B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

نگران تو بودم
شیشه پنجره ام حال مرا خوب گرفت
من،نم باران ،بخار گوشه تنهایی...
عزیزم جای تو حسابی خالی....
"ب.دریا"
 

daryab

New Member
ارسال ها
256
لایک ها
163
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ای کاش میشد
آینده در هاله ای از ابر پنهان نبود
ای کاش میشد
آرزو ها با حقیقت پیوستن آنی زیباتر میشد
ای کاش میشد
برای مشکلاتم چاره هایی داشتم
ای کاش میشد
یک زندگی بدون ای کاش داشته باشم

این شعر نیسا(میدونم معلومه)
فقط خواستم انتقادات از اینکه این چیه دیگه سرازیر نشه
همینجوری اگه خواسین نقدش کنین
 
ارسال ها
69
لایک ها
77
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ممنون لطف دارید.
البته شاید ادامه داشته باشه....
خودم تا الآن بیست بار خوندمش. هر بیست بارش بارون اشک راه انداختم تو اتاق.
دعا کنید بقیه هم مثل شما خوششون بیاد.
و ای کاش.....
چقدر بده که باران اشک راه انداختید. آدم توی زندگی باید خوش باشه
نوشته های من صفحه 11یا10 یا12 هستند میشه بخونید و نظرتونو بهم بگید؟
 

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
پاسخ : دلنوشته ها

گـــل رویــت مــرا آن نـقــد زرّ اســت
که بی آن زندگی بر من چو زهر است
شــراب عـشـق تــو نـوشـم چــه بـاکـم؟
کــه در دهــر ســیــه هـــر دم هــلاکـم

خوب بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
"نوشم"یه ارایه داره.اگه گفتین چیه آرایش؟

ایهام داره !
یکی که شراب عشقت رو مینوشم ، یکی که شراب عشقت نوش منه یعنی برام مثل عسل میمونه.
درست گفتم؟
 

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
پاسخ : دلنوشته ها

آنچنان غرق در تو ام که نوشته های کتاب را کلمات تو میبینم !
نمیدانم مصححی که برگه ام را در نهایی تصحیح میکند ، کلماتی که نوشتم را متوجه میشود؟
آخر همه اش وصف توست. آن چیزی که در ذهنم از تو نقش بسته است....
فردا نمیدانم سر نهایی از ایهامی که در ذهنم ساختی بنویسم یا حسن تعلیلی که در نوشته هایت برایم در جواب سخنان قبلت می آوری؟
از کنایه هایی که به من میزنی یا از احساسی که مجازاً به معنی خوشحالیست؟
از واج آرایی ای که در کلمات عجیبت استفاده میکنی یا از جناس تام و نا تمامش؟
از آهنگی که سخنانت دارند و در ادبیات از آن به عنوان سجع تعبیر میکنیم یا از مفهومی که در پس این کلمات نشسته اند؟
مانده ام که شعر حفظی را چطور حفظ کنم در حالی که تمام حفظیاتم از توست. میخواهم تو را برای خود حفظ کنم....
آه... میگویند این ها نان و آب نمیشوند... بروم درس بخوانم .....
 
ارسال ها
69
لایک ها
77
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ایهام داره !
یکی که شراب عشقت رو مینوشم ، یکی که شراب عشقت نوش منه یعنی برام مثل عسل میمونه.
درست گفتم؟
درسته جناب علیرضا:113:
 
ارسال ها
69
لایک ها
77
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

آنچنان غرق در تو ام که نوشته های کتاب را کلمات تو میبینم !
نمیدانم مصححی که برگه ام را در نهایی تصحیح میکند ، کلماتی که نوشتم را متوجه میشود؟
آخر همه اش وصف توست. آن چیزی که در ذهنم از تو نقش بسته است....
فردا نمیدانم سر نهایی از ایهامی که در ذهنم ساختی بنویسم یا حسن تعلیلی که در نوشته هایت برایم در جواب سخنان قبلت می آوری؟
از کنایه هایی که به من میزنی یا از احساسی که مجازاً به معنی خوشحالیست؟
از واج آرایی ای که در کلمات عجیبت استفاده میکنی یا از جناس تام و نا تمامش؟
از آهنگی که سخنانت دارند و در ادبیات از آن به عنوان سجع تعبیر میکنیم یا از مفهومی که در پس این کلمات نشسته اند؟
مانده ام که شعر حفظی را چطور حفظ کنم در حالی که تمام حفظیاتم از توست. میخواهم تو را برای خود حفظ کنم....
آه... میگویند این ها نان و آب نمیشوند... بروم درس بخوانم .....
زیباست جناب علیرضا
او کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
پاسخ : دلنوشته ها

زیباست جناب علیرضا
او کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
والا نمیدونم خودمم زیاد !
یه فردی توی خیالاتم .... شاید یکی از همین سایت .... یا یکی توی در و همسایه و فامیل .....
ولی حتماً یکیه روی این کره ی خاکی....
 

frahmani110

New Member
ارسال ها
117
لایک ها
163
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

لباس هایم را کرایه خواهم داد
و چشمانم را نیز
و شاید تمام زندگی ام را

بگذار همه بدانند
در نبودت
چیزی برای از دست دادن
نخواهد ماند...
 

iman HN

New Member
ارسال ها
1,757
لایک ها
2,646
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ای اشک دوباره در دلم درد شدی
تا دیده من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آن زمان خواستمت
گفتند دگر گریه نکن مرد شدی....
:224:
 

BIOSAM

New Member
ارسال ها
304
لایک ها
804
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سلام به همه.

این اولین شعریه که گفتم.(مصراع اول تضمین داره!)

((به نام خداوند جان و خرد)) @ که انسان به سیر سعادت برد

خرد گوهر ذات و اندیشه است @ دل بی خرد تیشه
بر ریشه است

متاعی گران تر ز افکار نیست @ که بهره
بَرِ عقل بیکار نیست

سخن بی خرد را نباید بگفت @ که گوینده را تحفه ای همچو خفت

خرد در سخن لازم است و ضرور @ سخن بی خرد آتش اندر تنور
 

frahmani110

New Member
ارسال ها
117
لایک ها
163
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

دیروز داشتم برای امتحان ادبیات، اسرار التوحید می خواندم. دیدم نویسنده در مقامات آن شیخ وارسته، شیخ ابوسعید ابوالخیر، چیزهایی بس گرانبار نوشته.
با خودم گفتم ما هم در اطرافمان کم آدم بزرگ نداریم. دست به کار شدم و حاصل این شد:

آورده اند که روزی فنقل* ما در کاشانه ی خویش بر زمین نشسته بود و کتابهایی چند رنگ می کرد. شخصی بر او وارد آمد و عرض کرد: "برایم دعا فرمایید که در مصاحبات آتی مرا مدالی طلا آید"
فنقل فرمود: "دعا می کنیم خداوند تو را مدادی طلا عطا فرماید و هر که خواهد به دبستان رفتن، مقبول افتد..."
آن شخص بس تحول یافت و نعره ها زد و برفت
و هرگز ندانست که فنقل (جل ا... مقامه) تفاوتی میان مدال و مداد نمی دانست و اصولا مدالی طلایی نمی شناخت....


* فنقل یکی از بچه های فامیله که در زمان این رویداد 5 سال داشت...
 

frahmani110

New Member
ارسال ها
117
لایک ها
163
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سلام به همه.

این اولین شعریه که گفتم.(مصراع اول تضمین داره!)

((به نام خداوند جان و خرد)) @ که انسان به سیر سعادت برد

خرد گوهر ذات و اندیشه است @ دل بی خرد تیشه
بر ریشه است

متاعی گران تر ز افکار نیست @ که بهره
بَرِ عقل بیکار نیست

سخن بی خرد را نباید بگفت @ که گوینده را تحفه ای همچو خفت

خرد در سخن لازم است و ضرور @ سخن بی خرد آتش اندر تنور




به عنوان شروع خوبه
میتونیم امیدوار شویم که در آینده ای نزدیک شاهد ظهور شاعری جوان باشیم....
 

chimica

New Member
ارسال ها
187
لایک ها
256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سلام به همه.

این اولین شعریه که گفتم.(مصراع اول تضمین داره!)

((به نام خداوند جان و خرد)) @ که انسان به سیر سعادت برد

خرد گوهر ذات و اندیشه است @ دل بی خرد تیشه
بر ریشه است

متاعی گران تر ز افکار نیست @ که بهره
بَرِ عقل بیکار نیست

سخن بی خرد را نباید بگفت @ که گوینده را تحفه ای همچو خفت

خرد در سخن لازم است و ضرور @ سخن بی خرد آتش اندر تنور
خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی عالی بود...من که حض(یا هز) کردم...دمتون گرم
به کارتون ادامه بدید
امیدوارم موفق باشید
 

ASI74

New Member
ارسال ها
124
لایک ها
175
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

با تمام وجود صدایت میکنم
اما تو هر لحظه نسبت به من
بی تفاوت تر میشوی
دلیلش را نمیدانم
یاد دوران کودکی می افتم
یاد روزهایی که تنها دغدغه ام
این بود که نکند دیگر با من همبازی نباشی
اکنون دوباره در کوچه های تنهایی دلم
فریاد میزنم
که تو ای عشق
تجسم حقیقت
به ناله ی من گوش کن
و من را همیشه
در گنجینه ی پر مهرت
جای بده
 

BIOSAM

New Member
ارسال ها
304
لایک ها
804
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سلام به همه.

این اولین شعریه که گفتم.(مصراع اول تضمین داره!)

((به نام خداوند جان و خرد)) @ که انسان به سیر سعادت برد

خرد گوهر ذات و اندیشه است @ دل بی خرد تیشه
بر ریشه است

متاعی گران تر ز افکار نیست @ که بهره
بَرِ عقل بیکار نیست

سخن بی خرد را نباید بگفت @ که گوینده را تحفه ای همچو خفت

خرد در سخن لازم است و ضرور @ سخن بی خرد آتش اندر تنور
این سه بیتم فعلا اضافه کنید:

مگر خنده را خرج باید همی@که نتوان بخندد دمی آدمی

نگویم بخندید بر دیگران@نصیحت کنم خنده با دیگران

که گر خنده آری برِ دیگران@شوی طردِ این عالم بیکران
 

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
پاسخ : دلنوشته ها

فکر میکردم احتمال اینکه من را دوست داشته باشی کم نباشد...
اما دیروز فضای نمونه قلبت را دیدم..... حالات بسیاری بود که احتمال من برابر فرض محال میشود...
نه با استقرا و نه با استنتاج نتوانستم اثبات کنم که برایت اپسیلونی ارزش دارم...
از برهان خلف کمک گرفتم... اما به جای اینکه فرض خلف را باطل کنم ، آن را ثابت کردم... !
حتی اصل لانه کبوتری که حلال همه مشکلات است نیز با تمام قدرتش در ریاضیات نتوانست ثابت کند که یک گوشه کوچکی از قلبت متعلق به من است....
فکر میکردم رابطه ما یک کلاس هم ارزی است... اما هیچ کدام از سه شرط را دارا نیست...
نه من خودم را دوست دارم ، نه تو مرا ، و نه کس دیگری که تو آن را دوست داری مرا دوست دارد...
در این فضا من با دیگران هم شانس نیستم... یعنی اصلاً شانسی ندارم....
یک علامتی بالای سرم است که نمیدانم چیست ! میگویند علامت پیرین است. یعنی هر چیزی به جز من !
میگویند تو این علامت را بالای سرم گذاشتی....
دمورگان میگوید پرین اشتراک منو تو ، برابر مجموعه مرجع میشود ! آخر میگوید تو با من هیچ اشتراکی نداری !
اما من درک نمیکنم ! آخر تو تماماً در وجود منی ! مگر چنین چیزی ممکن است؟
کم کم از حالت پیوسته خود گسسته میشوم .... گویا وقت رفتن است....
کاش میشد قبل از رفتن ، یک بار با تو تشکیل یک زوج مرتب بدهم...

پی نوشت : احتمالاً قبل هر امتحان ، یه دلنوشته با موضوعات همون درس بذارم...
فردا هم جبر داریم ! اگه دوستانی که ریاضی نیستن خیلی متوجه نشدن شرمنده !
 

peyman shimi

New Member
ارسال ها
157
لایک ها
226
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ای طلای شیمی تو را همی خوانم/ای طلای نابم از تو همی خواهم

نزن برگردن کسی دگر بوسه/بیا با لعلت بر گردن من بزن بوسه

عجب شعری!!!!:148:
من که به خودم صفر میدم شما چطور؟:204::226:
 
ارسال ها
69
لایک ها
77
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سرک میکشم میان این مجسمه های گلی شاید میانشان تو باشی
اما...
آرزوهای گلی من قبل از برآورده شدن می شکنند
 
بالا