شعری از ((شهید دکتر علی شریعتی))

ارسال ها
81
لایک ها
13
امتیاز
0
#1
[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا کفر نمی ‌گویم، [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پریشانم، [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟! [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی. [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خداوندا! [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]لباس فقر پوشی [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]غرورت را برای ‌تکه نانی [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و شب آهسته و خسته [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تهی‌ دست و زبان بسته [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به سوی ‌خانه باز آیی [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زمین و آسمان را کفر می‌گویی [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نمی‌گویی؟! [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خداوندا! [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر در روز گرما خیز تابستان [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و قدری آن طرف‌تر [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زمین و آسمان را کفر می‌گویی [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نمی‌گویی؟! [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خداوندا! [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر روزی‌ بشر گردی‌ [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ز حال بندگانت با خبر گردی‌ [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خداوندا تو مسئولی. [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در این دنیا چه دشوار است، [/font]

[font=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است[/font]


((شهید دکتر علی شریعتی))
 

Fiboonatchi

New Member
ارسال ها
259
لایک ها
55
امتیاز
0
#2
ا اینو که قبلا من تو تاپیک چرا خدا ما رو افرید که afshin گذاشته بود نوشته بودم!!!!!!!!!!!!!!!
 

f-alizadeh

New Member
ارسال ها
375
لایک ها
693
امتیاز
0
#3
به به ! عالی بود ! دستت درد نکنه که هرازگاهیاحساسات مارو لبریز میکنی!
 

mahsa-f

New Member
ارسال ها
91
لایک ها
36
امتیاز
0
#4
مرسي واقعا قشنگ بود
 

mssh

Active Member
ارسال ها
228
لایک ها
54
امتیاز
28
#6
دستت درست.خیلی حال کردم. من که با خوندن اشعار دکتر شریعتی به شدت آروم می شم. ممنون
 

p-ghajari

Well-Known Member
ارسال ها
1,068
لایک ها
311
امتیاز
83
#7
تکراری بود.. من هم قبلا جوابش رو جوشیده بودم..



به دکتر علی شریعتی:



اگر روزی خدا بودی

پناه بندگان بودی

به خود (هنگام انسانیت) دشنام می دادی ، نمی دادی؟

اگر روزی خدا بودی

تک و تنها ، به همراه وجود این همه سختی

به خود ( هنگام انسانیت) دشنام می دادی، نمی دادی؟

اگر روزی خدا بودی

و می دیدی کسی روز الست پیمان ببندد

بعد بر روی زمین کفر گوید

بگوید " مرا بی آن که خود خواهم اسیر زندگی گردی"

بعد گوید " کفر نمی گویم"

به خود (هنگام انسانیت) دشنام می دادی نمی دادی؟

اگر روزی خدا بودی

که انسان را به عشق خلق می کردی

و می دیدی چه کفر ها که نمی گوید

به خود (هنگام انسانیت) دشنام می دادی ، نمی دادی؟

اگر روزی خدا بودی

و می دیدی کسی مبهوت سکه های همسایست

به جای یاد تو...

در رحمت می بستی، نمی بستی؟

اگر روزی خدا بودی

به انسان جان می دادی و

او فریاد می زد " پریشانم ، چه می خواهی تو از جانم؟"

در رحمت می بستی، نمی بستی؟

اگر روزی خدا بودی

زمین و ماه را بر گرد هم می دواراندی

و کج می داشتی از بهر انسانها زمین را

که فصل ها را ز بهر او باعشق

وجود آری

و میدیدی که از گرمای تابستان به تو دشنام می گوید

زمین و آسمان بر سرش خراب می کردی ، نمی کردی؟


و این داستان ادامه دارد..







m-s دوباره نمی خوای بگی دزدیه؟؟؟
 

m-s

New Member
ارسال ها
577
لایک ها
129
امتیاز
0
#8
ای بابا!!!!

دوست داری بگم تا 1 بحثه دیگه شروع شه؟؟؟

البته ...
 

mehryar

مشاور فیزیک
ارسال ها
367
لایک ها
61
امتیاز
28
#9
ببخشیدا


پوریا یه نموره شعرت .................
 

p-ghajari

Well-Known Member
ارسال ها
1,068
لایک ها
311
امتیاز
83
#10
mehryar گفت
ببخشیدا


پوریا یه نموره شعرت .................


اینکه بدیهیه.. من که شاعر نیستم..

ولی خوب ............................ شعر میگم.


پسر تو تازگی ها چقدر بی تربیت و گستاخ شدی؟؟؟؟؟
 

mehryar

مشاور فیزیک
ارسال ها
367
لایک ها
61
امتیاز
28
#11
بی تربیت حالا میشه روش بحث کرد


ولی گستاخ نه هرگز


ما به شما احترام می گذاریم
 

p-ghajari

Well-Known Member
ارسال ها
1,068
لایک ها
311
امتیاز
83
#12
mehryar گفت
بی تربیت حالا میشه روش بحث کرد


ولی گستاخ نه هرگز


ما به شما احترام می گذاریم


شما جیب ما رو نزن.. احترام پیش کش..

ولی جدا خیلی ول شدی ها.. بشین درست رو بخون بچه... پس فردا حسرت می خوریا..
 

mehryar

مشاور فیزیک
ارسال ها
367
لایک ها
61
امتیاز
28
#13
حسرت هم مگه خوردنیه؟

ولی همه چی بجاش...
 
بالا