امروزبا این امید که ترم اول امتحانمون سخت بود و من شدم 19.75 و این ترم حتما بیست میشم.انکار نمیکنم که نخوانده بودم.اتفاقا خوب خوانده بودم و نمونه سوال های سال قبل را به خوبی حل میکردم.آقا چشمتون روز بد نبینه ما نشستیم سر جلسه و با هزاران امید.تا سوال 2 خوب پیش رفتیم اما در سوال سیم گویا طلسم مردودی از همین سوال شروع شد.در واقع اولین سوالی بود که من به واسطه ی آن پی بردم که مغزم اکنون در حالت هنگ به سر میبرد.از سوال 3 گذشته که در آخر امتحان بر روی آن تفکر مجدد شود.تا سوال 12 خوب پیش رفته که در سوال 13 هم همین مشکل بوجود آمد.تازه با وجود این که قبل از امتحان همان صفحه ی سوال را قرائت کرده بودم به عنوان مثال.آقا شماره ی 13 هم که نحس دیگه از این موقع بود که من دریافتم امسال باید به جای خواندن زیست و تغییر رشته زبان فارسی شیرین را مطالعه نموده و شهریور در خدمت دوستان گرامی باشم.بعد از آن دیگر نفمیدم که چه مینویسم.هر کلمه ی کلیدی که از جواب به یادم می آمد مینوشتم.و میدانستم که شاید نمره از این سوال نگیرم.
خیییییییییییییییییییلی بد دادم.هیچ امتحانی رو تا این اندازه بد نداده بودم.حتی جبر را.یعنی من هیچ سوالی نبود که جواب آنرا ندانم کجاست اما این امتحان فرصت این را به من داد که دریابم گاهی مواقع میشود که برخی سوال ها را ندانی حتی کجای کتاب بوده است.
البته لازم به ذکره من سرما خورده ام و اکنون در حالت سردرد و تب به سر میبرم.البته قصد من از این سخن به هیچ وجه توجیه نمره ی افتضاحم نیست.
پ.ن:ماره ی سوال های ذکر شده خیالی است.اما به همین گونه بود امتحان من.
بجه ها واسم دعا کنین یعنی دیگه پایین 16 نشم.وگرنه واقعا خودمو دار میزنم.