Wizard
عضویت
لایک ها
1,253

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سوز ؟! چه سوزي ؟!
    ناظم شدن يه خدمتي هست كه شما دارين برا ما بچه هاي ايريسكي مي كنين ، چرا ؟ مگه خيليا به ناظما توهين مي كنن ؟! ;)
    درضمن "المپيادي" بودن ، شخصيت و هويت نمياره و يا حتي اينكه درس يكي خوب باشه يا نباشه ملاك شخصيت اون فرد نيست !
    نمي دونم اون فرد چي گفته ولي سخت اندر اشتباهه ! ;)
    و اينكه والا هرموقع اسم المپياد نجوم مياد من ياد دو نفر ميفتم ، شما و اقاي Orion ، فكر نمي كنم اطلاعاتي كمتر از بقيه داشته باشين بلكه مطلع تر هم هستين ، والا من هنوز اون قضيه پپسي رو كه برام توضيح دادين يادمه ;)
    و يا يادمه اون اوايل خيلي سوال نجومي ازتون مي پرسيدم ، حالا جداي از درس انسانيت مهمه و همين نوع برخورد و رفتاراست كه به يه اسم و فاميلي شخصيت ميده ...

    ----

    نه اصلا بحث اجبار يا چيز يگه اي نيست، من اتفاقا خيلي از كاري كه مي خواستيد بكنيد خوشم اومده بود و همون موقع هم استقبال كردم گفتم اقا من پايه ام !!;) :)))
    كاري كه فعاليت دسته جمعي و علمي باشه رو خيلي دوست دارم
    خب چرا وقتي مي تونم كاري كنم كه نتيجه ي خيلي خوبي داره رو انجام ندم ؟!

    ---

    اِ ؟! چرا اخه ؟!
    رتبه تون با وجود شرايط تون خيلي خوب بود ، خب امكانات و حتي معلم هاي مدارس ايران بيشتر روي مقوله ي كنكور متمركزند ولي با اين وجود بازم خيلي خوب بود ، تبريك مي گم بهتون :)
    مي گم ، دانشگاه شيراز هم خوب انشگاهي بوداا ;):p
    سلام
    فكر مي كنم فهميده باشم موضوع رو .. كسي بهتون حرفي زده يا رفتارنا مناسبي باهاتون كرده ؟!
    فكر مي كنم ادمايي كه منو مي شناسن يا بيشتر ر ارتباط با من هستن زياد اين حرف هارو ازم شنيدن ..
    ادما طيفي از خوبي و بي هستن، هيچ ادمي خوب مطلق نيست ، خوب بودن و بد بودن طبيعت "انسان " هست منتها انسان ها بايد
    يعني شرط تكامل و به كمال رسيدن شون اينه كه بدي هاشون رو كنترل كنن و جايگزين خوبي كنن و توىاين طيف به سمت خوبي برن،
    خوب مطلق ، نهايتش همون خداست ..:)
    خودتون كه شاهدين اكثر بچه هاي اينجا سن زيادي ندارن اول دوم سوم و .. اگر حرفي مي زنن جداي از طبيعت انسان بودن شون
    به پاي بچگي يا بهتر بگم خام بودن شون بذارين ، و به دل نگيرين ..
    والا اينكه من تعريف تمجيدتون كنم و يا بيام يه ليست از ويژگي هاي بدتون براتون سند كنم نفعي براي من نداره ولي
    به نظرم بهتره زيبايي ها ديده بشه تا بدي ها، حتي اگه يه فردي از يه جنبه زياد ويژگي جالب يا رفتار درستي نداشته باشه فك نمي كنم
    با گفتن صريح اين ويژگي ، رو عملش تاثيري ايجاد كنه شايدم برعكس طرف به خودش بگيره و ناراحت شه و يا لج كنه !
    به نظرم از همون تشويق يا پررنگ أر كردن نقاط مثبتش كم كم اون نقاط منفي هم كه داره كمتر ميشه و مهمتر از همه اينكه طرف خودش "قصد" تغيير پيدا مي كنه ..
    در كل ، از رفتارهاي بچه ها چيزي به دل نگيرين ، فك مي كنم همين اصرار بچه ها براي موندن تون نشوندهنده ي اين هست كه برايند وجوديت شما تو سايت مفيده .. 
    تو که ناخوانده ای علم سماوات

    تو که نابرده ای ره در خرابات

    تو که سود و زیان خویش ندانی

    به یاران کی رسی ، هیهات هیهات

    (( بابا طاهر))
    نفس خویش را پرسیدم

    روزگار با آرزوهای بسیار ما چه خواهی کرد

    گفت:

    من همان دهرم

    (( جبران خلیل جبران))
    خیلی شاعرانه بود! :4:

    می هراسد دریا....
    از صدای خش خش اشک هایم بر لبان ساحل..
    صدای سکوت اشک هایم از صدای امواج دریا، کوبنده تر است.....
    دریا صدایم کن.... صدایم کن.....
    سلام
    بابا "بهادر" اخه چيه ؟! :))))
    Bh مخفف اسممه ! ببينيد حروف انگليسي رو ستوني يه جا بنويسيد بعد با يه فرمول خاصي مثلا 2n+1 = mحروف جديد بنويسيد
    مثلا n=1 (يعني A) اون وقت m= 3 (يعني C ) مي شه ! حالا اگه مثلا اسم شما ارش باشه Arash نمي نويسيد Crcshمي شه !
    البته بايد بقيه حروف هم تبديل كنيد ! اين ميشه اسم رمز !
    البته معادله ي اسم من ، معادله خيلي باحال تريه ! :4:
    دركل ، اسممه اين bh2ao ;)
    ---
    ممنون، شكرش، حال شما خوبه ؟!
    من راستش زياد درجريان نيستم ، اتفاق خاصي افتاده ؟! اخه اگه قضيه صرفا سيو كردن "زمان بيشتر" هست ، با يه مديريت زماني مي تونيد اين مشكل رو حل كنيد ، اخه واقعا حيفه شما بريد ،
    اگه فك مي كنيد كاري از دستم برمياد حتما بگيد
    فك نمي كنم كسي بخواد شما از اينجا براي هميشه بريد ..

    اوخ ! راستي كنكورتون چطور شد ؟! انشالله خوب دادين ؟!
    چه مي كنيد الان ؟!
    اين حس مسئوليت و تعهدتون واقعا قابل تحسينه ..

    راجع به اون جدول تناوبي هم خيال تون راحت باشه، ما بحجه ها هستيم كمك تون مي كنيم :)

    با بهترين ارزوها 
    و مهم ترین دلیل من برای رفتنم از این سایت این است که فرصت کتاب خواندن از من گرفته شد

    و مهم ترین دلیل که تا به حال از این سایت نرفته ام، دوستانی است که می دانم اگر کوه ها را صاف کنم،

    مشابهشان را نخواهم یافت. مگر اینکه زمین را ذرع به ذرع ، وجب به وجب، و با خون دل بررسی کنم


    این اولین ناقوس من برای رفتن از این سایت است، تا سومین ناقوس می مانم
    بذار برات ریشه یابی کنم :4:
    قدیما میگفتن عمرا ! بعد از مدتی مد شد بگن عمرنات یعنی یه آت به تهش اضافه شد.
    بعد دیدن که این عمرنات مثل سولفات و کربنات و اینا میمونه. برا همین انواع عمرنات پتاسیم ، عمرنات کلسیم و... رو ساختن :4:
    اونایی که روایت دومی رو میگن ، اعتقاد دارن این اولین دیدارشون بوده ، ولی تو همین دیدار لزوما مولوی سینه چاک کامل شمس نمیشه.
    در حقیقت میگن این یه جورایی شاید اولین سوالی بوده که یه نفر از مولوی پرسیده و اونو به شدت به فکر وا داشته.
    و مولوی میفهمه که سوال کننده ، شخصیه که حالیشه. و حالا در ادامه جریان ، مولوی میفهمه شخص خوف تر از این صحبت هاست :4:
    البته منم روی روایت اولی بیشتر تاکید دارم ولی اینقد ساده هم از کنار دومی نمیشه گذشت :4:
    یا یه چیزای دیگه هم راجب شمس و مولوی میگن که عجیبه برام.
    مثلا شمس چند تا شرط میذاره برا اینکه مولوی رو به شاگردی(!) بپذیره. یکیش دختر مولوی بوده !
    مولوی هم دخترشو که گویا نامزد یا عقد یکی دیگه بوده رو به زور(!) میده به شمس. اون پسره بدبختم از دور میشسته دختر مولوی رو میدیده و شمس هم به پسره و دختره تهمت های نه چندان جالبی (!) میزنه.
    کل این جریانات آشنایی و زندگی این دو نفر ( مولوی و شمس ) چیزایی داره که زیاد با عقل جور در نمیاد.
    برا همین استاد ما میگفت افسانه های زیادی راجب این دو نفر تعریف میکنن :4:
    اینم بگم اون تیکه دوم از حرفام ( جریان شمس و دختر مولوی ) رو از یکی شنیدم که اهل شعر و اینا بود.
    حالا جالبیش اینه یه روایت اینه ، که وقتی شمس ازش میپرسه ، مولوی هنگ میکنه ، شمس اینی که گفتی رو براش توضیح میده ، مولوی نعره میزنه و بیهوش میشه :4:
    یه روایت دیگه هم اینه که خود مولوی در جواب شمس این جوابو میده.
    فک کنم این دفعه شمس نعره زدندی و جامه ها دریدندی :4:
    دقیقا در مورد همین بایزید سبحانی ما اعظم شانی و ما عرفناک حق معرفتک پیامبر سوال میپرسه شمس از مولوی.
    بعد مولوی خوف میکنه :4:
    البته بازم استاد ادبیاتمون میگفت سند اینا قطعی نیست و ممکنه تحریف هم باشه !
    بلای عشق تو بنیاد صبر برکند......

    شب فراق که داند که تا سحر چند است
    مگر کسی که به زندان عشق دربند است

    گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
    کدام سرو به بالای دوست مانند است

    پیام من که رساند به یار مهرگسل
    که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

    قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
    به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

    که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
    هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

    بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست
    به جای خاک که در زیر پایت افکنده‌ست

    خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
    بلای عشق تو بنیاد صبر برکند است

    عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
    به زیر هر خم مویت دلی پراکند است

    اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
    گمان برند که پیراهنت گل آکند است

    ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
    چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است

    فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
    بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

    ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
    گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است
    من بیشتر از باغ صاحب قفسو میخوام دلم برای اون تنگ شده..... :)
  • بارگذاری
  • بارگذاری
  • بارگذاری
بالا