parastoo.sh

New Member
ارسال ها
72
لایک ها
186
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

زندگی یعنی نگاهی مهربان...
یعنی آرامش زیر سقف آسمان...
زندگی یعنی قلم،یعنی یک لوح سپید...
میتوان بر روی این لوح طرح خوشبختی کشید...
زندگی ترکیبی از شادی و گاهی غصه هاست...
زندگی تعبیر رویاهای ماست...
زندگی آوازیست ازجنس سکوت...
زندگی پروازیست با بالهای ملکوت...
زندگی یعنی پاکی و زلالی همچو اشک و باران و آب...
زندگی یعنی نوای دلنشین قصه های قبل خواب...
 

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

وتو خودت خوب میدانی آسمان هم عاشق رنگ دل توست که این روزها اینقدر بهانه باران میکند...
"ب.دریا"
 

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
پاسخ : دلنوشته ها

ای کاش میشد یک تعریف عملیاتی از احساسی که درون تک تک ذرات بدنم جریان دارد کرد !
یک فضای خاص عجیبی دور قلبم به وجود آمده ! گویا میدان احساس است.
بعضاً با دیدنت ، نیروی شدیدی به قلبم وارد میشود....
یک سری فرآیند ها در قلبم در حال وقوع است که متغیر های آن عشق و علاقه و انتظارند....
و با ضرب و تقسیم شان با هم قانون عمومی دوست داشتن ها پدید می آید....
دکتر میگفت چگالی عشقت در قلبم زیاد است ! میگفت ظرفیتم در همین حد است و اگر فاصله بیشتری بینمان اعمال کنی ، فرو مشکنم !
نمیدانم این چه خاصیتیست که مرا به تو جذب میکند ! هرچه فکر میکنم ، نباید بتواند اینقدر مرا جذب کند !
مگر اینکه قلب ربای تو خیلی قوی باشد..... و من نیز فرواحساس ! البته از نوع سخت....
میخواهم خازنی وصل کنم تا بتوانم احساساتم را در آن ذخیره کنم ولی هیچ خازنی نمیتواند پتانسیل عشقی که به تو دارم را تحمل کند !
حتی هرچقدر مقاومت که به خودم وصل میکنم ، باز هم نمیتوانم خودم را قوی کنم و بتوانم دوری ات را تحمی کنم و بالعکس ضعیف میشوم !
گویا آنها فقط به من موازی میشوند !
توان خروجی ام پایین آمده ! دیگر صبح از خواب برمیخیزم و تا شامگاه چشم انتظارت میمانم...
اما هرگز نمی آیی ! گاهاً مغزم همچون موتور بخاری داغ میکند !
سعدی (کارنو) یک چرخه به من داد تا بازدهم بیشتر شود...
اما من فقط دور خود میچرخم ! آخر سر هم کار خروجی ام منفی است !
نمیدانم.... شاید باید به فکر یک جریان متناوب و یا مستقیم باشم تا مرا از این سختی ها راحت کند...
جریانی که حتی مشتقش هم شیب زیادی داشته باشد.....

(نمیدونم چرا اون طوری که میخواستم نشد خیلی ! یعنی سرو ته نداشت ! انگار وسط حرفای یکی رو کات کرده باشی گذاشته باشی اینجا :4: شرمنده دیگه خلاصه ! انشاءالله در موراد دیگه بهتر تلاش میکنم :))
 

iman HN

New Member
ارسال ها
1,757
لایک ها
2,646
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ای همدم شب های تاریکم....آیا تو هم می خواهی تنهایم بگذاری...
پس از این من با که بگویم حر هایی که در سکوتم به این جماعت فروخفته خلق پر واضح بیان می کردم،اما گویی گوششان از فرط تلخ جویی صدا ی شنوای سکوتم را نمی فهمد...آیا فراموش کردی که تو مرهم دل زخم خورده ی من می باشی....همه می گویند تو نیستی...همه می گویند که تو مردی....اما آن ها چه میدانند که تو برایم چیستی و کیستی؟!!!:176:
 

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

فکر میکردم احتمال اینکه من را دوست داشته باشی کم نباشد...
اما دیروز فضای نمونه قلبت را دیدم..... حالات بسیاری بود که احتمال من برابر فرض محال میشود...
نه با استقرا و نه با استنتاج نتوانستم اثبات کنم که برایت اپسیلونی ارزش دارم...
از برهان خلف کمک گرفتم... اما به جای اینکه فرض خلف را باطل کنم ، آن را ثابت کردم... !
حتی اصل لانه کبوتری که حلال همه مشکلات است نیز با تمام قدرتش در ریاضیات نتوانست ثابت کند که یک گوشه کوچکی از قلبت متعلق به من است....
فکر میکردم رابطه ما یک کلاس هم ارزی است... اما هیچ کدام از سه شرط را دارا نیست...
نه من خودم را دوست دارم ، نه تو مرا ، و نه کس دیگری که تو آن را دوست داری مرا دوست دارد...
در این فضا من با دیگران هم شانس نیستم... یعنی اصلاً شانسی ندارم....
یک علامتی بالای سرم است که نمیدانم چیست ! میگویند علامت پیرین است. یعنی هر چیزی به جز من !
میگویند تو این علامت را بالای سرم گذاشتی....
دمورگان میگوید پرین اشتراک منو تو ، برابر مجموعه مرجع میشود ! آخر میگوید تو با من هیچ اشتراکی نداری !
اما من درک نمیکنم ! آخر تو تماماً در وجود منی ! مگر چنین چیزی ممکن است؟
کم کم از حالت پیوسته خود گسسته میشوم .... گویا وقت رفتن است....
کاش میشد قبل از رفتن ، یک بار با تو تشکیل یک زوج مرتب بدهم...

پی نوشت : احتمالاً قبل هر امتحان ، یه دلنوشته با موضوعات همون درس بذارم...
فردا هم جبر داریم ! اگه دوستانی که ریاضی نیستن خیلی متوجه نشدن شرمنده !
سلام...خیلی جالب مینویسید واقعا آفرین فقط 1سوال بچه های رشته ریاضی مگه میدونن برهان خلف چیه؟!!!!
 

mahla amini

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
89
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

معلومه که میدونن من فکر کنم همه ی بچه های رشته ی ریاضی میدونن برهان خلف چیه.
 

mono1

New Member
ارسال ها
11
لایک ها
12
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ببخشید من این نوشته رو فقط نصفشو خودم نوشتم ولی خوب می گم :
بخوان !
بخوان به نام پروردگارت که آفرید !
بخوان به نام پروردگاری که خون سرخ عشق را در رگ های تو جاری ساخت !
بخوان عین پروردگاری که عین زیباییست !
و زیبایی را دوست دارد !
بخوان به نام پروردگاری که زمین زیبا را آفرید و به پرندگان بال پریدن داد !
بخوان به نام نقاش گل ها و رنگین کمان !
بخوان به نام خداوند اشک ها و لبخندها !
بخوان !
بخوان !
:25:بخوان !

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

تازیانه ی کلمات را از اعماق جانم بیرون می کشم
و ضربه های روشن بیداری را ، بی مهابا ، بر اندام خفته ی ظلمت فرود می آورم .
می دانم ، می دانم
ظلمت مرا هم روزی می بلعد
و به کام تیره ی خود فرو می برد .
می دانم ،
اما ،
من روشن ام ،
روشنایی ام ،
ظلمت اگر مرا ببلعد ،
می میرد
و این چیزی است که من می خواهم !!!:90:
 

x-star

New Member
ارسال ها
176
لایک ها
243
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

چه درد سختی ست تحمل کردن چیزهایی که به توتحمیل میکند. کار آن روزها بخیرکه باخودم میگفتم:(کسی که خودشو نسازه دنیاشو میبازه) من انصراف میدم خدا... کم آوردم... کسی باورم نکردچرا؟...
 

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

معلومه که میدونن من فکر کنم همه ی بچه های رشته ی ریاضی میدونن برهان خلف چیه.
واقعا؟!!! یعنی معنای فلسفی برهان خلف رو میدونین؟جالبه آخه من خودم توی کتاب منطق فلسفه خوندمش بعد چون ریاضی ها درسی با عنوان منطق فلسفه ندارن برام جالب بود همین :)
 

rayehe

New Member
ارسال ها
132
لایک ها
163
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

در ذهنم آشوبی دارم که حتی در جنگ جهانی دوم هم نایاب بود...
همین دیروز بود که اعلان جنگ کرد به وجودم...
ومن تنها...بدون سلاح...
عقب نشینی،فقط همین
 

mahdi77

New Member
ارسال ها
234
لایک ها
215
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

معلم برای سفید بودن برگ نقاشی ام تنبیهم کرد. و "همه خندیدند". اما من خدایی را کشیدم که دیدنی نبود. دوستانم را به او می سپارم.
 

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
پاسخ : دلنوشته ها

سلام...خیلی جالب مینویسید واقعا آفرین فقط 1سوال بچه های رشته ریاضی مگه میدونن برهان خلف چیه؟!!!!
ممنونم :)
برهان خلف رو توی دوم دبیرستان و سوم میخونن دیگه :)

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

واقعا؟!!! یعنی معنای فلسفی برهان خلف رو میدونین؟جالبه آخه من خودم توی کتاب منطق فلسفه خوندمش بعد چون ریاضی ها درسی با عنوان منطق فلسفه ندارن برام جالب بود همین :)
برهان خلف کاربرد تو ریاضی داره....
یه فرضی میکنن ، بعد به یه چیزی میرسن که بدیهیه غلطه
بعد نتیجه گیری میکنن فرض غلط بوده....
 

sina

New Member
ارسال ها
402
لایک ها
385
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

 

monam

New Member
ارسال ها
126
لایک ها
116
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

جز قشنگ ترین وزیبا ترین و خلاقانه ترین شعر های قشنگی بود که تا حالا شنیده بودم واقعا ایول به شاعر :3:
 

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ممنونم :)
برهان خلف رو توی دوم دبیرستان و سوم میخونن دیگه :)

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----


برهان خلف کاربرد تو ریاضی داره....
یه فرضی میکنن ، بعد به یه چیزی میرسن که بدیهیه غلطه
بعد نتیجه گیری میکنن فرض غلط بوده....
آها بله حالا متوجه شدم من فک کردم تمام اثبات های برهان خلف به صورت منطقی نه ریاضیشو بلدین ...جالب بود نمیدونستم تو ریاضی هم کاربرد داره ممنون که ج دادین :)
 

Mohammad.M

New Member
ارسال ها
39
لایک ها
58
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سلام به همه.

این اولین شعریه که گفتم.(مصراع اول تضمین داره!)

((به نام خداوند جان و خرد)) @ که انسان به سیر سعادت برد

خرد گوهر ذات و اندیشه است @ دل بی خرد تیشه
بر ریشه است

متاعی گران تر ز افکار نیست @ که بهره
بَرِ عقل بیکار نیست

سخن بی خرد را نباید بگفت @ که گوینده را تحفه ای همچو خفت

خرد در سخن لازم است و ضرور @ سخن بی خرد آتش اندر تنور
welldon!!! keep moving forward!!!u gona B honor!!!
 

BIOSAM

New Member
ارسال ها
304
لایک ها
804
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سلام به همه.

این اولین شعریه که گفتم.(مصراع اول تضمین داره!)

((به نام خداوند جان و خرد)) @ که انسان به سیر سعادت برد

خرد گوهر ذات و اندیشه است @ دل بی خرد تیشه
بر ریشه است

متاعی گران تر ز افکار نیست @ که بهره
بَرِ عقل بیکار نیست

سخن بی خرد را نباید بگفت @ که گوینده را تحفه ای همچو خفت

خرد در سخن لازم است و ضرور @ سخن بی خرد آتش اندر تنور
این سه بیتم فعلا اضافه کنید:

مگر خنده را خرج باید همی@که نتوان بخندد دمی آدمی

نگویم بخندید بر دیگران@نصیحت کنم خنده با دیگران

که گر خنده آری برِ دیگران@شوی طردِ این عالم بیکران
ببخشید اگه یه کم...(بوق)

ار عقل تو را
، اشاره ای کافی بود@عاقل به عمل درایتش ناجی بود

آن کس که امل کند به جای عملش@خلق از نَبُد وجود او راضی بود

عاقل نه به سود خود،به سود همگان@دستش به عمل ،معیشتش جاری بود

نتیجه اخلاقی:جاهل نرسد زیان او،جای تشکر دارد@مشکل آنجا که جاهل همه را به کیش خود پندارد
 

iman HN

New Member
ارسال ها
1,757
لایک ها
2,646
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

دوستان عزیز لطفا از دو بیتی زیر معنی خاصی برداشت نکنید و به جنبه عرفانی آن توجه کنید:(اگه اینجوری فک نمی کردیم باید کلی از اشعار حافظ رو حذف می کردیم!!!!)
وه چه شود اگر شبی
بر لب من نهی لبی
تا به لب تو بسپرم
جان به لب رسیده را....
:224:
 

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
پاسخ : دلنوشته ها

دوستان عزیز لطفا از دو بیتی زیر معنی خاصی برداشت نکنید و به جنبه عرفانی آن توجه کنید:(اگه اینجوری فک نمی کردیم باید کلی از اشعار حافظ رو حذف می کردیم!!!!)
وه چه شود اگر شبی
بر لب من نهی لبی
تا به لب تو بسپرم
جان به لب رسیده را....
:224:
خیلی زیبا بود :)
البته اضافه میکنم حافظ هم دمدمی مزاج بوده !
بعضی ابیاتش رو هرجوری فکر کنی نمیشه ازش برداشت عرفانی کنی....
کلا بعضی مواقع خیلی قند خونش میزده بالا ;) :4:
 

iman HN

New Member
ارسال ها
1,757
لایک ها
2,646
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

خوب قند خونمون که میزنه بالا !
اما عین حافظ تو نوشته هامون نباید بیاریم :4:
حافظ 24 ساعته شعر میگفته .... با هر حالی که داشته !
فقط من موندم چطوری اینقدر غرق در خدا میشده ، از اون طرف اینقدر غرق در مباحث مربوط به قند خون !
کلاً آدم مریضی بوده. فشار خونم داشته :4:

پی نوشت : شوخیه ها ! من احترام خاصی برای حافظ و بقیه شعرا قائلم :)
پس ای کاش امسال می بود و قند خون و فشار خون و...رو تنظیم میکرد!!!
من یه چند تا نوشته دیگه دارم ولی اونا رو وقتی نوشتم که اصن قندی در خونم وجود نداشت!!! :4:

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

آه ای بغض فرو شکسته من،بشکن این سکوت مرگبارم را.....با غرش های سهمگینت بشوی و ببر هر آنچه را که تنگ می کند این دل خندان اشکبار را...همه تو را طرد می کنند اما من تو را می طلبم...تنها تویی که معنای طوفان آرامش چهره ام را می شناسی...بیا و کشتی راستی و درستی دلم را از دریا ی پریشانی به ساحل حیات برسان...:224:
 
بالا