خاطرات بچگی..........خاطراتی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#61
haniye گفت
سلام
من دوست دارم یک بار دیگه برگردم به زمانی که به همه اعتماد داشتم وقتی که از پشت خنجر خوردن توسط دوستام رو تجربه نکرده بودم نمی دونم چرا باید یه دوست به دوستش بدی کنه و قلبه اونو بشکنه
البته من طرفو بخشیدم ولی دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم و هیچ وقت هم کاری که کرد رو فراموش نمی کنم.
از تاپیک قشنگت ممنونم.

من هم بعضی وقتها فک میکنم که وقتی بچه بودم چقد دنیا قشنگ تر بوود ! ولی دیگه اون زمان گذشته ... جای خنجر ها رو پاک کن و به آینده بچسب . فک نکن من از این تجربه ها ندارم که میگم فراموشش کن . هنوز هم کسایی هستن که بتونی بهشون اعتماد کنی .. فقط خوب به دور و برت نیگا کن .
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#62
bluesky گفت
من وقتی بچه بودم از همه ی آدم بزرگا لجم میگرفت..!ازاین که می خواستن عاقل باشی و فقط یه دونه شکلات برداری!و...
اما من تصمیم گرفتم مثه اونا نشم..هیچ وقت!برام مهم نیست بقیه چی فکر می کنن درموردم..!
منم یه مدت همش غصه می خوردم..بخاطربچگی ای که دیگه برنمی گشت..بخاطر سادگی ای که دیگه تودوستام نمی دیدم..بخاطر زیبایی ای که دیگه تودنیا پیدانمی کردم...
اما بعدمتوجه شدم شاید یکم قدم بلند شده و عقلم بیشتر..امامجبورنیستم احساساتما مثله بقیه ی آدم بزرگا بکنم..
واقعامجبور نیستم مثه آدم بزرگاقضایا راسخت بگیرم..کینه ای باشم.یاباهرکس مثله خودش رفتارکنم..
الان همه تومدرسمون به من میگن که کودک درونت خیلی زندس
من واقعا خوشحالمم

البته بعضیاهم میگن مثه بچه 5 ساله هام..اما خوب بگن!آره من مثه بچه هام..مگه بده؟

خیلی قشنگ گفتی

من الآن میتونم مثل آدم بزرگا نشم (که نیستم) , ولی امان از وقتی که احساسات کودکیمونو فراموش کنیم . اون وقت دیگه .....
 

faezeh iq

New Member
ارسال ها
179
لایک ها
135
امتیاز
0
#63
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

من که دوران کودکیم رو خیلی دوست داشتم چون توی همون زمان بود با درس اشنا شدم بچه ها شاید باورتون نشه ولی از 6 سالگی به بعد دیگه از بازی کردن متنفر بودم اخه بازی کردن چه صفایی داره اگه از موقعی که چشات رو باز می کنی نه مامان بزرگ ببینی نه بابا بزرگ حسرت اینو داشته باشی یه لحظه بپری تو بغلش .............
من که خیلی زخم خوردم تو این دنیا ولی اصلا دوست ندارم برگردم تا جلو این زخما رو بگیرم چون می بینم همش یه تجربه است و خوشحالم که این زخما رو تو سالای حساس زندگی نخوردم
 

farshad_d

New Member
ارسال ها
163
لایک ها
14
امتیاز
0
#64
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

من دوران کودکی رو دوست ندارم.اون دوران زجر اور بود برای من.برای بقیه رو نمی دونم.ولی برای من وحشتناک بود.
 

M_Sharifi

راهبر ریاضی
ارسال ها
1,981
لایک ها
801
امتیاز
0
#65
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

من دوران کودکی رو دوست ندارم.اون دوران زجر اور بود برای من.برای بقیه رو نمی دونم.ولی برای من وحشتناک بود.
دوست ناباب؟ اعتیاد؟
 

MUTE

New Member
ارسال ها
431
لایک ها
264
امتیاز
0
#66
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

دوران کودکی خیلی بهتر بود
لا اقل اون موقع یه ذره خلاقیت بود
احساس با هوشی می کردم ! :دییییییییی
 

nima94

New Member
ارسال ها
326
لایک ها
296
امتیاز
0
#67
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

دوست ناباب؟ اعتیاد؟
کسانی که زود تر از دیگران به بلوغ فکری میرسند از دوران کودکی رنج می برند
مثلا فکر کنید شما الان کل زندگیتون تو یه مهد کودک باشه به مربی ها هم وقتی چیزی میگید میگن بچه بشین سر جات ببینید چقدر سخته
 

faezeh iq

New Member
ارسال ها
179
لایک ها
135
امتیاز
0
#68
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

دوست ناباب؟ اعتیاد؟
اقای شزیفی یادتون که هست توی اون تاپیک تهذیب یه بحث شیرین داشتیم همون15-16 سالگی و راه الهی فک کنم منظورشون اونا بوده
 

farshad_d

New Member
ارسال ها
163
لایک ها
14
امتیاز
0
#69
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

دوست ناباب؟ اعتیاد؟
اون موقع ها تحمل سختی ها برام مشکل بود و بعضی وقت ها آرزوی مرگ داشتم.زندگی سخت بود.:178:خواب های وحشتناکم که دیگه بدترش کرده بود.زیر رگبار و تازیانه این زندگی سرکش داشتم له میشدم.
اما الان...همه چی آرومه من چه قد خوشبختم:156:
 

faezeh iq

New Member
ارسال ها
179
لایک ها
135
امتیاز
0
#70
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

اون موقع ها تحمل سختی ها برام مشکل بود و بعضی وقت ها آرزوی مرگ داشتم.زندگی سخت بود.:178:خواب های وحشتناکم که دیگه بدترش کرده بود.زیر رگبار و تازیانه این زندگی سرکش داشتم له میشدم.
اما الان...همه چی آرومه من چه قد خوشبختم:156:
ممنون روشن سازی کردین بحث داشت به جای باریک کشیده می شد
 

farshad_d

New Member
ارسال ها
163
لایک ها
14
امتیاز
0
#71
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

خوابیدن یه موضوع فرعیش بود:224:. ولی در کل اینارو جدی گفتم!:178:
 

SeYeDkOdEn

New Member
ارسال ها
63
لایک ها
37
امتیاز
0
#72
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

اون موقع ها تحمل سختی ها برام مشکل بود و بعضی وقت ها آرزوی مرگ داشتم.زندگی سخت بود.:178:خواب های وحشتناکم که دیگه بدترش کرده بود.زیر رگبار و تازیانه این زندگی سرکش داشتم له میشدم.
اما الان...همه چی آرومه من چه قد خوشبختم:156:
آقا یه سوال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه شما چند سالتونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا بچگیاتون چند سالگیاتون بوده؟؟؟؟؟؟
بابا بچه که سر از آرزوی مرگ و از این جور چیزا در نمی اورده که...(والا من که در نمی اوردم)
ولی خوب جای شکرش باقیه که الان همه چی آرومه.
 

farshad_d

New Member
ارسال ها
163
لایک ها
14
امتیاز
0
#73
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

آقا یه سوال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه شما چند سالتونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا بچگیاتون چند سالگیاتون بوده؟؟؟؟؟؟
بابا بچه که سر از آرزوی مرگ و از این جور چیزا در نمی اورده که...(والا من که در نمی اوردم)
ولی خوب جای شکرش باقیه که الان همه چی آرومه.
الان 18.بچگیام دوره خاصی داشته!اولش خوب بود بعد سخت شد و همینطوری ادامه داشت.دوره تناوبش هم به صورت یه تابع سینوسی بود.خدا رو شکر الان دیگه ثابت شده.
 

fazanavrd

New Member
ارسال ها
92
لایک ها
10
امتیاز
0
#74
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

بچه بودم دوست داشتم مثل بزرگا رفتار کنم یعنی یه جورایی مجبور میشدم که شیطونی نکنم برا همین الان مدام شیطونی و آرزوی بچگی میکنم(بچه بگیر بشین!!)
در کل بچگی حال میداد میرفتم n هفته الکی خونه مامان بزرگ میموندم بعد با التماس برمیگشتم خونه
دوران تک فرزندیش هم خوب بود ولی یه روز دیگری آمد عشق و حال پایان یافت
خلاصه در کل بد نبود
 

f-makvandy

New Member
ارسال ها
177
لایک ها
21
امتیاز
0
#75
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

کاملا با فضانورد موافقم...
داشتم زندگیمو میکردیم یهو جفت پا پرید وسط همه چی...(خواهرم!)
ولی در کل حالا که فک میکنم می بینم انسان شاخی بودم!
زندگی شاهانه و پر از خلاقیتی داشتم...
عالی بود!
 

kamgh

Active Member
ارسال ها
298
لایک ها
196
امتیاز
43
#76
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

بچه بودم دوست داشتم مثل بزرگا رفتار کنم یعنی یه جورایی مجبور میشدم که شیطونی نکنم برا همین الان مدام شیطونی و آرزوی بچگی میکنم(بچه بگیر بشین!!)
در کل بچگی حال میداد میرفتم n هفته الکی خونه مامان بزرگ میموندم بعد با التماس برمیگشتم خونه
دوران تک فرزندیش هم خوب بود ولی یه روز دیگری آمد عشق و حال پایان یافت
خلاصه در کل بد نبود





بچه ها کی میگه دوران تک فرزندی خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلایلتونم بگین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(من تجربه ای که دارم خیلی بده.آی بابا، بابای آدم در میاد.خیلی سخته!!!!!!!هیشکی نیست باهات حرف بزنه .، حرفاتو بگی بهش .... خلاصه بیچارگی)
من که خوشم نمیاد.آره اول تو بچگی در بارش میگفتم خوبه ولی الان میگم اصلا خوب نیست نظرم 180 درجه فرق کرده.:178:
منم تنهای تنها!!!!!!!!!!!!
البته اینو شوخی میکنما خدا با منه ها:5:
خوپ ولی خیلی سخته

اگه کسی چیزی میدونه که من نمی دونم در بارش است به من بگه تا از این رنجی که میکشم خلاص شم. ممنون:178:
 
ارسال ها
344
لایک ها
600
امتیاز
0
#77
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

بچه ها کی میگه دوران تک فرزندی خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلایلتونم بگین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(من تجربه ای که دارم خیلی بده.آی بابا، بابای آدم در میاد.خیلی سخته!!!!!!!هیشکی نیست باهات حرف بزنه .، حرفاتو بگی بهش .... خلاصه بیچارگی)
من که خوشم نمیاد.آره اول تو بچگی در بارش میگفتم خوبه ولی الان میگم اصلا خوب نیست نظرم 180 درجه فرق کرده.:178:
منم تنهای تنها!!!!!!!!!!!!
البته اینو شوخی میکنما خدا با منه ها:5:
خوپ ولی خیلی سخته

اگه کسی چیزی میدونه که من نمی دونم در بارش است به من بگه تا از این رنجی که میکشم خلاص شم. ممنون:178:
من كه هيچ وقت از اينكه تك فرزند بودم و هستم راضي نبودم...
البته منكر اين نميشم كه بعضي موقع ها استفاده كه نه سو ايتاده ازش واسه رسيدن به بعضي اهداف خوبه...
اما خب به تنهايي اش و بي همزبونيش واقعا نمي ارزه....
تنهايي اش واقعا عذاب آوره
 

NILOU75

New Member
ارسال ها
266
لایک ها
292
امتیاز
0
#78
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

به نظر من که تک فرزندی خیلی باحال تره :202:
همه چی واسه خودته در ضمن کی گفته وقتی تک فرزند نیستی میتونی با خواهر برادرات حرف بزنی
من که دوتاش رو دارم حالم ازشون به هم میخوره:179:
 

faezeh iq

New Member
ارسال ها
179
لایک ها
135
امتیاز
0
#79
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

به نظر من که تک فرزندی خیلی باحال تره :202:
همه چی واسه خودته در ضمن کی گفته وقتی تک فرزند نیستی میتونی با خواهر برادرات حرف بزنی
من که دوتاش رو دارم حالم ازشون به هم میخوره:179:
اصلا قبول ندارم ما با اینکه 4تا بچه ایم و خونه مون خیلی شلوغه به زور درس می خونیم ولی موقعی که می شینیم پیش هم و می خندیم اون وقت می فهمیم چی توی این دنیا ارزش داره راستی مطمئنی برادرات نسبت به تو این حس رو ندارن؟؟؟؟
 

f-makvandy

New Member
ارسال ها
177
لایک ها
21
امتیاز
0
#80
پاسخ : خاطرات بچگی..........خاطراطی که آرزو داری یکبار فقط یکبار دیگه تکرار بشن...

تک فرزندی اصلا خوب نیست...
ولی فاصله سنی زیادهم بین بچه ها اصلا خوب نیست...:178:
مثلا من که از خواهرم 6سال بزرگترم چه شکلی باهاش درد و دل کنم؟!:23:
اصلا دغدغه هامون یکی هست که بخوام باهاش حرف بزنم؟!....:106:
.
.
.
بچه ها کم کم داریم از موضوع تاپیک دور میشیم...:119:
 
بالا