افراد مختلف چگونه شکار میکنند؟!؟!؟!؟
[SUP]ریاضیدان ها
ریاضیدانها به آفریقا می روند ، هر موجودی که فیل نیست کنار می گذارند و سپس یکی از آنها را که باقی مانده است می گیرند .
البته ریاضیدانهای با تجربه ، ابتدا سعی می کنند تا ثابت کنند حداقل یک فیل در آفریقا وجود دارد . آنگاه به آنجا می روند .
استادان ریاضی ، با تجربه ، ابتدا ثابت می کنند حداقل یک فیل در آفریقا[/SUP][SUP] وجود دارد و سپس پیدا کردن و شکار آن را به عنوان تمرین برای دانشجو باقی می گذارند!!
مهندسان نرم افزار کامپیوتر
این دسته شکار فیل را بر اساس اجرای الگوریتم زیر انجام می دهند :
گام 1) برو به آفریقا
گام 2) از دماغه رود نیل ( جنوبی ترین نقطه آفریقا ) شروع کن
گام 3) به سمت شمال حرکت کن و هر منطقه را از غرب به شرق بپیما .
گام 4) در هر گذر ،
الف – هر حیوانی را که می بینی شکار کن .
ب – آن را با فیل مقایسه کن .
ج – اگر با هم برابر بودند کار تمام است و گرنه برو به گام 3 .
برنامه نویسان با تجربه ، ابتدا یک فیل را در قاهره (شمال آفریقا) قرار می دهند تا مطمئن شوند که الگوریتم فوق خاتمه می یابد .
اقتصاددان ها
اقتصاددان ها فیلی را شکار نمی کنند ، زیرا اعتقاد دارند که با ایجاد بازار آزاد و دادن پول به اندازه کافی به فیلها ، خودشان ، خودشان را شکار می کنند .[/SUP]
- - - Updated - - -
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشك بازی كنند. انشتین اولین نفری بود كه باید چشم می گذاشت. او باید تا ۱۰۰ میشمرد و سپس شروع به جستجو میكرد. همه پنهان شدند الا نیوتون …
نیوتون دقیقا در مقابل انشتین فقط یك مربع به طول یك متر كشید و درون آن ایستاد. انشتین شمرد ۹۷,۹۸,۹۹,۱۰۰
او چشماشو باز كرد ودید كه نیوتون در مقابل چشماش ایستاده. انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( ساك ساك) نیوتون بیرون( ساك ساك).
نیوتون با خونسردی تكذیب كرد و گفت من بیرون نیستم. او ادعا كرد كه اصلا من نیوتون نیستم. تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت كنه كه نیوتون نیست…
نیوتون ادامه داد كه من در یك مربع به مساحت یك متر مربع ایستاده ام… كه منو نیتون بر متر مربع میكنه
از آنجایی كه نیوتون بر متر مربع برابر یك پاسكال می باشد بنابراین من پاسكالم پس پاسكال باید بیرون بره (پاسكال ساك ساك).
- - - Updated - - -
ترن سوار شدن ریاضیدانان و فیزیكدانان
گروهی از ریاضیدانان و گروهی از فیزیكدانان با هم سوار ترن شده و به همایشی می روند.
هر فیزیكدان برای خود یك بلیط خریده اما ریاضیدانان تنها یك بلیط خریده اند. ناگهان یكی
از ریاضیدانان صدا می زند كه بازرس بلیط دارد می آید. آنگاه همه ریاضیدانان به دستشویی
ترن می روند. بازرس پس از دیدن بلیط فیزیكدانان می بیند كه دستشویی آزاد نیست، و تق و تق
به در دستشویی می زند، یكی از ریاضیدانان از زیر در ِ دستشویی بلیط را نشان داده و بازرس
پس از بازرسی آسوده از آنجا دور می شود.
هنگام برگشت فیزیكدانان همان ترفند را بكار می برند و برای گروه خود تنها یك بلیط می خرند.
آنها شگفت زده، می بینند كه ریاضیدانان برای خود هیچ بلیطی نخریده اند. ناگهان یك فیزیكدان
صدا می زند، كه بازرس در حال آمدن است. بازرس می آید. فیزیكدانان بی درنگ خود را در
دستشویی زندانی می كنند و ریاضیدانان سلانه سلانه به سوی دستشویی دیگر می روند و یكی
از ریاضیدانان پیش از رفتن به دستشویی، در ِ دستشویی فیزیكدانان را زده و می گوید:
"لطفا بلیط..."