- ارسال ها
- 82
- لایک ها
- 494
- امتیاز
- 0
دانشجویی سر کلاس ریاضیات،خوابش برد.زمانی که زنگ را زدند،بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود،یادداشت کرد با این فرض که استاد مثل همیشه این مسائل را به عنوان تکلیف درسی داده است، به منزل برد.
از آنجایی که همیشه تمامی تکالیف خود را به تنهایی و کامل انجام می داده، این توقع را از خود داشت که این بار هم <<می تواند >> به راحتی از پس این دو مسئله برآید با این باور تمام طول هفته را روی حل آن دو مسئله فکر کرد.
در ابتدا هیچ یک را نتوانست حل کند، اما سرانجام با کوشش بسیار توانست یکی ازآن دو مسئله را حل کند.وقتی راه حل خود را به استاد تحویل داد استاد به کلی شوکه شد! زیرا استاد این دو مسئله را فقط برای آشنایی دانشجویان بامسائل غیر قابل حل ریاضیات،روی تخته نوشته بود!
همه ی کسانی که تا به حال به هدف ارزشمندی رسیده اند،قبلا" نمی دانستند چگونه این کار را انجام خواهند داد،فقط اطمینان داشتند که به هدفشان خواهند رسید!
از آنجایی که همیشه تمامی تکالیف خود را به تنهایی و کامل انجام می داده، این توقع را از خود داشت که این بار هم <<می تواند >> به راحتی از پس این دو مسئله برآید با این باور تمام طول هفته را روی حل آن دو مسئله فکر کرد.
در ابتدا هیچ یک را نتوانست حل کند، اما سرانجام با کوشش بسیار توانست یکی ازآن دو مسئله را حل کند.وقتی راه حل خود را به استاد تحویل داد استاد به کلی شوکه شد! زیرا استاد این دو مسئله را فقط برای آشنایی دانشجویان بامسائل غیر قابل حل ریاضیات،روی تخته نوشته بود!
همه ی کسانی که تا به حال به هدف ارزشمندی رسیده اند،قبلا" نمی دانستند چگونه این کار را انجام خواهند داد،فقط اطمینان داشتند که به هدفشان خواهند رسید!