چشمی، شراب های جهان مست دیدنش
رویی که ماه در هیجان از دمیدنش
نطقی که زمزم جریانش حیات بخش
قلبی که رود زمزمه ای از تپیدنش
جانی که زندگانی جاوید مات او
روحی، بهشت خنده زنان از وزیدنش
عطری که مست کرده مشام وجود را
نامی،نبود،بود شده از شنیدنش
رازی که چاه، محرم آه مدام او
روزی که صبح،چشم به...