زنگ تفریح
- وضعیت
پاسخ : زنگ تفریح
من دوست دارم از خاطراتمون بگم
ما تو دبیرستان استاد مرد داشتیم که شریف درس خونده بودن و خیلی سواد بالایی داشتن اما زیاد حواسشون به کلاس نبود نه اینکه نبود بود اما بعضی وقتا نه...
یادش بخیر سر کلاسشون ما دوربین آورده بودیم و یواشکی پشت صندلی ها از هم دسته جمعی عکس میگرفتیم بعد متوجه شده بودن اما بنده خدا هیچی نگفتن بعد چند وقت بعدش برای امتحانات ترم اول داشتن برگه هامونو صحیح میکردن من و یکی از بچه ها ته کلاس با پاک کن فوتبال بازی میکردیم بعد من گل زدم از ذوقم جیغ زدم استاد فهمیدن کلی خندیدیم:d
یادش بخیر:67:
من دوست دارم از خاطراتمون بگم
ما تو دبیرستان استاد مرد داشتیم که شریف درس خونده بودن و خیلی سواد بالایی داشتن اما زیاد حواسشون به کلاس نبود نه اینکه نبود بود اما بعضی وقتا نه...
یادش بخیر سر کلاسشون ما دوربین آورده بودیم و یواشکی پشت صندلی ها از هم دسته جمعی عکس میگرفتیم بعد متوجه شده بودن اما بنده خدا هیچی نگفتن بعد چند وقت بعدش برای امتحانات ترم اول داشتن برگه هامونو صحیح میکردن من و یکی از بچه ها ته کلاس با پاک کن فوتبال بازی میکردیم بعد من گل زدم از ذوقم جیغ زدم استاد فهمیدن کلی خندیدیم:d
یادش بخیر:67:
پاسخ : زنگ تفریح
فعال باشید شلوغ کنید اینجارو.....من اول تعریف می کنم.... یه هفته ای بود که برق مدرسمون قطع شده بود ...خرمشهرم که هواش افتضاح گرمه مرده بودیم ...هرچی هم اعتراض کردیم فایده نداشت...خلاصه تمام بچه های کلاس باهم قرار گذاشتیم اعتصاب کنیم بریم تو حیاط باورتون نمیشه تخته و صندلیامونو بردیم تو حیاط تا آخر زنگ همونجا درس خوندیم.....بعدش از اداره و اینا اومدن...همه چیزو درست کردن مارم ساکت کردن....ههههههه قبلش هم بخاطر شرایط آب و هوایی گرد و خاک بود اعتصاب کردیم که حتما باید مارو تعطیل کنن...هههههههههه تعطیل نکرن ولی زنگ دوم گفتن برید خونه...هههههه
فعال باشید شلوغ کنید اینجارو.....من اول تعریف می کنم.... یه هفته ای بود که برق مدرسمون قطع شده بود ...خرمشهرم که هواش افتضاح گرمه مرده بودیم ...هرچی هم اعتراض کردیم فایده نداشت...خلاصه تمام بچه های کلاس باهم قرار گذاشتیم اعتصاب کنیم بریم تو حیاط باورتون نمیشه تخته و صندلیامونو بردیم تو حیاط تا آخر زنگ همونجا درس خوندیم.....بعدش از اداره و اینا اومدن...همه چیزو درست کردن مارم ساکت کردن....ههههههه قبلش هم بخاطر شرایط آب و هوایی گرد و خاک بود اعتصاب کردیم که حتما باید مارو تعطیل کنن...هههههههههه تعطیل نکرن ولی زنگ دوم گفتن برید خونه...هههههه
پاسخ : زنگ تفریح
توی مدرسه درس فیزیک داشتیم یکشنبه فک کنم 3 دی بود بچه ها اشکالاشونو از معلممون پرسیدن و دیگه معلمم داشت درسو شروع میکرد داشت انرژی الکتریکی مصرفی رو توضیح مداد که یهو دیدیم پنجره ها صدا دادن نمیدونم چی شد انگار موج اومد به یه گوشم ضربه زد و از گوش دیگم خارج شد زلزله شده بود دیگه همه ترسیده بودیم همه رفته بودیم زیر میزا که مدیر امد گفت زود باشید برید حیاط با اینکه خیلی ترسیده بودم ولی سعی میکردم به اون یکی بچه ها تسکین بدم
تا اینکه رفتیم بیرون توی حیاط .... یکی از فامیلای خیلی نزدیکمون هم مدرسه ایم البته امسال تموم کرد ...خلاصه رفتم بغلش کردم ... اونم ترسیده بود ... بعد یه ربع یا بیست دقیقه مدیر گفت که بریم تو رفتیم درسو شروع نکرده بودیم که اینبر شدددددددددددددددددددددددددیددددددددددددددددددددد تر اومد این دفعه واقعا بیشتر ترسیدم هم تختیم ازشدت ترس میخواس گریه کنه هم تختیم به معلم فیزیکمون باصدای لرزون کفت میشه بریم بیرون البته رفته بودیم زیر نیمکتا رفتیم اما این دفعه با سرعت بیشتر از کار معلممون خیلی خوشم اومد واستاد تا همه از کلاس خارج بشن بعدا اومد بیرون هم تختیم یه جوری ترسیده بود که فقط گریه میکرد چندساعتی بیرون موندیم من و penta از دست هم ناراحت بودیم واسه همین باهم دیگه صحبت نمیکردیم ولی همین یاعث شد که باهم باشیم یه کار جالبی که کردیم این بود که یه دفتر دستمون گرفتیم و دادیم به بچه هایی که ترسیده بودن تا حسشونو بنویسن بعدشم اومدیم تو ولی با این حال همش فکر میکردیم که زیر پاهامون میلرزه ....
توی مدرسه درس فیزیک داشتیم یکشنبه فک کنم 3 دی بود بچه ها اشکالاشونو از معلممون پرسیدن و دیگه معلمم داشت درسو شروع میکرد داشت انرژی الکتریکی مصرفی رو توضیح مداد که یهو دیدیم پنجره ها صدا دادن نمیدونم چی شد انگار موج اومد به یه گوشم ضربه زد و از گوش دیگم خارج شد زلزله شده بود دیگه همه ترسیده بودیم همه رفته بودیم زیر میزا که مدیر امد گفت زود باشید برید حیاط با اینکه خیلی ترسیده بودم ولی سعی میکردم به اون یکی بچه ها تسکین بدم
تا اینکه رفتیم بیرون توی حیاط .... یکی از فامیلای خیلی نزدیکمون هم مدرسه ایم البته امسال تموم کرد ...خلاصه رفتم بغلش کردم ... اونم ترسیده بود ... بعد یه ربع یا بیست دقیقه مدیر گفت که بریم تو رفتیم درسو شروع نکرده بودیم که اینبر شدددددددددددددددددددددددددیددددددددددددددددددددد تر اومد این دفعه واقعا بیشتر ترسیدم هم تختیم ازشدت ترس میخواس گریه کنه هم تختیم به معلم فیزیکمون باصدای لرزون کفت میشه بریم بیرون البته رفته بودیم زیر نیمکتا رفتیم اما این دفعه با سرعت بیشتر از کار معلممون خیلی خوشم اومد واستاد تا همه از کلاس خارج بشن بعدا اومد بیرون هم تختیم یه جوری ترسیده بود که فقط گریه میکرد چندساعتی بیرون موندیم من و penta از دست هم ناراحت بودیم واسه همین باهم دیگه صحبت نمیکردیم ولی همین یاعث شد که باهم باشیم یه کار جالبی که کردیم این بود که یه دفتر دستمون گرفتیم و دادیم به بچه هایی که ترسیده بودن تا حسشونو بنویسن بعدشم اومدیم تو ولی با این حال همش فکر میکردیم که زیر پاهامون میلرزه ....
- وضعیت