شیطان وجود ندارد؟!:85:
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به كي چالش ذهنی کشاند. شیطان وجود ندارد؟!
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد.
چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست،
خدا نیز شیطان است"
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش، خیال کرد بار دیگر
توانسته است ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد می توانم از شما سوالی بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است؟ البته که وجود دارد. آیا تاکنون حسش نکرده ای؟ "
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن با عنوان سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست.
هر موجود یا شی را می توان مطالعه و آزمایش کرد، وقتی که انرژی داشته باشد یا آن را انتقال دهد؛ و گرما چیزی است که باعث می شود بدن یا
هر شی انرژی را انتقال دهد، یا آن را دارا باشد. صفر مطلق ) 460 - درجه فارنهایت( نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و
بازده می شوند. سرما وجود ندارد؛ این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد، خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود
دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد."
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید، آقا! تاریکي هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که می توان آن را مطالعه و
آزمایش کرد. اما تاریکی را نمی توان. در واقع می توان نور را به رنگ های مختلف تجزیه کرد و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما
نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آن را روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین
کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست
است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد به کار می برد."
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همان طور که قبلاً هم گفتم، ما او را هر روز می بینیم .... او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی
بشر به هم نوع خود دیده می شود. او در جنایت ها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی
به جز شیطان نیست."
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد، آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی می توان نبود خدا دانست. درست مثل
تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر
عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند، ایجاد می شود. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکي که در نبود نور
می آید.
آن مرد جوان كسي نبود، جز آلبرت اینشتین!
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به كي چالش ذهنی کشاند. شیطان وجود ندارد؟!
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد.
چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست،
خدا نیز شیطان است"
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش، خیال کرد بار دیگر
توانسته است ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد می توانم از شما سوالی بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است؟ البته که وجود دارد. آیا تاکنون حسش نکرده ای؟ "
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن با عنوان سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست.
هر موجود یا شی را می توان مطالعه و آزمایش کرد، وقتی که انرژی داشته باشد یا آن را انتقال دهد؛ و گرما چیزی است که باعث می شود بدن یا
هر شی انرژی را انتقال دهد، یا آن را دارا باشد. صفر مطلق ) 460 - درجه فارنهایت( نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و
بازده می شوند. سرما وجود ندارد؛ این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد، خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود
دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد."
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید، آقا! تاریکي هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که می توان آن را مطالعه و
آزمایش کرد. اما تاریکی را نمی توان. در واقع می توان نور را به رنگ های مختلف تجزیه کرد و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما
نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آن را روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین
کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست
است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد به کار می برد."
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همان طور که قبلاً هم گفتم، ما او را هر روز می بینیم .... او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی
بشر به هم نوع خود دیده می شود. او در جنایت ها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی
به جز شیطان نیست."
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد، آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی می توان نبود خدا دانست. درست مثل
تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر
عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند، ایجاد می شود. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکي که در نبود نور
می آید.
آن مرد جوان كسي نبود، جز آلبرت اینشتین!