Armin_elmi
عضویت
لایک ها
117

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • به قول محمد (محلط 12)
    ....

    بى گمان زيباست آزادى

    ولى من چون قنارى

    دوست دارم

    در قفس باشم

    كه زيباتر بخوانم.....
    آرمین جدی دوست ندارم ناراحت باشی.... بخند :)
    نکته ظریفش اینه که این شعر عروض نداره.... غزل نمیتونه باشه!
    چه قدر سخت گذشت میکنی..... دنیا چند روز بیشتر نیست
    چشم بر هم بزنی میبینی تموم شده.... ارزششو نداره....
    راستی یه کشف جدید زیست شناسی کردم !میکروتوپول به معنای توپول فسقلی می باشه! :4:!من برم سراغ کشفیات بعدی!!!! :4:
    عزیز دلم تو که از دستم دلخوری!! :(
    حالا استاااددد ما را بخشیدی؟!! :4:
    این شعر از کی بود؟
    بپا سرعت بالا نره پلیس جریمت بکنه !;) به قول آرمین من داروین نیستما ! اگه خیلی علاقه داری کرنومتر وردار تایم بگیر:4:
    از آيين فيثاغورثيان بگم كه طلوع خورشيد رو جشن مى گرفتند( يكى از زمان هايى

    كه زرتشتيان نماز مى گزارند)

    بيشتر كه تحقيق كنيد مى بينيد كه خيلى چيزاشون رو از ما و مصرى ها آموختن
    اين لوح يك چيز خرافاتى باشه و يا غير خرافاتى( البته كه قريب به اكثريتش خرافات هست) اين مطلب رو روشن مى كنه

    كه خيلى چيز ها از ما به يونانى ها منتقل شده كه ما ازش بى خبريم

    حالا رفتن كلى بهش خرافات چسبوندن ، خرافاتش براى ما مى شه، مطالب علميش

    هم از خودشون
    به هر حال چيز جالبيه

    يكى از ريشه هاى خرافات رو بهتون نشون دادم و البته بگم گرچه به عنوان بعضى مطالبش چيز عجيبى نيست, اما عمق تحقيقات نشون مى ده

    كه روى افكار چه اشخاصى تأثير گذاشته،

    يك مثال مى زنم كه يكى از عجايب اين موضوع رو مشخص كنم

    فرض كنيد من تو سر چشمه ى زاينده رود كلى رنگ بريزم، بعد تو رود خانه ى كارون رنگ ها رو پيدا كنم

    اين عجيب نيست

    شواهد نشون داده كه خارجى ها خيلى چيزهاشون رو از ما (يا دولت هاى نزديك ما )و مصرى ها ياد گرفتن( افلاطون، فيثاغورث

    دو نمونه ى بارز اين مسئله هست.) و مطالب اين لوح رو هم به جابربن حيان( يك خراسانى الاصل) نسبت مى دن.

    با اين حال گفته شده كه كه اين لوح اولين بار در شهر آتلانتيس (قديمى ترين نوشته ها مربوط به افلاطون هست درباره ى آتلانتيس) و بعدا تو

    مصر پيدا شده!

    بعدم يك تناقص بزرگ، گفته شده كه اين لوح دست هر كشورى باشه خيلى مقاوم خواهد شد( در صورتى كه آتلانتيس در افسانه ها گفته شده كه

    زير آب رفت)

    من فكر مى كنم كه اصل مطلب حاكى از اينكه احتمال به ٨٠ درصد اين اشخاص يونانى كه بهتون معرفى كردم مطالبش رو از ايرانى ها و

    مصرى ها ياد گرفتن( يك چيزايى مثل هندسه و ... خرافات نبوده و يكسرى چيز هاى ديگشون چرا)

    ارسطو كه شاگرد افلاطون بوده به اسكندر مقدونى سفارش مى كنه كه كتاب هاى ايران رو جابجا كنه و اسكندر هم اين كار رو مى كنه

    و به شهر اسكندريه كه خودش ساخته بود مى بره( در تاريخ مى بينى كه كتابخانه ى شهر اسكندريه معروف بوده)

    نظريه ى چهار عنصرى رو به اينطوريه كه ميان مى گن يونانى ها گفتن ولى باز اين هم باز در سايه ى ابهامه
    من فكر مى كنم لوح در واقع نماد هست( بعدم مطالبى هست كه در واقع يا براى پوشاندن واقعيت صورت گرفته

    يا اينكه واقعيت هايى بوده كه تحريف شده)

    واقعيت هايى كه در اثر اين افسانه افتاده جالبه

    كيمياگران و اشخاصى كه طالع بينى (astrology)مى كردند مطالب اين لوح رو باور داشتند

    مخصوصا اون بند از لوح كه مى گه

    آنچه كه در بالاست، شبيه است به آنچه در پايين است و آنچه كه پايين است شبيه آنچيز است كه در بالاست.

    بر اساس همين مطلب كمياگران فكر مى كردند كه ستاره ها كه در بالا هستند بر واكنش هاى شيميايى كه در پايين است تأثير مى گذارند.

    ظاهرا نوستراداموس هم جز طالع بين ها بوده، من فكر مى كنم طالع بين ها هم اين بند رو قبول داشتن

    بعدم اينكه اشخاص معروفى چون نيوتن هم در رابطه با اين افسانه كاوش كردند كه عجيب
    با من از سایه نگو خورشید فردا مال ماست
    تو که باورم کنی ، عشق یه دنیا مال ماست

    شب نگو ، شکوه نگو ، قلب ستاره روشنه
    غم نگو ، غصه نگو ، وقتی دلت پیش منه

    دست به دست من بده ، پا به پای من بیا
    بخون امروز مال عشق ، بگو فردا مال ماست
    دست به دست من بده ، پا به پای من بیا
    بخون امروز مال عشق ، بگو فردا مال ماست
    آرمین خودمم کف کردم :)
    این قسمت که خورشید در کار نیستو توضیح بده نفهمیدم!!!!!
    اره ولی خورشید من الان اگه ابرا را کنار بزنم، می سوزونه منو باید صبر کنم تا سرد شه :(
    آرمین خیلی بده بقیه به جایگاه آدم حسرت بخورن و خود آدم به جایگاه خودش!
    خورشید تو داره برای یکی دیگه می تابه..... بیچاره خورشید من فقط رفته پشت ابرا برای هیچ کس نمی تابه.....
    اره خورشید بالاخره مجبوره از پشت ابرا بیرون بیاد.....
    من فقط به خاطر همون خورشید زندم. کاش یه بادی مثل صبا، مثل باد صبای ادبیات میومد حرفمو به قلب خورشیدم می گفت....
    بی عمر زنده ام من و بس عجب مدار
    روز فراق را کی نهند در شمار عمر
    ( شعرو از حفظ نوشتم فک کنم تحریف شد!! )
    کاش مثل همین اشک هایی میشدم که روی زمین میریزن این طوری از گرمای وجود خورشیدم حداقل میتونستم برم پیشش :(
  • بارگذاری
  • بارگذاری
  • بارگذاری
بالا