- ارسال ها
- 10
- لایک ها
- 5
- امتیاز
- 0
اثری از محمود دولتآبادی، نویسندهٔ معاصر است که در سه هزار صفحه و ده جلد به چاپ رسیده و روایت زندگی یک خانوادهٔکرد ایرانی است که به سبزوار خراسان کوچانده شدهاند. داستان کلیدر که متأثر از فضای ملتهب سیاسی ایران پس از جنگ جهانی دوم است بین سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ روی میدهد. کلیدر نام کوه و روستایی در شمال شرقی ایران است.
کلیدر که «سرنوشت تراژدیک رعیتهای ایرانی و قبایل چادرنشین را در دورهای که سیاست زور حاکم است به تصویر میکشد» بر اساس حوادث واقعی نگاشته شده و به شرح سختیها و رنجهایی روا رفته بر خانوادهٔ کَلمیشی میپردازد.
کلیدر را میتوان نقطهٔ اوج رشته آثار پیشین دولتآبادی به حساب آورد، که اغلب آنان داستانهایی کوتاه دربارهٔ مردم زجرکشیده و رنجور دهات خراسان است.
خلاصه داستان:
مارال، دختر جوان کرد، اسبش را به سوی زندان شهر میتازاند تا پدر و نامزدش، دلاور، را که هر دو در حبساند ملاقات کند. شخصیتهای اصلی داستان همگی به هنگام دیدار مارال از زندان شهر و بازگشت به نزد عمهاش، بلقیس، معرفی میشوند. بلقیس و شوهرش، کلمیشی، سه پسر و یک دختر به نامهای خانمحمد، گلمحمد، بیگمحمد، و شیرو دارند. خشکسالی شدید امرار معاش این خانواده را که غالباً متکی بر چوپانی است، دشوار کرده و آنان را به دیمیکاری که محصول و سود قابلتوجهی ندارد واداشتهاست.
گلمحمد، پسر دوم خانواده است که بهتازگی از خدمت اجباری سربازی بازگشته و همسری به نام زیور دارد. او و مارال عاشق یکدیگر میشوند و گلمحمد مارال را به همسری میگیرد. این ازدواج تخم عدوت و مخاصمه را در دل دلاور، نامزد سابق مارال، میکارد. با گذشت داستان، تنشها و کشمکشها میان طایفهها و خانوادههای مختلف تشدید میشود و در میان این منازعات و دشمنیها، گلمحمد در حین دفاع از خود، حاج حسین چارگوشلی، یکی از مالدارهای اسم و رسم دار روستایی را به قتل میرساند. پس از وقوع این حادثه، دو امنیه به بهانهٔ وصول مالیات گلّههایی که وجود نداشت و در اصل برای تحقیق در رابطه با جنایت انجامگرفته به نزدیکی آن منطقه میآیند. گلمحمد که به اصل ماجرا پی برده بود امنیهها را میکشد و جسدشان را میسوزاند. گلمحمد دستگیر و زندانی میشود، اما سرانجام به کمک ستار از زندان میگریزد. ستار فعال سیاسی و عضو حزب توده است که در منطقه زیر پوشش یک پینهدوز به فعالیت سیاسی میپردازد و در رؤیاهایش گلمحمد را رهبر آینده و بالقوهٔ قیام مردمی ایران میبیند. گلمحمد پس از فرار بهناچار زندگی مخفیانهای را پیش میگیرد
گلمحمد و یارانش به جنگ با اربابها و خانها که دهقانان فقیر و عشایر را مطیع خود کردهاند و از آنها سوءاستفاده میکنند میپردازند. افسانهها پیرامون گلمحمد و یاران مسلحش بهسرعت در سرتاسر منطقه میپیچد و گلمحمد که اندکاندک به چهرهای محبوب نزد مردم تبدیل میشود، در نقش قهرمان آنان ظاهر میشود. برای گلمحمد دشواریها تازه شروع شدهاست، دلشورهٔ حفظ قهرمانی مشکلتر از قهرمانشدن است. فشارهای روانی گلمحمد را غرق در تردید، سراسیمگی، سردگمی، و تشویش درونی میکند. گلمحمد احساس میکند که به آخر خط رسیده و پایان کارش نزدیک است. با تلاش نافرجام یکی از اعضای حزب توده برای ترور محمدرضاپهلوی، آخرین شاه ایران، ورق برمیگردد. حزب توده به محاق سیاسی فرومیرود و از هرگونه فعالیت رسمی منع میشود. اوضاع سیاسی جامعه دستخوش تغییراتی بنیادین میشود و دهقانان رنجکشیدهای که روزی برای ایستادگی در برابر اربابان زورگو همقسم شده بودند، یکی پس از دیگری شانه خالی میکنند. اربابان و مقامات حکومتی در نهایت موفق میشوند تا ناآرامیها و شورشها را بخوابانند و رمان کلیدر با کشتهشدن گلمحمد و تقریباً تمامی کسانی که به نحوی با خانوادهٔ کلمیشی مرتبط بودند به پایان میرسد. ستار نیز که برخلاف دستورالعملهای حزب توده همپای گلمحمد جنگیده بود، کشته میشود
منبع:ویکی پدیا
کلیدر که «سرنوشت تراژدیک رعیتهای ایرانی و قبایل چادرنشین را در دورهای که سیاست زور حاکم است به تصویر میکشد» بر اساس حوادث واقعی نگاشته شده و به شرح سختیها و رنجهایی روا رفته بر خانوادهٔ کَلمیشی میپردازد.
کلیدر را میتوان نقطهٔ اوج رشته آثار پیشین دولتآبادی به حساب آورد، که اغلب آنان داستانهایی کوتاه دربارهٔ مردم زجرکشیده و رنجور دهات خراسان است.
خلاصه داستان:
مارال، دختر جوان کرد، اسبش را به سوی زندان شهر میتازاند تا پدر و نامزدش، دلاور، را که هر دو در حبساند ملاقات کند. شخصیتهای اصلی داستان همگی به هنگام دیدار مارال از زندان شهر و بازگشت به نزد عمهاش، بلقیس، معرفی میشوند. بلقیس و شوهرش، کلمیشی، سه پسر و یک دختر به نامهای خانمحمد، گلمحمد، بیگمحمد، و شیرو دارند. خشکسالی شدید امرار معاش این خانواده را که غالباً متکی بر چوپانی است، دشوار کرده و آنان را به دیمیکاری که محصول و سود قابلتوجهی ندارد واداشتهاست.
گلمحمد، پسر دوم خانواده است که بهتازگی از خدمت اجباری سربازی بازگشته و همسری به نام زیور دارد. او و مارال عاشق یکدیگر میشوند و گلمحمد مارال را به همسری میگیرد. این ازدواج تخم عدوت و مخاصمه را در دل دلاور، نامزد سابق مارال، میکارد. با گذشت داستان، تنشها و کشمکشها میان طایفهها و خانوادههای مختلف تشدید میشود و در میان این منازعات و دشمنیها، گلمحمد در حین دفاع از خود، حاج حسین چارگوشلی، یکی از مالدارهای اسم و رسم دار روستایی را به قتل میرساند. پس از وقوع این حادثه، دو امنیه به بهانهٔ وصول مالیات گلّههایی که وجود نداشت و در اصل برای تحقیق در رابطه با جنایت انجامگرفته به نزدیکی آن منطقه میآیند. گلمحمد که به اصل ماجرا پی برده بود امنیهها را میکشد و جسدشان را میسوزاند. گلمحمد دستگیر و زندانی میشود، اما سرانجام به کمک ستار از زندان میگریزد. ستار فعال سیاسی و عضو حزب توده است که در منطقه زیر پوشش یک پینهدوز به فعالیت سیاسی میپردازد و در رؤیاهایش گلمحمد را رهبر آینده و بالقوهٔ قیام مردمی ایران میبیند. گلمحمد پس از فرار بهناچار زندگی مخفیانهای را پیش میگیرد
گلمحمد و یارانش به جنگ با اربابها و خانها که دهقانان فقیر و عشایر را مطیع خود کردهاند و از آنها سوءاستفاده میکنند میپردازند. افسانهها پیرامون گلمحمد و یاران مسلحش بهسرعت در سرتاسر منطقه میپیچد و گلمحمد که اندکاندک به چهرهای محبوب نزد مردم تبدیل میشود، در نقش قهرمان آنان ظاهر میشود. برای گلمحمد دشواریها تازه شروع شدهاست، دلشورهٔ حفظ قهرمانی مشکلتر از قهرمانشدن است. فشارهای روانی گلمحمد را غرق در تردید، سراسیمگی، سردگمی، و تشویش درونی میکند. گلمحمد احساس میکند که به آخر خط رسیده و پایان کارش نزدیک است. با تلاش نافرجام یکی از اعضای حزب توده برای ترور محمدرضاپهلوی، آخرین شاه ایران، ورق برمیگردد. حزب توده به محاق سیاسی فرومیرود و از هرگونه فعالیت رسمی منع میشود. اوضاع سیاسی جامعه دستخوش تغییراتی بنیادین میشود و دهقانان رنجکشیدهای که روزی برای ایستادگی در برابر اربابان زورگو همقسم شده بودند، یکی پس از دیگری شانه خالی میکنند. اربابان و مقامات حکومتی در نهایت موفق میشوند تا ناآرامیها و شورشها را بخوابانند و رمان کلیدر با کشتهشدن گلمحمد و تقریباً تمامی کسانی که به نحوی با خانوادهٔ کلمیشی مرتبط بودند به پایان میرسد. ستار نیز که برخلاف دستورالعملهای حزب توده همپای گلمحمد جنگیده بود، کشته میشود
منبع:ویکی پدیا