شعرای بارونی

sooshans

New Member
ارسال ها
84
لایک ها
52
امتیاز
0
#1
سلام
من خودم خیلی بارونو دوس دارم برای همین از شعرای بارونی هم خوشم میاد اگه کسی از دوستان از اینجور شعرا داره بذاره اینجا. اولیشم خودم میذارم:87::
کاش بارانی ببارد ، قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند
چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران که می بارد شما را تر کند

(جلیل صفربیگی)
 

sooshans

New Member
ارسال ها
84
لایک ها
52
امتیاز
0
#2
پاسخ : شعرای بارونی

نه مثه اینکه کسی بارونو دوس نداره و شعری هم نمیذاره :12:اشکال نداره دومی رو هم خودم مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد:87::
اگر باران نبارد باغبان دلگیر خواهد شد
و فرصت های فروردین نصیب تیر خواهد شد
اگر باران نبارد برکه ی احساس می خشکد
و هم نیلوفر مرداب غافلگیر خواهد شد
اگر باران نبارد کفتر سهراب میمیرد
و کفتر باز آیا راغب شبگیر خواهد شد؟!
اگر باران نبارد " باز باران با ترانه -
با گهر های فراوان " از چه رو تحریر خواهد شد؟!
اگر باران نبارد شاخه ی نرگس نمی داند
که گلدان وامدار پنجره تعبیر خواهد شد!!
اگر باران نبارد واژه باران چه خواهد شد؟
و آیا رنگ شعری باز سبز سیر خواهد شد؟
اگر باران نبارد تکنواز رود می داند
که در این باره با سیلاب ها در گیر خواهد شد
اگر باران نباردکوزه ی خالی سر چشمه
وبال گردن تفتیده گان تفسیر خواهد شد
اگر باران نبارد در شب شعر شقایقها
قصیده با غرور چشم ها در گیر خواهد شد
(نمیدونم از کیه!!)
 

yanar Ot

New Member
ارسال ها
91
لایک ها
180
امتیاز
0
#3
پاسخ : شعرای بارونی


وای، باران
…………باران
……..شيشهء پنجره را باران شست.
…..از دل من اما،
……………..چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
………من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
……………….وای، باران
…………………………..باران
………………………………پر مرغان نگاهم را شست.
خواب، رؤيای فراموشيهاست!
…………….خواب را دريابم
………………….که در آن دولت خاموشيهاست.
…………………………..با تو در خواب مرا لذت ناب هم *آغوشيهاست.
من شکوفايی گلهای اميدم را در رؤياها می*بينم،
و ندايی که به من می*گويد:
………….“گرچه شب تاريک است
………………………..دل قوی دار،
………………………………سحر نزديک است.”

دل من، در دل شب،

…………خواب پروانه شدن می*بيند.
…………………………مـِهر در صبحدمان داس به دست
……………………………………….خرمن خواب مرا می چيند.
آسمانها آبی،
…….. پر مرغان صداقت آبی*ست
…………………..ديده در آينهء صبح تو را می*بيند.
از گريبان تو صبح صادق،
……………..می گشايد پر و بال.
تو گل سرخ منی
………..تو گل ياسمنی
…………………تو چنان شبنم پاک سحری؟
……………………………………………. نه
……………………………………………..از آن پاکتری.
……………….تو بهاری؟
……………………… نه
……………………….بهاران از توست.
……….از تو می گيرد وام،
………….هر بهار اينهمه زيبايی را.

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

……………….کاروانهای فروماندهء خواب از چشمت بيرون کن!
بازکن پنجره را!
……تو اگر بازکنی پنجره را،
………………..من نشان خواهم داد
……………………………به تو زيبايی را.
بگذر از زيور و آراستگی
………….من تو را با خود، تا خانهء خود خواهم برد
………………….که در آن شوکت پيراستگی
…………………………….چه صفايی دارد
آری از سادگي**اش،
…………..چون تراويدنِ مهتاب به شب
……………………………….مهر از آن مي*بارد.
باز کن پنجره را
……..من تو را خواهم برد
…………………به عروسي عروسکهای کودک خواهر خويش
………..که در آن مجلس جشن
…………………….صحبتي نيست ز دارايي* داماد و عروس
……………………..صحبت از سادگي و کودکي است
……………………..چهره*ای نيست عبوس
کودک خواهر من
……….در شب جشن عروسی عروسکهایش مي*رقصد
کودک خواهر من
………..امپراتوری پر وسعت خود را هر روز
……………………………………..شوکتي مي*بخشد
کودک خواهر من
………نام تورا مي*داند
………نام تورا مي*خواند
………………………گل قاصد آيا با تو اين قصهء خوش خواهد گفت؟
باز کن پنجره را
………..من تورا خواهم برد به سر رود خروشان حيات
……………………………….آب اين رود به سر چشمه نمي*گردد باز
بهتر آنست که غفلت نکنيم از آغاز
باز کن پنجره را
…………..صبح دميد!

و چه روياهايی !

………….که تبه گشت و گذشت.
و چه پيوند صميميتها،
…………..که به آسانی يک رشته گسست.
چه اميدی، چه اميد ؟
…………..چه نهالی که نشاندم من و بی*بر گرديد.
دل من می سوزد،
……که قناريها را پر بستند.
………..که پر پاک پرستوها را بشکستند.
و کبوترها را
……….آه، کبوترها را
………………و چه اميد عظيمی به عبث انجاميد.
حمید مصدق
 

rayehe

New Member
ارسال ها
132
لایک ها
163
امتیاز
0
#4
پاسخ : شعرای بارونی

قبول دارین هیچ شعری مثل باز باران کلاس چهارممون نیست؟
باز باران با ترانه با گهر های فراوان میخورد بر بام خانه....
ادامشو خودتون برین...
جهت بازگشت خاطرات شیرین کودکی که هممون دوس داریم که حتی یک ثانیش دوباره تکرار بشه...:96:
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#5
پاسخ : شعرای بارونی

باز‏ ‏باران‏ ‏بارید‏ ‏خیس‏ ‏شد‏ ‏خاطره‏ ‏ها‏ ‏مرحبا‏ ‏بر‏ ‏دل‏ ‏ابری‏ ‏هوا‏ ‏هرکجا‏ ‏هستی‏ ‏باش‏ ‏آسمانت‏ ‏آبی‏ ‏و‏ ‏تمام‏ ‏دلت‏ ‏از‏ ‏غصه‏ ‏دنیا‏ ‏خالی
 

Magnetic

New Member
ارسال ها
324
لایک ها
550
امتیاز
0
#6
پاسخ : شعرای بارونی

باران

باز باران
با ترانه
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم از سر جو
دور می گشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
از لب باد وزنده
داستان های نهانی
راز های زندگانی
برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابر ها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابر ها را
جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هرجا
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس گوارا بود باران
به! چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
راز های جاودانی
پند های آسمانی
بشنو از من،کودک من
پیش چشم مرد فردا،زندگانی
خواه تیره،خواه روشن
هست زیبا
هست زیبا
هست زیبا
:6:
(گلچین گیلانی)
 
بالا