چند تا شعر از حافظ

ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#1


صلاح کار کجا و من خراب کجا










صلاح کار




کجا و من خراب کجا










ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا











دلم ز صومعه بگرفت




و خرقه سالوس










کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا











چه نسبت است به رندی صلاح




و تقوا را










سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا











ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد










چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا











چو کحل بینش ما خاک آستان شماست










کجا




رویم بفرما از این جناب کجا











مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است










کجا




همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا











بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال










خود آن




کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا











قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست










قرار




چیست صبوری کدام و خواب کجا

 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#2


گر آن ترک شيرازي به دست آرد






دل ما را











اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را










به خال هندويش




بخشم سمرقند و بخارا را











بده ساقي مي باقي که در جنت نخواهي يافت










کنار




آب رکن آباد و گلگشت مصلا را











فغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوب










چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را











ز عشق ناتمام ما جمال يار




مستغني است










به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا را











من از آن حسن




روزافزون که يوسف داشت دانستم










که عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را











اگر دشنام فرمايي و گر نفرين دعا گويم










جواب تلخ مي‌زيبد لب لعل شکرخا




را











نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند










جوانان سعادتمند پند پير




دانا را











حديث از مطرب و مي گو و راز دهر کمتر جو










که کس نگشود و نگشايد




به حکمت اين معما را











غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ










که بر




نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را

 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#3
[COLOR=#NaNNaNNaN]الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]



[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]الا يا ايها[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]

[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]الساقي ادر کاسا و ناولها *.* که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل‌ها[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]


[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]به بوي[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]

[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]نافه‌اي کاخر صبا زان طره بگشايد *.* ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دل‌ها[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]


[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم *.* جرس فرياد مي‌دارد که بربنديد[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]

[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]محمل‌ها[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]


[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]به مي سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد *.* که سالک بي‌خبر نبود ز راه[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]

[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]و رسم منزل‌ها[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]


[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل*.* کجا دانند حال ما[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]

[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]سبکباران ساحل‌ها[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]


[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]همه کارم ز خود کامي به بدنامي کشيد آخر *.* نهان کي ماند آن[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]

[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]رازي کز او سازند محفل‌ها[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]


[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]حضوري گر همي‌خواهي از او غايب مشو حافظ *.* متي ما[/COLOR]

[COLOR=#NaNNaNNaN]

[/COLOR][COLOR=#NaNNaNNaN]تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها[/COLOR]
 

p-ghajari

Well-Known Member
ارسال ها
1,068
لایک ها
311
امتیاز
83
#4
من دیگه با حافظ شوخی ندارم..

جراتش رو ندارم..
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#7
اشعاری از حافظ شیرازی
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود

رسم عاشق کشی و شیوۀ شهر آشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود

جان عشاق ، سپند رخ خود می دانست
وآتش چهره بدین کار برافروخته بود

گرچه می گفت که زارت بکشم ، می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود

کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره بر افروخته بود

دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود




بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد

غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب
بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد

چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد

ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می‌بینم
کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد

چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق
به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد

بیفشان جرعه‌ای بر خاک و حال اهل دل بشنو
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد

چو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل
که بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان دارد

خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که می با دیگری خورده‌ست و با من سر گران دارد

به فتراک ار همی‌بندی خدا را زود صیدم کن
که آفت‌هاست در تاخیر و طالب را زیان دارد

ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمه‌اش بنشان که خوش آبی روان دارد

ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد

چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهرآشوب
به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد




بمژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیرست و بی بنیاد ازین فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان بجای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا می کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم



ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی


دایم گل این بستان شاداب نمی​ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی



دیشب گله زلفش با باد همی​کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی


صد باد صبا این جا با سلسله می​رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی


مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی


یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی


ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی


ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی


فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی


تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده


حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی



سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی

درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی


نمی​بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی

عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد می​برد شیوه بی​وفایی

دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی

می صوفی افکن کجا می​فروشند
که در تابم از دست زهد ریایی

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبوده​ست خود آشنایی

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی

بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی

مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی



دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد

هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد

من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد /// آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد /// آن که یوسف به زر ناسره بفروخته
 

medic

New Member
ارسال ها
8
لایک ها
0
امتیاز
0
#8


اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را










به خال هندويش




بخشم سمرقند و بخارا را


[/quote] جواب امیرنظام گروسی بسیار جالبه


اگر ان کرد گروسی بدست ارد دل ما رو /به طبع کردیش بخشم تن و جان و سر و پا را
جوانمردی به ان باشد که ملک خویشتن بخشی/نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را
 

Nima138

Well-Known Member
ارسال ها
584
لایک ها
527
امتیاز
93
#9
با حافظ شوخی نکنید...خطرناکه...
 

jasem

Well-Known Member
ارسال ها
341
لایک ها
327
امتیاز
63
#10
حالا چرا همتون میگید با حافظ شوخی نکنید خطرناکه ؟؟؟
 

jasem

Well-Known Member
ارسال ها
341
لایک ها
327
امتیاز
63
#12
چرا اخه ؟؟؟؟
مگه چه فرقی بین ایشون یا سعدی یا سهراب یا ..... بقیه هست واقعا درک نمیکنم واضح تر حرف میزنین ؟؟؟؟چیزی خاص ازش شنیدین بگین تا منم بدونم !!!!!!1
 

medic

New Member
ارسال ها
8
لایک ها
0
امتیاز
0
#13
اتفاقا به نظر من تنها کسی که جنبه شوخی رو داشته حافظ!برید پی زندگینامش میبینید با همه قشری پریده برخلاف بسیاری از شاعرا.....
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#15
  • الا اي آهوي وحشي كجايي
  • مرا با توست چندين آشنايي
    • دو تنها دو سرگردان بي كس
    • دد و دامت كمين از پيش و از پس
      • بيا تا حال يكدگر بدانيم
      • مراد هم بجوييم ار توانيم
        • كه مي بينم كه اين دشت مشوش
        • چراگاهي ندارد خرم و خوش
          • كه خواهد شد بگوييد اي رفيقان
          • رفيق بي كسان يار غريبان
            • مگر خضر مبارك پي در آيد
            • ز يمن همتش كاري گشايد
              • مگر وقت وفا پروردن آمد
              • كه فالم لاتذرني فردا آمد
                • چنينم هست ياد از پير دانا
                • فراموشم نشد هرگز همانا
                  • كه روزي رهروي در سرزميني
                  • به لطفش گفت رندي ره نشيني
                    • كه اي سالك چه در انبانه داري
                    • بيا دامي بنه گر دانه داري
                      • جوابش داد گفتا دام دارم
                      • ولي سيمرغ مي بايد شكارم
                        • بگفتا چون به دست آري نشانش
                        • كه از ما بي نشان است آشيانش
                          • چو آن سرو روان شد كارواني
                          • چو شاخ سرو مي كن ديده باني
                            • مده جام مي و پاي گل از دست
                            • ولي غافل مباش از دهر سرمست
                              • لب سرچشمه و طرف جوئي
                              • نم اشكي و با خود گفت و گويي
                                • نياز من چه وزن آرد بدين ساز
                                • كه خورشيد غني شد كيسه پرواز
                                  • به ياد رفتگان و دوستداران
                                  • موافق گرد با ابر بهاران
                                    • چنان بي رحم زد تيغ جدايي
                                    • كه گويي خود نبودست آشنايي
                                      • چو نالان آمدت آب روان پيش
                                      • مدد بخشش از آب ديده خويش
                                        • نكرد آن همدم ديرين مدارا
                                        • مسلمانان مسلمانان خدارا
                                          • مگر خضر مبارك پي تواند
                                          • كه اين تنها بدان تنها رساند
                                            • تو گوهر بين و از خر مهره بگذر
                                            • ز طرزي كان نگردد شهره بگذر
                                              • چو من ماهي كلك آرم به تحرير
                                              • تو از نون والقلم مي پرس تفسير
                                                • روان را با خرد در هم سرشتم
                                                • وز آن تخمي كه حاصل بود كشتم
                                                  • فرح بخشي در اين تركيب پيداست
                                                  • كه نغز شعر و مغز جان اجزاست
                                                    • بيا وز نكهت اين طيب اميد
                                                    • مشام جان معطر ساز جاويد
                                                      • كه اين نافه ز چين جيب حور است
                                                      • نه آن آهو كه از مردم نفورست
                                                        • رفيقان قدر يكديگر بدانيد
                                                        • چو معلوم است شرح از بر مخوانيد
                                                          • مقالات نصيحت گو همين است که سنگ انداز هجران در کمین است
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#16
[*]ز دلبري نتوان لاف زد به آساني
[*]هزار نكته در اين كار هست تا داني
  • به جز شكر دهني مايه هاست خوبي را
  • به خاتمي نتوان زد دم سليماني
    • هزار سلطنت دلبري بدان نرسد
    • كه در دلي به هنر خويش را بگنجاني
      • چه گردها كه بر انگيختي ز هستي من
      • مباد خسته سمندت كه تيز مي راني
        • به همنشيني رندان سري فرود آور
        • كه گنجهاست در اين بي سري و ساماني
          • بيار باده رنگين كه يك حكايت راست
          • بگويم و نكنم رخنه در مسلماني
            • به خاك پاي صبوحي كنان كه تا من مست
            • ستاده بر در ميخانه ام به درباني
              • به هيچ زاهد ظاهرپرست نگذشتم
              • كه زير خرقه نه زنار داشت پنهاني
                • به نام طره دلبند خويش خيري كن
                • كه تا خداش نگه دارد از پريشاني
                  • مگير چشم عنايت ز حال حافظ باز
                  • وگرنه حال بگويم به آصف ثاني
                    • وزير شاه نشان خواجه زمين و زمان
                    • كه خرمست بدو حال انسي و جاني
                      • قوام دولت و دنيي محمد بن علي
                      • كه مي درخشدش از چهره فر يزداني
                        • زهي حميده خصالي كه گاه فكر صواب
                        • تو را رسد كه كني دعوي جهانباني
                          • طراز دولت باقي تو را همي زيبد
                          • كه همتت نبرد نام عالم فاني
                            • اگر نه گنج عطاي تو دستگير شود
                            • همه بسيط زمين رو نهد به ديواني
                              • تو را كه صورت جسم تو را هيولايي ست
                              • چو جوهر ملكي در لباس انساني
                                • كدام پايه تعظيم نصب شايد كرد
                                • كه در مسالك فكرت نه برتر از آني
                                  • درون خلوت كروبيان عالم قدس
                                  • صرير كلك تو باشد سماع روحاني
                                    • تو رسد شكر آويز خواجگي گه وجود
                                    • كه آستين به كريمان عالم افشاني
                                      • صواعق سخطت را چگونه شرح دهم
                                      • نعوذ بالله از آن فتنه هاي طوفاني
                                        • سوابق كرمت را بيان چگونه كنم
                                        • تبارك الله از آن كار ساز رباني
                                          • كنون كه شاهد گل را به جلوه گاه چمن
                                          • به جز نسيم صبا نيست همدم جاني
                                            • شقايق از پي سلطان گل سپارد باز
                                            • به بادبان صبا كله هاي نعماني
                                              • بدان رسيد ز سعي نسيم باد بهار
                                              • كه لاف مي زند از لطف روح حيواني
                                                • سحرگهم چه خوش آمد كه بلبلي گلبانگ
                                                • به غنچه مي زد و مي گفت در سخنراني
                                                  • كه تنگدل چه نشيني ز پرده بيرون آي
                                                  • كه در خم است شرابي چو لعل رماني
                                                    • مكن كه مي نخوري بر جمال گل يك ماه
                                                    • كه باز ماه دگر مي خوري پشيماني
                                                      • به شكر تهمت تكفير كز ميان برخاست
                                                      • بكوش كز گل و مل داد عيش بستاني
                                                        • جفا نه شيوه دين پروري بود حاشا
                                                        • همه كرامت و لطف است شرع يزداني
                                                          • رموز سر انا الحق چه داند آن غافل
                                                          • كه منجذب نشد از جذبه هاي سبحاني
                                                            • درون پرده گل غنچه بين كه مي سازد
                                                            • ز بهر ديده خصم تو لعل پيكاني
                                                              • طرب سراي وزيرست ساقيا مگذر
                                                              • كه غير جام مي آنجا كند گران جاني
                                                                • تو بودي آن دم صبح اميد كز سر مهر
                                                                • بر آمدي و سر آمد شبان ظلماني
                                                                  • شنيده ام كه ز من ياد مي كني گه گه
                                                                  • ولي به مجلس خاص خودم نمي خواني
                                                                    • طلب نمي كني از من سخن جفا اين است
                                                                    • وگرنه با تو چه بحث است در سخنداني
                                                                      • ز حافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد
                                                                      • لطايف حكمي با كتاب قرآني
                                                                        • هزار سال بقا بخشدت مدايح من
                                                                        • چنين نفيس متاعي به چون تو ارزاني
                                                                          • سخن دراز كشيدم ولي اميدم هست
                                                                          • كه ذيل عفو بدين ماجرا بپوشاني
                                                                            • هميشه تا به بهاران هوا به صفحه باغ
                                                                            • هزار نقش نگارد ز خط ريحاني
                                                                              • به باغ ملك ز شاخ امل به عمر دراز
                                                                              • شكفته باد گل دولتت به آساني
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#18
  • الا اي آهوي وحشي كجايي
  • مرا با توست چندين آشنايي
    • دو تنها دو سرگردان بي كس
    • دد و دامت كمين از پيش و از پس
      • بيا تا حال يكدگر بدانيم
      • مراد هم بجوييم ار توانيم
        • كه مي بينم كه اين دشت مشوش
        • چراگاهي ندارد خرم و خوش
          • كه خواهد شد بگوييد اي رفيقان
          • رفيق بي كسان يار غريبان
            • مگر خضر مبارك پي در آيد
            • ز يمن همتش كاري گشايد
              • مگر وقت وفا پروردن آمد
              • كه فالم لاتذرني فردا آمد
                • چنينم هست ياد از پير دانا
                • فراموشم نشد هرگز همانا
                  • كه روزي رهروي در سرزميني
                  • به لطفش گفت رندي ره نشيني
                    • كه اي سالك چه در انبانه داري
                    • بيا دامي بنه گر دانه داري
                      • جوابش داد گفتا دام دارم
                      • ولي سيمرغ مي بايد شكارم
                        • بگفتا چون به دست آري نشانش
                        • كه از ما بي نشان است آشيانش
                          • چو آن سرو روان شد كارواني
                          • چو شاخ سرو مي كن ديده باني
                            • مده جام مي و پاي گل از دست
                            • ولي غافل مباش از دهر سرمست
                              • لب سرچشمه و طرف جوئي
                              • نم اشكي و با خود گفت و گويي
                                • نياز من چه وزن آرد بدين ساز
                                • كه خورشيد غني شد كيسه پرواز
                                  • به ياد رفتگان و دوستداران
                                  • موافق گرد با ابر بهاران
                                    • چنان بي رحم زد تيغ جدايي
                                    • كه گويي خود نبودست آشنايي
                                      • چو نالان آمدت آب روان پيش
                                      • مدد بخشش از آب ديده خويش
                                        • نكرد آن همدم ديرين مدارا
                                        • مسلمانان مسلمانان خدارا
                                          • مگر خضر مبارك پي تواند
                                          • كه اين تنها بدان تنها رساند
                                            • تو گوهر بين و از خر مهره بگذر
                                            • ز طرزي كان نگردد شهره بگذر
                                              • چو من ماهي كلك آرم به تحرير
                                              • تو از نون والقلم مي پرس تفسير
                                                • روان را با خرد در هم سرشتم
                                                • وز آن تخمي كه حاصل بود كشتم
                                                  • فرح بخشي در اين تركيب پيداست
                                                  • كه نغز شعر و مغز جان اجزاست
                                                    • بيا وز نكهت اين طيب اميد
                                                    • مشام جان معطر ساز جاويد
                                                      • كه اين نافه ز چين جيب حور است
                                                      • نه آن آهو كه از مردم نفورست
                                                        • رفيقان قدر يكديگر بدانيد
                                                        • چو معلوم است شرح از بر مخوانيد
                                                          • مقالات نصيحت گو همين است
                                                          • كه سنگ انداز هجران در كمين است
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#19
بالا