[marq=left:5c7857fb4f]
ای رفته به چوگان قضا همچون گو / چپ می خور و راست می رو هیچ مگو
کان کس که تو را فکند اندر تک وپو / او داند و او داند و او داند و او[/marq:5c7857fb4f]
سه شنبه بود که رفتم اینترنت به امید اینکه نتایج اومده باشن .وقتی دیدم اومدن باورم نشد.فایل رو باز کردم .هیچ احساسی نداشتم.اول المپیاد ادبی بود سریعا ازش گذشتم تا این که به زیست رسیدم.توان نگاه کردن به اسما رو نداشتم.شهر ها رو نگاه کردم.تا شماره ی 36 اومدم ولی اثری از ایلام نبود.به خودم گفتم هنوز 4تای دیگه مونده ولی ... :?
یه جورایی باورم نمی شد.6سال امید. ارزو. رویا.اما فقط 1.5 سال تلاش جدی.همیشه خدا کمکم می کرد وفقط تنبلی خودم بود که تو روزای اخر مانعم می شد.وقتی فکر کردم دیدم خیلی های دیگه بیشتر از من تلاش کردن .شبا رو دیر خوابیدن. دعا کردن و.... نباید از خدا انتظار داشته باشم که عدالتشو زیر پا بگذاره.
المپیاد واسه من یه راه قشنگ برای رسین به مقصد نهایی ام بود.یه راه واسه زودتر رسیدن به عشقم(زیست شناسی).اما من هرگز ناامید نشدم و نخواهم شد.درست که اونجوری به کنکور علاقه ندارم اما وقتی که می بینم یه راه خوب واسه رسیدن به هدفم ازش خوشم می اد . :twisted:
ولی وظیفه ی خودم می دونم که تا اونجایی که توان دارم اجازه ندم راه المپیاد توی شهرمون بسته بمون.قول می دم به بچه های کوچکتر از خودم کمک کنم که اگاهانه تر با المپیاد روبرو بشن. :twisted:
از همه ی شما چه قبول شده ها و چه قبول نشده ها هم خواهش دارم که این کار رو بکنین.
خدایا به امید تو.برای تو و به سوی تو.