نکته ظریفش اینه که این شعر عروض نداره.... غزل نمیتونه باشه!
چه قدر سخت گذشت میکنی..... دنیا چند روز بیشتر نیست
چشم بر هم بزنی میبینی تموم شده.... ارزششو نداره....
با من از سایه نگو خورشید فردا مال ماست
تو که باورم کنی ، عشق یه دنیا مال ماست
شب نگو ، شکوه نگو ، قلب ستاره روشنه
غم نگو ، غصه نگو ، وقتی دلت پیش منه
دست به دست من بده ، پا به پای من بیا
بخون امروز مال عشق ، بگو فردا مال ماست
دست به دست من بده ، پا به پای من بیا
بخون امروز مال عشق ، بگو فردا مال ماست
آرمین خودمم کف کردم :)
این قسمت که خورشید در کار نیستو توضیح بده نفهمیدم!!!!!
اره ولی خورشید من الان اگه ابرا را کنار بزنم، می سوزونه منو باید صبر کنم تا سرد شه :(
آرمین خیلی بده بقیه به جایگاه آدم حسرت بخورن و خود آدم به جایگاه خودش!
خورشید تو داره برای یکی دیگه می تابه..... بیچاره خورشید من فقط رفته پشت ابرا برای هیچ کس نمی تابه.....
اره خورشید بالاخره مجبوره از پشت ابرا بیرون بیاد.....
من فقط به خاطر همون خورشید زندم. کاش یه بادی مثل صبا، مثل باد صبای ادبیات میومد حرفمو به قلب خورشیدم می گفت....
بی عمر زنده ام من و بس عجب مدار
روز فراق را کی نهند در شمار عمر
( شعرو از حفظ نوشتم فک کنم تحریف شد!! )
کاش مثل همین اشک هایی میشدم که روی زمین میریزن این طوری از گرمای وجود خورشیدم حداقل میتونستم برم پیشش :(