نتایح جستجو

کتاب ادبیات سوم ... خیلی خیلی قشنگ بودن . مرسی

زیااااااااااااااااااااااااد بیشترشم تا 2 سال پیش تخیلی بوووود ...

نه , زیادی قشنگ بود ...

ممنون رفیق . ولی بد تر از شکست خوردن دوریه .....

موافقم . میشه به کسایی که میخوام همیشه پیششون باشم و نیستم این جمله رو بگی؟

به این سادگیام که تو میگی نیست رفیق ....

خیلی زیااااد گفتی... !!!!!!! نمیخوایم توی هر صفحه از مکعب رنگی داشته باشیم ها ... (حد اقل یدونه رنگی روی مکعب باشه)

ابر مکعب k تایی را با استفاده از ضرب دکارتی در گراف شرح دهید . ضرب دکارتی : گراف های a , b را داریم . b تا از گراف a کنار هم بگذارید و سپس ریوس متناظر را مثل گراف b به هم وصل کنید . ( a تا از گراف b و b تا از گراف a داریم ...)

n^3 تا مکعب واحد داریم . میخواهیم حد اقل وجه را رنگ کنیم طوریکه هر مکعب n*n*n که بسازیم سطح خارجی اش دارای حد اقل 1 قسمت رنگی باشد . چند وجه را باید رنگ کرد .

حالا سوال الگوریتمه خوبه یا یکی دیگه بذارم ؟

a # b یعنی b تا از گراف a داریم که اگه از هر کدوم ریوس متناظر رو در نظر بگیری آنها با هم گراف b رو بسازند . (b تا از گراف a و a تا از گراف b)

میدونی منظورم از ضرب دکارتی توی گراف چیه ؟؟؟؟؟؟؟

بد ترین جمله ی ممکن .... اگه واقعا بخوای کاری رو انجام بدی تمام کاینات به تو کمک میکنند (پایولو کوییلو) . من واقعا بهش اعتقاد دارم (هرچند هنوز کاینات برای من دست به کار نشدند !!) . دنیاتو اونجور که میخوای بساز . باور کن میتونی , بعدش میتونی .

خیلی ناراحتی ها !!!!!!!!!!!!!!

خوش به حالت .. من از دنیام ناراضی نیستم . یعنی همه ی چیزایی که میخوامو دارم به جز مهم ترینشون یعنی .... برای همینم هست که حالت شخصیم اینه .. به امید روزای بهتری که آدمایی که دوستشون داریمو دوباره ببینیم .

حالا که داری ترجمه میکنی کلشو بکن .

س چرا هیچ کس جواب نمیده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گاه میشد به جز این تنهایی سایه دیگری همراه نبود می خواند این باد با اشک ، .یا شادی یک ساز مینویسد قلم صبح که برخیز نگاهی به طلوع یاد رفتن از یاد مثل خاطره تلخ غروب مینویسم تا کمی خاطره را حال و هوایی بدهم صورتم از خنده ای آرام دور مینویسم تا خاطرات کمی از گرد و غبار پاک شوند برگ...

دیریست از این کوچه سرد قدمی نگذشته میگذرد دنیا کمی تلخ کمی شیرین است می گذرد اما گاه سرد است روزی با سلامی می آید با یک نگاه روزی می ماند با یک سکوت اما باز هم سرد است مثل برگ سبز سپیدار پر از امید اما سرد است نگاهم به آسمان زیر لب امیدی را زمزمه میکنم...

اهل همین جا بود کمی دورتر از سایه ذهن نزدیک آن کلبه که نورگیر خدارا دارد کمی از عشق میگفت کمی از موج امید میترسید در ساحل آرام به سوی نا امیدی میرفت بوی دوستی آمد کمی از دور اما نفسش نزدیک بود کمی از نگاه ها دور اما نگاهش نزدیک بود کمی از عشق کمی از عرفان گفت مثل یک زمزمه همراهش بود...