معرفی ابیات عارفانه

mostafa.math

New Member
ارسال ها
10
لایک ها
6
امتیاز
0
#1
با سلام به دوستان.
ببخشید اگه اومدم منطقه ادبی ها من کامپیوتری هستم.
واقعیت من از شعر های عارفانه و معنی دا خیلی خوشم میاد و دوست دارم اونا رو حفظ کنم اما پیدا نمی کنم.
ممنون می شم شما که دیگه اهل فنشید برام چند تا بذارید یا یه پی دی افی چیزی بدید که توش باشه خیلی دوست دارم.
ممنون می شم .
 
ارسال ها
2,157
لایک ها
3,082
امتیاز
113
#2
پاسخ : معرفی ابیات عارفانه

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] کاش میشد تا خدا پرواز کرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] پای دل از بند دنیا باز کرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میشد از تعلق شد رها[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بال زد همچون کبوتر در هوا[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میشد این دلم دریا شود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باز عشقی اندر او پیدا شود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میشد عاشقی دیوانه شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گرد شمع یار چون پروانه شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میشد جان ز تن بیرون شود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چشم از هجران او پر خون شود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میشد از خدا غافل نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش در افکار بی حاصل نبود[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میشد بر شیاطین چیره شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا رها از بند با این شیوه شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش دستم را بگیرد توی دست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا شوم از دست او من مست مست[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] کاش میشد مست باشم تا ابد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سر بر آرم دست افشان از لحد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میشد تا که در روز جزا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاد باشم از عمل پیش خدا[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میشد یک نفس دیدار یار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا شوم مدهوش ؛ گردم بیقرار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میشد با خدا شد همنشین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] جنت و دوزخ ؛ یا اندر زمین [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شعر از درویش [/FONT]​
 

mostafa.math

New Member
ارسال ها
10
لایک ها
6
امتیاز
0
#3
پاسخ : معرفی ابیات عارفانه

واقعا ممنونم از آقا پلیس :d
ممنون می شم بازم از اینا بذارید و خیلی عارفانه تر باشه و از مولوی اینا باشه که دیگه عالی می شه.
بازم متشکر
 
ارسال ها
2,157
لایک ها
3,082
امتیاز
113
#4
پاسخ : معرفی ابیات عارفانه

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو، دیوانه شو[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]واندر دل آتش درآ پروانه شو، پروانه شو[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وآنگه بیا با عاشقان همخانه شو، همخانه شو[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]رو سینه را چون سینه‌ها، هفت آب شو از کینه‌ها[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آنگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گر سوی مستان می‌روی مستانه شو، مستانه شو[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آن گوشوار شاهدان، همصحبت عارض شده[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آن گوش و عارض بایدت دردانه شو، دردانه شو[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]فانی شو و چون عاشقان افسانه شو، افسانه شو[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو لیله‌القبری برو تا لیله‌القدری شوی[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چون قدر مر ارواح را کاشانه شو، کاشانه شو
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آنجا کشد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو، پیشانه شو[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مفتاح شو، مفتاح را دندانه شو، دندانه شو
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو، حنانه شو
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان‌الطیر را[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو، رو لانه شو [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گر چهره بنماید صنم، پر شو ازو چون آینه[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو، رو شانه شو[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا کی دو شاخه چون رخی تا کی چو بیدق کم تکی[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا کی چو فرزین کج روی فرزانه شو، فرزانه شو [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مالها[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هل مال را، خود را بده شکرانه شو، شکرانه شو [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک مدتی ارکان بدی، یک مدتی حیوان بدی[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک مدتی چون جان شدی جانانه شو، جانانه شو
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نطق زبان را ترک کن بی چانه شو، بی چانه شو
[/FONT]​
 

Wizard

Moderator
ارسال ها
534
لایک ها
1,253
امتیاز
93
#5
پاسخ : معرفی ابیات عارفانه

به نام خداوند دانا و توانا

سلام بر همگی

این هم یک شعر مولوی از دیوان شمس

انشاالله اگر خوشتون اومد، یک شعر دیگه براتون می ذارم(خوب من این شعر را از این منبع گنجور برداشتم و چون به صورت به هم خورده ای

بعضی از مصرع هایش را بلد بودم((به دلیل آهنگی که قبلا گوش داده بودم)) و براتون این رو گذاشتم. شعر های مولوی واقعا از لحاظ معنایی سخت هست ولی بعضی هاشون به صورت

عام هم فکر می کنم قشنگ هست)
[HR][/HR]



بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم​

هفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می خورند

هم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنم​

از شاه بی‌آغاز من پران شدم چون باز من

تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم​

ز آغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدای شه کنم

بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم​

امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم

تا گردن گردن کشان در پیش سلطان بشکنم​

روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور

چون اصل‌های بیخشان از راه پنهان بشکنم​

من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را

گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم​

هر جا یکی گویی بود چوگان وحدت وی برد

گویی که میدان نسپرد در زخم چوگان بشکنم​

گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او

گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم​

چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم

گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم​

چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی

پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم​

گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می

دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم​

چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم

گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم​

خوان کرم گسترده‌ای مهمان خویشم برده‌ای

گوشم چرا مالی اگر من گوشهٔ نان بشکنم​

نی نی منم سرخوان تو سرخیل مهمانان تو

جامی دو بر مهمان کنم تا شرم مهمان بشکنم​

ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی

گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم​

از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند

من لاابالی وار خود استون کیوان بشکنم

 
ارسال ها
2,157
لایک ها
3,082
امتیاز
113
#6
پاسخ : معرفی ابیات عارفانه

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]روز و شب را همچو خود مجنون کنم

روز و شب را کی گذارم روز و شب

جان و دل از عاشقان می‌خواستند
جان و دل را می‌سپارم روز و شب

تا نیابم آنچه در مغز من است
یک زمانی سر نخارم روز و شب

تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم، گاه تارم روز و شب

می‌زنی تو زخمه و بر می‌رود
تا به گردون زیر زارم روز و شب

ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شب
[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب

می‌کشم مستانه بارت بی‌خبر
همچو اشتر زیر بارم روز و شب

تا بنگشایی به قندت روزه‌ام
تا قیامت روزه‌دارم روز و شب

چون ز خوان فضل روزه بشکنم
عید باشد روزگارم روز و شب

جان روز و جان شب، ای جان تو
انتظارم، انتظارم روز و شب

تا به سالی نیستم موقوف عید
با مه تو عیدوارم روز و شب

زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را می‌شمارم روز و شب

بس که کشت مهر جانم تشنه است
ز ابر دیده اشکبارم روز و شب
[/FONT]

مولوی
 

Jula8

New Member
ارسال ها
6
لایک ها
10
امتیاز
0
#7
پاسخ : معرفی ابیات عارفانه

`فكر بلبل همه آن است كه گل شد يارش گل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش دلربايي همه آن نيست كه عاشق بكشند خواجه آن است كه باشد غو خدمتكارش جاي آن است كه خون موج زند در دل لعلزين تغابن كه خزف ،مي شكند بازارشبلبل از فيض گل اموخت سخن ورنه نبود اين همه قول و غزل تعبيه در منقارشاي كه از كوچه ي معشوقه ي ما ميگذري برحذر باش كه سر ميشكند ديوارش آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست هركجا هست خدايا به سلامت دارش صحبت عافيتت گرچه خوش افتاد ولي جانب عشق عززيز است فرو مگذارش صوفي سرخوش از اين دست كه كج كرده كلاه به دو جام دگر اشفته شود دستارش دل حافظ كه به ديدار تو خوگر شده بود نازپرورده وصالش مجو آزارشحافظ
 
ارسال ها
23
لایک ها
59
امتیاز
0
#9
پاسخ : معرفی ابیات عارفانه

ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانبا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید
اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خرپشته ام رقصان نماید
میا بی دف به گور من ای برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید
زنخ بربسته و در گور خفته
دهان افیون و نقل یار خاید
بدری زان کفن بر سینه بندی
خراباتی ز جانت درگشاید
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان
ز هر کاری به لابد کار زاید
مرا حق از می عشق آفریده است
همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من می عشق
بگو از می به جز مستی چه آید
به برج روح شمس الدین تبریز
بپرد روح من یک دم نپاید

مولانا
 

Jula8

New Member
ارسال ها
6
لایک ها
10
امتیاز
0
#10
پاسخ : معرفی ابیات عارفانه

يك شبي مجنون نمازشرا شكستبي وضوع در كوچه ي ليلا نشست عشق آن سب مست مستش كرده بود فارغ از جام الستش كرده بود سجده اي كرد بر لب درگاه او پر زليلا شد دل پر اه اوگفت يارب از چه خارم كرده اي بر سليب عشقدارم كرده اي جام ليلا را به دستم دادهاي وندراين بازي شكستم داده اي نشتر عشقش به جانم مي زني دردم از ليلا ست آنم مي زنيخسته ام زين عشق دل خونم مكن من كه مجنونم تو مجنونم مكنمرد اين بازيچه ديگر نيستم اين تو و ليلاي تو من نيستم گفت : ديوانه ليلايت منم در رگ و پيدا و پنهانت منمسالها با جور ليلا ساختي من كنارت بودم و نشناختيعشق ليلا در دلت انداختم صد غمار عشق يك جاباختم كردمت آواره ي صحرا نشودگفتم عاقل ميشوي اما نشد سوختم در حسرت يك ياربت غير ليلا بقر نيامد از لبت سالها او را صدا كردي ولي ديدم امش با مني گفتم بلي مطمين بودم به من سر مي زني در حريم خانه ام در مي زني حال اين ليلا كه خوارت كرده بود درس عشقش بي قرارت كرده بود مرد راهش باش تا شاهت كنم صد چو ليلا كشده در راهت كنم
 
بالا