روز متن!

باران

New Member
ارسال ها
30
لایک ها
71
امتیاز
0
#1
به نظرم حالا که تاپیکی درباره شعر باز شد ، بهتره که یه تاپیک هم درباره متن ادبی داشته باشیم شاید بعضی ها شعر نگن ولی متن نویس های خوبی باشن بیاین شروع کنیم
 

bh2ao

Well-Known Member
ارسال ها
1,549
لایک ها
2,014
امتیاز
113
#2
پاسخ : روز متن!

من مي نويسم منتهي نه ي صفحه نه دو صفحه ....!
تازه موضوع ش جي باشه؟!
خدا؟!
 
ارسال ها
538
لایک ها
1,316
امتیاز
0
#3
پاسخ : روز متن!

گاهی آنچه که می خواهی نمی شود
و نمی شود که نمی شود که نمی شود!
و آن را بر نمی تابی و سخت روی می تابی از همه چیز
به خیال باطلت همه چیز همانی است که بر ذهنت نقش بسته و بر جانت سایه افکنده
شکایت می کنی از زمین و زمان
و گاهی آنقدر عرصه بر تو تنگ می آید؛ که نمی دانی در کدامین محکمه شِکوِه سر دهی
و سوالات ناتمامی که همچون تاس در سرت می چرخد و می چرخد و می چرخد
اما تو غافلی از این که آنکس که هستی را بر جهان نگاریده
هم او، وسعت کَرَمَش آفاقِ جهان را درنوردیده
و تو از آن سخت غافلی!
اوست که می داند همه ی ابعادِ هستی را
و تار و پود وجودت را
اوست که تو را آفریده تا حلاوت زندگی را بچشی
و ناآگاهانه خیال میبری آنچه که ذهن محدودت تو را بر آن می دارد
همان راه پیروزی و سعادت توست
و آنگاه که راه به اوهامت نمیبری
همه چیز فراموشت می شود و دیگر او را بنده نیستی
همان که تو را راهبری کرده تا به اینجا
و از شیرینی زندگی بارها تو را بهره مند ساخته
همان کسی است که به وقت بیماری
همچون طبیبی مهربان دارویی تلخت می دهد
و با اینکه تو او را سرپیچی نموده ای او باز هم طبابت می کند
کافی است به ندای او گوش جان بسپاری
و شکرگزارِ طبابتش باشی
که به زودی خواهی دید چگونه معجزه آسا تو را درمان نموده
و چه معجزه آسا به تو راهی را نموده که همه چیز در آن شیرین می شود
همان راهی که پیش از آن ناآگاهانه فریاد شِکوِه سر داده بودی
که هیچ چیز آنی نمی شود که من می خواهم! و نمی شود که نمی شود که نمی شود!

+از سری دست نوشته های خودم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

باران

New Member
ارسال ها
30
لایک ها
71
امتیاز
0
#5
پاسخ : روز متن!

این را خواهرم نوشته به سپاس از آمدن پاییز


قاصدک ها چه زود می آیید
حیاط خانه ما جولان گاه بی پروایی تان شده است!
در میزنید .................می چرخید .......................می رقصید و بی صدا فریاد میزنید.
زمین مست شده است به شما چشم دوخته ، بر سینه اش لغزانید.............چه مهربانانه بر هم بوسه می زنید.
سما را در دست میگیرم ؛ گرمید این گرما را نه از پوشش مخملیتان بلکه از نگاه خورشید و نفس زمین دارید.
می خزید و به بالا کوچ میکنید ابتدا عاشق زمین و سپس رهسپار خورشید شدید
چشم های خورشید بدرقه گوی شما و انوار خورشید بوسه زن بر رویتان
آمدید
زودتر از همیشه تا ما را عاشق کنید و پیام این سوز نهانی را به عرش ببرید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
#6
پاسخ : روز متن!

دست نگه دارین...
میگویند حس های من خوب میشود
پس دست نگه دارید
آرام رد شوید
مبادا پا بر این حس های کذایی بگذارید نه...
فردا قرار است باران ببارد
اگر خدا بخواهد بدون چتر زیر باران حس هایم را خواهم شست...
و بدون درد جان خواهم داد
 

Saba76

New Member
ارسال ها
122
لایک ها
113
امتیاز
0
#7
پاسخ : روز متن!

سهم شما یک صلوات برای ظهور



با گذر هر ثانیه پیر و پیرتر می شویم...
یا صاحب الزمان خودت خوب میدانی که:

سالیان دراز است سایه ی شب تمام جهان را فراگرفته است.
معنای زندگی میان هوهوی جغد ها گم شده است، در این شب های ظلمانی
جز چشمان جغدها چیز دیگری قابل مشاهده نیست.
سحرگاهی معنای عشق واقعی همراه با صبا رفته است.
همه منتظر شمایند یا صاحب الزمان ادرکنی!
سالیان دراز است که جهان در سایه شب مانده است و حسرت وزش
دوباره ی آن نسیم صبحگاهی را دارد.
سالیان دراز است که آدم های خاکی وظایف انسانی خود را فراموش کرده اند.
آخر میدانی در این شب ظلمانی چشم ها قدرت تشخیص خوب از بد را ندارند.
آ....ه که آدم ها در این شب ظلمانی از دنیای واقعی به دنیای مجازی کوچ کرده اند.دنیایی که در آن
کسانی وجود دارند و برای تمام شدن این شب ظلمانی تلاش می کنند.
اما...کسانی هم وجود دارند که با هویتی جعلی مانع رسیدن صبح می شوند.

یا صاحب الزمان! این را همه خوب می دانند که این شب ظلمانی رو به ختام است.
ممکن است تا چندساعت دیگر ظهور کنی...
یا صاحب الزمان!
تو با آمدنت همه جا را سبز و روشن می کنی و به جهانیان می فهمانی که
« پایان شب سیه سپید است »
چه معنایی دارد...
یا صاحب الزمان ادرکنی...
اللهم عجل لولیک الفرج
 

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
#8
پاسخ : روز متن!

لیوان کوچک قرمز من
با تو ام!
چقدر دلم برای جرات رفتن تنگ شده است
قسم به تمام جرعه هایی که نوشیدم ،دلم بال پرواز میخواهد
به همانجایی که شاید دنیای من است
به فاصله صد قاصدک
به نزدیکی یک شب تاریک
و درست شبیه به ابرهای آسمانی
وااای خدای من !
چه کسی دارد گریه میکند ؟!!!
دنیای من خراب شد :(
 

TeRmEh

New Member
ارسال ها
67
لایک ها
194
امتیاز
0
#9
پاسخ : روز متن!

روز نوشت ؟ روز می نویسم .. همان لحظه ای که پیوسته می شود به نبودن ....
و من چه دورم
و تو دورتر
و
همین روزها بود که مرا دلتنگ کرد و
تو را سخت ...
و همین روزها بود که تو را برد
و مرا محبوس کرد ...
و همین روزها....
 

parinaz_sa

New Member
ارسال ها
16
لایک ها
25
امتیاز
0
#11
پاسخ : روز متن!

این روز ها هرچقدر بیشتر سعی میکنم به تو فکر نکنم بیشتر در گیرت میشم... اه ای رویای کودکانه من در کدامین لباس پشت کدامین واقعیت پنهانی که مرا یارای گریز از تو نیست... تو رفته ای و من تنها در ابهام روز های باتو بودن این بی تو بودن ها را طی میکنم ...کاش خسته شوی کاش بایستی...
 

90h92

New Member
ارسال ها
161
لایک ها
248
امتیاز
0
#12
پاسخ : روز متن!

با همه ی نفسهایم دویدم و قلبم از جیبم افتاد...ته مقصد,دستهایم توی جیبم خالی بود‏!‏‏!‏انگار این/همه ها/ قلبهایشان یک روز از جیبشان افتاده, وقتی با همه نفسهایشان میدویدند و وقتی, همه ته مقصدی هستیم که قلبها از دور نگاهمان میکنند...ته این همه دویدنهایمان/ ندیدن هایی بود که ثانیه ها را خفه کرد...به صدای بوق ماشین ها و چراغ قرمزهایی که خاطراتمان را ورق زدند و همان هایی که با دستهای خالی جای خالی دلمان را پر میکردند چه ساده از کنارمان رفتند...این همه سفید تکه تکه ی خیابان و حرفهایی که زیر پاها لگدمال شدند پاییز میخندد به این همه سردی...آخر پنجره ای که ماه از آن می افتاد و هوای دودآلود و دیوارای خسته کتابم را باد ورق می زد و من پی دل همه ها بودم...‏!‏‏!‏‏!‏
 

REIHOON_IBO

New Member
ارسال ها
225
لایک ها
458
امتیاز
0
#13
پاسخ : روز متن!

چقدر تو را خوانده ام !
در شعرهایی که دیگران سروده اند اما
انگار فقط تویی مضمون هر چه احساس ...
وهم نیست !
این خود تو هستی
در غزل
در سپید
حتی در عمق همین موسیقی ...
تو ! روبروی من ،
سپیدی تنت را به سرخی پیرهنت آغشته ای
من ! بی تو ،
دلم را – سرخ سرخ –
زیر همین لباس سپید
تا ابد پنهان می کنم ...



با اشک نوشتم اینو ...!


---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

چقدر تو را خوانده ام !
در شعرهایی که دیگران سروده اند اما
انگار فقط تویی مضمون هر چه احساس ...
وهم نیست !
این خود تو هستی
در غزل
در سپید
حتی در عمق همین موسیقی ...
تو ! روبروی من ،
سپیدی تنت را به سرخی پیرهنت آغشته ای
من ! بی تو ،
دلم را – سرخ سرخ –
زیر همین لباس سپید
تا ابد پنهان می کنم ...



با اشک نوشتم اینو ...!
 

mehrn8sh

New Member
ارسال ها
104
لایک ها
138
امتیاز
0
#14
پاسخ : روز متن!

مرا لیلی خود می خواند....
نمی دانم شاید نامم این باشد...
اما نه من سحرگاهی از نوازش گیسوانم مجنون زاده شده ام....:99:
 
بالا