شعر و شاعري

IChO3000

New Member
ارسال ها
19
لایک ها
0
امتیاز
0
#1
بحر طويل، به شعري گفته مي شود كه هر مصراع آن چند سطر است. مصراع ها هم داراي قافيه پاياني هستند و هم قافيه مياني. بحر طويل هاي مطلوب فارسي زبانان، از تكرار تعداد نامحدوي ركن (فعلاتن) پديد مي آيد. هر مصراع، هم قافيه پاياني دارد و هم قافيه مياني. بنيانگذار اين قالب شعري، طرزي افشار بوده است. بحر طويل هاي اوليه، جنبه ي كاملاً رسمي و جدي و با محتواي مذهبي يا عرفاني بوده؛ ولي از مشروطيّت به اين طرف، با بياني طنزآميز، درباره مسائل اجتماعي، سياسي و گاهي عاشقانه سروده شده اند.
[hr:89fe644970]
زنده ياد استاد ابوالقاسم حالت برجسته ترين سراينده ي اين گونه اشعار هستند و كتاب بحر طويل هاي هدهد ميرزا از ايشان، شاخص ترين كتاب در اين قالب است.

اين هم بحر طويل بسيار زيباي "عمو نوروز" از زنده ياد ابوالقاسم حالت:

رفقا خاطر خود شاد بداريد و ، ره غم مسپاريد و، گل و لاله بياريد و ، به هر سو بگذاريد كه يك بار دگر فصل بها آمد و ، نوروز در آمد ز در و ، كرد طبيعت هنر و ، ابر برآورد سر و ، ريخت ز باران گهر و ، سبز شد از نو شجر و ، داد نويد ثمر و ، گشت جنان جلوه گر و ، يافت جهان زيب و فر و ، لطف و صفايي دگر و ، كرد غم از دل به در و ، مي دهدت باد بهاري خبر از طي شدن فصل زمستان ، كه كني ترك شبستان و تو هم چون گل خندان ، بزني خيمه به بستان و ببيني كه گلستان، ز گل و لاله و ريحان ، ز باريدن باران، شده چون روضه ي رضوان ، همه پُر لاله ي نُعمان ، همه پر نرگس فتّان ، همه پر گوهر و مرجان . غرض اي نور دل و جان، منشين زار و پريشان ، كه شوي سخت پشيمان، چو دهي فرصت عيش و طرب از دست درين فصل دل انگيز و فرح زا كه صفا داده به هر باغ و به هر راغ و چنان ساحت فردوس برين كرده جهان را .

همه جا زمزمه ي سال جديد و ، همه را شوق شديد و ، سخن از گردش عيد است ، گل سرخ و سپيد است كه بر خاك پديد است ، درين عيد سعيد است كه بس روح اميد است كه در جسم دميده است ، ز هر سوي نويد است كه بر خلق رسيده است، ولي من ز رخم رنگ پريده است ، كه هنگام خريد است و از اين فقر شديد است كه قلبم تركيده است و دلم سخت تپيده است، به يك سوي مجيد است كه خونم بمكيده است، به يك سوي فريده است ، همين خير نديده است كه پيوسته پريده است به جان من مسكين كه برايش بخرم كفش و كلاه و كت و جوراب ، بدان سان كه ز هر باب ، فتد دل به تب و تاب ، شب از چشم پرد خواب ، ولي سال نوين با همه ي خرج تراشي كه كند، مايه ي شادي است ، سرآغاز بهار است و زماني خوش و خرم كه به هر سوي و به كوي ، كني روي و ، كشي بوي و ، ببيني رخ دلجوي و سر و صورت نيكوي و ، كني جامه ي نو در بر و از صبح الي شام ، به صد شوق نهي گام ، درِخانه ي اقوام ، پي ديدن و بوييدن و بوسيدن و ليسيدن دست و سر و روي پدر مادر و همشيره و داداش و عمو جان و فلان دايي و هر عمه و هر خاله و هر حاجي و هر باجي و لب باز كني در پي ورّاجي و بس نغز بگويي و بسي كام بجويي و بخندي چو ببيني همه را خرّم و ازاد ، چنان شاخه ي شمشاد ، عموم ند بسي شاد و ، ندارند ز غم داد و نيارند ز غم ياد و نباشند به فرياد . اگر بچه و گر تازه جوانند، پي عيش روانند، و گر پير زنانند، چو گل خنده زنانند و چنينند و چنانند. به هر حال ، بود عيد نشاط آور نوروز بدان سان فرح اندوز و طرب ساز و تعب سوز كه روشن كند از پرتو اميد دل هموطنان را.

هفت سين چيده شود باز به هر جا و ز نو سبزه در آيد به بر سركه و سير و سمك و سيب و سماق و سمنو، دور و برش از طرفي سبزه ي سبز و طرفي سيم سپيد و طرفي سنبل آبي ، طرفي ماهي سرخ است كه در آب خورد تاب و زند غوطه و بر گرد چنين منظره ي نغز و فريبنده و زيبنده و پر لطف و صفا ، شربت و شيريني و نقل و شكلات است، بسي آب نبات است كه چون آب حيات است و براي تو برات است ، غذاهاي گواراست ، كه چون شهد مهنّاست ، به شيريني حلواست، چو بادام منقّاست، و يا چون گز اعلاست ، غرض جان تو فرداست كه روز خوشي ماست، هر آن كس كه درين جا و در آن جاست، چه پير است و چه برناست ، چه نادار و چه داراست، كند سورچراني ز چپ و راست دگر باره براي به كف آوردن عيدي ، قمر و شمسي و هوشنگ و حسين و حسن و اكبر و مسعود بر آرند سحر زود سر از خواب و پي نيل به مقصود ، به هر كس که غني بود بپيچند چنان دود، بسي اسكن موجود كه از جيب تو مفقود شود در پي پرداختن عيدي و ، اين مسئله در عيد چنان رونقش افزود، كه بگشود در كيسه ي خود مشدآقا محمود، كه از بس كه كنس بود، نمي ديد كسي زو كرم و جود و براي دو سه تومان عصبي مي شد و مي بست به دشنام زمين را و زمان را.

عده ي نيز از آن پيش كه تحويل شود سال نو افتند در انديشه ي سير و سفر و گردش و خيزند و گريزند ز شهر خود و رو جانب شهر دگر آرند و شتابند به قزوين و به گيلان و به نوشهر و به گرگان و به تبريز و به زنجان و به قوچان و فريمان و به سمنان و به يزد و قم و كاشان و به كرمان و صفاهان و خراسان و بروجرد و لرستان و به تبريز و به نيزيز و به ترشيز و به هر شهر و به هر قريه كه يك هفته در آن جاي بمانند و بسي كام برانند و بر آنند كه هم خوش گذرانند و هم آخر برهانند گريبان خود از خرج پذيرايي نوروز و گرفتاري سال نو و بر دوش نگيرند چنين بار گران را .

طي سال نو و هر سال كه آن راست به دنبال ، الهي كه به تاييد خداوند مبين خوش گذرد بر همه از كارگر و رنجبر و پيشه ور و اهل ادارات ، چه اعلي و چه ادني ، چه رئيس و چه مدير و چه مشار و چه مشير و چه سفير و چه وكيل و چه وزير و چه نعيم و چه فقير و چه نمدمال و چه دلال و چه حمال و چه رمال و چه باحال و چه بي حال و چه بقال و چه عطّار و چه سمسار و چه بوجار و چه نجار و چه تجار و چه بزّاز و چه خبّاز و چه رزّاز و چه لبّاف و چه طوّاف. غرض جمله ي اصناف ، كه دورند ز انصاف و قرينند به اجحاف ، الهي كه به زربافي زرباف و به علّافي علاف ، خداوند در ين جامعه جور همه را جور كند، غصّه ز ما دور كند ، چاره ي رنجور كند ، خرّم و مسرور كند خاطر هر پير و جوان را.
(www.persianbb.com)
 

elmira

New Member
ارسال ها
11
لایک ها
0
امتیاز
0
#2
متشکرم از این شعر زیبایی که فرستادین هرچند من تا آخرش رو نخوندم ولی مطمئنم تا آخرش زیباست! :wink:
 
F

fateme

Guest
#3
بچه ها این قدر متن ها بلند نفرستین ادم پدرش درمیاد تا بخونه اما تو هرقالبی هم که می خواد باشه عالی بود :D
 
ارسال ها
2
لایک ها
0
امتیاز
0
#4
گل ها شکفته اند

باز زمان نغمه سرايي فرا رسيده است

و تو اي کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت سنگ ها پنهان هستي

بيرون بيا و بگذار صداي شيرين تو را بشنوم و صورت زيبايت را ببينم

زيرا اکنون ديگر زمستان به پايان رسيده است.
 

artadokht

New Member
ارسال ها
224
لایک ها
47
امتیاز
0
#5
عجب صبری خدا دارد!!!
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
همان یک لحظهء اول
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی
بر روی یکدیگر ویرانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که در همسایه صدها گرسنه ،چند بزمی گرم و عیش و نوش می دیدم
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم
بر لب پیمانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان ،دیگری پوشیده از صد جامه رنگین
زمین و اسمان را واژگون ،مستانه میکردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
نه طاعت می پذیرفتم ،نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان
سبحه صد دانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
برای تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان
هزاران لیلی ناز افرین را کو به کو
آواره و دیوانه میکردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان
سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
به عرش کبریایی ،با همه صبر خدایی
تا که می دیدم عزیز نا بجایی، ناز بر یک ناروا گردیده
خواری می فروشد
گردش این چرخ را وارونه ،بی صبرانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
کخ می دیدم مشوش عارف و عامی ،زبرق فتنه این علم عالم سوز مردم کُش
بجز اندیشه عشق و وفا،معدوم هر فکری
در این دنیای ِ پر افسانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم!!
همین بهتر که او جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشتکاریهای مخلوق را دارد!
و گرنه من بجای او چو بودم
یکنفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه میکردم
عجب صبری خدا دارد!
 

IrNCO

New Member
ارسال ها
125
لایک ها
42
امتیاز
0
#6
:roll: درخواست از همه دوستداران سبك بحر طويل :
كسي بحر طويل خوب اگه داره بنويسه :p
 
ارسال ها
76
لایک ها
15
امتیاز
0
#7
بچه ها خیلی قشنگ بود ممنون ولی لطفا یکم کوتاه تر باشه ممنون
 

m-s

New Member
ارسال ها
577
لایک ها
129
امتیاز
0
#9
من چند وقته بحر طویل و شناختم اما ازش کم شعر دیدم!!!!
 

mahoo2020

New Member
ارسال ها
93
لایک ها
27
امتیاز
0
#10
دسستتون درد نکنه بسیار زیبا بود
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#11
ممنون
 
بالا