرف چپ علاوه بر جهت يابي فضائي و محسوسات طرف راست ، وظيفة تكلم را نيز بعهده دارد . اختلال در رياضيات ، محاسبه ، تشخيص راست و چپ بدن ،خواندن و نوشتن و تكلم پس از آسيب رسيدن به لوب آهيانة چپ ديده مي شود .
لوب پس سري
لوب پس سري مسئوليت بينائي را عهده دار بوده و آسيب رسيدن به اين ناحيه شخص را بطوركامل يانافص نابينا مي كند . يكي از بهترين محسوسات محيطي كه به وسيلة آن مكانيسم پردازش اطلاعات در مغز به وسيلة فيزلوژيست هائي مثل « هوبل » و « ويسل » در دانشگاه هاروارد برملا گشته عبارت است از « حس بينائي » اين دو دانشمند به طور سيستماتيك پردازش اطلاعات را از شبكيه تا لوب پس سري دنبال كردند . كار اصلي اين پژوهشگران عبارت بود از ثبت تحريك پذيري سلول هاي شبكيه ، ايستگاه زانوئي و قشر خاكستري مخ ( سلول هاي ساده ،پيچيده و فوق پيچيده ) در مناطق به اصطلاح 17 و18و19 « برودمن » لازم به يادآوري است كه « برودمن» پژوهشگري بود كه سطح مغز را از 1 تا 52 منطقه بر حسب انواع ياخته هاي قشر خاكستري طبقه بندي كرد. مثلاً منطقة 46 ويژه حافظه بوده و 44 بيان تكلم را به عهده دارد . « هوبل و ويسل» دريافتند كه به ترتيب كه اطلاعات از يك ايستگاه به ايستگاه ديگري منتقل مي شده پيچيده تر و به حقيقت نزديك تر مي شود . مثلاً سلول هاي شبكيه و ايستگاه زانوئي فقط به بك نقطة نوراني پاسخ داده ، درحالي كه سلول هاي سادة كورتكس بينائي تنها به يك نوار نوراني با محور خاص پاسخ مي دهند . مي توان تصور كرد كه اين نوار از تعدادي نقطة نوراني درست شده است . بنابر اين ، سلول هاي سادة قشر خاكستري نسبت به يك نقطة نوراني بي تفاوتند . به همين ترتيب كه جلو برويم مشاهده مي شود كه سلو لهاي پيچيدة كورتكس توسط يك لبة نوراني تحريك مي شوند كه محور مشخصي داشته ولي محل آن مهم نيست . بهترين ، تحريك براي يك سلول فوق پيچيده يك گوشه است . با در نظر گرفتن بحث بالا ، هر چقدر از منطقة 17 به طرف منطقة 19 مي رويم وظيفة سلول ها پيچيده تر شده به تحريكي نوين پاسخ مي دهند . اين موضوع در تشخيص فاصله و رنگها بسيار صادق است .
لوب گيجگاهي
اين لوب در طرف راست نقش مهمي از نظر هنر تشخيص رنگها و جوانب مختلف دستگاههاي موسيقي داشته و در طرف چپ تأثير مهم آن درتكلم انسان است . درك صداهاي شنيده شده و پردازش دستوري گفتار و آماده كردن پاسخ شايسته ، به وسيله لوب آهيانة چپ صورت مي گيرد . آسيب رسيدن به لوب گيجگاهي گاهي باعث از بين رفتن توانائي نامگذاري افراد و اشياء مي شود . همچنين لوب هاي گيجگاهي راست و چپ با هم نقش مهمي در فعال نگهداشتن حافظه دارند. دروازة اصلي ورود اطلاعات محيطي به مغز و ثبت آنها در گرو سلامتي لوب گيجگاهي است .
به نظر مي رسد كه « هيپوكامپ» اين ناحيه همگام با قسمت هاي ديگر لوب حاشيه اي نقش كليدي در قبول يا رد اطلاعات داشته باشند .از اين مكان است كه اطلاعات منتشر شده از محسوسات محيطي به نقاط ديگر مغز مخصوصاً لوب هاي پيشاني مي روند .بخش ديگري از فيبرهاي آورندة اطلاعات به لوب گيجگاهي از ساقة مغز و هستة « مينرت» مي باشد .
از بين رفتن « هيپوكامپ » منجر به عدم توانائي انسان در تثبيت حافظه شده و شخص قدرت انتقال اطلاعات رابه ساير نقاط مغز از دست مي دهد .
اگر انساني هر دو لوب گيجگاهي مخصوصاً دو « هيپوكامپ » را از دست بدهد براي هميشه قدرت ثبت اطلاعات از محيط را براي يادآوري در دراز مدت از دست خواهد داد .در ام- آر- آي روبرو هر دو لوب گيجگاهي به خاطر انسفاليت آسيب ديده و قدرت حافظه بيمار شديداً صدمه ديده است . حس شامه نيز با لوب گيجگاهي ارتباط دارد .

لوب حاشيه اي
لوب حاشيهاي از قديمي ترين قسمتهاي مغز بوده و وظيفه اش بيان غرايض جنسي و تأمين احتياجات احساسي و تنازع بقاست . لوب حاشيه اي در اصطلاع به « مغز اول » مشهور شده و از اينجاست كه تمام اطلاعات پس از بررسي و فيلتر شدن مي توانند به ساير نقاط مغز رسوخ كنند . احساس امنيت دروني با وجود لوب حاشيه اي امكان پذير است . اينجا محل احساسات قلبي و فردي و عشق و دلدادگي است . با تكيه به« مغز اول » است كه انسان كاري را انجام داده و سپس با مراجعه به منطق و « مغز جديد» يا « نئوپاليوم » پشيمان مي شود . در اين مكان است كه موجود براي حفظ خود و خانواده حاضر است به استدلال كم محلي كند . كنترل اصلي سلسله اعصاب نباتي هنگام جنگ و ستيز يا پشيماني و غم و اندوه در دست« مغز اول » يا « آركي پاليوم » مي باشد . بالاخره زبان اصلي نهفته در نگاه افراد به يكديگركه حاصل آن دوست داشتن فردي و يا تنفر از فردي ديگر مي شود در لوب حاشيه اي است .

تالاموس
تالاموس توده اي از سلولهاي عصبي با اندازه هاي مختلف است كه وظيفة پردازش و هم آهنگ كردن پيامهاي حسي را در ارتباط با فعاليت هاي حركتي داشته و دراين خصوص با گره هاي عصبي قاعدة جمجمه ، قشر خاكستري مغز و مخچه در تماس دائم مي باشد . تالاموس نيز نقش بي نهايت مهمي در دريافت درد و محسوسات محيطي دارد . آسيب يك طرفه به تالاموس باعث كرخ شدن طرف مقابل بدن و آسيب دو طرفه ، بيمار را به حالت بيهوشي مي برد .

گره هاي عصبي قاعدة مغز
هسته هاي دم دار و عدسي شكل از مهمترين گره هاي عصبي قاعدة مغز مي باشند كه ارتباط تنگاتنگ با تالاموس ، قشر خاكستري مغز و مخچه داشته و عملكرد اصلي آنها تنظيم فعاليت هاي حركتي ماهيچه ها بوده و در تداوم حركات آنها نقش مهمي دارند . نارسائي گره هاي عصبي قاعدة مغز باعث لرزش هاي غيرارادي و سفتي و كمي تحريك ماهيچه ها شده و تابلوئي شبيه مرض پاركينسون را بوجود مي آورد .

ساقة مغز
از نظر تكاملي ساقة مغز يكي از قديمي ترين قسمت هاي سلسلة اعصاب بوده كه علاوه بر حفظ هوشياري و كنترل خواب ، تنفس و گردش خون ، محل گردهم آئي اعصاب جمجمه اي نيز مي باشد كه در تعيين تكليف مرگ مغزي بسيار پراهميت اند . اندازه و پاسخ مردمك ها به نور ، رفلكس هاي قرينه و سرفه ، حركات چشمها ، زبان ، صورت ، حلق و حنجره نيز عمدتاً توسط ساقة مغز كنترل مي شود .ساقة مغز گذرگاهي است دوطرفه براي گذشتن محسوسات از محيط خارج به طرف مغز و آوردن پيامهاي عصبي از مغز و ساقة مغز به طرف نخاع و اندامها .
ساقة مغز محلّ تمركز و پخش پيام هاي مهم و ابراني به اقصي نقاط نخاع براي حفظ و كنترل قوام ماهيچه ها است كه نهايتاً بر روي رفلكس هاي وتري نيز تأثير مي گذارند . اين پيامها ، به طور مستقيم و غير مستقيم ، از هسته هاي ساختمان مشبك در سطح « پل دماغي » و « بصل النخاع » و « مغز مياني » نشأت گرفته و به همراهي پيام هاي « هسته هاي قرمز » و « هسته هاي گوش داخلي » بر روي « نرون هاي حركتي گاما » سرازير مي شوند . تحريك نرون هاي حركتي گاما ، به طور غير مستقيم ، پس از تحريك « نرون هاي حركتي آلفا » قوام ماهيچه ها را زياد كرده و آنها را سفت مي كند . در اين گونه موارد رفلكس هاي وتري نيز تشديد مي شوند . هرگاه مغز از بين رفته ولي ساقة مغز از مغز مياني به پائين در حيات باشد ، رفلكس هاي وتري بسيار شدت يافته و ماهيچه ها آنقدر سفت مي شوند كه دست ها و پاها سيخ شده حالت « دِسِرِ بره» به خود مي گيرند ، يا اينكه دست ها از آرنج خم شده و پاها سيخ مي شوند كه به اين حالت « دكورتيكه» گويند . به تدريج كه ساقة مغز وظايف خود را از دست داد ، قوام ماهيچه نيز از بين رفته آنها لَخت مي شوند . در اين زمان رفلكس هاي وتري نيز وجود ندارند . اين حالت در « مرگ مغزي » به خوبي مي شود به طوري كه تمام ماهيچه ها شل بوده و رفلكس ها ناپديد گشته اند چون تمام ساقة مغز از كار افتاده است . ساقة مغز از قسمتهاي زير تشكيل شده است .مغز مياني ، پل دماغي و بصل النخاع .

1- مغز مياني
بخش هاي مهمي از مغز مياني كه در مرگ مغزي اهميت دارند عبارتند از : ساختمان مشبك كه مسئول حفظ سطح هوشياري ، بوده ، پايك هاي مغزي كه از الياف و ابران حركتي درست شده اند و اعصاب جمجمه اي سه و چهار كه حركات چشمها ، اندازه و پاسخ مردمك ها را به نور به عهده دارند . آسيب دو طرفه به ساختمان مشبك باعث حالت اغماء شده و اگر پايكهاي مغز آسيب ببينند فلج اندامها و در مورد اعصاب سه و چهار ضعف حركات چشم ها و بزرگ شدن مردمك ها با عدم پاسخ به نور را موجب مي شود و اگر آسيب بسيار شديد باشد حركات چشم عروسكي نيز از بين مي روند . پس به اين ترتيب با معاينه و تعيين سطح هوشياري ، حركات و مردمك هاي چشم و قدرت اندامها مي توان به سالم بودن مغز مياني پي برد .
2- پل دماغي
اجزاء مهم پل دماغي عبارتند از : قسمت ديگري از ساختمان مشبك ، اعصاب جمجمه اي پنج ، هسته عصبي شش و هفت و الياف مرتبط كنندة مخچه به سلسله اعصاب مركزي .
آسيب دو طرفه به دو سوم فوقاني ساختمان مشبك پل دماغي باعث حالت اغماء شده و گرفتاري عصب شش ، حركات چشمها را در محور افقي مختل و آسيب به عصب پنج باعث از بين رفتن حس قرنيه و رفلكس قرنيه مي شود . بنابر اين مي توان با در نظر گرفتن سطح هوشياري بيمار ، حركات كرة چشم و صورت و رفلكس قرنيه به و ضعيت تشريحي آن پي برد .

3- بصل النخاع
اين قسمت از ساقة مغز از ساختمان مشبك ، مراكز كنترل تنفس و گردش خون ، اعصاب جمجمه اي 9، 10،11،12 و الياف حسي و حركتي اي كه مخچه ، نخاع ، ساقة مغز و نيمكره ها را به يكديگر مربوط مي كنند درست شده است . در بصل النخاع ، ساختمان مشبك نقشي در تأمين سطح هوشياري نداشته و بلكه آسيب به اين قسمت از مغز به صورت نارسائي شديد و تنفس و گردش خون خود را نشان داده و رفلكس سرفه از بين مي رود . در صورتي كه بيمار هوشيار باشد ، قدرت بلع در او از بين خواهد رفت .

مخچه
مخچه درست در پشت سر و در قسمت خلفي پل دماغي و بصل النخاع قرار گرفته است . در حقيقت مخچه جعبه سياه سلسله اعصاب مركزي بوده كه تعادل انسان را كنترل كرده سرعت و دامنةحركات را طوري تنظيم مي كند كه آنها بدون نقص باشند . مخچه در ارتباط دائم با گيرنده هاي حسي محيطي و جمجمه اي بوده و از طريق مغز مياني و پل دماغي پيوسته وضعيت تعادل بدن را در اختيار تالاموس ، گره هاي عصبي قاعدة مغز و قشر خاكستري مي گذارد . سه منبع اصلي ارتباط مخچه با اطلاعات محيطي عبارتند از :
1- پيام هائي كه از نخاع به مخچه مي رسند و نقطة شروع آنها در ماهيچه ها ، زردپي ها ، پوست و مفاصل است . اين پيام ها به سرعت مخچه را از وضعيت اندام ها ، مخصوصاً اندام هاي تحتاني ، در فضا آگاه مي سازند . توسط همين پيام هاست كه انسان دائماً بررسي كرده و حركات را ظريف تر مي سازد . اشكال در اين سيستم باعث تلوتلو خوردن شخص هنگام راه رفتن مي شود . كرمينه قسمتي از مخچه است كه پردازش اطلاعات فوق را در دست دارد .
2- پيام هائي كه از گوش دروني به مخچه رسيده و دائماً آن را در جريان موقعيت فضايي سروگردن قرار مي دهند . به وسيله اين اطلاعات مركز ثقل انسان درون سطح مقطع بدن بر روي زمين قرار مي گيرد . كنترل اصلي تعادل حركات چشمها و محور عمودي بدن از وظايف اين سيستم است . حفظ تعادل در حركات مستلزم چرخشي سلامتي اين قسمت از مخچه است كه در قاعدة آن قرار دارد .
3- اطلاعاتي كه از مغز رسيده و نقش اصلي كنترل حركات ظريف اندام ها ( مخصوصاً دست ها ) را به عهده دارند . اختلال در اين سيستم باعث شلختگي در حركات مهارتي مي شود . نيمكره هاي مخچه همگام با مغز در اين مورد به انسان ياري مي كنند . عملكرد مخچه در بيماري كه به حالت اغماء است از اهميت كمتري برخوردار است .
جريان خون مغز
خون رساني به مغز توسط سرخرگ هاي سبات و مهره اي صورت مي گيرد كه مجموعاً چهار عدد بوده و حدود يكهزار سانتي متر مكعب در دقيقه به مغز خون مي رسانند . اين ميزان بسيار زياد خون مبين سرعت متابوليسم بالاي مغز بوده و نياز شديد به اكسيژن و گلوكز است . زمان جريان خون از سرخرگ هاي سبات تا سياهرگ هاي وداج حدود ده ثانيه است .قطع كامل جريان خون مغز پس از مدت پنج تا ده ثانيه منجر به بيهوشي مي شود و اگراين زمان از ده دقيقه بيشتر شود نسج مغز از بين مي رود .

ساختمان مشبك
يكي از سري ترين مناطق سلسلة اعصاب مركزي ، ساختمان مشبك است كه درست در مركز ساقة مغز قرار داشته و از بصل النخاع تا قسمت فوقاني مغز مياني كشيده مي شود . كمتر جائي از سلسلة اعصاب مركزي است كه ساختمان مشبك در آن دست نداشته باشد . ساختمان مشبك از تعداد زيادي سلول به اندازه هاي مختلف درست شده كه زوائد آنها نسبتاً كوتاه مي باشند . علاوه برساقة مغز ، نخاع ،مخچه ، اعصاب جمجمه اي ،گره هاي عصبي قاعدة مغز ، تالاموس و نيمكره ها همه با ساختمان مشبك ارتباط دارند . علاوه بر اين كه ساختمان مشبك قديمي ترين قسمت سلسلة اعصاب مركزي است ، دركنترل خواب ، قوام ماهيچه ها « تن ماهيچه اي» و درد نيز نقش كليدي دارد ولي وظيفة اصلي آن برقرار داشتن سطح هوشياري است . هرگونه ضايعة نسجي ، حتي يك ميلي متر ، اگر دو طرفه باشد و در ساختمان مشبك اتفاق افتد منجر به از دست رفتن هوشياري مي شود .

بطن هاي مغز
درون مغز انسان حفره هائي وجود دارند كه بطن ناميده مي شوند . دو بطن درنيمكره ها و بطن سوم بين گره هاي عصبي قاعدة مغز ، بطن چهارم در پشت ساقة مغز بوده كه مخچه آن را مي پوشاند . درون بطن هاي مغز مايع مغزي نخاعي وجود دارد كه درون بطن ها و روي سطح مغز درجريان است تا جذب شود . وزن مغز درون مايع مغزي نخاعي حدود 50 گرم است .

پوشش هاي مغز ، مخچه و ساقة مغز
اين قسمت ها توسط سخت شامه و دو لاية نرم شامه پوشانيده شده است كه وظيفة حفظ و حراست آن را به عهده دارند .



فيزيولوژي مغز
مغز از فعال ترين و آسيب پذير ترين اعضاي بدن انسان بوده و در حالي كه جزء كوچكي از ساختار ماست اما براي تأمين تغذية خود احتياج به بيش از يك ليتر خون در دقيقه دارد . زياد بودن ميزان سوخت و ساز مغز است كه مقاومت آن را نسبت به كمبود اكسيژن و گلوكز بسيار كم مي كند . ياخته هاي مغز بيش از چند دقيقه توانائي كمبود اكسيژن را ندارند و در صورد ادامة هيپوكسي براي هميشه قدرت پردازش خود را از دست مي دهند . از دست رفتن قدرت پردازش خود را به صورت تضعيف مشاعر و خلاقيّت فكري نشان مي دهد .
اگر سي تي اسكن طبيعي با سي تي اسكن مغزي كه اكسيژن به آن نرسيده مقايسه شود ، مي توان شدت آسيب به مغز را از ميزان كم شدن ضخامت قشر مخ تشخيص داد .
يكي از دلايل مهم ضربه پذيري مغز فراواني تعداد و ارتباطات ياخته هاي آن است . از حدود سه ميليون سال پيش ، به طور روز افزوني ، به وزن مغز انسان نماها اضافه شده است ، مثلاً درحالي كه حجم مغز يك انسان نما پا نصد سانتي متر مكعب است ، در انسان اين حجم به يكهزارو پانصد سانتي متر مكعب مي رسد . تعداد ياخته هاي مغز ما حدود پنج تا ده هزار ميليون بوده كه با هم شبكة بسيار پيچيده اي از ارتباطات عصبي را درست مي كنند. اين تعداد ياخته در جانداران پست كمتر بوده و ارتباطات عصبي ضعيف تر مي باشند . مدارهاي الكتريكي فعال ، پايه و اساس كار مغز را تشكيل مي د هند كه به صورت سطح هوشياري جلوه گر مي شوند . مغز جزء لاينفك پديدة حيات بوده و ساير اعضاء ناگزير از فرمانبرداري هستند و تلاش آنها براي بر پانگداشتن آن است . از قديم در ضمير انسان هميشه اين پرسش مطرح بوده كه چه چيز باعث زنده و فعال بودن انسان مي شود ؟
حيات كجاست ؟ روح چيست ؟ و نتيجتاً در اين مورد بحث هاي زياد فلسفي ، ديني وعلمي وجود داشته و دارد .
حدود چهار هزار سال پيش ، سومري ها ، آشوري ها و مردم بين النهرين ، سرچشمة حيات را در كبد مي دانستند. در زمان فراعنه ، مصري ها معتقد بودند كه همراه با مرگ انسان روح « با» از بدن پرواز مي كند . آنها باور داشتند كه روح انسان در قلب و احشاء او مي باشد . در زمان تمدن طلائي يونان قديم ، حدود چهار صد سال قبل از ميلاد ، افلاطون ، به دليل اين كه ستارگان و عالم به صورت كروي بودند و مغز نيز گرد بود ، وجود روح را در سر مي پنداشت . ارسطو كه خود شاگرد افلاطون بود ، برعكس ، مي پنداشت كه حيات انسان در قلب اوست و محتملاً برهاني كه اين طرز فكر از آن نشأت گرفته عبارت بود از مردن حيوان با از دست رفتن گردش خون بدن .
با شروع مسيحيت و ابتداي تمدن روم ، در حدود دويست سال بعد از ميلاد ، به اعتقاد ابن سينا ، جالينوس با كالبد شكافي هاي خود به وجود بطن هاي مغزي پي برد ( دو بطن در طرفين يكي در وسط و يكي در پشت ساقة مغز ).
همچنين ، او كه پزشك گلادياتورهاي رومي بود شديداً با گفته هاي ارسطو ، كه محسوسات و حيات در قلب جاي دارند ، مخالف بود . وي با بررسي هاي آزمايشگاهي مشاهده كرد كه هرگاه بر روي مغز حيواني فشار آورده شود بلافاصله بدن او فلج مي شود در حالي كه فشار بر روي قلب اين حالت را بوجود نمي آورد . متأسفانه شدت نفوذ عقايد افلاطوني و ارسطوئي آن چنان زياد بود كه افكار جالينوس مورد قبول عام واقع نشد .
اصول طرز تفكر قرون وسطائي را در ادغام افكار جالينوس و افلاطون مي توان دانست . پس از گذشت زمان اعتقاد بر اين قرار گرفت كه بطن هاي طرفي مغز مركز دريافت محسوسات بوده كه بتدريج دربطن سوم تبديل به منطق شده و نهايتاً در بطن چهارم به صورت حافظه باقي مي مانند . اين روند فكري بيش از يكهزار وسيصد سال دوام آورد . از جمله پژوهشگراني كه در تغيير طرز فكر آن دوران نقش مهمي را بازي كرد لئوناردو داوينچي بود . او با كالبدشكافي هاي خود دريافت كه محسوسات به تالاموس رفته و هم او بود كه قالب مومي بطن هاي مغز گاو را ساخت .حتي داوينچي نيز در سدة پانزدهم تحت تأثير شديد افكار « جالينوس ، افلاطون » بود و مصّر بود كه بطن سوم ، و نه بطن هاي طرفي ، مركز حواس پنجگانه مي باشد . مخالفت داوينچي با اصولي غير اصول علمي براي پژوهش در مورد فرضيات علمي و سعي او در رواج كالبد شكافي باعث شد كه كليسا با او سخت مخالفت كند به طوري كه درسال 1515 حكم اخراج او از رم توسط پاپ امضاء شد .
بت شكن بعدي ، در مورد تفحص در علوم ، دكارت بود . برخلاف داوينچي ، دكارت علاقه اي به كالبد شكافي نداشت و ظنّ او درمورد امكان اشتباه حواس پنجگانه باعث شد اصول تفكر را در پژوهش بنيان گذارد . در قرون شانزدهم و هفدهم نحوة عملكرد مغز در مورد حيات انسان هنوز از آنچه درقرون گذشته رواج داشت نشأت مي گرفت . در نموداري كه دكارت وصف مي كرد طرح كلي اين بود : حيات انسان در كبد بوجود آمده و به قلب مي رود . از قلب به قاعدة مغز رفته پس از مخلوط شدن با هواي تنفسي از طريق غذة كاجي به بطن هاي مغز مي ريزد . سپس روان از طريق روزنه هاي متعدد وارد مجاري باريكي شده و از آنجا به اعضاء مختلف حركتي ، مخصوصاً ماهيچه ها ، مي رود .
نا گفته نماند كه پيشرفت علوم و فلسفه در مشرق زمين بين قرون هشتم و يازدهم زبانزد خاص وعام بوده و اغلب پژوهشگران دوران طلائي اسلام در نشان دادن تشريح انسان از نمودارهاي هندسي استفاده مي كردند .شهرت پژوهشگران و اطبائي همانند « رازي» در سدة دهم و « ابن سينا» با كتاب قانون وي در سدة يازدهم هجري بر كسي پوشيده نيست .
بالاخره رسالت بزرگاني درعلوم مانند داوينچي و ابوعلي سينا بدست كالبد شكافاني مانند « وساليوس» و « توماس ويليس» افتاد . بتدريج تشريح دقيق تر و بهتر شد به طوري كه دقت « وساليوس» درثبت جزئيات تشريح مغز كاملاً آشكار است . گرچه از قرون شانزدهم و هفدهم بر همه آشكار بود كه مركز حيات و منطق و مشاعر در مغز مي باشد ولي اين كه آيا كدام نقطه از مغز چه چيزي را كنترل مي كند هنوز مشخص نبود . آنچه مسلم است اين كه در اذهان تبلور چنين افكاري ديده مي شد و همه درپي آن بودند كه فلان خط شخصيتي افراد از كجا سرچشمه مي گيرد . تصوراتي كه گاهي اوقات نيز منجر به استفاده هاي نامشروع از علم بشود رواج داشت .
يكي از پديده هاي بسيار جالب سدة هيجدهم كه شبيه به « كف شناسي » بود به نام «فرنولوژي» خوانده مي شد . باني فرنولوژي شخصي بود به اسم « ژوزف گال» اين فرد زرنگ در پي اين بود كه روشي را پيدا كند تا توسط آن بتواند شخصيت فكري و شعوري شخص را بيان كند .« گال» متوجه شده بود دانش آموزاني كه چشم هاي مشخص و برجسته اي دارند داراي ضريب هوشي بالائي مي باشند . به همين دليل او به زندانها ، دبيرستانها و ديوانه خانه ها رفت تا بتواند فرمولي پيدا كند كه بتوان به وسيلة آن از وضع ظاهري سر يك نفر به ذات او پي برد . آقاي گال سطح سر را به مناطقي تقسيم كرد كه هر كدام برحسب برآمدگي و فرورفتگي بخصوصي كه داشتند بيانگر يك صفت خاص فرد بود . فرنولوژي در قرون هيجدهم و نوزدهم در بيشتر جاهاي اروپا رواج كامل داشت . كلينيك هاي مخصوص فرنولوژي در اروپا تأسيس شد و به آمريكا نيز سرايت كرد . به اين ترتيب در مي يابيم كه حتي تا سدة هيجدهم و اوايل سدة نوزدهم نيز در بررسي كاركرد مغز در مجامع علمي از هم گسيختگي كلي وجود داشته است .
ضربه اصلي به فرنولوژي زماني وارد شد كه در اواسط سدة نوزدهم حادثه غير منتظره اي در آمريكا و چشم هاي تيزبين طبيبي در اروپا اساس آن را در هم ريختند .
داستان از اين قرار بود كه در فرانسه جراحي به اسم « پيربروكا» بيماري را با ضعف طرف راس و گنگي پيگيري مي كرد . درمانهاي معمولي تأثيري نبخشيده و بيمار مزبور نهايتاً فوت كرد . خوشبختانه « بروكا» در انديشه بود و بلافاصله بيمار را كالبد شكافي كرده و در مغز او ناحيه اي را پيدا كرد كه بر اثر سكتة مغزي از بين رفته بود . « بروكا» براي اولين بار رازي را كه در قرون گذشته بر بشر نهفته بود برملا كرد كه آن اختصاص مناطق مختلف مغز به وظايف مشخص و ويژه اي بود . او مبناي پژوهشهائي را گذاشت كه بعداً ما را قادر كردند كه سطح مغز را بر حسب كار ويژه اي كه انجام مي دهد تقسيم بندي كنيم .
در همان ايام در منطقه صخره اي ايالت « ورمانت» آمريكا حادثة مشابهي رخ داد . كارگران بشدت مشغول نصب ريل هاي آهن بودند . سركارگر « گِيج» در حال بررسي علت عمل نكردن انفجار باروت بود كه جرقة ناشي از برخورد ديلم با سنگ موجب انفجار و پرتاب آن به بيرون و مجروح شدن پيشاني او گرديد . جراحت مغز آقاي گِيج بتدريج در بيمارستان التيام يافت ولي اثرات آن بر روي شخصيت او غيرقابل باور و انكاربود . اين حادثه آقاي گِيج را از فردي جدي و وقت شناس و با ادب تبديل به شخصي انفعالي ، بي ادب و لاابالي كرد . در حالي كه قبل از سانحه او به فكرخانواده و آيندة خود بود ، بعد از آن دربدر شد و بدور از خانواده آس و پاس و گمنام درگذشت .
دو حادثة بالا مبناي تشخيص تشريحي امراض مختلف توسط حرفة اعصاب داخلي تا كنون مي باشد . مثل جانبازي كه به خاطر ورود و خروج تركش از نيمكرة چپ دچار فلج راست شده است .
جنبه ديگر كاركرد مغز ، « فيزيولوژي» مستلزم آزمايش هاي بسيار سادة « گالواني» در ايتاليا بود . گالواني براي اولين بار ثابت كرد كه در مغز حيوانات الكتريسيته وجود دارد . از جمله تفريحات او اين بود كه در شب هاي توفاني سربرقگيري را به مغز قورباغه و پاي قورباغه را توسط سيمي به زمين وصل مي كرد . سپس او با كمال تعجب مشاهده مي كرد كه هنگام رعد و برق بدن قورباغه به تشنج در مي آيد . «گالواني» پيش بيني كرد كه در مغز انسان و حيوانات چيزي به اسم« الكتريسيتة حيواني» وجود دارد . اثبات وجود« الكتريسيته حيواني» مستلزم اختراع « گالوانومتر» در سال 1820 بود .
كشف الكتريسيته و تحريك پذيري مغز توسط آن به وسيله « فريش و هيتزيك» دو دانشمند آلماني در اواخر سدة نوزدهم انجام شد . اين دو دانشمند مشاهده كردند كه تحريك سطح مغز باعث تحريك و حركت ناگهاني اندامهاي آنها مي شود .
مجموعة مشاهدات كلينيكي بيماران صرعي توسط « جاكسون» در انگليس به همراه نتايج حاصل از آسيب هاي وارده به سطح مغز توسط « فلورنس» فرانسوي ، « گولتز» و « مانك» آلماني مقدمه اي شد براي بسيج همگاني به منظور يافتن نقاط ويژه اي از سطح مغز كه مسئول وظيفه اي بخصوص مي باشند . اين كوشش ها تا زمان « پنفيلد» كانادائي تا اوايل سدة بيستم طول كشيد تا بتوان نقشة سطح مغز را كشيده و نقاطي را كه وظايف مشخصي دارند رديابي كرد . «پنفيلد» توانست با تحريك الكتريكي سطح مغز در بيماراني كه با بي حسي موضعي عمل مي شدند و تحليل پاسخ آنها به تحريك ، نقاط مختلف قشر خاكستري را از نظر وظيفه اي كه انجام مي دهند دقيقاً طبقه بندي كند . طبق يافته هاي او لوب پيشاني مخصوص اعمال حركتي و مشاعر عالي فرد ، دو طرف آهيانه ويژة اعمال حسي و لوبهاي پس سري مختص حس باصره هستند . طبق همين پژوهش ها ، نيمكره چپ مغز اختصاص به تكلم داشته و نيمكرة راست ، ارتباطات فضائي را براي انسان به وجود مي آورد .
شروع فيزيولوژي مستلزم ثبت امواج مغزي توسط « برگر» آلماني بود كه در اواخر سدة نوزدهم انجام شد و نواز مغزي را به ما معرفي كرد . سرعت پيشرفت فيزيولوژي سلولي زماني به اوج خود رسيد كه « رامون كاخال» اسپانيائي تئوري سلولي را درمغز به اثبات رساند و سپس پژوهش هاي مداوم توسط « هاجكينز» و « هاكسلي» كه اختلاف سطح الكتريكي را درياخته هاي مغزي اندازه گرفتند و سپس انجام تحقيقات « جان اكلز» در انگليس و « هوبل» و « ويسل» در آمريكا مي باشد .
هم اكنون يك بار ديگر بشر بر سر دوراهي قرارگرفته است . چگونه اطلاعات محيطي توسط حواس پنجگانه گرفته شده و درنقاط مختلف ذخيره مي شود؟
حافظة فعال چگونه بوجود مي آيد ؟ ارتباطات مغز چگونه است ؟ زبان ارتباطي و شيميايي مغز چيست ؟ در اين مورد بايستي از كارهاي با ارزش « اريك كاندل» و « ورنون مانت كاسل» درآمريكا صحبت به ميان آيد كه يك بار ديگر فيزيولوژي مغز را ورق زده و به جنبة نوين و ملكولي آن پرداخته اند .
درحال حاضر براي بشر ثابت گشته كه همه چيز ما مغز ماست :
تحرك ، زبان و خط ، سرازير شدن در ورطة عصيان ، عشق و دلدادگي ، خشم و ترس و كنترل تمام كارهاي حياتي بدن مثل گردش خون و تنفس .


تعريف سطح هوشياري و حالت اغماء
درتعريف سطح هوشياري اختلاف نظر وجود دارد . آيا سطح هوشياري يك طوطي به اندازة سطح هوشياري انسان است ؟ و آيا سطح هوشياري تمام افراد روي زمين با هم برابر است ؟ چه فرقي است بين سطح هوشياري يك سياستمدار زبردست و انسانهاي معمولي اجتماع ؟ يا اين كه چه بُعدي از هوشياري را مولانا درك مي كرد كه ديگران از فهم آن عاجز بودند ؟ به نظر مي رسد كه همه متفق القولند كه دو شق در سطح هوشياري وجود دارد ، يكي آن كه از ساختمان مشبك ساقه مغز نشأ*ت گرفته و در تمام موجودات زنده از ماهي طلائي تا طوطي و سنجاب و انسان وجود داشته و عامل اصلي اطلاع جاندار از محيط درون و بيرون خود است . هدف از اين چنين سطح هوشياري عبارتست از كمك به موجود زنده براي توليد مثل ، تغذيه ، جنگ و جدال و آنچه لازم است كه موجوديت او تأمين شود . بنابر اين مي توان گفت كه سطح هوشياري حاصل از ساختمان مشبك ساقة مغز در دايناسورها كه دويست ميليون سال پيش روي زمين پرسه مي زدند به همان ميزان در بقاي حيوان با ارزش بود كه سطح هوشياري انسان فعلي كه عمري حدود يكصدهزارسال دارد. با وجودي كه مغز دايناسورها به مراتب از مغز پستانداران فعلي پست تر بود ولي قرعة تكامل با جهشي برتر نصيب انسان نماها شد كه عمري حدود دو ميليون سال بيش ندارد يعني در حقيقت زماني كه انسان نماها شروع به كاربري دست خود كردند . اولين آثار مدون بكارگيري مغز جديد در انسان حدود هفده هزارسال پيش بود كه آثارش به صورت نقاشي بر روي ديوارهاي غاري در فرانسه نمايان است . در اين زمان است كه انسان باضمير خود در تماس بوده و تصوير از بين رفتن همنوع خود را توسط يك گاو وحشي به وجود مي آورد .آنچه مغز جديد به انسان داد در هيچ موجود زنده ديگري نظير آن وجود ندارد . دو فرآيند مهم مغز جديد عبارت بودند از قدرت تكلم و گسترش بي همتا در تجزيه و تحليل محيط خود . هيچ كلمه اي به تنهائي نمي تواند اين توانائي فكري انسان را بيان كند . توانائي كه مشتمل مي شود بر قدرت تصور ، آينده نگري ، استدلال ، حكمت ، بيان احساسات ، منطق ، حافظه تحليل و …….. اين شاخة دوم سطح هوشياري است كه توسط نواحي مختلف قشر خاكستري نيمكره هاي مغز به مرحلة عمل درمي آيد . تا كنون پژوهش در مورد يافتن مركزي براي اين همه فعاليت ها در سطح عالي مغز عقيم بوده ولي تصور مي شود كه رمز كار در ازدياد تعداد واحدهاي مسئول براي پردازش اطلاعات در مغز انسان است . با در نظر گرفتن بحث بالا ، از بين رفتن سطح هوشياري مستلزم عدم كارآئي ساقة مغز ( ساختمان مشبك ) و يا قشر خاكستري دو نيمكره مي باشد . به همين دليل است كه در مرگ مغزي بررسي ساقه و نيمكره مغز از اهميت زيادي برخوردار مي باشد .

چه كسي در حال اغماء است ؟
بيماري كه به پزشك معاينه كننده پاسخ مقتضي ندهد و پلكهايش بسته باشد در حال اغماء است .در بيشتر موارد چنين بيماري قدرت تكلم را از دست داده و تماس با او غيرممكن است . بديهي است اگر بيمار سخنان ما را درك نكند در اين صورت از نحوة پاسخ به تحريكات دردآور مي توانيم به عمق حالت اغماء پي ببريم و در صورتي كه بيمار پاسخي به تحريكات دردآور ندهد اغماء او كامل است .به زبان ساده مي توان گفت كه در مرگ مغزي ، بيمار به هيچ گونه تحريكات محيطي پاسخ نداده ، چشمان او بسته است ، سخني بر زبان نياورده و درك مفاهيم گفتاري در او از بين رفته است .
چه عوامل باعث حالت اغماء مي شوند ؟
هرعاملي كه باعث از كار افتادن دو طرفة قشر خاكستري مغز شود ، موجب حالت اغماء خواهد شد . بنظر مي رسد كه آسيب به يك نيمكره براي ايجاد حالت اغماء كافي نيست .از عللي كه به دونيمكره آسيب مي زنند عبارتند از : ضربه هاي مغزي ، خفگي با گاز ذغال ، مننژيت ، نرسيدن اكسيژن به مغز در اثر ايست قلبي يا دار زدن ، نارسائي هاي كليه و كبد .
همانطوري كه برترين عملكرد قشر خاكستري مغز در نيمكره ها هوشياري كامل است برعكس آن حالت اغماء مي باشد .
بيشتر ضايعاتي كه به ساقة مغز وارد مي شوند ، اگر ساختمان مشبك را در دو طرف گرفتار كنند ، توليد حالت اغماء مي كنند . اين ضايعات معمولاً در ناحية مغز مياني يا پل دماغي مي باشند .
در اينجا لازم است گفته شود كه بيشتر تحريكات عصبي كه از ساختمان مشبك نشأت مي گيرند از طريق راههائي كه اين قسمت از مغز را به تالاموس متصل مي كند به قشر خاكستري مغز رسيده باعث فعال شدن اين ساختمان مي گردند . در اين صورت مي توان گفت كه آنچه به قشر مغز نيرو مي دهد ، كه خود را به بهترين وجهي بيان كند ،هسته مركزي ساقة مغز يا ساختمان مشبك است .



معاينه بيماري كه در حالت اغماء مي باشد
همان طوري كه گفته شد عالي ترين فرآيند مغز انسان ميزان هوشياري است.
در گذشته راه ساده اي براي بررسي كمّي ميزان از دست دادن سطح هوشياري وجود نداشت ولي امروزه ضريب هوشياري را مي توان با معيارهاي زير اندازه گرفت .
1- ميزان بيداري ( چشمها ) ضريب 1تا4
2- ميزان حرف زدن ضريب 1تا5
3- ميزان دقت در حركات ضريب 1تا6
بيماري كه ضريب هوشياري پانزده داشته باشد كاملاً طبيعي بوده و بر عكس ضريب هوشياري 3 اغماء كامل را نشان مي دهد ، يعني اينكه در همة حالات چشمهاي او بسته است . هم چنين تحت هيچ شرايطي او صحبت نكرده و به هيچ نوع تحريك دردآور يا غيره پاسخ نشان نمي دهد .

مردمك
همان طوري كه در يك دوربين عكاسي براي داشتن عكس واضح و زيبا ميزا ن نوري كه به فيلم برخورد مي كند بايستي كنترل شده باشد ، در چشم نيز براي اينكه شييء را مشخص تر ببينيم لازم است ميزان نوري كه به شبكيه برخورد مي كند حساب شده باشد . مردمك چشم چنين وظيفه اي را به عهده دارد .عملكرد مردمك نياز به هماهنگي چشم ،اعصاب باصره ، مغز مياني ، اعصاب سمپاتيك و پارا سمپاتيك دارد .
انقباض تارهاي ماهيچه اي حلقوي كه با تحريك اعصاب پاراسمپاتيك صورت مي گيرد باعث كوچك شدن و انقباض تارهاي ماهيچه اي شعاعي كه توسط اعصاب سمپاتيك صورت مي گيرد موجب بزرگ شدن مردمك ها مي گردد . جزئي از تحريكات نوري كه از شبكيه به سمت مغز در حركت هستند ويژه عملكرد مردمك مي باشند . اصولاً پيامهاي عصبي كه مخصوص روئيت اشياء مي باشند نهايتاً به لوب پس سري مغز رسيده ولي آن جزئي كه مخصوص باز و بسته شدن مردمكها است از وسط راه به مغز مياني رفته و به هستة عصب سوم جمجمه اي مي رسد . انقباض و انبساط ماهيچه هاي حلقوي و شعاعي در عنبيّه در حال تعادل است . گرچه مراكز اصلي اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك در مغز مي باشند ولي آن عده از اليافي كه به طور ثانويه پيامهاي خود را به مردمك رسانيده و مربوط به اعصاب سمپاتيك هستند درنخاع جاي داشته و توسط شريان سبات به مردمك وارد مي شوند در حالي كه آن عده كه ارتباط با پاراسمپاتيك دارند در مغز مياني بوده و از طريق عصب جمجمه اي سوم مردمك را تحريك مي كنند . در اين صورت قابل فهم است كه هرگونه آسيبي كه به چهارچوب قاعدة مغز ( هيپوتالاموس) ، مغز مياني ، پل دماغي ،بصل النخاع ، و نخاع و گيرنده هاي محيطي آنها وارد شود روي اندازة مردمك و سرعت پاسخ آنها به نور تأثير مي گذارد . دربيشتر موارد، بزرگ شدن مردمكها نشانگر كم شدن اثر اعصاب پاراسمپاتيك و غلبه اعصاب سمپاتيك روي ماهيچه هاي عنبيّه مي باشد . براي مثال ، تخريب عصب سوم جمجمه اي و مغز مياني منجر به بزرگ شدن مردمكها شده و اگر آسيب و سيع بوده و علاوه بر مغز مياني ، ساقه مغز و هيپوتالاموس را نيز از بين ببرد ، اندازة مردمكها در حد وسط بوده و به نور پاسخ نمي دهند .

رفلكس هاي چشم عروسكي
براي واضح ديدن اشياء الزاماً بايستي تصاوير آنها بر روي نقطة زرد قرار گرفته و همان جا بمانند ، ولي حركات سر ، گردن و بدن به طور مرتب باعث جابه جائي تصاوير بر روي شبكيه شده كه براي مقابله با اين وضعيّت ، مغز دائماً پيامهائي را كه از گردن و گوش مي رسند تجزيه و تحليل كرده و حركات چشم را منظم مي كند . به عبارت ديگر ، حركات كرة چشم در حدقه تابع حركات سر نبوده و بر عكس آنهاست تا تصوير بر روي نقطة زرد تغيير وضعيّت ندهد .
اگر زماني كه به طور مستقيم به طرف جلو نگاه مي كنيم سر به طرف چپ برگردد ، كرة چشم خيلي سريع به طرف راست منحرف شده و محور ديد را ثابت نگه مي دارد . اگر كرة چشم كوركورانه از سر پيروي مي كرد ، محور ديد تغيير كرده وهدف ، كه ديدن شيئي بود ،برآورده نمي شد.
در مورد بالا چرخش محور كرة چشم به طرف راست توسط ماهيچه هاي آن صورت مي گيرد . اگر بخواهيم كمي به جزئيات وارد شويم متوجه خواهيم شد كه خبر تغيير مكان سر از طريق گيرندهائي كه در گردن و گوش قرار دارند به مغز داده سپس شرايط مكاني كرة چشم توسط مغز محاسبه شده و به ماهيچه هاي چشم دستور مي دهد كه دقيقاً چشم ها را چقدر به طرف راست منحرف كنند . پس الياف عصبي آورندة اين پيامها از گردن و گوش داخلي به ساقة مغز و ارتباط آنها به مخچه و مغز و الياف آورندة فرمانهاي مغز به ساقة مغز و ماهيچه ها بايد كاملاً سالم باشند . وارد شدن هرگونه آسيب به اين سيستم باعث ضعف حركات چشم عروسكي شده و يا اينكه آنها را كاملاً از بين مي برد . از بين رفتن حركات چشم عروسكي مي تواند نشان دهندة آسيب به ساقة مغز باشد . حركات چشم عروسكي فقط با كم شدن سطح هوشياري ظاهر مي شوند و با مرگ مغزي از بين مي روند.

رفلكس آب سرد
اگر به دلائلي نتوان حركات چشم عروسكي را بررسي كرد ( مثلاً شكستگي گردن ) ، با بكارگيري آب سرد مي توان مجاري نيم دايره اي گوش داخلي را تحريك كرده و حركاتي شبيه حركات چشم عروسكي توليدكرد . معمولاً در حالت اغماء حركات جهشي چشمها از بين رفته و حركات تعقيبي باقي مي مانند . اگر ارتباط بين گوشها* ، ساقة مغز ، مغز و مخچه سالم باشد ، تحريك مجاري نيم دايره باعث انحراف چشمها به طرف گوش تحريك شده مي باشد. اگربه دلائلي ساقة مغز كار خود را درست انجام ندهد رفلكس آب سرد از بين رفته وچشم ها با تحريك از جاي خود تكان نمي خورند .

رفلكس قرنيه
تحريك قرنيه باعث بسته شدن پلكها به طور خودكار شده تا آسيبي به چشم نرسد .قوس آوران اين رفلكس توسط عصب سه قلو بوده كه درساقة مغز با هستة عصب حركتي صورت ارتباط حاصل كرده و نهايتاً قوس و ابران به ماهيچة پلك رسيده و چشم را مي بندد . رفلكس قرنيه در مقابل آسيب ها بسيار مقاوم است و معمولاً آخرين رفلكس است كه از بين مي رود . از كار افتادن رفلكس قرنيه از معيارهاي قوي مرگ مغزي است .
حركات تنفسي
نظم حركات تنفسي توسط لوب هاي پيشاني ، داينسفال ، مغز مياني ، پل دماغي و بصل النخاع صورت مي گيرد . وارد شدن آسيب به هركدام از قسمت هاي بالا تركيب به خصوصي از دم و بازدم را به وجود آورده ، ولي هرگاه آسيب به بصل النخاع برسد سيستم خودكار دم و بازدم از كار افتاده دامنه و فركانس تنفس كاملاً مختل مي شود . اگر بصل النخاع به طور كلي مضمحل شود ، بيمار دچار ايست تنفسي شده و تلف مي شود . در بيماري كه مبتلا به مرگ مغزي است اگر تنفس به طور مصنوعي كنترل نشود ، قلب نيز از كارافتاده و فرد از بين مي رود .

رفلكس سرفه
تحريكات ناي و نايچه ها معمولاً توليد سرفة شديد كرده ، قوس هاي آوران و وابران توسط عصب دهم جمجمه اي و اعصاب مهره اي كنترل مي شوند . آسيب جبران ناپذير به ساقة مغز اين رفلكس را نيز از بين مي برد .


قوام عضلات « تُن»
در بيشتر مواردي كه به مغز آسيب مهمي وارد شده و سطح هوشياري كم مي شود قوام عضلات نيز تغيير كرده و عمدتاً سفت تر مي شوند . دراين صورت باز و بسته كردن مفاصل مشكل مي شود چون ماهيچه ها شل نيستند . البته در بعضي موارد از مسموميت ها ، در حالي كه بيمار در حال اغماست ، ممكن است « تُن» ماهيچه كمتر گردد . زياد شدن « تُن » بخاطر برداشته شدن اثر مهاري قشر خاكستري مغز از روي ساقة مغز است كه دائماً سعي دارد قوام عضلات را زياد كند . ازدياد قوام عضلات به خاطر تحريك نرون حركتي « گاما» مي باشد . هرگاه قوام به حداكثر برسد ، بيمار به صورت « دِسِره بره» شده و ماننده چوب خشكي مي شود كه دست ها و پاها كنار او قرار دارند .
در بيشتر موارد مرگ مغزي ، برعكس ، بخاطر اضمحلا ل ساقة مغز ، « تُن» ماهيچه نيز از بين رفته ، اندامها شل شده و مفاصل را به راحتي مي توان حركت داد .

رفلكس هاي وتري
همگام با بدتر شدن حالت اغماء ( جز در موارد مسموميت ) ، رفلكس هاي وتري نيز شدت پيدا كرده و با رفلكس هاي غيرطبيعي مانند رفلكس « هافمن» يا « بابينسكي» مخلوط مي شوند . در بيشتر موارد مرگ مغزي ، رفلكس هاي وتري از بين رفته ، « بابينسكي» نيز ناپديد مي شود .








مرگ مغزي
مقدمه
در طول سه دهة گذشته نظريه هاي گوناگوني درمورد مرگ مغزي ارائه شده كه مسلماً در كشور ما نيز نقطه نظرات فرهنگي ،*مذهبي و عاطفي وجود داشته كه همه محترم هستند . در حدود يكصد سال پيش پزشكان متوجه وجود بيماراني شدند كه قلبشان پس از « ايست تنفسي » تا مدت زماني به ضربان خود ادامه مي داد . آنها قادر بودند با وسايل اولية خود به تنفس اين بيمارا ن كمك كنند . از جملة اين دانشمندان مي توان « هورسلي» را نام برد .
« هاروي كوشينگ» در سال 1902 موردي را در باره بيماري گزارش كرد كه در اثر ازدياد فشار داخل جمجمه ، به خاطر غدة مغزي ، دچار ايست تنفسي شده بود ولي قلب او تا 23 ساعت بعد به ضربان خود ادامه داد . « مولارت» در سال 1959 بيماري را كه مدتها با تنفس مصنوعي زنده نگهداشته بود كالبد شكافي كرد و متوجه شد كه در مغز او مناطق وسيعي از انهدام سلولي و ورم مغزي وجود دارند . در حقيقت بخش هاي مراقبت هاي ويژه در ريشه گرفتن مفهوم مرگ مغزي نقش مهمي را بازي كردند ، زيرا كه با داشتن تكنولوژي تنفس مصنوعي قادر شدند بيماران را ، به ظاهر ، تا مدتي زنده نگهدارند .
از سالهاي 1965 تا 1972 به تدريج معيارهاي كنوني مرگ مغزي در دانشگاه هاروارد و انستيتوي ملّي بهداشت آمريكا مشخص شدند ، ولي تا دهة هشتاد محرز نشده بود كه چقدر از شبكية پيچيدة عصبي بايستي از بين رفته باشد تا بتوان عنوان « مرگ مغزي» را به آن اطلاق كرد .هنوز هم مسئله به طور كامل مورد قبول واقع نشده است . مثلاً پژوهشگراني هستند كه ميل دارند بيماراني را كه « وظايف عالي» مغز را از دست داده اند جزء*افرادي بياورند كه درحقيقت مرده اند . اين بيماران شعور ،عقل ، تكلم …..خود را از دست داده اند و با سلسلة اعصاب نباتي زندگي مي كنند . اما اين پژوهشگران با مخالفت هاي شديد اخلاقي و فرهنگي روبرو هستند . پس بايد گفت كه در مرگ مغزي « هوشياري» بيمار تبديل به اغماء شده و « وظايف عالي» مغز نيز براي هميشه ناپديد شده اند . دراصل ، « سطح هوشياري» توسط ساختمان مشبك ساقة مغز و « وظايف عالي» مغز توسط نيمكره تعيين مي شوند .


تعريف تشريحي
آسيب و تخريب غير قابل جبران به نيمكره ها و ساقة مغز را مرگ مغزي گويند .

تعريف فيزيولوژيك
محو كامل تظاهرات فيزيولوژيك قشر خاكستري و هسته هاي قاعدة مغز و همچنين ساختمان مشبك و ساير اجزاء ساقة مغز به عنوان مرگ مغزي تلقي مي شود .

تظاهرات باليني
شخص بيمار ظاهراً خواب بوده ولي در اصل در وضعيّت اغماست و به هيچ وسيله يا تحريك درد آور نمي توان با او تماس دهني برقرار كرده و يا حتي تظاهرات انفعالي در او مشاهده كرد .
روش هائي كه معمولاً براي تماس ذهني با بيمار در حال اغماء مورد استفاده قرار مي گيرند عبارتند از : حرف زدن با او ، تكان دادن بدن او و يا فشارآور روي ناخن او وارد كردن . به عبارت ساده تر ، مغز از ثبت و پاسخ به آنچه
 

s.a.kh

Active Member
ارسال ها
146
لایک ها
94
امتیاز
28
#5
چرا رنگین کمان به صورت « کمان » دیده می شود ؟

اولین کسی که به طور جدی در باره این مسئله مطالعه کرد رنه دکارت بود . قبل از دکارت کسانی مانند قطب الدین شیرازی یا تيودوريك در این باره تحقیق کرده بودند . دکارت با توجه به قوانین شکست همزمان ولی به طور جداگانه از اسنل ( بنیان گذار اصلی قوانین شکست و بازتاب ) به شرح رنگین کمان پرداخت و در سال 1637 نتایج خود را منتشر کرد .
یکی از دوستان مطلبی در این باره نوشته بودن و چون مختصر است همون مطلب رو اینجا می گذارم.
اول از همه توجه كنيــد كـه قطـره هـاي آب در حـال سـقوط كروي شكل اند ، پس به سراغ نحوه برهــم كنـش يـك پرتـو نـور سـفيد ، بـا يـك كـره شـفاف مـي رويـم . اگر كمـي بـــا چگونگي شكل گيري رنگين كمان آشنا باشيد مي دانيــد كـه رنگين كمان اصلي را مجموعه پرتوهايي كه در مرز قطرهوا، دوبار شكسته و يك بــار بـاز تـابيده انـد، مـي سـازند و چـون ضريب شكست آب براي رنگهاي مختلف متفاوت است، نور سفيد در ضمن اين شكســت هـا بـه اجـزاي رنـگياش تجزيـه ميشود، اما نور خورشيد پيوسته است و در تمــام نقـاط رو بـه نور قطره با آن برخورد مي كند كه شرايط بازتاب و شكســت در هر يك از اين نقاط ، متفاوت است.

مثلا پرتو نوري كه راستاي آن از مركز قطره مي گذرد، بدون شكست وارد آن شده و در سوي ديگر باز تابيده مــي شـود و روي همان مسير ورودي بــه بـيرون بـر مـي گردد. بـه عبـارت ديگر پرتو به وسيله قطره 180 درجه تغيير جهت مي دهــد، در مقابل اگر پرتو نور مماس بر قطره به آن بتابد، مي توانيد ببينيد كه هنگام ورود به بيشـترين مـيزان ممكـن مـي شـكند و پرتـو خروجي با پرتو خروجــي بـا پرتـو ورودي زاويـه حـدود 165 درجه مي سازد، بررسي بيشتر نشان مي دهد كه در بين اين دو وضعيت حدي ، زاويه انحـراف زاويـه بيـن پرتـو خروجـي و ورودي از 180 درجه كاهش مي يابد بــه مقـدار كمينـه 138 درجه مي رسد و سپس دوباره تا 165 درجه بالا مــي رود، امـا چون در اطراف مقدار كمينه، تغيـير زاويـه كـم اسـت، بخـش بزرگي از نور فـرودي ، در حـول و حـوش ايـن زاويـه 138 درجه از قطره خارج مي شود. به عبــارت ديـگر ، شـدت نـور خروجي در تمام زوايا يكسان نيست و بيشتر نـور رنگينـي كـه از قطره بيرون مي رود، با جهت تابش خورشيد، زاويه حــدود 138 درجه يا معادل آن 42 درجه مي سازد. البته ايــن زاويـه، بستگي به رنگ پرتو دارد و بين 40 تا 42 درجه براي رنگهاي قرمز تا بنفش متفاوت است. بنابراين مي توان تصور كـرد كـه تنها در زواياي حــدود 42 درجـه ، پرتوهـاي رنـگي بـه طـور مؤثر از قطره خارج مي شوند.

حالا تصور شكل رنگين كمــان، كـار سـاده اي اسـت، فـرض كنيد در بعد از ظــهر ، خورشـيد در حـال تـابش و فضـا پـر از قطره هاي كروي آب است و شما هم پشت به خورشــيد و رو به شرق ايستاده ايد، در اين وضعيت نور رنــگي كـه بـه چشـم شما مي رسد، مجموعه نورهاي خـارج شـده از تمـام قطراتـي است كه خط واصل چشم شما و آنها با راستاي نور خورشيد، زاويه بين 40 و 42 درجه مي سازد.

مكان هندسي اين قطره ها مخروطي بــه رأس چشـم شماسـت كه نيم زاويه رأس آن حدود 42 درجه است. چيزي كه شما از رأس اين مخروطي مي بينيد مقطع آن است، يعني يك نوار دايره اي به پهناي زاويه اي بين 40 و 42 درجه كه رنگهاي قرمز تا بنفش را در خــود جـاي داده اسـت، البتـه
سطح افق، اين دايره را قطع مي كند و چون قطـرات آب تنـها در هـوا حضـور دارنـد، شـما تنـها كمـاني از يـــك دايــره را ميبينيد. اين كمان، وقتي پرتو خورشيد موازي با افـق اسـت، يعني هنگام غروب به بيشينه خــود مــي رسـد و بـه نيـم دايـره تبديل مي شود. البته در آســمان و مثـلا از درون هـواپيمـا در شرايط مساعد مي تـوان رنگيـن كمـان دايـره اي را هـم ديـد.

بيشتر اينجا


آنطرف رنگين کمان کجاست؟

وقتي در طول بارندگي فقط يك رنگين كمان مي بينيم در واقع چند رنگين كمان وجود دارد؟ پاسخ اين سؤال آنطور كه فكر مي كنيد ساده نيست! وقتي نور وارد يك قطره آب مي شود، در داخل قطره بازتاب كرده، و آنچه به چشم ما باز مي تابد رنگين كمان را تشكيل مي دهد. هر قطره باران، نوري را كه واردش مي شود در تمام جهات ممكن بازتابانده و مي شكند. اولين بار كه نور با قطره برخورد مي كند، يك پرتو كسري از آن نور بازتاب مي كند و و بقية آن در طول قطره حركت مي كنند تا به پشت قطره از سمت داخل برخورد كنند. دوباره، مقداري از نور شكت خورده و مقداري بازتاب مي كند. در هر برخورد با سطح سطح داخلي قطره، مقداري از نور باز مي تابد و در قطره مي ماند، و باقيماندة آن خارج مي شود. بنابراين پرتو هاي نور مي توانند بعد از يك، دو، سه بازتاب داخلي يا بيشتر از قطره خارج شوند.

وقتي شما دو رنگين كمان مي بينيد، اولين يا اصلي ترين كمان در زاوية 42 درجه، با نور قرمز در بيرون و نور بنفش در داخل به طور واضح ديده مي شود. كماان دوم هميشه كم رنگ تر بوده و بواسطة بازتاب دوم با رنگهاي معكوس (بنفش در بيرون و قرمز در درون) در زاوية 51 تشكيل مي شود. اسحاق نيوتن يك معادله رياضي بر حسب اندازه زاوية رنگين كمانها بعد از بازتاب n اُمِ داخل قطره بدست آورد. او معتقد بود كه در بازتاب سوم نور كافي وجود ندارد كه در واقع شخص آنرا ببيند، از اينرو هرگز مسئله را براي 3=n حل نكرد. ادموند هالي، بعد از نامگذاري ستارة دنباله دار هالي، محاسبات را بر دوش گرفت و كشف كرد كه سومين رنگين كمان در زاوية 40 درجه و 20 ثانيه تشكيل مي شود، و شگفت زده شد. اين رنگين كمان نبايستي در مقابل خورشيد تشكيل شود بلكه دور تا دور خورشيد تشكيل مي شود! دو هزار سال بود كه بشر به اشتباه در طرف ديگر آسمان در جستجوي اين كمان بود.
 

s.a.kh

Active Member
ارسال ها
146
لایک ها
94
امتیاز
28
#6
ساخت قطب نما (83 سال قبل از میلاد)

83 سال قبل از میلاد
قطب نمای مغناطیسی که وسیله ای است برای یافتن جهت رو به شمال در موقع جهت یابی اصولا یک عقربه مغناطیسی است که در جعبه ای آویزان بوده و می تواند آزادانه روی محوری بچرخد عقربه با محور شمال جنوب میدان مغناطیسی زمین همراستا می شود.
کشق اینکه عقربه مغناطیسی همواره در امتداد شمال جنوب قرار می گیرد در چین اتفاق افتاد و در کتاب لوون هنگ توضیح داده شده است . در قرن نهم هعم قطب نماهای با عقربه شناور و هم قطب نماهای با عقربه چرخان که امروزه می شناسیم توسط چینی ها توسعه یافته اند دریانوردان ایرانی این قطب نما ها را از چینی ها به دست آوردند و بعضی از آنها را با ونیزی ها معامله کردند.
در سال 1187 نویسنده انگلیسی الکساندر نکام ( 1217 تا 1157 ) توصیف می کند که در کشتی نشانه ای وجود داشت که می توانست حتی وقتی که ستاره قطبی زیر آبرها پنهان بود مسیر مورد تعقیب را شنان دهد.
قطب نمای ژیرسکوپی در سال 1905 در آمریکا توسط آلمرآمبروز اسپری (1860 تا 1930 ) اختراع شد و اکنون وسیله ای عادی در هواپیما و کشتیها در دریاست این وسیله خیلی مهم از اندازه حرکت زاویه ای ژیروسکوپ با نیروی حاصل از دوران زمین برای نگهداری جهتگیری محور چرخش استفاده می کند و بنابراین یک مرجع جهتدار پایدار حاصل می شود.
قطب نما که توسط چینی ها توسعه یافت به دریانوردان امکان می دهد تا به دقت در شرایط ابری کشتیرانی کنند.
 

abolfazlgh

New Member
ارسال ها
76
لایک ها
81
امتیاز
0
#7



این کشتی که "کشتی پژوهشگر" نام دارد دانشگاهی شناور بر سطح اقیانوس های جهان است که بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ دانشجو در آن مشغول به تحصیل هستند.
این کشتی دارای سه استخر بزرگ، دو سالن ژیمناستیک و چندین رستوران و ۹ سالن برگزاری کنفرانس و سخرانی است و تقریبا نظیر دانشگاههای جهان ازامکانات رفاهی و آموزشی مدرنی برخوردار است.
بر اساس گزارش کانال سه تلویزیون نیوزلند، دانشجویانی که در این کشتی مشغول به تحصیل هستند از ۳۵ کشور جهان بوده ودر کلاس هایی که ۱۹ استاد دانشگاهی آنها را اداره می کنند حضور پیدا می کنند.
براساس برنامه ریزی های صورت گرفته در بنادری که کشتی توقف می کند پروژه های آکادمیک مختلفی نیز اجرا می شود.
دوره های تحصیلی در این دانشگاه شناور ۱۶ هفته ای بوده و برای شرکت در آن هزینه ای معادل ۲۶ هزار دلار باید پرداخت شود.
مقاصد بعدی این دانشگاه شناور سیدنی در استرالیا و شانگهای چین اعلام شده است

بدن انسان برای حفظ تعادل خود در حال ایستادن از 300 عضله استفاده می کند.!!


شش چپ مقدار کمی از شش راست کوچک تر است تا فضای کافی برای قرارگیری قلب فراهم آید.


راستی یک چیز جالب:سرعت سریع ترین حلزون 3/2 میلی متر در ثانیه است یعنی یک کیلومتر در 5 روز!


برای اونایی که شبا می خوان بیدار بمونن:اثر سیب در بیدار نگه داشتن افراد بیشتر از قهوه و کافیین است.


برای کم خواب ها و خوش خواب ها :خواب کمتر از 6ساعت و بیشتر از 8 ساعت خطر ابتلا به دیابت را افزایش می دهد.!


یک مطلب جالب برای افراد دقیق:چشم جغد 80 بار از چشم انسان قوی تر است!!!!

خطوط هاویی آمریکا تنها با کم کردن یک زیتون از سالاد مسافران در سال ۱۹۸۷ میلادی توانست ۴۰ هزار دلار (حدود ۴۰ میلیون تومان)صرفه جویی کند
.

.مردم ایالت متحده امریکا روزانه ۷۳ هزار متر مربع پیتزا می خورند!


.کوباندن سر به دیوار در ساعت ۱۵۰ کالری کم می کند(این روش یک کم کردن کالری است البته نه برای همه )


.اگر یک ماهی را ناگهانی در محیط تاریکی قرار دهیم رنگش کم کم سفید می شود.


. اگر به طور مداوم ۸ سال و ۷ ماه و ۶ روز فریاد بزنید انرژی صوتی لازم برای داغ کردن یک فنجان قهوه را فراهم کرده اید.


.تمام خرس ها قطبی چپدست هستند و از دست چپشان استفاده می کنند.


.حلزون می توان ۳ سال بخوابد.
(خوش خواب
)

.قوی ترین حیوان دنیا مورچه است.


چین ۱ میلیارد و ۵۰۰میلیون نفر جمعیت دارد.و تعداد چینی هایی که انگلیسی بلدند ازآمریکایی هایی که انگلیسی بلدن بیشتر است.
 

s.a.kh

Active Member
ارسال ها
146
لایک ها
94
امتیاز
28
#8
بهترین موج های دنیا در یک استخر
استخرهای موج مصنوعی برای اولین بار در دهه 1960 ساخته شده اند و از آن زمان تا کنون هنوز نتوانسته اند موج هایی با قدرت و تنوع نمونه های طبیعی به وجود آورند همین امر باعث شده تا موج سواران علاقه چندانی به موج سواری در این استخرها نداشته باشند.
استخر موج جدید با استفاده از کف قابل تنظیم versareef می توانند موجهایی قدرتمند و پیش بینی شده بسازد جک های پنوماتیکی که توسط کامپیوتر کنترل می شوند 64 فوم مثلثی و پنل از جنس فولاد ضد زنگ را جابجا و گوشه های کف استخر را بالا و پایین می کنند تا موج های مختلفی پدید آید.
Versareef در اواخر سال 2006 میلادی در پارک موج سواری Ron Jon Surpark در اورلاندو و با دو استخر که هر کدام موج های بیشمار و متفادتی را ارائه می دهند گشایش خواهد یافت

استعداد کودکان نابینا در موسیقی
تازه ترین تحقیقات نشان می دهد کودکانی که در سنین بسیار پایین بینایی خود را از دست می دهند استعداد موسیقی پیدا می کنند که به طور مشهودی بهتر از دیگر همسالان بینای آنها است. دانشمندان از مدت ها قبل می دانستند نابینایان بهتر از همسالان بینای خود می توانند با کمک صدا موقعیت خود را تشخیص دهند اکنون دانشمندان دانشگاه کانادا در مونترال دریافته اند نابینایان 10 بار بهتر از افراد بینا تغییرات زیر و بم صدا ها را تشخیص می دهند اما این به شرطی است که قبل از دو سالگی بینایی خود را از دست بدهند. پاسکال بلین سرپرست این تحقیق می گوید این تحقیق ثابت می کند نابینایان در تشخیط زیر و بمی صدا بهتر از افراد طبیعی و بینا عمل می کنند شماری از موسیقی دانان بزرگ نابینا هستند و بسیاری از کسانی که پیانو کوک می کنند نیز نابینا هستند. اما تا قبل از انجام تحقیق شواهد زیادی برای اثبات توانایی بهتر نابینایان در زمینه موسیقی وجود نداشت. محققان هیچ تفاوتی در تشخیص تغییرات زیر و بم صدا بین افراد بینا و کسانی که در سنین بالاتر نابینا شده اند نیافتند. محققان دریافتند برتری استعداد موسیقی با سن بروز نابینایی مرتبط است. فقط کسانی که قبل از دو سالگی بینایی خود را از دست داده اند استعداد بهتری در این زمینه نشان می دهند اما کسانی که بعد از پنج سالگی دچار نابینایی شدند تفاوت چندانی با سایرین نداشتند.
نتایج این مطالعه در مجله علمی نیچر به چاپ رسیده است . این تحقیق تفاوت بین نابینایان و بینایان را ناشی از انعطاف پذیری مغز در دوران کودکی می داند در این دوران مهم مغز نوزاد همانند اسفنج است. و همه نوع محرکی را دریافت می کند این تحقیقات نشان می دهد بخشی از مغز که تصاویر را دریافت می کند در صورتی که اطلاعاتی را دریافت نکند برای تقویت سایر بخش ها تخصیص می یابد. زمانی که این افراد نابینا می شوند بخشی از مغزشان که برای پردازش اطلاعات دیداری مورد استفاده قرار می گیرد برای انجام وظایف دیگری به خصوص اطلاعات شنیداری تحت سازمان دهی مجدد قرار می گیرند. هرچه این سازمان دهی محدد زودتر انجام شود کارایی بیشتری خواهد داشت.
 

abolfazlgh

New Member
ارسال ها
76
لایک ها
81
امتیاز
0
#9
مثلث برمودا




مثلث برمودا محلی است وهم*انگیز که در آن صدها هواپیما و کشتی در هوا و دریا ناپدید شده*اند. بیش از هزار نفر در این منطقه وحشت گم شده*اند، بدون اینکه حتی یک جسد یا قطعه پاره*ای از یک هواپیما یا کشتی مفقود شده ، به جا مانده باشد.
● موقعیت مثلث برمودا
مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره*ای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا ۸۰ درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق می*گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمی*شود.
در غرب اقیانوس اطلس، در آن سوی سواحل جنوب شرقی ایالات متحده ، ناحیه *ای وجود دارد که به شکل مثلث است . این ناحیه از برمودا در شمال آغاز می*شود و تا قسمت جنوبی فلوریدا امتداد می*یابد ، سپس از سمت شرق با گذشتن از جزایر باهاما و پورتوریکو،به طول جغرافیایی ۴۰ درجه به سمت غرب کشیده می*شود و دوباره به برمودا باز می*گردد.
این ناحیه که به مثلث برمودا معروف است ،در لیست رازهای ناشناخته جهان به مکانی اضطراب انگیز وباور نکردنی به ثبت رسیده است . در این مکان بیش از صدها هواپیما وکشتی بدون آنکه کوچکترین اثری از آنان باقی بماند ، ناپدید شده*اند .اغلب این حوادث از سال ۱۹۴۵ به بعد روی داده است ،و در طول ۲۶ سال اخیر بیش از ۱۰۰۰نفر در این ناحیه از جهان جان خود را از دست داده اند ، بی آنکه حتی اثری از جسد یکی از آنها یا نشانه ای از بقایای هواپیماهاو کشتی*های ناپدید شده باقی مانده باشد .
وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف می*کند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو می*گذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر می*گردد.
این محل فتنه*انگیز و تقریبا باور نکردنی اسرار غیر قابل توصیف جهان را به خود اختصاص داده است. مثلث برمودا نامش را در نتیجه ناپدید شدن ۶ هواپیمای نیروی دریایی همراه با تمام سرنشینان آنها در پنجم دسامبر ۱۹۴۵ کسب کرد. ۵ فروند از این هواپیماها به دنبال اجرای ماموریتی عادی و آموزشی ، در منطقه مثلث ، پرواز می*کردند که با ارسال پیامهایی عجیبی درخواست کمک کردند. هواپیمای ششم برای انجام عملیات نجات ، به هوا برخاست که هر شش هواپیما به طرز فوق*العاده مشکوکی مفقود شدند.
آخرین پیامهای مخابره شده آنها با برج مراقبت حاکی از وضعیت غیر عادی ، عدم روییت خشکی ، از کار افتادن قطب نماها یا چرخش سریع عقربه آنها و اطمینان نداشتن از موقعیتشان بود. این در حالی بود که شرایط جوی برای پرواز مساعد بود و خلبانان و دیگر سرنشینان افرادی با تجربه و ورزیده بودند. با وجود مدتها جستجو هیچ اثری از قطعه شکسته ، لکه روغن ، آثاری از اجسام شناور ، خدمه یا تجمع مشکوکی از ه*ها دیده نشد. هیچ حادثه*ای چه قبل و چه بعد از آن ، تا این حد حیرت*آورتر از ناپدید شدن دسته جمعی هواپیماهای مذکور نبوده است. در حوادثی مشابه در این منطقه *قایقها و کشتیهایی مفقود شده*اند (قربانیان مثلث برمودا)، در برخی موارد هم فقط خدمه و سرنشینان ناپدید گشته*اند.
 

s.a.kh

Active Member
ارسال ها
146
لایک ها
94
امتیاز
28
#10
جهان چگونه متولد شد؟
با وجود پيشرفتهاي شگرفي که در زمينه هاي گوناگون دانش و فلسفه نصيب ما شده است بايد اقرار کنيم که هنوز از چگونگي جهان آغازين و پيدايش آن چيزي نمي دانيم!

بر اساس اطلاعات به دست آمده از فضا عمر جهان چيزي در حدود ۱۴ ميليارد سال تخمين زده ميشود و دانشمندان تصور مي کنند که کل جهان هستي به طور کاملا ناگهاني و در پي يک انفجار بزرگ به نام BIG BANG پديد آمده است.
در اين نظريه گفته شده است که در ابتدا جهاني وجود نداشت به جز يک نقطه ي بسيار کوچک که درون آن نقطه ذراتي بي نهايت ريز در حال چرخش بودند.اين ذرات حتي از الکترون هم کوچک تر و ساده تر بودند و با سرعت زيادي در حال حرکت و انقباض بودند.بر اثر انقباض بيش از اندازه ي اين ذرات دماي نقطه ي کوچک بسيار بالا رفت تا جايي که ديگر نمي توانست گرما را تحمل کند و از اين رو ناگهان منفجر شد . و ذرات ريز و گازهاي موجود در آن با سرعت بسيار زياد در فضا منتشر شدند و کهکشانها و ستارگان و سپس سيارات را تشکيل دادند.

در قرآن نيز خداوند به انفجار بزرگ اشاره مي کند و مي فرمايد:
آيا کافران نديدند که آسمانها و زمين بسته بود و ما آنها را بشکافتيم؟{سوره انبياء آيه ۳۰}

اين آيه ي زيبا که به شکافته شدن يک هسته و تشکيل جهاني عظيم اشاره دارد مي تواند ما را بر اين نظريه استوارتر گرداند که جهان در ابتدا ذرهاي بيش نبود همانطور که خود بشر نيز از ذره اي ناچيز خلق مي شود.
اما چيزي که تا کنون مجهول مانده است دليل وقوع اين انفجار عظيم است که چرا ذرات منقبض شدند و سپس منفجر گشتند؟ به عبارت ديگر چنانچه پيدايش جهان را به انفجار بزرگ منوط بدانيم اين پرسش مطرح مي شود که وضعيت جهان قبل از انفجار چگونه بوده است؟ شايد تنها پاسخي که به اين پرسش بتوان داد اين است که جهان هميشه وجود داشته و نيستي در عالم افلاک مفهومي ندارد که البته مي توان در اين نظريه ترديد داشت.

بر همين اساس در سال ۱۹۴۰ ميلادي نظريه اي تحت عنوان آفرينش مداوم يا Continuos Creation به وسيله ي چندين دانشمند ارائه گرديد.

اين نظريه عنوان ميکند که جهان کنوني از بازمانده هاي کهکشان هاي پيرتر در زمان بسيار گذشته تشکيل شده است اما به مرور زمان در اين نظريه نارسايي هايي يافت شد به طوريکه اکنون مردود شمرده مي شود و به جاي آن منطق قابل قبولتري ارائه شده است به نام نظريه جهان نوسان کننده يا Oscillating Universe .

اين نظريه معتقد است که حالت انبساط کنوني جهان در آينده به انقباض تبديل خواهد شد و تمام مواد تشکيل دهنده جهان دوباره گرد هم جمع خواهند شد که مقدمات انفجار بزرگ ديگري را فراهم سازند!

همانطور که مي دانيد هابل دانشمند سرشناس با مطالعه ي ذرات عالم متوجه شد که تمام اجزاي جهان حتي خود زمين و منظومه شمسي و تمام کهکشانها در حال دور شدن از يکديگر هستند و بر اين اساس اعلام نمود که دليل اين دور شدن ذرات نيرويي است که از زمان انفجار بزرگ تا به حال در جهان باقي مانده است و تا ابد نيز اين روند انبساط جهان ادامه خواهد داشت به اين معني که در چند ميليون سال آينده فاصله ي زمين از ساير سيارات بيش از مقدار کنوني خواهد بود و همه چيز کاملا تغيير خواهد کرد.اما اين انبساط تا چه زماني ادامه دارد؟ آنقدر که جهان محو و نابود شود؟ آيا پس از مدتي اين انبساط متوقف خواهد شد؟

نظريات متعددي در اين باره وجود دارد.عده اي از دانشمندان معتقدند که جهان در آينده منقبض و کوچک خواهد شد که اين امر ميلياردها سال طول خواهد کشيد و عده اي ديگر بر اين باورند که جهان به انبساط خود ادامه خواهد داد تا روزي که خدا بخواهد!

شکستن ديوار صوتي يعني چه؟
براي توضيح درباره آنچه هنگام شکستن ديوار صوتي روي مي دهد ، ابتدا بايد به صوت به چشم موجي با سرعت انتشار محدود نگاه کرد.همه شما با اثرات ناشي از محدود و نسبتا کم بودن سرعت صوت آشنايي داريد؛ بازتاب صدا در کوه ، تاخير زماني در شنيدن صداي بلندگوهايي که يک چيز را پخش مي کنند و شنيدن صداي رعد پس از ديدن برق . در سطح دريا و دماي 22درجه ، امواج صوتي با سرعت 345متر بر ثانيه يا 1240کيلومتر در ساعت منتشر مي شوند. هر چه دما و فشار کاهش يابد، سرعت صوت کم مي شود، به طوري که براي هواپيمايي در ارتفاع 35هزار پايي - جايي که دما 54- درجه است سرعت صوت به 295متر در ثانيه يا 1060کيلومتر در ساعت مي رسد. حالا يک منبع صوتي را تصور کنيد که يک پالس در ثانيه در فضا پخش مي کند. اين پالسها را مي توان به صورت پوسته هاي کروي از هواي پرفشار که با سرعت صوت بزرگ مي شوند و صوت را منتشر مي کنند تصور کرد (درست مانند دايره هاي ايجاد شده در سطح آب پس از پرتاب يک سنگ) به اين کره ها جبهه هاي موج مي گوييم . اگر چشمه ساکن باشد ، اين کره ها، مانند دايره هاي آب هم مرکز خواهند بود ؛ اما اگر منبع شروع به حرکت کند، اين کره ها را در جهت حرکتش جابه جا خواهد کرد. به طوري که فاصله کره ها از هم در يک طرف (در جهت حرکت) کمتر و در طرف مقابل بيشتر خواهد شد. (با رسم شکل اين مطلب را خواهيد ديد). مقدار اين جابه جايي بستگي به سرعت منبع نسبت به سرعت انتشار صوت دارد. هر چه سرعت منبع بيشتر باشد، به جبهه هاي موجي که در هر لحظه توليد مي کند، نزديکتر شده و بنابراين فاصله جبهه ها در مقابل منبع کمتر و کمتر مي شود، تا اين که در سرعت صوت ، منبع به موج صوتي خود مي رسد و با آن حرکت مي کند. به طوري که جبهه هاي کروي امواج توليد شده همگي مقابل منبع انباشته مي شوند. (مثل حلقه هاي تودرتو با شعاعهاي مختلف که در يک نقطه بر هم مماسند). از نظر فيزيکي جبهه هاي موج نشاندهنده تغييرات فشار هوا هستند و همين تغييرات فشار است که گوش ما آن را به صورت صدا مي شنود.
حالا تصور کنيد همه اين جبهه هاي موج پرفشار جلوي يک هواپيما که با سرعتي در آستانه سرعت صوت حرکت مي کند جمع شود. در اين صورت جبهه ها همديگر را تقويت مي کنند و يک موج فشار با دامنه بسيار زياد تشکيل مي دهند. اين موج ، نيروي مقاومت هوا را زياد مي کند و باعث کاهش نيروي بالابر و دشواري کنترل هواپيما مي شود. وقتي سرعت هواپيما با افزايش توان از سرعت صوت پيشي مي گيرد، از اين سد و ديوار صوتي عبور مي کند و به اصطلاح ديوار صوتي را مي شکند. در اين حالت موج ، دامنه تشکيل شده که به آن shock wave گفته مي شود در هوا منتشر مي شود و به زمين مي رسد. شدت موج رسيده به زمين به ارتفاع هواپيما و اندازه آن بستگي دارد. اگر هواپيما به قدر کافي به زمين نزديک باشد موج فشار مي تواند آنقدر قوي باشد که باعث شکستن شيشه ها، تخريب ساختمان هاي سست و يا کاهش شنوايي افراد شود. شکستن ديوار صوتي يا گذشتن از سرعت صوت ، اولين بار در 14اکتبر 1947 و به وسيله چاک بيگر، خلبان نيروي هوايي امريکا با هواپيماي -X1 که به همين منظور ساخته شده بود اتفاق افتاد. امروزه بيشتر هواپيماهاي جنگنده براحتي از سرعت صوت مي گذرند، به طوري که سرعت بعضي مانند SR71 به 3600کيلومتر در ساعت 3برابر سرعت صوت مي رسد. اما تصوير بالا به شما امکان مي دهد که اين پديده صوتي را ببينيد! اين تصوير که به وسيله جان گي در جولاي 1999 گرفته شده است ، يک فروند هواپيماي F18 هورنت را در حال عبور از ديوار صوتي بر فراز اقيانوس آرام نشان مي دهد. اشتباه نکنيد. ابرسفيد رنگ صدا نيست . در اطراف بالهاي هواپيما بخصوص در شرايط پرواز صوتي ، مناطق کم فشار فراواني ايجاد مي شود. اگر هوا بخار آب زياد داشته باشد، فشار هواي پايين ، آب موجود در هوا را متراکم مي کند و باعث ايجاد ابري از بخار در اطراف آن مي شود. وقتي هواپيما از ديوار صوتي عبور مي کند، هوا به طور موضعي با shock wave آشفته و بخار ناپديد مي شود. جان گي عکس را در لحظه اي که صداي غرش را شنيد ، درست پيش از ناپديدشدن ابر ، گرفته است .
 

abolfazlgh

New Member
ارسال ها
76
لایک ها
81
امتیاز
0
#11
يخ*هاي قطبي مريخ مي*تواند اين سياره را از آب بپوشاند

يخ*هاي قطبي مريخ مي*تواند اين سياره را از آب بپوشاند

دانشمندان مي*گويند كه ذخاير يخ در قطب جنوب مريخ آنقدر عظيم است كه مي*- تواند كل سطح اين سياره را در اقيانوسي به عمق ‪ ۱۱‬متر فرو برد.


به گزارش روز دوشنبه شبكه خبري بي*بي*سي،كاوشگر اروپايي "مارس اكسپرس" كه در مداري حول سياره مي*گردد با استفاده از ابزارهاي راداري ضخامت رسوبات لايه لايه قطب جنوب مريخ را محاسبه كرده است.

تحليل داده*هاي اين رادار موسوم به "مارسيس" نشان مي*دهد كه رسوبات قطبي، تقريبا به طور خالص متشكل از يخ آب است.
نتايج اين مطالعه هفته گذشته در كنفرانس علوم اقماري و سياره*اي در شهر "هوستون" در تگزاس ارائه شد.
دانشمندان در دهه ‪ ۱۹۷۰‬پي بردند كه نواحي قطب شمال و جنوب سياره سرخ پوشيده از رسوبات ضخيم و لايه لايه است.
بر اساس داده*هاي دو فضاپيماي "مارينر" و "وايكينگ"، نتيجه*گيري شد كه رسوبات قطبي احتمالا توده*هاي غبار و يخ است.
امروزه بخش اعظم آبي كه دانشمندان بوجود آن در مريخ پي برده*اند، در رسوبات لايه لايه قطبي قرار دارد، هرچند به نظر مي*رسد برخي ديگر از نواحي سياره درگذشته، به شدت خيس و مرطوب بوده است.
وسعت رسوبات فقط در قطب جنوب مريخ به پهناي ايالت تگزاس آمريكا است.
درك اين مساله كه آب كجا رفته است براي پي بردن به اين موضوع كه آيا سياره سرخ مي*توانسته زماني زيستگاه موجودات زنده باشد يا خير اهميت كليدي دارد.
رادار فضاپيماي "مارس اكسپرس" با ساطع كردن امواجي، متوجه شد كه تقريبا ‪ ۹۰‬درصد اين رسوبات در قطب جنوب، آب منجمد و باقي خاك و غبار است.
رادار نمي*تواند بگويد كه آيا اين يخ*ها آغشته به دي*اكسيدكربن هستند يا خير، اما "جف پلات" محقق اصلي اين مطالعه مي*گويد كه ضخامت يخ نشانگر خلوص تقريبا كامل آب منجمد است.
رادار "مارس اكسپرس" كه اين مطالعه با كمك آن انجام شد را آژانس*هاي فضايي ايتاليا و آمريكا به طور مشترك ساخته*اند. اين رادار در سال ‪ ۲۰۰۵‬با موفقيت به كار افتاد كه البته با تاخيري يك ساله صورت گرفت و اين فضاپيما اواخر سال ‪ ۲۰۰۳‬در مدار مريخ قرار گرفت.
 

s.a.kh

Active Member
ارسال ها
146
لایک ها
94
امتیاز
28
#12
آهنربايي كره زمين

1 . زمينه
با پيدايش آهنربا ، پس از گذشت زمان كوتاهي پي بردند كه كرة زمين نيز خاصيت آهنربايي دارد ؛ تا آنجا كه نام قطب هاي آهن ربا را را بر اساس نام قطب هاي زمين نام گذاري كردند .
به دنبال آن ، براي اولين در سال 1600 ميلادي ، توسط ? گيلبرت ? زمين به عنوان يك آهنرباي بزرگ معرفي شد .
براي دليل وجود خاصيت مغناطيسي در كرة زمين ، نظريه هاي متفاوتي از آغاز شناخت آن تا كنون ، ارائه شده است و حتي بعضي مي گفتند ، خاصيت مغناطيسي كرة زمين ، تحت تأثير كره هاي ديگر است . اما آخرين نظريه ، اين خاصيت را به مواد مذاب داخل كرة زمين مربوط مي داند .
2 . خاصيت مغناطيسي كرة زمين
يكي از ويژگي هاي مهم كرة زمين ، وجود خاصيت آهنربايي در آن است و مانند اين است كه درون كرة زمين ، آهنرباي بسيار بزرگي قرار داده شده است و تا كنون ، نظريه هاي گو ناگوني براي علت آن ارائه شده است . آخرين نظريه اين است كه درون كرة زمين ، مواد مذاب در حال حركت وجود دارد و بيشتر اين مواد ، از جنس آهن و نيكل هستند . هنگامي كه اين مواد حركت مي كنند ، در اطراف جريان هاي الكتريكي ضعيفي به وجود مي آورند كه در مجموع ، باعث مي شود كرة زمين ، خاصيت آهنربايي پيدا كند و در اطراف كرة زمين ، ميدان مغناطيسي به وجود مي آيد . ما روي آهنرباي بزرگي به نام ?زمين ? زندگي مي كنيم .
چندين سيارة ديگر از سياره هاي منظومه شمسي نيز ، ميدان مغناطيسي دارند كه از جمله آنها مي توان از عطارد و مشتري نام برد . اين خاصيت در خورشيد و بسياري ستاره هاي ديگر نيز ديده مي شود .
خاصيت مغناطيسي كرة زمين ، نقش بسيار مهمي در جهت يابي كشتي ها و هواپيماها دارد . شمال و جنوب مغناطيسي زمين ثابت نيست و در فاصله هاي زماني ، به ميزان قابل ملاحظه اي تغيير مي كند .
3 . زاويه انحراف
چنانچه به كمك عقربة مغناطيسي به طرف قطب شمال يا جنوب برويم ، به قطب شمال و جنوب واقعي كرة زمين نمي رسيم . علت اين است كه قطب شمال و جنوب جغرافيايي و مغناطيسي كرة زمين ، با هم يكي نيست ؛ يعني اينكه قطب شمال مغناطيسي زمين ، درست روي قطب شمال جغرافيايي زمين قرار ندارد و اگر دو قطب جغرافيايي و مغناطيسي زمين را توسط خطي فرضي به به نام ? محور ? به هم وصل كنيم ، بين دو محور مغناطيسي و محور جغرافيايي زمين ، زاويه اي ساخته مي شود كه به آن ، زاوية انحراف گويند . اين زاويه ، به مرور زمان ، جزئي تغيير مي كند و ثابت نمي ماند ، و اندازة آن در نقاط مختلف زمين متفاوت است . زاوية انحراف در جهت يابي هواپيماها و كشتي ها بسيار مهم است . هم اكنون قطب شمال مغناطيسي كرة زمين ، در شمال كانادا قرار دارد .

4 . زاويه ميل
مطالعة مغناطيسي زمين ، نشان مي دهد كه خط هاي ميدان مغناطيسي زمين افقي نيست و با سطح زمين زاويه اي مي سازد همچنين مي دانيم خاصيت مغناطيسي يك آهنربا در نقاط مختلف آن متفاوت است و در دو قطب آن ، اين خاصيت بيشتر است . به همين ترتيب ، خاصيت آهنربايي كرة زمين در دو قطب بيشتر است . پس اگر يك عقربة مغناطيسي آزاد باشد تا بتواند در راستاي عمودي نيز حركت كند ، نوك اين عقربه نزديك قطب ها به زمين متمايل مي شود و در خط استواي مغناطيسي عقربه ، افقي قرار مي گيرد و در قطب ها ، به عنوان مثال قطب شمال ، نوك عقربه n آن ، عمود بر سطح افقي خواهد شد . پس محور مغناطيسي عقربه هاي مغناطيسي در مكان هاي مختلف استوا تا قطب ، نسبت به سطح افق تغيير كرده و زاويه اي با افق مي سازد ؛ اين زاويه را زاوية ميل گويند . پس زاويه ميل ، زاويه اي است كه محور مغناطيسي عقربه با سطح افق مي سازد همچنين اين زاويه ، در جهت يابي هواپيماها و كشتي ها نقش بسيار مهمي دارد ؛ در جغرافيا به اين زاويه ، عرض جغرافيايي گويند .

5 . كشف معدن هاي آهني زمين
مطالعة ميدان مغناطيسي زمين براي هدف هاي علمي و عملي ، از اهميت به سزايي برخوردار است . وجود ميدان مغناطيس زمين ، انجام پاره اي از بررسي هاي مهم ديگر را ميسر كرده است ؛ از آن جمله ، مي توان از روش هاي اكتشاف و مطالعة ذخاير زمين نام برد . تحليل دقيق ميدان مغناطيسي زمين ، وسيلة توانمندي براي بررسي ذخاير معدني زمين است . در حال حاضر ، جست و جوي مغناطيس سنجي ، روش ژئوفيزيكي مهم و گسترده اي است كه براي اكتشاف و ذخاير معدني به كار مي رود .
در زمين ، نواحي اي وجود دارد كه در آن جا كميت هاي مغناطيسي به طور ناگهاني تغيير مي كنند و مقاديري به خود مي گيرند كه با مقادير مربوط به محل هاي مجاور ، تفاوت زيادي دارند تفاوت زياد كميت هاي مغناطيسي در اين ناحيه ها ، ناشي از فشار تودة بزرگي از سنگ آهن هاي مغناطيسي در زير سطح زمين است ؛ به همين دليل ، مطالعة ناهنجاري هاي مغناطيسي ، دانسته هاي باارزشي در مورد وجود و محل مخزن هاي سنگ هاي مغناطيسي ارائه مي دهد .

6 . مين هاي دريايي
مواد مغناطيسي مانند آهن كه در ميدان مغناطيسي كرة زمين قرار گرفته باشند . به مرور زمان ، خاصيت مغناطيسي پيدا مي كنند ؛ مثلاً يك كشتي كه در آن آهن نيز به كار رفته است ، به مرور زمان آهنربا مي شود . از اين خاصيت براي به دام انداختن آن استفاده مي شود .

عملكرد يك مين دريايي ، به گونه اي است كه خاصيت آهنربايي كشتي بر آن اثر گذاشته و فرمان انفجار صادر مي شود .
در يك مين دريايي ، عقربه اي مغناطيسي قرار داده اند كه هنگام عبور كشتي از بالاي آن ، عقربه تحت تأثير قرار گرفته و مين از سطح زيرين دريا ، به سطح دريا مي رسد و سپس منفجر مي شود . براي خنثي كردن اين مين ها دو روش وجود دارد .
الف ـ مغناطيس نيرومندي را با كابل هاي سيمي از زير هواپيما آويزان كرده و آن را نزديك سطح آب ، حركت مي دهند . آهنرباي قوي روي مين ها اثر گذاشته و آنها را خنثي مي كند . گاهي كابل سيمي دايره شكل را به طور شناور روي سطح آب قرار مي دهند و جرياني را از آن مي گذرانند ، كه بر اثر اين ميدان مغناطيسي يا جريان جريان ساز و كار ، مين ها عمل كرده ، بدون هيچ خسارتي منفجر مي شوند .
ب ـ حلقه هايي از سيم عايق شده را به كشتي وصل كنند و جرياني را از آنها مي گذرانند ؛ به طوري كه ميدان مغناطيسي اين جريان مساوي و در خلاف ميدان مغناطيسي كشتي كشتي ( كه يك مغناطيس دائمي است ) باشد . وقتي اين ميدان ها با هم تركيب شوند ، يكديگر را خنثي مي كنند و كشتي بدون اين كه ساز و كار مين را به كار اندازند ، از روي آن مي گذرد .

7 . باستان شناسي مغناطيسي
ميدان مغناطيسي زمين ، منظم و پايدار نيست ؛ بلكه با گذشت سال ها در يك محل معين ، مقدار متوسط زاوية انحراف و ميل تغيير مي كند . اين انحراف محور مغناطيسي و در نتيجه ، تغييرات زاويه انحراف و زاويه ميل در يك محل نسبت به زمان ، شاخة جديدي را در ? باستان شناسي ? به نام ?باستانو مغناطيسي? ايجاد كرده است كه توسط آن ، عمر كوره ها ، اجاق ها و آتشكده هاي قديمي تعيين مي شود . اساس كار ، مبتني بر اين است كه بيشتر خاك رسهايي كه اين اجسام از آنها ساخته شده اند ، حاوي مقدار كمي مواد مغناطيسي اند . سمتگيري اين مواد مغناطيسي ، با گرم شدن در موقع استفادة عادي تثبيت شده است . با مقايسة جهت فعلي ميدان مغناطيسي زمين با جهت ميدان مغناطيسي اين مواد ، مي توان قدمت باستاني تقريبي آن ها را تعيين كرد .

در مقياس طولاني تر زمان ( دوران زمين شناسي ) ، شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد محور مغناطيسي زمين در مدت چهار ميليون سال گذشته ، نه بار كاملاً تغيير جهت داده است . اين شواهد ، مبتني بر اندازه گيري هاي خاصيت مغناطيسي ( ضعيف ) تثبيت شده در تخته سنگ هاي با عمر زمين شناسي معين هستند
 

abolfazlgh

New Member
ارسال ها
76
لایک ها
81
امتیاز
0
#13
میلیاردرهای بدون لیسانس!

یک وبلاگ آمریکایی در فهرستی 15 ابر ثروتمند دنیا را که بدون مدرک دانشگاهی هستند طبقه بندی کرده است.
بسیاری از والدین در نصیحت های دلسوزانه خود این تفکر اشتباه را القا می کنند که: باید دبیرستان را تمام کنی تا بتوانی به دانشگاه بروی تا وقتی که لیسانس گرفتی بتوانی برای خودت یک شغل خوب پیدا کنی.
به گزارش خبرگزاری مهر، اگر تحصیل تنها با هدف ثروتمند و مشهور شدن دنبال می شود، نتایج طبقه بندی اخیری که یک بلاگر آمریکایی در وبلاگ خود ارائه کرده است، خلاف این مسئله را ثابت می کند.
وبلاگ College Startup در تازه ترین پست خود با حمایت از تئوری برای تبدیل شدن به یک ثروتمند موفق همیشه نیاز نیست که جوانی را روی انبوهی از کتاب ها گذراند، این فهرست را طبقه بندی کرده است.
در این طبقه بندی، 15 نام معروف ترین میلیاردرهای دنیا که تحصیلات دانشگاهی ندارند، مشخص شده است.
در رتبه اول این طبقه بندی، ریچارد برانسون بنیانگذار شرکت هواپیمایی ویرجین قرار گرفته است که در 16 سالگی مدرسه را برای راه اندازی اولین شرکتی که مجله Student Magazine بود، رها کرد. سپس وارد تجارت شد و موفقیت های چشمگیری را که امروزه از آنها برخوردار است، بدست آورد. ریچارد برانسون درحال حاضر مالک 360 شرکت بزرگ است.
در رتبه دوم این طبقه بندی، کوکو چانل سبک گرا قرار گرفته است که موفقیت را از هیچ بوجود آورد. وی یتیم بود و امکان رفتن به مدرسه را نداشت، اما در پایان توانست تبدیل به یکی از سبک گرایان برجسته دنیا شود.
مایکل دل، بنیانگذار شرکت انفورماتیکی دل (Dell) رتبه بعدی را به خود اختصاص داده است که تنها با هزار دلار در جیب و یک دنیا اشتیاق کالج را در سن 19 سالگی ترک و شرکت PCs Limited را تاسیس کرد و پس از آن به یکی از بزرگترین نامها در عرصه تولید رایانه های شخصی دل تبدیل شد.
در رتبه چهارم این فهرست، والت دیسنی پدر معروف میکی ماوس ایستاده است که در 16 سالگی مدرسه را ترک کرد و تبدیل به ارباب دیسنی شد. امروز شرکت والت دیسنی 30 میلیارد دلار سود دارد.
رتبه پنجم متعلق به هنری فورد است که در 16 سالگی تحصیل را رها کرد و به عنوان یک مکانیک ماشین مشغول به کار شد و بعدها با تلاش و کوشش شرکت خودروسازی فورد (Ford) را تاسیس کرد و توانست صنایع خودروسازی را متحول کند.
اما شاید معروفترین نام های این فهرست 15 نفره متعلق به بیل گیتس و رقیبش استیو جابز باشد.
بیل گیتس، بنیانگذار مایکروسافت دانشگاه را ترک کرد و هرگز لیسانس نگرفت، اما توانست از سال 1995 تا سال 2006 عنوان ثروتمندترین مرد دنیا را به خود اختصاص دهد.
استیو جابز، بنیانگذار شرکت اپل نیز تنها یک نیمسال تحصیلی به کالج رفت و پس از ترک دانشگاه اول برای شرکت آتاری کار کرد و سپس شرکت اپل کامپیوتر را بنیان گذاشت.
در رتبه بعدی فرانک لیوید رایت نابغه میلیاردری قرار گرفته است که هیچ مدرک تحصیلی ندارد.
بنابراین گزارش، فالینگ واتر طراح معروف ساختمان در جایگاه بعدی ایستاده است. وی هرگز در دبیرستان ثبت نام نکرد اما توانست تبدیل به یکی از موثرترین آرشیتکت های قرن بیستم شود.
از این طبقه بندی می توان نتیجه گرفت که نبوغ، شجاعت و شانس اساس داستان پیروزی تمام این شخصیت های موفق بوده است.
 

s.a.kh

Active Member
ارسال ها
146
لایک ها
94
امتیاز
28
#14
كوارك چيست ؟

مدت زيادي اين طور تصور مي شد كه پروتونها و نو ترونها ذرات بنيادي هستند وبنابراين گمان مي رفت مثل تقسيم الكترون ديگرقابل تقسيم نبوده و داراي يك ساختار داخلي نيستند امروزه مي دانيم كه نو كلئونها يا به عبارت ديگر پروتونها و نو ترونها خود از ذرات كوچكتري ساخته شده اند كه كوارك ناميده مي شوند. تا به حال 6نوع كوارك متفاوت شناسايي شده اند با اين همه فقط دو نوع آنها در تشكيل مواد پايدار معمولي نقش مهمي دارند كه عبارت از كوارك u و كوارك D هستند U علامت اختصاري براي بالا (UP) و D علامت اختصاري براي پايين (down) مي باشد . اگر روابط ونسبتها در اتمها كه در مقايسه با كواركها بزرگ هستند مهم و چشمگير است اين روابط در كواركها ي كوچك مسلماً مهمتر هستند مثلا كواركها هيچ گاه به تنهايي نقشي را به عهده ندارند بلكه هميشه در گروههاي 2و 3تايي هستند ذراتي كه از 2كوارك تشكيل مي شوند مزون نام دارند ذراتي را كه از 3كوارك دارند بار يون مي نامند كواركها دركنار بار الكتريي اي كه دارند خاصيت مرموز ديگري نيز دارا مي باشند كه رنگ خوانده مي شود كوراكها از ين جهت به قرمز سبز و آبي طبقه بندي مي شود البته از اين طبقه بندي بايد رنگهاي حقيقي را تصور كرد بلكه منظور نوع با ر الكتريكي آنهاست . بنابراين ذرات آزاد معلق درطبيعت بايد هميشه داراي رنگ خنثي و به عبارت ديگر سفيد باشند به شرخ زير اين نتيجه حاصل ي شوديك كوارك قرمز يك كوارك سبر ويك كوارك آبي يك گروه سه تايي مثلا يك پروتون مي سازد. همان طور كه تركيب رنگهاي رنگين كمان رنگ سفيد را به وجود مي آورد ازتركيب رنگهاي سه گانه كوارك نيز سفيد به دست مي آيد به اين ترتيب يك ذره سفيد مجاز و پايدار تشكيل مي شود. امكان ديگر اين است كه يك كوارك قرمز با يك ضد كوارك كه رنگ ضد قرمز دارد يك زوج بسازند قرمز و ضد قرمز همديگر را خنثي كرده رنگي خنثي را به وجود مي آورند به هرحال چون اين گروههاي دوتايي (مزونها ) از ماده و پادماده ايجاد شده اندخيلي سر يع فور مي پاشند به اين جهت مزونها پايدار نيستند . كواركها نوكلئونها را ميسازند وآنها به يكديگر متصل شده هسته اتمها را به وجود مي آروند . هسته هاو الكترونها دراتحاد با يكديگر اتمها را ايجاد مي كنند و اتمها نيز با پيوستن به يكديگر مولكولها ي كوچك و بزرگ از قبيل مولكولهاي آب يا سفيده تخم مرغ را مي سازد. ميلياردها مولكول سلولهاي بدن ما را به وجودمي آورند و هرانسان در بدن خود ميلياردها سلول دارد اما با تمام تقاوتهايي كه انسانها ،جانوران ،گياهان سياره ها و يا ستارگان با يكديگر دارند باز هم تمام آنها فقط اط 3ذره زير بنايي ساخته شده اند كه عبارتند از كوراكها U كواركهاي D و الكترونها . آيا كوارك ها را مي توان مشاهده كرد؟ روشن است كه كوارك ها را نمي توان مشاهده كرد بلكه مي وشد وجود أنها را مثل هسته اتمها از طريق آزمايشهاي فراوان پيچيده اثبات نمود براي اين كار مثل آنچه كه رادرفورد 75 سال پيش براي شناسايي هسته اتم انچام داد عمل مي شود و پرو تونها يا الكترونها ي بسيار پر شتاب مورد اصابت قرار مي گيردند بيشتر الكترونها در اين آزمايش به ندرت تغيير مسير مي دهند ولي تعدادي از 'آنها كاملا از مدار خود خارج مي شوند درست مثل اينكه به گلوله هاي سخت وكوچكي در داخل پرو تونها برخورد كنند اين گلوله هاي بسيار كوچك همان كوا رك ها هستند كه در جستجويشان بوده ايم يك بررسي دقيق نشان داده كه پرو تون در مجموع از سه سنگ بناي اوليه اين چنين تشكيل شده است

هواپیماها چگونه کار می کنند؟

هواپیما از انرژی تولید شده بوسیله جریان هوا در اطراف بدنه خود، برای بلند شدن و کنترل پرواز استفاده می کند. سطوح متحرک و کنترل کننده بر روی بال و دم که به نام بالچه یا قالب (flap) شناخته می شوند، مسیر هوا را منحرف کرده و باعث بلند شدن، شیرجه زدن، دورزدن یا غلتیدن هواپیما می شوند. خلبان این بالچه ها را از درون کابین هواپیما، کنترل می کند. او برای این کار از پدالها و اهرم فرمان استفاده می کند.

اهرام فرمان
در هواپیماهای کوچک اهرام فرمان بوسیله یک سری کابل به بالابرها و شهپرها متصل است.

شهپر
برای غلتاندن هواپیما، خلبان سطوح کننده روی بال به نام شهپر را بکار می گیرد. هنگامی که شهپر یک بال بلند می شود، شهپر بال دیگر پایین می آید. هوایی که از روی بال حرکت می کند بوسیله یک بال به سمت پایین و بوسیله بال دیگر به سمت بالا حرکت می کند. این حرکت باعث غلتیدن هواپیما می شود.

پدالها
پدالها، رادر را کنترل می کنند و آن را به چپ و راست می چرخانند.

رادِر
برای دور زدن یا تغییر مسیر هواپیما به چپ و راست خلبان با فشار آوردن به پدالهای زیر پایش، رادر را حرکت می دهد. بطور مثال، کشیدن رادر به سمت چپ، هواپیما را به چپ می راند. به هر حال حرکت دادن رادر به تنهایی، موجب می شود تا هواپیما به پایین هم متمایل شود. برای جلوگیری از این مسئله، خلبان از شهپرهای بال به طور همزمان استفاده می کند. به این مانور «بانگینگ» می گویند.

ملخ
هنگامی که ملخ هواپیما می چرخد، نیروی رانش ایجاد کرده و هواپیما را در جهت مخالف نیروی پسا که بوسیله اصطکاک هوا بوجود می آید، به جلو می راند.

بالابر
برای بلند کردن هواپیما، خلبان اهرم فرمان را به سمت عقب می کشد تا بالابرهای واقع بر روی سکان افقی هواپیما را بلند کنند. در این حالت، بالابر ها مسیر حرکت هوا را به سمت بالا منحرف می کنند. این کار دم هواپیما را به سمت پایین فشار داده و دماغه هواپیمارا بلند می کند. برای آن که هواپیما به سمت پایین شیرجه بزند، خلبان اهرم فرمان را به سمت جلو فشار می دهد تا بالابر ها را پایین بیاورد.

سکان افقی
سکان افقی به همراه سکان عمودی تعادل هواپیما را در هوا حفظ می کنند.

تشکیل سیاهچاله

بطور کلی ستارگان دارای مراحل مختلف جنینی ، کودکی و جوانی و پیری هستند. پس از اکتشاف برابری جرم و انرژی توسط انیشتین ، دانشمندان تشخیص دادند که کلیه ستارگان باید تغییر و تحول یابند. تکامل ، تخریب و محصول نهایی یک ستاره ، به جرم آن بستگی دارد. در واقع سرنوشت نهایی ستاره که تا چه مرحله ای از پیشرفت خواهد رسید با جرم ستاره ارتباط مستقیم دارد. اطلاعات مربوط به جرم ستارگان از مسائل بسیار مهم به شمار می*رود.

تشکیل ستاره*ها
گوی آتشین مورد نظر در نظریه انفجار بزرگ ، حاوی هیدروژن و هلیوم بود، که در اثر انفجار بصورت گازها و گرد و غباری در فضا بصورت پلاسمای فضایی متشکل از ذرات بسیاری از جمله الکترونها ، پروتونها ، نوترونها و نیز مقداری یونهای هلیوم به بیرون تراوش می*کند. با گذشت زمان و تراکم ماده در برخی سحابیها شکل می گیرند. این مواد متراکم رشد کرده و توده*های عظیم گازی را بوجود می*آورند که تحت عنوان پیش ستاره*ها معروفند و با گذشت زمان به ستاره مبدل می*شوند. بسیاری از این توده*ها در اثر نیروی گرانش و گریز از مرکز بزرگ و کوچک می*شوند، که اگر نیروی گرانش غالب باشد، رمبش و فرو ریزش ستاره مطرح می*شود و اگر نیروی گریز از مرکز غالب شود، احتمال تلاشی ستاره و شکل گیری اقمار و سیارات می*رود.

ارتباط جرم با مرگ ستارگان
سه طریق برای مرگ ستارگان وجود دارد. ستارگانی که جرم آنها کمتر از 1.4 برابر جرم خورشید است. این ستارگان در نهایت به کوتوله*های سفید تبدیل می*شوند. ستارگانی که جرم آنها بیشتر از 1.4 برابر جرم خورشید است، در نهایت به ستارگان نوترونی و به سیاه چاله*ها تبدیل خواهند شد.

مراحل پایانی عمر ستارگان
دیر یا زود سوخت هسته*ای ستارگان به پایان رسیده و در این صورت ستاره با تراکم خود ، انرژی گرانشی به انرژی هسته*ای غالب آمده و این تراکم (رمبش) تا تبدیل شدن الکترونهای آزاد ستاره به الکترونهای دژنره ادامه پیدا می*کند، که در این صورت ستاره به یک ستاره کوتوله سفید تبدیل شده است. برخی از ستارگان از طریق انفجارهای ابر نواختری به ستارگان نوترونی تبدیل می*شوند. هنگامی که ستاره در اواخر عمر خود باشد، به مراحل نواختر یا ابر نواختر می*رسد.
در این مرحله ستاره از حداکثر انرژی خود استفاده می*کند و این امر سبب می*شود که شدت تابش نور آن بطور چشمگیر تغییر کند. در این حالت ستاره گرد و غبارهای (سحابیها) اطراف خود را می*بلعد و این امر سبب می*شود که بر ذرات تشکیل دهنده ستاره فشار وارد آید. ستاره حالتی پلاسمایی دارد و فشار ممکن است به حدی برسد که بر الکترونها و هسته*های آن اثر کند و الکترون به پروتون برخورد کرده که در این برخورد به نوترون تبدیل می*شود.
در طی این واکنش مقادیر زیادی امواج گاما تولید می*شود. اگر تعداد نوترونهای تشکیل به قدری زیاد شوند که در این ستاره ، حجم نوترونها به 16 کیلومتر برسد در این هنگام ، چگالی این ستاره بسیار زیاد می*شود، بطوری که می*تواند نور را از مسیر خود منحرف و خمیده کند. در این مرحله ستاره به ستاره نوترونی تبدیل می*شود.
اگر شعاع تعداد نوترونهای آن به بیش از 16000 کیلومتر برسد (البته در این افزایش شعاع ، نوترونها به هم فشرده هستند)، چگالی این ستاره به قدری زیاد می*شود که می*تواند نور را هم به خود جذب کند، که به آن سیاهچاله می*گویند. سیاهچاله*ها با جرم زیاد خود ، حجم کوچکی دارند. تشکیل سیاه چاله آخرین مرحله مرگ ستاره می*باشد.

انواع سیاهچاله
1. شوارتس شیلید: ساده ترین نوع سیاهچاله*هاست، بار و چرخش ندارد، تنها یک افق رویداد و یک فوتون کره دارد، از آن نمی توان انرژی استخراج کرد. شامل تکینگی ، نقطه*ای است که در آن ماده تا چگالی نامحدود در هم فرو رفته است.
2. رایزنر- نورد شتروم: هم بار دارد وهم چرخش ، می تواند دو افق رویداد داشته باشد ، اما تنها یک فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی نقطه ای است که وجود آن در طبیعت نامحتمل است، زیرا بارهای آن همدیگر را خنثی می کنند.
3. کر: چرخش دارد، اما بار ندارد. بیضی و از بیرونی حد استاتیک است. منطقه تیره میان افق رویداد و حد استاتیک ارگوسفر است، که می توان از آن انرژی استخراج کرد. می تواند دو افق رویداد و دو حد استاتیک داشته باشد. دو فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی حلقه*ای است.
4. کر- نیومان: هم بار دارد و هم چرخش ، همان سیاهچاله کر است، جز اینکه بار دارد، ساختارش شبیه ساختار سیاهچاله کر است. می*توان از آن انرژی استخراج کرد. یک تکنیگی حلقه*ای دارد.
بنظر پژوهشگران چهارنوع سیاهچاله همچنانکه ذکر شد می تواند وجود داشته باشند. مهمترین موضوع در باب سیاه چاله آنست که ، بدانیم ماده در داخل سیاهچاله*ای که حاصل آمده است در نهایت به چه سرنوشتی دچار می شود؟ اختر فیزیکدانان می*گویند:
اگر مقداری ماده به داخل حفره سیاه از قبیل آنچه که از یک ستاره وزین مرده بجای مانده بیندازید، نتیجه نهایی همواره الزاما یک چیز خواهد بود و تنها جرم ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای که جسم با خود حمل می کند باقی خواهند ماند. اما اگر کل جهان به داخل حفره سیاه خود بیفتد، یعنی به شکل سیاهچاله در آید، دیگر حتی کمیاب بنیادی (جرم) ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای نیز ناپدید می گردند

نامرئي كردن اجسام!

يك محقق ايراني در دانشگاه پنسيلوانيا به كمك يكي از همكارانش ، نشان داده است كه مي توان با استفاده از پرتوهاي پلاسمايي اجسام را نامريي كرد.
ايده نامريي كردن اجسام تا چندي پيش تنها در سطح داستانهاي تخيلي علمي نظير «مرد نامريي» ، «چ جي ولز» مطرح بود اما «نادر انقطاع» و «آندرآ آلو» از دانشگاه پنسيلوانيا شيوه اي را پيشنهاد كرده اند كه با استفاده از آن مي توان با فناوريهاي موجود، اجسام را تا حد زيادي غير قابل رويت ساخت .
به اعتقاد فيزيكدان اين روش كاربردهاي متعددي در فناوري هاي نظامي مربوط به مخفي كردن و استتار اجسام خواهد داشت . در گذشته گروههايي از فيزيكدانان كوشيده بودند با روش موسوم به «روش آفتاب پرست» به استتار اشيا و اجسام دست يابند.
محققان دانشگاه توكيو نيز بر روي نوعي پارچه تحقيق مي كنند كه بر همين مبنا عمل استتار را انجام مي دهد: در داخل اين پارچه دانه هايي نظير رشته تسبيح كار گذارده شده كه مي تواند صحنه اي را كه برروي آن تابانده مي شود منعكس سازد و جسمي را كه اين پارچه بر آن پوشانده شده نظير بدن آفتاب پرست به رنگ محيط درآورد و به اين ترتيب آن را نامريي سازد.
محقق ايراني و همكارش با انجام محاسباتي نشان داده اند اجسام كروي يا استوانه اي كه با اين قبيل سپرها پوشيده شوند، عملا نور بسيار كمي از خود بازمي تابند. در عمل زماني كه اين اجسام در معرض نور مريي قرار داده مي شوند، نوري كه از آنها به چشم مي رسد آنقدر اندك است كه عملا ديده نمي شوند.
يك محدوديت اين فناوري آن است كه هر سپر مخصوص تنها براي يك طول موج خاص كار مي كند و به عنوان مثال جسمي كه در زير نور قرمز غيرقابل رويت شده اگر تحت پرتوهاي به رنگ سبز يا آبي قرار گيرد قابل مشاهده خواهد بود. نكته ديگر آنكه سپر نامريي كننده زماني عمل مي كند كه طول موج با تابيده شده نزديك ابعاد خود جسم باشد. به اين ترتيب در مورد نور مريي، از اين سپر تنها براي مخفي كردن اجسام ميكروسكوپي مي توان استفاده به عمل آورد. اجسام بزرگتر تنها هنگامي از ديد پنهان مي شوند كه پرتوهاي با طول موج بلندتر به آنها تابيده شود. بنابراين با اين فناوري نمي توان افراد يا خودروها را نامريي كرد.
اما انقطاع معتقد است كه از اين فناوري مي توان در زمينه هاي ديگر نظير توليد موادي كه از برق زدن و درخشش اجسام جلوگيري مي كنند استفاده به عمل آورد. اين سپرها همچنين مي توانند مانع از تاثير نامطلوب نوري شوند كه از اجسام ريز پراكنده مي شود و به اين ترتيب مي توانند بازده ميكروسكوپها را افزايش دهند. يك كاربرد ديگر اين روش نامريي كردن ماهواره ها در فضا است.

دانستنی های علمی
* آيا ميدانستي فيل از گوشهايش بعنوان تهويه هوا نيز استفاده ميکند. فيل دماى بدنش را توسط گوشهايش متعادل نگه ميدارد ، چون سطح بزرگي دارد که حيوان ميتواند از طريق آن گرماى بدنش را کاهش دهد.
* آيا ميدانستي جرم خورشيد برابر است با دو ميليارد ميليارد ميليارد تن .
* آيا ميدانستي که اگر چشمتان سالم باشد بايد بتوانيد به راحتي پس از نگاه کردن به چيزهاى دوردست بلافاصله بر حروف ريز کتابي که بر زانو گذاشته ايد چشم دوخته و آنها را تشخيص دهيد. بايد قادر باشيد که اين کار را فورا" و بدون تلاش در تطابق ديد چشم انجام دهيد.
* آيا ميدانستي که با تاثير آدرنالين که در موقع ترس توسط غده هاى کليوى توليد ميشود ، خون از چهره به ماهيچه ها هجوم آورده و به بخش هايي که ضرورى تر است جريان مي يابد. براى همين است که هنگام ترس رنگ از رخسارتان مي پرد.
* آيا ميدانستي که تا اوايل اين قرن ، پوسيدگي دندان ميان بسيارى از مردم شيوع داشت تا اينکه دانشمندن پي بردن که با افزودن فلوئوريد سديم به آب آشاميدني ، از ابتلا به پوسيدگي دندان تا حدى ميشود جلوگيرى کرد.
 

abolfazlgh

New Member
ارسال ها
76
لایک ها
81
امتیاز
0
#15
آيا ميدانيد...

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه سيستم اگو يا فاضلاب را جهت تخليه آب شهري به بيرون از شهر اختراع كرد ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه اسب را به جهان هديه كردند ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه حيوانات خانگي را تربيت كردند و جهت بهره مندي از آنان استفاده كردند ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه مس را كشف كرد ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه آتش را در جهان كشف كردند ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه ذوب فلزات را آغاز كردند ايرانيان بودند در شهر سيلك در اطراف كاشان .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه كشاورزي را جهت كاشت و برداشت كشف كردند ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه نخ را كشف كردند و موفق به ريسيدن آن شدند ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد :اولين مردماني كه سکه را در جهان ضرب كردند ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد :اولين مردماني كه عطر را براي خوشبو شدن بدن ساختند ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد :اولين مردماني كه كشتي يا زورق را ساختند به فرمان يكي از پادشاهان زن ايراني بوده است .

آيا ميدانيد : اولين ارتش سواره در دنيا توسط سام ايراني اختراع شد با 115 سرباز .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه حروف الفبا را ساختند در 7000 سال پيش در جنوب ايران ، ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه شيشه را كشف كردند و از آن براي منازل استفاده كردند ايرانيانبودند .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه زغال سنگ را كشف كردند ايرانيان بودند .

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه مقياس سنجش اجسام را كشف كرد ايرانيان بودند

آيا ميدانيد : اولين مردماني كه به كرويت زمين پي بردند ايرانيان بودند .
 

khalina

مدیر آیریسک
ارسال ها
2,082
لایک ها
6,497
امتیاز
113
#16
پاسخ : دانستنیهای علمی

سلام دوست من،

شما مراتب تحقیق در برخی از قسمتهای ایران را بسیار خوب اجرا میکنی:
مرحله اول: Ctrl+A
مرحله دوم: Ctrl+C
مرحله سوم: Tab
مرحله چهارم: Ctrl+V
 

abolfazlgh

New Member
ارسال ها
76
لایک ها
81
امتیاز
0
#17
چگونه انرژی خود را در طول روز حفظ کنیم؟

محققان طی یک بررسی بر روی متابولیسم بدن ،خواب و استرس ،زمان*هایی که بدن در برابر خستگی آسیب پذیر می*شود را تعیین کردند و یک برنامه* کلی برای مقابله خستگی ارائه دادند.
با رعایت کردن نکات زیر میتوانید در طول روز پرانرژی تر ظاهر شده و از بروز خستگی های شدید جلوگیری کنید.

این نکات عبارتند از :
1) کی از خواب برخیزیم؟
به جای آن که صبح بیش از حد در رختخواب بمانید، بیدار شوید و یک دوش بگیرید. این کار به چرخه ی شبانه روزی بدن کمک می کند که با دوره ی 24 ساعته ی روز منطبق شود. در غیاب نور، چرخه ی بیداری تمایل به تاخیر انداختن بیداری به مدت 12 دقیقه و کار کردن در یک دوره ی 24.2 ساعتی را دارا می باشد. هر چند دانشمندان دلیل این تمایل را نیافته*اند، اما می توان به هم ریختن این چرخه را طی روزهای متوالی دلیلی برای خستگی عنوان کرد.

به منظور حفظ چرخه ی استاندارد 24 ساعته ی روزانه و بیدار شدن به موقع، اولین 30 دقیقه برنامه ی روزانه ی خود را به کارهای سبک اختصاص دهید. حتی در روزهای تعطیل نیز این شیوه ی برنامه ریزی را اعمال کنید


٢) چه نوع غذاهایی باید مصرف کرد؟
به جای مصرف کربوهیدرات ها به میزان زیاد سهمی هم برای پروتئین در نظر بگیرید. افرادی که به جای مصرف کربوهیدرات ها در رژیم غذایی*شان پروتئین ها را مصرف کردند، انرژی بیشتر در طول روز را گزارش کردند.

چرا که مصرف زیاد کربوهیدرات ها طبق مطالعات انجام شده، به تخلیه ی انرژی بدن منجر می شود. بنابراین مصرف هیدروکربن ها در روز باید به کمتر از 150 گرم در روز برسد. دو وعده میوه، پنج وعده سبزی و سه یا چهار وعده کربوهیدرات نشاسته دار مانند نان، برنج یا سایر غلات می تواند یک ترکیب مناسب تخصیص یافته به این نیاز بدن باشد.

3) کی قهوه بنوشیم؟
کافئین با غیرفعال کردن اثرات آدنوزین، بدن را در پر انرژی نگاه می دارد. آدنوزین ماده ای است که القاکننده ی خواب بوده و در طول روز در بدن تجمع می یابد. هنگامی که آدنوزین در بدن به میزانی می رسد که احساس خواب الودگی به انسان دست می دهد، تاثیر کافئین استفاده شده در صبح از بین می رود. بنابراین نوشیدن 1 فنجان قهوه یا مقدار کافئین معادل آن در بعدالظهر خستگی شما را کاهش می دهد.

4) وعده های غذایی منظم
به جای خوردن غذا به طور نامنظم در طول روز، وعده های غذا را هر روز در زمان مشخص میل کنید. آن چه شما را خسته می کند، آن است که بدن انتظار داشته باشد در ساعت 7 صبح صبحانه میل شود و این زمان تغییر کند. بی نظمی در صرف وعده های غذایی منجر به گرسنگی بیشتر نیز می گردد. و از آنجا که سیستم انرژی بدن به چرخه ی منظم روزانه بستگی دارد، به هم ریختگی فعالیت های روزانه منجر به صرف انرژی بیشتر توسط بدن می شود.

5) استرس خود را فروبنشانید
به جای مدیتیشن 20 دقیقه ای، در زمان های کوتاه تر و دفعات بیشتر این کار را انجام دهید. حتی تمرکز در یک بازه ی زمان سه دقیقه ای می تواند به کاهش هورمون های استرس زا، که عامل گرفتگی عضلات و تنگ شدن رگ ها هستند، کمک کند. همچنین تمرکز کردن، میزان اندورفین را می افزاید.
برای انجام این کار، ابتدا یک مکان ساکت مشخص بیابید. در آن جا بنشینید و چشمانتان را ببندید. نفس عمیق بکشید و به افکار مزاحم توجه نکنید. در این وضعیت، فردی یا محلی که شما را خوشحال می کند (مثل جایی که قبلا به مسافرات رفته*اید، کسی که به او علاقه دارید یا کاری که از انجام آن لذت می برید.) را تصور کنید. ( ریلکسیشن )

6) غلبه بر کسالت بعدالظهر
به جای چرت زدن بعدالظهر، به قدم زدن در بیرون بپردازید. به علت شیوه ی برهم کنش سیستم شبانه روزی و تعادل حیاتی بدن، اکثر افراد 17 تا 18 ساعت بعد از شروع خواب شب قبل، به یک آرامش نسبی می رسند که موجب خواب آلودگی می شود.

برای غلبه بر این حالت می توان فعالیت هایی مانند انجام خرید های جزئی، دیدار یک آشنا یا تماس تلفنی با او و حتی تماشای فضای بیرون از پنجره را انجام داد.

7) موسیقی گوش کنید.
فعالیت ورزشی با خستگی بعد از آن همراه است. موسیقی به شما کمک می کند تا خستگی را فراموش کنید. افرادی که به انجام تمرین های ورزشی به همراه گوش دادن موسیقی طی 30 دقیقه پرداختند، خستگی کمتر ناشی از انجام ورزش را احساس کردند.

8) به فکر چرخه ی طبیعی بدن باشید .
به جای چک کردن وضعیت های فیس بوک، کتاب بخوانید یا تلویزیون تماشا کنید. مطالعات نشان داده اند که نور خیلی کم تقریبا معادل روشنایی صبح زود، فعالیت مغز را افزایش می دهد. برخی دانشمندان بر این عقیده*اند که نور منتشر شده توسط مونیتور کامپیوتر در آخر شب می تواند چرخه ی طبیعی خواب و بیداری را به هم بریزد. بنابراین حداقل یک ساعت قبل از خواب باید کامپیوتر را خاموش کرد.



خرخر کردن در درازمدت باعث افزایش فشار خون و سکته می شود

۴۰ درصد افراد بالای ۴۰ سال دچار خرخر می شوند که این عارضه باعث بروز عوارض دیگری نیز می شود.
دکتر بابک ساعدی در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان ایسنا، گفت: اشکالاتی در تنفس از جمله خرخر کردن زمانی طبیعی فرض می شد اما اکنون با توجه به نتایج حاصل از تحقیقات باید گفت مطمئنا اشکالاتی در وضعیت بینی و اعضای مرتبط آن وجود دارد که این عارضه به صورت خرخر بروز می کند.
وی افزود: برخلاف تصور عام که انحراف بینی را تنها علت ایجاد خرخر می دانند، بزرگی لوزه ها، وزن بالا و نسوج لوزه و کام نیز موجب این اختلال می شوند.
وی تصریح کرد: به طور کلی دو درصد زنان و ۴ درصد مردان خرخر می کنند که ۷۰ درصد آنها غیر از خرخر، مشکل قطع تنفس نیز دارند.
دکتر ساعدی ادامه داد: خصوصا افراد چاق در حین خواب به علت قوام عضلات دچار روی هم خوابیدن یا کلپس عضلات می شوند و در نتیجه تنفس صدا دار (خرخر) یا قطع تنفس (آپنه) و یا وقفه تنفس در آنها ایجاد می شود ضمن اینکه توصیه می شود، افراد با این شرایط حتما به متخصص مراجعه کنند چرا که خرخر کردن در درازمدت باعث افزایش فشار خون، ناراحتی های قلبی، سکته و عدم تمرکز در طول روز می شود.
وی در پایان استفاده از وسایل کمک تنفسی (CPAP) جراحی، انجام منظم ورزش، جلوگیری از مصرف و کاهش وزن را از جمله راه های درمانی این عارضه برشمرد.

40 مورد از کم هزینه ترین لذتهای دنیا

1- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

2 - سعی کنیم بیشتر بخندیم.

3- تلاش کنیم کمتر گله کنیم.

4 - با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.

5 - گاهی هدیه*هایی که گرفته*ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.

6 - بیشتردعا کنیم.

7 - در داخل آسانسور و راه پله و....

.. باآدمها صحبت کنیم.

8- هر از گاهی نفس عمیق بکشیم.

9- لذت عطسه کردن را حس کنیم.

10- قدر این که پایمان نشکسته است را بدانیم.

11- زمزمه کنیم و آواز بخوانیم.

12- سعی کنیم با حداقل یک ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .

13- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.

14- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.

15- برای انجام کارهایی که ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه*ریزی کنیم!

16- از تفکردرباره تناقضات لذت ببریم.

17- برای کارهایمان برنامه*ریزی کنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته کار مشکلی است!

18- مجموعه*ای از یک چیز (تمبر، برگ، سنگ، کتاب و... )برای خودمان جمع*آوری کنیم.



19- در یک روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.

20- گاهی در حوض یا استخر شنا کنیم، البته اگر کنار ماهی*ها باشد چه بهتر.

21- گاهی از درخت بالا برویم.

22- احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.

23- گاهی کمی پابرهنه راه برویم!.

24- بدون آن که مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی کنیم.

25- گاهی نیمه شبها از خواب بیدار شویم و از خدا بخاطر نعمتهایش تشکر کنیم

26- در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا کنیم.

27- سعی کنیم فقط نشنویم، بلکه به طور فعال گوش کنیم.

28- رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم .

29- وقتی از خواب بیدار می*شویم، زنده بودن را حس کنیم.

30- زیر باران راه برویم.

31- کمتر حرف بزنیم و بیشترگوش کنیم ..

32- قبل از آن که مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش کنیم و مراقب تغذیه خود باشیم .

33- چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم.

34- اگر توانستیم گاهی کنار رودخانه بنشینیم و در سکوت به صدای آب گوش کنیم.

35- هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم.

36- احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نکنیم.

37- به دنیای شعر و ادبیات نزدیک تر شویم.

38- گاهی از دیدن یک فیلم در کنار همه اعضای خانواده لذت ببریم.

39- تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه کنیم.

40- از هر آنچه که داریم خود و دیگران استفاده کنیم ممکن است فردا دیر باشد -
 
بالا