درضمن "المپيادي" بودن ، شخصيت و هويت نمياره و يا حتي اينكه درس يكي خوب باشه يا نباشه ملاك شخصيت اون فرد نيست !
نمي دونم اون فرد چي گفته ولي سخت اندر اشتباهه ! ;)
و اينكه والا هرموقع اسم المپياد نجوم مياد من ياد دو نفر ميفتم ، شما و اقاي Orion ، فكر نمي كنم اطلاعاتي كمتر از بقيه داشته باشين بلكه مطلع تر هم هستين ، والا من هنوز اون قضيه پپسي رو كه برام توضيح دادين يادمه ;)
و يا يادمه اون اوايل خيلي سوال نجومي ازتون مي پرسيدم ، حالا جداي از درس انسانيت مهمه و همين نوع برخورد و رفتاراست كه به يه اسم و فاميلي شخصيت ميده ...
----
نه اصلا بحث اجبار يا چيز يگه اي نيست، من اتفاقا خيلي از كاري كه مي خواستيد بكنيد خوشم اومده بود و همون موقع هم استقبال كردم گفتم اقا من پايه ام !!;) :)))
كاري كه فعاليت دسته جمعي و علمي باشه رو خيلي دوست دارم
خب چرا وقتي مي تونم كاري كنم كه نتيجه ي خيلي خوبي داره رو انجام ندم ؟!
---
اِ ؟! چرا اخه ؟!
رتبه تون با وجود شرايط تون خيلي خوب بود ، خب امكانات و حتي معلم هاي مدارس ايران بيشتر روي مقوله ي كنكور متمركزند ولي با اين وجود بازم خيلي خوب بود ، تبريك مي گم بهتون :)
مي گم ، دانشگاه شيراز هم خوب انشگاهي بوداا ;):p
سلام
فكر مي كنم فهميده باشم موضوع رو .. كسي بهتون حرفي زده يا رفتارنا مناسبي باهاتون كرده ؟!
فكر مي كنم ادمايي كه منو مي شناسن يا بيشتر ر ارتباط با من هستن زياد اين حرف هارو ازم شنيدن ..
ادما طيفي از خوبي و بي هستن، هيچ ادمي خوب مطلق نيست ، خوب بودن و بد بودن طبيعت "انسان " هست منتها انسان ها بايد
يعني شرط تكامل و به كمال رسيدن شون اينه كه بدي هاشون رو كنترل كنن و جايگزين خوبي كنن و توىاين طيف به سمت خوبي برن،
خوب مطلق ، نهايتش همون خداست ..:)
خودتون كه شاهدين اكثر بچه هاي اينجا سن زيادي ندارن اول دوم سوم و .. اگر حرفي مي زنن جداي از طبيعت انسان بودن شون
به پاي بچگي يا بهتر بگم خام بودن شون بذارين ، و به دل نگيرين ..
والا اينكه من تعريف تمجيدتون كنم و يا بيام يه ليست از ويژگي هاي بدتون براتون سند كنم نفعي براي من نداره ولي
به نظرم بهتره زيبايي ها ديده بشه تا بدي ها، حتي اگه يه فردي از يه جنبه زياد ويژگي جالب يا رفتار درستي نداشته باشه فك نمي كنم
با گفتن صريح اين ويژگي ، رو عملش تاثيري ايجاد كنه شايدم برعكس طرف به خودش بگيره و ناراحت شه و يا لج كنه !
به نظرم از همون تشويق يا پررنگ أر كردن نقاط مثبتش كم كم اون نقاط منفي هم كه داره كمتر ميشه و مهمتر از همه اينكه طرف خودش "قصد" تغيير پيدا مي كنه ..
در كل ، از رفتارهاي بچه ها چيزي به دل نگيرين ، فك مي كنم همين اصرار بچه ها براي موندن تون نشوندهنده ي اين هست كه برايند وجوديت شما تو سايت مفيده ..
بذار برات ریشه یابی کنم :4:
قدیما میگفتن عمرا ! بعد از مدتی مد شد بگن عمرنات یعنی یه آت به تهش اضافه شد.
بعد دیدن که این عمرنات مثل سولفات و کربنات و اینا میمونه. برا همین انواع عمرنات پتاسیم ، عمرنات کلسیم و... رو ساختن :4:
اونایی که روایت دومی رو میگن ، اعتقاد دارن این اولین دیدارشون بوده ، ولی تو همین دیدار لزوما مولوی سینه چاک کامل شمس نمیشه.
در حقیقت میگن این یه جورایی شاید اولین سوالی بوده که یه نفر از مولوی پرسیده و اونو به شدت به فکر وا داشته.
و مولوی میفهمه که سوال کننده ، شخصیه که حالیشه. و حالا در ادامه جریان ، مولوی میفهمه شخص خوف تر از این صحبت هاست :4:
البته منم روی روایت اولی بیشتر تاکید دارم ولی اینقد ساده هم از کنار دومی نمیشه گذشت :4:
یا یه چیزای دیگه هم راجب شمس و مولوی میگن که عجیبه برام.
مثلا شمس چند تا شرط میذاره برا اینکه مولوی رو به شاگردی(!) بپذیره. یکیش دختر مولوی بوده !
مولوی هم دخترشو که گویا نامزد یا عقد یکی دیگه بوده رو به زور(!) میده به شمس. اون پسره بدبختم از دور میشسته دختر مولوی رو میدیده و شمس هم به پسره و دختره تهمت های نه چندان جالبی (!) میزنه.
کل این جریانات آشنایی و زندگی این دو نفر ( مولوی و شمس ) چیزایی داره که زیاد با عقل جور در نمیاد.
برا همین استاد ما میگفت افسانه های زیادی راجب این دو نفر تعریف میکنن :4:
اینم بگم اون تیکه دوم از حرفام ( جریان شمس و دختر مولوی ) رو از یکی شنیدم که اهل شعر و اینا بود.
حالا جالبیش اینه یه روایت اینه ، که وقتی شمس ازش میپرسه ، مولوی هنگ میکنه ، شمس اینی که گفتی رو براش توضیح میده ، مولوی نعره میزنه و بیهوش میشه :4:
یه روایت دیگه هم اینه که خود مولوی در جواب شمس این جوابو میده.
فک کنم این دفعه شمس نعره زدندی و جامه ها دریدندی :4:
دقیقا در مورد همین بایزید سبحانی ما اعظم شانی و ما عرفناک حق معرفتک پیامبر سوال میپرسه شمس از مولوی.
بعد مولوی خوف میکنه :4:
البته بازم استاد ادبیاتمون میگفت سند اینا قطعی نیست و ممکنه تحریف هم باشه !