- ارسال ها
- 265
- لایک ها
- 1,190
- امتیاز
- 0
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد جاذبه رو کشف کرد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد فکر کرد که چقدر بدشانس است و آنجارا برای همیشه ترک کرد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد آن سیب را نقاشی کرد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد سیب را بالذت خورد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد از آن سیب عصاره ای شفابخش ساخت برای اثبات توانگری خویش در آنچه مردم آن را معجزه طب میدانند.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد گفت: این سیب طتوطئن خصمانه دشمن من است. ور فت تا انتقام بگیرد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد با تنها رمقی که از فرط گرسنگی در دستانش جاری بود سیب را در جیب نهاد . . . برای روز مبادا !!!
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد سفری کرد به دل ذرات نهان سیب تا فلسفه جهان را در آگاهی از پیوند ذرات آن دریابد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد رفت تا سخاوت سیب را با دوستانش تقسیم کند.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد گفت: تو کمال مطلق یک دانه سیب هستی. و دانه های آن را کاشت تا خاک ، خواب دانه را تعبیر کند.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد سیب را خاک کرد تا نگاه بدبینانه دیگران طراوت سیب را نپژمرد و او اندیشید چه دنیای کینه توزی که حتی درخت را به جنگ با آدمی برمی انگیزد؛ و آن درخت را قطع کرد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد شعری درباره سیب نوشت: زندگی یک سیب است !!!
و حالا تو . . .
اگه یه سیب بیفته رو سرت چیکار میکنی؟؟؟
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد فکر کرد که چقدر بدشانس است و آنجارا برای همیشه ترک کرد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد آن سیب را نقاشی کرد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد سیب را بالذت خورد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد از آن سیب عصاره ای شفابخش ساخت برای اثبات توانگری خویش در آنچه مردم آن را معجزه طب میدانند.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد گفت: این سیب طتوطئن خصمانه دشمن من است. ور فت تا انتقام بگیرد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد با تنها رمقی که از فرط گرسنگی در دستانش جاری بود سیب را در جیب نهاد . . . برای روز مبادا !!!
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد سفری کرد به دل ذرات نهان سیب تا فلسفه جهان را در آگاهی از پیوند ذرات آن دریابد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد رفت تا سخاوت سیب را با دوستانش تقسیم کند.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد گفت: تو کمال مطلق یک دانه سیب هستی. و دانه های آن را کاشت تا خاک ، خواب دانه را تعبیر کند.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد سیب را خاک کرد تا نگاه بدبینانه دیگران طراوت سیب را نپژمرد و او اندیشید چه دنیای کینه توزی که حتی درخت را به جنگ با آدمی برمی انگیزد؛ و آن درخت را قطع کرد.
یه روز یه سیب افتاد رو سر یه مرد؛ و آن مرد شعری درباره سیب نوشت: زندگی یک سیب است !!!
و حالا تو . . .
اگه یه سیب بیفته رو سرت چیکار میکنی؟؟؟