پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه
پارسال قبل از عید زنگای شیمی می رفتم آخر می شستم آخرای زنگ بود پشت سریم ازم یه سوال پرسید داشتم بهش جواب می دادم خانمومون گفتش چی می گی بهش توضیح دادم .گفتش زنگ که خورد بهش جواب بده سرکلاس حرف نزن گفتم باشه بعد گفت نگو باشه یگو چَشم من که از خانومه خوشم نمی یومد گفت من از این کلمه بدم می یاد اونو به کار نمی برم ورداشت گفت اگه یه روز شوهرت ازت یه چیز بخواد نمی گی چشم گفتم نه از این کلمه بدم می یاد با کمال بی شعوری گفت من همچین دختری یو واسه پسرم هرگز نمی گیرم (دیگه هیچی نگفتم اگه یکم جرئت داشتم می گفتم تو رو خدا بگیر ) از ش متنفرم بره بمیره البته شاید من زودرنجم ولی هیچ وقت فراموش نمی کنم.
یعنی چی؟ این دیگه چه جور معلمی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:85:
___________________________________________________________________________________________________________________________________________
وقتی اول ابتدایی میخوندم مدرسه مون 2 تا در داشت.
یکیش یه ذره پایین تر بود و دو طرفش سکو داشت. با بچه ها میرفتیم روش و می پریدیم پایین.
آقا من داشتم میپریدم پام پیچ خورد با صورت اومدم زمین. دندونم شکست(خدا رو شکر دندون شیریم بود) یه خونی از دهنم میومد که نگو.
دستمو گرفته بودم زیر دهنم انگار زیر شیر خون گرفته بودم . دستم پر خون بود.
مقنعه ام که سفید بود کلا خونی شده بود. هرکی منو میدید وحشت میکرد.
دست نا ظممون درد نکنه خیلی خانم خوبی بوذ.
برد دست و صورتمو شست مقنعه ام رو شست یه زنگ گذاشت جلوید آفتاب وقتی داشتم میرفتم خونه مقنه ام رو داد پوشیدم.
هیچوقت این لطفش رو فراموش نمیکنم.:115::115: