مرد شریف

abolfazlgh

New Member
ارسال ها
76
لایک ها
81
امتیاز
0
#1
آقای رابینسون هرگز به دندان*پزشكی نرفته بود، برای اینكه می*ترسید.
اما بعد دندانش شروع به درد كرد، و به دندان*پزشكی رفت. دندان*پزشك بر روی دهان او وقت زیادی گذاشت و كلی كار كرد. در آخرین روز دكتر رابینسون به او گفت: هزینه*ی تمام این كارها چقدر می*شود؟ دندان*پزشك گفت: بیست و پنج پوند. اما از او درخواست پول نكرد.
بعد از یك ماه آقای رابینسون به دندان*پزشك زنگ زد و گفت: ماه گذشته شما از من تقاضای هیچ پولی برای كارتان نكردید.
دندان*پزشك پاسخ داد: آه، من هرگز از انسان*های نجیب تقاضای پول نمی*كنم.
آقای رابینسون پرسید: پس چگونه* زندگی می*كنید.
دندان*پزشك گفت: بیشتر انسان*های شریف به سرعت پول مرا می*دهند، اما بعضی*ها نه. من برای پولم دو ماه صبر می*كنم، و بعد می*گویم وی مرد شریفی نیست و بعد از وی پولم را می*خواهم.
 
بالا