من شدیدا توصیه میکنم که این کتاب رو بخونید چون عجیب کتابی هست
من خودم الان که دو سال از خوندن کتاب میگذره هنوز عاشق شخصیت اول داستان "سوجی"هستم...
اینم متن و گفته یکی از وبلاگ ها در مورد این اثر خودم حال و حوصله نوشتن نداشتم
آشنایی با کتاب:
وقتی نام این رمان برده می شود شاید دیگر لازم به هیچ مقدمه چینی و تعریفی نباشد.
سمفونی مردگان، رنج نامه ای که شاید بتوان به آن لقب بهترین رمان ایرانی تا زمان حال را داد. « قبل از هرچیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است.»( هفته نامه دی ولت - سوئیس ) و این مطلب لازمه ی آغاز هر بحثی در مورد این رمان است.
رمان با پیشگفتار و آیانی از قرآن در مورد قتل هابیل توسط قابیل آغاز می شود. موضوعی که تم اصلی رمان است: برادر کشی.
سمفونی مردگان از چهار موومان تشکیل شده است. هر موومان قسمتی از یک سمفونی است و از این نظر معروفی رمانش را چنان که اسمش، به یک سمفونی تشبیه کرده است.
معروفی رمان را اینگونه آغاز می کند:
"دود ملایمی زیر طاق های ضربی و گنبدی کاروانسرای آجیل فروش ها لمبر می خورد و از دهانه ی جلوخان بیرون می زد. ته کاروانسرا چند باربر در یک پیت حلبی چوب می سوزاندند گاه اگر جرئت می کردند که دستشان را از زیر پتو بیرون بیاورند تخمه هم می شکستند. پشت سرشان در جایی مثل دخمه سه نفر در پاتیل های بزرگ تخمه بو می دادند. دود و بخار به هم می آمیخت، و برف بند آمده بود.همه ی چراغ ها و حتی زنبوری ها روشن بود، و کاروانسرا از دور به دهکده ای در مه شبیه بود. ... "
آیدین، کسی که زیاد کتاب می خواند و به شعر علاقه زیادی دارد، شعر می گوید و شاعران و روزنامه نویسان، آینده بسیار موفق و روشنی برای او پیش بینی کرده اند. این نام شخصیت اصلی داستان است. شخصیتی که اگر کسی در رمان حرف می زند مسلما برای آگاه کردن و شناخت ما از اوست. آیدین نماینده قشر آگاه، روشنفکر و هنرمند است. اما هنرمند بودن آیدین آغاز تقابل است. تقابل با فرهنگ معیوب و نیز تفکرات منحط و تند رو دینی که کم آغشته به خرافه نیست. و مشکل از جایی شدت می گیرد که آیدین نمی خواهد این افکار و افعال را که از خانواده و محیط اطرافش به او تحمیل می شود قبول کند و البته اجتماع نیز هیچ پذیرای گفتار و رفتار او نیست و انعطافی برای پذیرش فکر او از خود نشان نمی دهد. و این نتیجه ای غیر از شکست ندارد. تقابلی که هر دو طرفش باخت است و کسی پیروز میدان نیست. از آیدین که گاه و بی گاه مورد تعارض است و کم کم از بین می رود تا اطرافیانی که بالاخره ریسمان عدالت آن ها را از افعالشان آویزان می کند:« طناب جوری سیخ و صاف بر بالای آب، نزدیک سرش مانده بود که هر کس می دید می گفت: مردی که خود را در آب حلق آویز کرده است.» مطلبی که در همان پیشگفتار آغازین و در بطن آیات قرآنی به آن اشاره شده بود.
در همان موومان اول که از زمان حال روایت می شود، تقریبا کل داستان به صورت خلاصه آورده شده و در موومان های بعدی از زوایای مختلف به زندگی گذشته این خانواده و البته آیدین و دلایل و علت هایی که اکنون را ساخته اند، پرداخته می شود. پس از پایان موومان چهارم،ادامه ی موومان اول از سر گرفته می شود.
سمفونی مردگان حول آیدین و آدم های اطراف او است که در مرکزیت آن خانواده اش قرار دارد:
پدرش جابر، حجره ای دارد و سعی می کند فرزندانش و البته پسر بزرگش آیدین را به ادامه ی کار و پیشه خود وادار کند که این، منافات مطلقی با خواسته ها و آرزوهای آیدین دارد. در نتیجه عکس العمل و حوادثی که از این موضوع منشا می گیرد پدر و پسر به شدت از هم جدا می شوند. پدر که اسمش خصوصیاتش را نیز منعکس می کند، تاب تمرد و انتخاب های پسرش را ندارد و با اعمال کارهایی، سعی در به کرسی نشاندن خواسته هایش و عقب نشینی فرزندش می کند. اما این کارها اولین ضربه های کاری را، که هیچ وقت زخمشان از وجود آیدین پاک نمی شود بر پسرش وارد می کند.
مادر، حامی آیدین که به خاطر شرایط فرهنگی و اجتماعی زنان در جامعه مرد سالار ایرانی کار زیادی از دستش ساخته نیست و ناچار مطیع اوامر شوهر است.
یوسف، برادر بزرگتر آیدین که از نظر توان ذهنی مشکلاتی دارد و با وقوع حادثه ای، به کلی از صحنه زندی محو می شود. هر چند که هنوز وجود دارد و جسم و بویش خانه را فرا گرفته است.
آیدا: خواهر دوقلوی آیدین که دختر بودنش همانا و بدبختی هایش همانا. آیدا کسی است که سرنوشتش تاثیر به سزایی در افکار و وضعیت آیدین خواهد داشت. و شاید معروفی با آوردن این دوقلو و مشکلاتی که بر سر هر دو می آید، دختر بودن در جامعه بربر و خشک فکر ایران را به هنرمند بودن تشبیه کرده باشد.چیزی که هاینریش بل نیز به ان اشاره دارد: « هنرمند و زن مناسب ترین وسیله برای استثمار هستند.» رفتار های غلط و تاثرات احمقانه ی فرهنگی و دینی یک خانواده و البته در راس آن پدر با تنها دختر خانواده سبب می شود که او از آدمی با شور و هیجان و زندگی تبدیل شود به کسی که "در آشپزخانه تنها می خورد، تنها می شست، تنها می پخت، تنها می خوابید و کلفت غریبه ای را می مانست که مبتلا به جذام باشد."... و " بعد ها دختری خودخور، صبور، در هم شکسته و غمگین از خانه پدر یکراست به خانه شوهر رفت که اسمش آیدا بود."
اورهان: برادر کوچک آیدین که بیشترین صدمات از جانب او نصیبش می شود. اورهان نماینده شاخص اجتماع،همچون قابیل برای رسیدن به خواسته هایش اقدام به برادرکشی می کند.
و نیز دو نفر دیگر که هر کدام به صورت مستقیم و غیر مستقیم در زندگی آیدین اثراتی واضح را بر جای می گذارند: ایاز پاسبان، که دوستی نزدیکی با پدر و اورهان دارد و محرک و مرجع فکری آن ها نیز محسوب می شود. با جمله مشهورش که در تمامی داستان رخنه دارد:« با دو دسته نمی شود بحث کرد: بی سواد و باسواد.» و سورمه معشوقه آیدین، که همیشه در جلو چشمان و در فکر او خواهد ماند.
داستان از دو شخصیت دیگر نیز بهره می برد که هر دو پایاپای دیگر شخصیت ها در کل داستان خواهند بود: کلاغ، که دائما « برف، برف می گوید. » .
برخی جمله های کتاب آدم را خیره می کند و به تامل وا می دارد:
« آیدین همیشه در این فکر بود که چطور می شود دست روی شانه پدر گذاشت و کنارش ایستاد. »
« پدر: تو دنبال چی می گردی؟ آیدین: خودم پدر: گم شو. »
و از جمله های که مکررا در کتاب به آن تاکید می شود: « اخوی! دیگر خرابی از حد گذشته. باید بار و بنه را بست.»
گفتار هایی از معروفی در سمفونی مردگان:
* تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد.
*مردم پشت خدا هم حرف می زنند.
*برای ما که می خواهیم یک لقمه نان بخوریم و سرمان را بگذاریم چه هیتلر، چه روزولت، چه شاه. خر همان خر است فقط پالانش عوض می شود.
*سیاست یعنی حرامزادگی.
*چیزی را که سال های بعد می خواهی بفهمی، من حالا می گویم، زندگی شوخی نیست.
*چیزهای قشنگ تکرار نمی شوند.
*دنیا بی ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.
*به روز های اندوهباری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد، به روز های ملال، و به روزهایی که هزار نفرین حتی لحظه ای را برنمی گرداند. دیــدگـاه - سمفونی مردگان
من خودم الان که دو سال از خوندن کتاب میگذره هنوز عاشق شخصیت اول داستان "سوجی"هستم...
اینم متن و گفته یکی از وبلاگ ها در مورد این اثر خودم حال و حوصله نوشتن نداشتم
آشنایی با کتاب:
وقتی نام این رمان برده می شود شاید دیگر لازم به هیچ مقدمه چینی و تعریفی نباشد.
سمفونی مردگان، رنج نامه ای که شاید بتوان به آن لقب بهترین رمان ایرانی تا زمان حال را داد. « قبل از هرچیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است.»( هفته نامه دی ولت - سوئیس ) و این مطلب لازمه ی آغاز هر بحثی در مورد این رمان است.
رمان با پیشگفتار و آیانی از قرآن در مورد قتل هابیل توسط قابیل آغاز می شود. موضوعی که تم اصلی رمان است: برادر کشی.
سمفونی مردگان از چهار موومان تشکیل شده است. هر موومان قسمتی از یک سمفونی است و از این نظر معروفی رمانش را چنان که اسمش، به یک سمفونی تشبیه کرده است.
معروفی رمان را اینگونه آغاز می کند:
"دود ملایمی زیر طاق های ضربی و گنبدی کاروانسرای آجیل فروش ها لمبر می خورد و از دهانه ی جلوخان بیرون می زد. ته کاروانسرا چند باربر در یک پیت حلبی چوب می سوزاندند گاه اگر جرئت می کردند که دستشان را از زیر پتو بیرون بیاورند تخمه هم می شکستند. پشت سرشان در جایی مثل دخمه سه نفر در پاتیل های بزرگ تخمه بو می دادند. دود و بخار به هم می آمیخت، و برف بند آمده بود.همه ی چراغ ها و حتی زنبوری ها روشن بود، و کاروانسرا از دور به دهکده ای در مه شبیه بود. ... "
آیدین، کسی که زیاد کتاب می خواند و به شعر علاقه زیادی دارد، شعر می گوید و شاعران و روزنامه نویسان، آینده بسیار موفق و روشنی برای او پیش بینی کرده اند. این نام شخصیت اصلی داستان است. شخصیتی که اگر کسی در رمان حرف می زند مسلما برای آگاه کردن و شناخت ما از اوست. آیدین نماینده قشر آگاه، روشنفکر و هنرمند است. اما هنرمند بودن آیدین آغاز تقابل است. تقابل با فرهنگ معیوب و نیز تفکرات منحط و تند رو دینی که کم آغشته به خرافه نیست. و مشکل از جایی شدت می گیرد که آیدین نمی خواهد این افکار و افعال را که از خانواده و محیط اطرافش به او تحمیل می شود قبول کند و البته اجتماع نیز هیچ پذیرای گفتار و رفتار او نیست و انعطافی برای پذیرش فکر او از خود نشان نمی دهد. و این نتیجه ای غیر از شکست ندارد. تقابلی که هر دو طرفش باخت است و کسی پیروز میدان نیست. از آیدین که گاه و بی گاه مورد تعارض است و کم کم از بین می رود تا اطرافیانی که بالاخره ریسمان عدالت آن ها را از افعالشان آویزان می کند:« طناب جوری سیخ و صاف بر بالای آب، نزدیک سرش مانده بود که هر کس می دید می گفت: مردی که خود را در آب حلق آویز کرده است.» مطلبی که در همان پیشگفتار آغازین و در بطن آیات قرآنی به آن اشاره شده بود.
در همان موومان اول که از زمان حال روایت می شود، تقریبا کل داستان به صورت خلاصه آورده شده و در موومان های بعدی از زوایای مختلف به زندگی گذشته این خانواده و البته آیدین و دلایل و علت هایی که اکنون را ساخته اند، پرداخته می شود. پس از پایان موومان چهارم،ادامه ی موومان اول از سر گرفته می شود.
سمفونی مردگان حول آیدین و آدم های اطراف او است که در مرکزیت آن خانواده اش قرار دارد:
پدرش جابر، حجره ای دارد و سعی می کند فرزندانش و البته پسر بزرگش آیدین را به ادامه ی کار و پیشه خود وادار کند که این، منافات مطلقی با خواسته ها و آرزوهای آیدین دارد. در نتیجه عکس العمل و حوادثی که از این موضوع منشا می گیرد پدر و پسر به شدت از هم جدا می شوند. پدر که اسمش خصوصیاتش را نیز منعکس می کند، تاب تمرد و انتخاب های پسرش را ندارد و با اعمال کارهایی، سعی در به کرسی نشاندن خواسته هایش و عقب نشینی فرزندش می کند. اما این کارها اولین ضربه های کاری را، که هیچ وقت زخمشان از وجود آیدین پاک نمی شود بر پسرش وارد می کند.
مادر، حامی آیدین که به خاطر شرایط فرهنگی و اجتماعی زنان در جامعه مرد سالار ایرانی کار زیادی از دستش ساخته نیست و ناچار مطیع اوامر شوهر است.
یوسف، برادر بزرگتر آیدین که از نظر توان ذهنی مشکلاتی دارد و با وقوع حادثه ای، به کلی از صحنه زندی محو می شود. هر چند که هنوز وجود دارد و جسم و بویش خانه را فرا گرفته است.
آیدا: خواهر دوقلوی آیدین که دختر بودنش همانا و بدبختی هایش همانا. آیدا کسی است که سرنوشتش تاثیر به سزایی در افکار و وضعیت آیدین خواهد داشت. و شاید معروفی با آوردن این دوقلو و مشکلاتی که بر سر هر دو می آید، دختر بودن در جامعه بربر و خشک فکر ایران را به هنرمند بودن تشبیه کرده باشد.چیزی که هاینریش بل نیز به ان اشاره دارد: « هنرمند و زن مناسب ترین وسیله برای استثمار هستند.» رفتار های غلط و تاثرات احمقانه ی فرهنگی و دینی یک خانواده و البته در راس آن پدر با تنها دختر خانواده سبب می شود که او از آدمی با شور و هیجان و زندگی تبدیل شود به کسی که "در آشپزخانه تنها می خورد، تنها می شست، تنها می پخت، تنها می خوابید و کلفت غریبه ای را می مانست که مبتلا به جذام باشد."... و " بعد ها دختری خودخور، صبور، در هم شکسته و غمگین از خانه پدر یکراست به خانه شوهر رفت که اسمش آیدا بود."
اورهان: برادر کوچک آیدین که بیشترین صدمات از جانب او نصیبش می شود. اورهان نماینده شاخص اجتماع،همچون قابیل برای رسیدن به خواسته هایش اقدام به برادرکشی می کند.
و نیز دو نفر دیگر که هر کدام به صورت مستقیم و غیر مستقیم در زندگی آیدین اثراتی واضح را بر جای می گذارند: ایاز پاسبان، که دوستی نزدیکی با پدر و اورهان دارد و محرک و مرجع فکری آن ها نیز محسوب می شود. با جمله مشهورش که در تمامی داستان رخنه دارد:« با دو دسته نمی شود بحث کرد: بی سواد و باسواد.» و سورمه معشوقه آیدین، که همیشه در جلو چشمان و در فکر او خواهد ماند.
داستان از دو شخصیت دیگر نیز بهره می برد که هر دو پایاپای دیگر شخصیت ها در کل داستان خواهند بود: کلاغ، که دائما « برف، برف می گوید. » .
برخی جمله های کتاب آدم را خیره می کند و به تامل وا می دارد:
« آیدین همیشه در این فکر بود که چطور می شود دست روی شانه پدر گذاشت و کنارش ایستاد. »
« پدر: تو دنبال چی می گردی؟ آیدین: خودم پدر: گم شو. »
و از جمله های که مکررا در کتاب به آن تاکید می شود: « اخوی! دیگر خرابی از حد گذشته. باید بار و بنه را بست.»
گفتار هایی از معروفی در سمفونی مردگان:
* تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد.
*مردم پشت خدا هم حرف می زنند.
*برای ما که می خواهیم یک لقمه نان بخوریم و سرمان را بگذاریم چه هیتلر، چه روزولت، چه شاه. خر همان خر است فقط پالانش عوض می شود.
*سیاست یعنی حرامزادگی.
*چیزی را که سال های بعد می خواهی بفهمی، من حالا می گویم، زندگی شوخی نیست.
*چیزهای قشنگ تکرار نمی شوند.
*دنیا بی ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.
*به روز های اندوهباری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد، به روز های ملال، و به روزهایی که هزار نفرین حتی لحظه ای را برنمی گرداند. دیــدگـاه - سمفونی مردگان
آخرین ویرایش توسط مدیر