Ali007

New Member
ارسال ها
242
لایک ها
70
امتیاز
0
#1
زمان تایپ نوشته: وقتی همه خواب بودن!
حالت: با عجله ---اما ریلکس----بدون اضطراب ذهنی
دلیل ایجاد این تاپیک : "خداحافظی از دوستان،همین حالا! "

مدتی پیش
پسری بود
درس می خواند
به درس علاقه داشت

شبانه درس می خواند...........
روز ها می گذشتند
سر و صدا ی تلویزیون ، مهمان ها ، کوچه ، اتومبیل ها ، کرایه نشین ها ، همسایه ها، بازی بچه ها همه و همه بود
همه او را دوست داشتند
حتی گنجشک ها و مگس ها هم ول کن او نبودند ؛فکر کنم آن ها نیز او را دوست می داشتند! :lol:

اتاقی داشت ، نه بزرگ و نه کوچک -----------
دیوار ضد صوت نداشت ولی آرامش داشت
با این وجود درس می خواند


شاید می دانست که کسی خواهد شد
.................
...........
در مدارس خاص نبود
ولی عاشق المپیاد بود(خب ربطی نداشت!)
ولی در شهرش کسی به المپیاد بها نمی داد :cry:
برای همین هم بود که می خواست در کنکور شرکت کند
تا از گزند حرف های مردم به دور باشد
مردمی که فرق المپیاد و المپیک را نمی دانستند :?
مردمی که برای المپیاد ارزش قائل نبودند :(
مردمی که فقط حرف میزدند
او میدانست عاشق المپیادست اما چه فایده!
او میدانست در المپیاد موفق می شود اما بازم چه فایده!
او می ترسید!
او از این می ترسید که طلا بگیرید و برای مردم شهرش افتخارآفرینی کند ولی مردم شهرش برای این زحمتی که او کشیده ارزش قائل نشوند
او بی مهری مردمانش را دیده بود و برای همین بود که می ترسید
بیچاره مردمان!
شاید آن ها هم بی تقصیر بودند!
شاید تقصیر رسانه ها بود
رسانه هایی که برای کنکور ارزش بیشتری نسبت به المپیاد قائل بودند
شاید تقصیر آن ها هم نبود!
شاید اصلا" تقصیر هیچکس نبود :roll:
اصلا"تقصیر بچه های المپیادی در شهرهای کوچک بود!
درسته،تقصیر خودشان بود!
آن ها نباید برای المپیاد می خواندند! 8O
آن ها نباید عاشق المپیاد می شدند! 8O
المپیاد مخصوص شهرهای بزرگ است! 8O
بچه های شهرهای کوچک دل ندارند! 8O
اصلا" آرزو ندارند!!! 8O (ببخشین خیلی ناراحتم)
آرزو دارند اما نه آن آرزویی که شبانه روز به آن فکر می کنند.
آن ها آرزویی از پیش تعیین شده دارند
آرزویی به نام مبارک**کنکور**
آن ها بلاجبار باید کنکور می دادند
چاره ای وجود نداشت
بگذریم..........
نمی دانم انقدر گذشتیم به کجا رسیده ایم
همواره می گوییم بگذریم، یعنی ما تسلیمیم!
یعنی اگه فرصت بود موقعیت بعدی
و شاید موقعیت های بعدی........
بگذریم
.........
..............


ساعت حول و حوش 3 صبح بود-امید داشت-----انگیزه داشت----

هنوز درس می خواند-دیگر رمقی برای او باقی نمانده بود----خسته بود--چشمانش سنگینی میکرد-------

اما باز درس می خواند ---------
.
دیگر حوصله دوستانش را نداشت
حتی صمیمی ترین دوستش را!
نمیخواست کسی را ببیند
هر که را میدید با پوز خندی تهوع آور می گفت: میخای المپیاد بدی؟میتونی؟؟میخای از کنکور فرار کنی؟
آره درسته،میخای از کنکور فرار کنی. 8)
وای بر شما ها! :( :evil:
وااااااااااااااااای بر این ..............................
مادر و پدرش حرفی نداشتند
المپیاد یا کنکور؟
فرقی نمی کند
فقط موفقیت پسرشان مهم بود
فقطو فقطو فقط.

بیچاره اون پسر روز به روز ضعیفتر می شد
می ترسید اگر کنکور را خوب ندهد چه می شود
آیا باید برود دور میدان کارگری یا این که راننده تاکسی شود یا به این شرکت یا آن شرکت باید سربزند برای کار یا..................
یا برود شاگرد جوشکاری !! :lol: (نه دیگه تا این حد ،اینا رو گفتم یه خورده تراژدی بشه)

دستان لطیفش فقط طاقت یک چیز را داشت:

ق ل م

او نمی توانست مثل بعضی کودن ها یی که فکر می کنند همه چیز می دانند ، برود کاری کند که عاری از هر خلاقیت و علاقه است.......چون
.....او یک چیز با ارزش داشت: " فکر"

روز ها گذشت
پاییز
زمستان
بهار
و.......

شب کنکور بود
پدر داشت با پسرش حرف می زد: به او توصیه های آخر را می کرد
به او می گفت فقط فردا خودت باش
خود واقعیت!!

او ناراحت نبود
ناراحتی برایش مفهومی نداشت!

او معمولا نماز می خواند----- --- ----
آن شب نماز خواند،زیاد نخواند.(فقط 2 رکعت) اما با عشق!(اینش خیلی مهمه)
با خدا دردو دل کرد
به خدا گفت که چه قدر به او بی مهری شده!
چقدر سختی کشیده!
البته لازم نبود که بگوید چون خدا همه را می دانست.
او گریست 8O ................................
....................................
خوب شاید چون دیگر کسی نبود به او کمک کند-او کسی به اسم خدا را یاری دهنده ی خود حس می کرد---

آری
او در آن شب.........
اون در آن شب با خدا صمیمانه حرف زد!
کاری که تا به حال به دلیل مشغله آموزشی نکرده بود!
احساسی لطیف بود--و کمی سرد--تنش به لرزه در آمده بود---
ولی با آرامشی لطیف به دامان خواب رفت
خواب
صبح شد
اضطرابی نداشت!
چون مطلبی نمانده بود همه را خوانده بود. (10 بار شاید هم بیشتر)

سر جلسه ی کنکور بود--هنوز ورقه ها را نداده بودند
به حرف هایی که گفته می شد یک لحظه فکر کرد--- به تمامی حرف هایی که تا بحال به او زده بودند فکر کرد.
او می خواست خودش را ثابت کند،به همه.
حتی به خودش!


همه فکر می کردند که او همیشه با خیال راحت و آرامش خاطر درس خوانده و هیچ مشغله ای نداشته است

نمی دانستند که بر دوشش کوله باری است ازحرف های دو پهلوی بستگان و دوستان


..............
به یاد معلمهایش افتاد

و دوستانش

واقعا اگر انسان دوستی روشنفکر داشته باشد چه خوب است"

.........

بمباران سوالات اغاز شد:
ساعت 7بود،کنکور شروع شد.کنکوری که بخاطرش 3 سال از تمام تفریحاتش زده بود.


تمام شد،ساعت 12:30
یکسره به خانه آمد،جواب سوال مادر که دد مورد کنکورش بود ،داد.
رفت در اتاقش را بست و شروع به تصحیح کردن کرد.
زیست :p 100
شیمی :p 100
زمین شناسی100(ممکنه؟؟) :p
ریاضی :p 100
فیزیک :p 100
دین و زندگی 97
ادبیات :p 100
عربی97
زبان :p 100
.........
..............
او غش کرده بود
هر کس جای او بود همین طور می شد
غش می کرد.
رفت وضو گرفتو 2 رکعت نماز شکر خوند.بعد به خانواده خبر داد.wow
دوستانش(چه عرض کنم،دوستنما بودند! :lol: ) زنگ می زدند،دوستانی که هر لحظه منتظر بودند بشنوند که او " قبول نشده " یا در چند درس گند زده تا با تمسخر او عیوب خود را بپوشانند----
البته دوستان خوبی هم داشت آن ها هم زنگ زدن ،آن ها هم از شنیدن موفقیت او غش کردند.
در کل رتبه 1 شدن مزه داره !
و همه چی به خیر و خوشی تمام شد. :twisted:
در ضمن او رشته اش را انتخاب کرده بود:
پزشکی دانشگاه تهران :p :p

او می دانست همه ی اینها : ل ط ف خ د ا س ت......................... :p

نقطه سر خط.
این احتمالآ" آخرین تاپیک ایجاد شده توسط من هست تا بعد کنکور 91،یعنی روزی که این مسئولیت خطیر از دوش بنده حقیر برداشته بشه!(چه جمله با حالی! :lol: ،فک کنم سجع داشته باشه!)
الان فرصت خوبیه برای تشکر:
من اینجا از آقای خلینا مدیر محترم این سایت برای ایجاد این سایت پربار تشکر می کنم،خیلی زحمت کشیدید.
امیدوارم شما و خانواده محترمتون همواره موفق باشید. :twisted:
از آقای متقی پور،آقای رنجبر،آقای مطهری وکلیه افرادی که برای هر چه بهتر شدن این سایت قدمی برداشتند صمیمانه تشکر می کنم.
و در آخر از دوستان عزیزی که با ایجاد تاپیک های جالب و آموزشی سعی در غنی کردن اوقات افراد داشته و دارندو خواهند داشت صمیمانه تشکر می کنم.
البته اینو بگم شاید ماهی یک بار به این سایت وزین سر بزنمو و شایدم .........................
ولی این دو سه روز قطعا" پایان روزای خوش من تو این سایته.
در ضمن یه خواهش:خنده فراموش نشه! :lol:
دلگیره دلگیرم مرا مگذارو مگذر.
با یک دنیا عشق :p :p
Ali 007
 

arezu

New Member
ارسال ها
90
لایک ها
4
امتیاز
0
#2
معارف و عربی چرا 97٪ شد ؟؟؟؟؟

همه رو باید 100 ٪ بزنین !!!!!!!!!!

امیدوارم همیشه موفق باشین ... :twisted:
 

pirate17

New Member
ارسال ها
573
لایک ها
40
امتیاز
0
#3
یه اشکال بزرگ تو نوشتتون بود((از بی مهری هم شهریاش می ترسید))
من اگه از بی مهری کسی می ترسیدم(البته منظورم مردمه جز مامان و بابام)) تا حالا مرده بودم! :) نباید به حرفای بقیه گوش بدید...مهم خودتونید نه بقیه....مهم این نیس که اونا چی فک می کنن!مهم اینه که خودتونو باور داشته باشید :wink:
امیدوارم همیشه و همه جا موفق باشید :)
ولی یه خواهشی ازتون دارم
حتی اگه واسه المپیاد نخوندین ازموناشو بدید :) (که البته می دونم خودتونم همین کارو می کردید چه با گفتن کسی چه بی گفتن) ولی 3 ساعت سر جلسه ازتون چیزی کم نمی کنه! :)
 

pozitrone

New Member
ارسال ها
254
لایک ها
21
امتیاز
0
#4
ببخشید ولی از بعضی جاهای این نوشته حالم به هم خورد!چون احساس کردم با برداشت غلط از نوشته های من نوشته شده!من گفتم اگه کسی عاشق باشه باید حتما بره سراغ المپیاد!ولی شما دقیقا برعکسشو گفتید!شما چجور عاشقی هستی که از همه چی می ترسی!از حرف راننده تاکسی هم می ترسی!
بذار یه چیز بگم عاشق نمی ترسه!
اگه میدونستین من وامثال من چه زجری کشیدیم تا واسه المپیاد بخونیم این حرفا رو نمی زدید!عاشق اینقدر از مشکلات و حرف مردم و رسانه ها نمی ترسه!
ببخشید من خیلی رکم.باید بگم شما عاشق نیستی!
پس لطفا تو شهر کوچک بودن رو بهانه نکن!و بقیه رو ناامید نکن.تو اگه تو شهر بزرگ هم بودی فرقی نمی کرد!
با عرض پوزش از رک بودنم.
 

kquran

New Member
ارسال ها
357
لایک ها
18
امتیاز
0
#5
اول یه ریزبینی مثلا کردم تو نوشتتون و اون اینه که سجده ی شکر بخونید بهتره و سجده ی شکر هم وضو نمی خواد...
بعدم بقیه اش اصلا جالب نبود.... :D
 

artemishia

New Member
ارسال ها
102
لایک ها
7
امتیاز
0
#6
پاک شد! :D :wink:
 

pirate17

New Member
ارسال ها
573
لایک ها
40
امتیاز
0
#7
اولا اقای KQuran درست نیست که ادم اون طوری بگه حتی اگه جالب نباشه! :idea:
تازه این که جالب بود
شاید فقط تمسخر مردم دلیل خوبی برای رها کردن المپیاد نباشه ولی شاید ایشون فک می کنن با المپیاد نمی تونن به هدفشون برسن!یا امکانات کافی واسه رسیدن بهشو ندارن :) ادم حتی اگه عاشق یه چیزی باشه معمولا این ریسکو نمی کنه که ایندشو واسه اون خراب کنه

شیوا شما که تازه راحت شدید واسه چی خدافظی؟ :? من فک می کردم شماها دانشگاهم برید بازم میاید این جا 8O
امیدوارم هر جا هستی موفق باشی :p
 

Elham_p

New Member
ارسال ها
87
لایک ها
8
امتیاز
0
#8
ببین دوست عزیز شما باید انقدر به خودتون ایمان داشته باشید که برای صحبت های (منفی و ناشی از نادانی)دیگران هیچ ارزشی قایل نباشید و هر کاری رو فقط برای خودش انجام بدید....
در ضمن چه اهمیتی داره که رسانه ها و مردم برای کنکور ارزش زیاد قایلن ولی المپیاد نه؟چه اهمیتی داره که کنکوری ها مشهورترن؟
مهم شما و عقاید شما هستید....همین
موفق باشید
 

hmggi

New Member
ارسال ها
83
لایک ها
0
امتیاز
0
#9
در کل از مجموع نوشته هایی که تو این تاپیک بود خوشم نیومد. خیلی لوس بود. :roll:
 

Ali007

New Member
ارسال ها
242
لایک ها
70
امتیاز
0
#10
محمد جان،محمد عزیز،آقا محمد.المپیاد ارثیه پدر بنده نیست،ارثیه پدر شما هم نیست که میگین شما عاشقینو من نیستم.خب درست من اصلا" عاشق نیستم ولی شما که مجنونه شیمی هستین چرا این طور برخورد میکنین!
عاشق شیمی بودنم همین طور!هر کس میتونه عاشق شیمی بشه،و این طور نیست که هرکس زجر میکشه حتما" بخاطر عشقش به اون کاره،اگرم این افراد باشن 100%نیستن،یعنی این که نصف اینطورین و نصفم اصلا" اینطور نیستن.خدا رو شکر شیمی و هر علم دیگه ای نمیگه عاشق من باشین این ماییم که با طرز تفکری که به نسبت به اون درس داریم عاشقش میشیم(اینو گفتم برای رفع سوءتفاهم!)
بنده از حرف مردم نمیترسم،بنده از بی مهری های اونها گله دارم و می ترسم اگه بنده حقیر هم تو این شهر کوچیک تو زمینه المپیاد موفق بشه،انقدر بهش بی مهری بشه که دیگه به شهرش برای کمک به مردمش برنگرده.
مردمی که طرز فکر اونو قبول نداشتن چطور میتونن انتظار اینو داشته باشن که این فرد می تونه بهشون کمک کنه.
و همون طور که رسا خونم گفتن بنده نمی تونم با المپیاد به هدفم برسم چون هدفم پزشکیو کمک به مردمه.
من با خوندن المپیاد و رفتن به دوره حق اون کسایی که عاشق المپیادن رو ضایع می کنم(اصلا" نمیخوام این طور بشه) چون میخوام پزشکی بخونمو اصلا این رشته از رشته های مرتبط به شیمی نیست.
با تشکر از دوستان
:p :p
 

pozitrone

New Member
ارسال ها
254
لایک ها
21
امتیاز
0
#11
اصلا"تقصیر بچه های المپیادی در شهرهای کوچک بود!
درسته،تقصیر خودشان بود!
آن ها نباید برای المپیاد می خواندند! Shocked
آن ها نباید عاشق المپیاد می شدند! Shocked
المپیاد مخصوص شهرهای بزرگ است! Shocked
بچه های شهرهای کوچک دل ندارند! Shocked
اصلا" آرزو ندارند!!! Shocked
محسن جان محسن عزیزم این جملات بالایی رو کی نوشته؟شما به چه حقی می گویی المپیاد مخصوص شهرهای بزرگ است و بچه های شهرهای کوچک دل ندارن و نباید عاشق المپیاد می شدند؟به چه حقی بچه های شهرستان های کوچک رو ناامید می کنی؟وقتی شما خودت نمی خوای به دیگران تعمیم نده!
دوست عزیز دقت کن!شما می تونی برای همیشه عاشق شیمی باشی.ولی عاشق المپیاد شیمی فرق می کنه!
به کلمه المپیاد که بین عاشق و شیمی قرار گرفته دقت کن!خیلی تفاوت ایجاد می کنه.
من غلط کنم بگم فقط من عاشق شیمی هستم و بس!شما هم عاشق شیمی هستی.ولی عاشق المپیاد شیمی نه!وگرنه به "بی مهری ها"توجه نمی کردی!
من فقط از این ناراحتم که شما با این حرفات یک موج منفی بزرگ به تازه کار هایی که با عشق و علاقه مطالعه برای المپیاد را شروع کردن میدی.
اینجا بزرگترین سایت المپیاد کشوره پس دقت کن که حرف ها چقدر میتونه موثر باشه.
برای تو آرزوی موفقیت در کنکور می کنم.انشاالله شیمی کنکور را 100 بزنی و همیشه عاشق شیمی بمانی.حتی اگر پزشکی خواندی.
دوستدار تو محمد
 

20_sorour

New Member
ارسال ها
84
لایک ها
13
امتیاز
0
#12
خیلی زیبا نوشتی امیدوارم به آرزوهات برسی...فقط بجای اینکه عربی و معارف رو 97 بزنی اونارم 100کن و طبق قانون جاذبه به شدت اونا رو جذب کن تا انشااله اسمت رو در کنکور 91 اول ببینیم...
یاحق :twisted:
 

Ali007

New Member
ارسال ها
242
لایک ها
70
امتیاز
0
#13
نمی خواهم بچه های شهرستان های کوچک را ناامید کنم.ولی باید واقعیت ها را گفت.
در المپیاد شیمی تفاوت بین شهرستان های کوچک و شهرهای بزرگ بسیار است.
ولی کنکور اینگونه نیست.یکی دو غلط سرنوشتت را خیلی عوض نمی کند فقط ممکن است کمی بالاتر پایین تر شوی و عدالت آن به مراتب بیشتر از المپیاد است.
برای طلا تلاش می کردم.زیاد هم تلاش می کردم. ولی برایم خیلی مهم نبود.برای من حضور در دوره المپیاد شیمیمهم بود.اینکه شاگرد بزرگترین اساتید شیمی کشور بشوم.اینکه همکلاسی نخبگان شیمی کشور بشوم.اینکه در آن فضا تنفس کنم.و درآخر یک مدال المپیاد(رنگش مهم نیست)که در دیوار اتاقم آویزان کنم تا خاطره ی شیرین دوره المپیاد شیمی برای همیشه در ذهنم بماند.
هنوز هم جای خالی آن مدال را در دیوار اتاقم حس می کنم.هنوز هم المپیاد را فراموش نکردم.هنوز هم به المپیاد فکر می کنم.هنوز هم جو المپیادی را دوست دارم.
اصلا یکی ازدلایلی که داروسازی را انتخاب کردم همین بود.حضور در یک فضای شیمیایی!
این حرف ها را زدم تا به بچه های شهرستانی بگویم باید واقعا عاشق باشند تا قدم در راه المپیاد بگذارند.
این ها را به بچه های علامه حلی تهران نمی گویم.چون آن ها را به طرف المپیاد هل می دهند!(البته این حرف ها می تواند تا حدودی شامل آن ها هم شود)
ولی در شهرهای کوچک جلوی بچه های المپیادی را می گیرند!و جلوی پایشان سنگ اندازی می کنند.
باید کسانی وارد المپیاد شوند که حاضر باشند با چنگ و دندان مبارزه کنند و کم نیاورند و بدانند که اگر صدردصد هم به مطالب مسلط باشند بازهم امکان دارد قبول نشوند و خود را برای این مشکلات آماده کنند.
پس لطفا فقط عاشقان وارد المپیاد شوند
وگرنه همان کنکور بهتر است.راحت تر و کم دردسرتر و بسیار عادلانه تر از المپیاد!
محمد جان بنده از تک تک جملات شما در تاپیک های گذشته سوال دارم،تناقض ایجاد کردین!بد جوری. :idea:
تناقض 1) نمی خواین بچه های شهر های کوچیک رو نا امید کنین؟
در المپیاد شیمی تفاوت بین شهرستان های کوچک و شهرهای بزرگ بسیار است.
به قول خودتون شما شم ادبیتون بالاست،جمله بالا تناقض داره یا نه؟ :?: لطفا" منو روشن کنین
تناقض2) یکی دو غلط سرنوشتت را خیلی عوض نمی کنه فقط ممکنه کمی بالاتر پایین تر شوی؟؟ :(
محمد جان!شما چرا این حرفو میزنی؟شما که به قول خودتون خوب خوندین و احتمالا" هم از بهترین دانش آموزای اردبیل بودین.
درسته، یکی دو غلط سرنوشته کسی رو که میخواد 100000بیاره رو مشخص نمی کنه ولی کس که میخواد زیر 100 بیاره رو چرا.
لطفا" هم من هم کسایی دارن از اینجا دیدن میکنن رو روشن کنین.
تناقض3)محمد جان!برای طلا تلاش میکردین،زیادم تلاش میکردین، ولی گرفتنش براتون مهم نبود؟؟!!! :eek:
اینو بدونین کسی که کم بخونه یا هدفش چیز دیگه ای باشه براش قبولی مهم نیست.نه شما که هدفتون طلای شیمی بوده!!بازم تناقض!!!!!!!
واقعا" من جملات شما رو میبینم سوپرایز میشم و انگیزم برا خوندن 100 برابر میشه.
تناقض4)این ها را به بچه های علامه حلی تهران نمی گویم.چون آن ها را به طرف المپیاد هل می دهند!(البته این حرف ها می تواند تا حدودی شامل آن ها هم شود)
ولی در شهرهای کوچک جلوی بچه های المپیادی را می گیرند!و جلوی پایشان سنگ اندازی می کنند.
شما چطور تو اون تاپیک میگین جلوی بچه های المپیادی رو تو شهرهای کوچیک میگیرن و جلو پاشون سنگ اندازی میکنن ولی میاین تو این تاپیک و به من که یکی از بچه های همین شهرهای کوچیکم میگین به اون بچه ها تعمیم ندم!
در ضمن شما با اون حرفی که میگین در مورد بچه های علامه حلی نشون میده که شمام قبول دارین به ما(یعنی بچه های شهر های کوچیک)بی مهری میشه ولی باز یه نتیجه گیری اشتباه کردین و بازم تناقض!
حرفاتون خیلی جالبه 8) و البته بسیارخنده دار(کاشکی یکی از صورتک ها خنده تلخ بود،بدرد اینجا می خورد)
تناقض5)همان کنکور بهتر است.راحت تر و کم دردسرتر و بسیار عادلانه تر از المپیاد!
در مورد اینم چیزی نمی گم،خودتون بهش فکرکنین!!!کنکور واقعا" کم دردسره 8)
در ضمن شما گفتین من دارم موج منفی درست میکنم.
یه سوال :?: :با توجه به تحلیل جملات شما ،من دارم موج منفی درست می کنم؟؟؟ :lol: واقعا" خنده داره
یه پیشنهاد و یه خواهش:
پیشنهادم اینه که افکارتنو رو در مورد چیزایی که میگین تنظیم کنین،تا کمتر برای من و بقیه دوستان تناقض ایجاد کنین!
و خواهشم اینه که پس از بررسی جملاتتون توضیحی برای دفاع از جملاتی که گفتین بیان کنین.
منتظرم،منتظریم!
دوستدار شما محسن :p
 

Mojtaba044

New Member
ارسال ها
85
لایک ها
3
امتیاز
0
#14
سلام به همگی
فقط یه جمله میگم
فکر نمیکنین ارزش دوستی بیشتر از این حرفاست که به همین سادگی بخواین از بین ببرینش؟
از اقای خلینا خواهش میکنم واسطه بشن تا این بحث خاتمه پیدا کنه. فکر نمیکنم کسی تمایل به خوندن این صحبتا داشته باشه.
 

pirate17

New Member
ارسال ها
573
لایک ها
40
امتیاز
0
#15
اقا محسن حرفاتونو قبول دارم ولی شما نباید از بی مهری بترسید
کسی به شما بی مهری کرد شما بهش محبت کنید اونم درست میشه :) البته اگه نمی تونید این طوری کنید خب شما محلشون نذارید...این کاری بود که منم می کردم
اگه ادم بخواد به حرف این و اون فک کنه به هیچی نمی رسه :) :wink: یا هر کاری کنه با عذاب می کنه
خیلیا هستن که دل بزرگی دارن اگه مردم مسخرشون کنن بازم بهشون کمک می کنن سعی کنید از این ادما باشید :) چون این ادما ارزش واقعیشونو نشون می دن و مردم کم کم متوجه اشتباهاشون می شن :wink:حالا فرقی نمی کنه تو کدوم راه باشید :)
امیدوارم هر تصمیمی می گیرید توش موفق شید :)
 

pozitrone

New Member
ارسال ها
254
لایک ها
21
امتیاز
0
#16
خیلی خوشحال شدم که حرفای من تونست اینقدر مفید واقع بشه.و باعث شد که شما به کلی المپیاد را رها کنید و وقت خود را برای المپیاد تلف نکنید. 8)

من خواستم واقعیت ها را بگم تا بچه ها مشکلات را ببیند و یک انتخاب آگاهانه انجام دهند.بدانند که چه سختی هایی در پیش دارند تا تحمل آن ها برایشان آسان تر شود.کسانی که از این سختی ها می ترسند هم کنار بروند و خود را درگیر المپیاد نکنند و سراغ کنکور بروند.
می دانید من زمانی که المپیادی بودم چه حرفایی شنیدم؟حتی حرفایی به مراتب بدتر از این را هم شنیدم ولی اصلا به حرف های ناامید کننده اهمیت ندادم!ضمنا حرف های من ناامید کننده نیست!بلکه حقیقت است!حرف شما ناامید کننده است که می گویی بچه های شهرستان نباید برای المپیاد بخوانند!
من می گویم شهرستانی ها باید برای المپیاد بخوانند ولی با آگاهی از مشکلات پیش رو!باید بدانند با چه بی مهری هایی مواجه می شوند.انسان وقتی از مشکلات اطلاع دارد می تواند راحت تر آن ها را تحمل کند.
هدف من غربالگری بین دو دسته بود.
دسته اول کسانی که این حرف ها را می خوانند و می ترسند و از المپیاد کنار می روند و به سوی کنکور می روند و به امید خدا در کنکور موفق می شوند.
دسته دوم کسانی که این حرف ها را می خوانند و از مشکلات آگاه می شوند در نتیجه با آغوش باز از مشکلات استقبال می کنند و غافلگیر نمی شوند.و بنابراین با آگاهی برای المپیاد می خوانند و حتی می توانند تاطلای جهانی پیش بروند.اگر هم موفق نشدند ناراحت نمی شوند و المپیاد را نفرین نمی کنند!سپس با استفاده از تجربیات و مزایایی که در المپیاد به دست آورده اند در کنکور هم با کمک خدا موفق می شوند.
خیلی جالب است که شما بعضی از حرف های مرا می خوانید و بقیه را نمی خوانید.من در آخر نوشته هایم چه نوشته بودم؟آن ها را خواندید؟برای اینکه آن ها را بخوانید دوباره میذارم.

. نمی خواهم بگویم کسی نمی تواند از دیگر شهر ها طلا بگیرد.می تواند ولی باید بداند که المپیاد را به خاطر فرار از کنکور انتخاب نکند.و گرنه اگر عاشق باشد و واقعا تلاش کند طلای جهانی را هم راحت می گیرد. ولی اگر نگیرد هم از المپیاد متنفر نمی شود و همیشه از انتخاب خود خوشحال خواهد بود و به خاطر صرف وقت برای المپیاد به جای کنکور پشیمان نمی شود و در کنکور هم موفق خواهد بود.

بگذراید خاطرات خودم را تعریف کنم.من در اولین کلاس المپیادی که درآذر 84 در مدرسه شرکت کردم 45 نفر حضور داشتند!ولی در آخرین کلاسی که در فروردین 87 شرکت کردم فقط من از مدرسه خودمان در آن کلاس شرکت داشتم!
شما از "بی مهری ها"می ترسید ولی من چند سال با "بی مهری ها"مواجه شدم.ولی اراده من در مورد المپیاد سست نشد. من برای" پوزخندهای تهوع آور" ارزشی قایل نشدم.من از "مردم شهر کوچک"و "رسانه ها" نترسیدم و.......
اصلا یک المپیادی باید اینگونه باشد.باید نترسد.باید خود را برای بی مهری آماده کند.المپیاد یعنی همین!
متاسفانه مشکل شما این است که خود را نماینده تمام بچه های شهرستان های کوچک می دانید. و می گویید آن ها نباید برای المپیاد میخواندند.مشکل بزرگ این است!
شما باید حرف های خود را اینگونه اصلاح کنید
"من نباید برای المپیاد می خواندم چون من از بی مهری ها می ترسم!نه اینکه بچه های شهرستان های کوچک نباید برای المپیاد می خواندند.چرا آن ها را ناامیدمی کنید.
شما بگویید المپیادی بودن در شهرهای کوچک سخت است خیلی هم سخت است ولی ممکن است!نه اینکه به همه بگویید چون من نمی توانم شما هم نمی توانید!شما نباید عاشق می شدید!"
شما باید فقط تجربیات و حقایق را بگویید نه اینکه عقیده خودتان را به همه تعمیم دهید!
من یک سوال بزرگ از شما دارم!
شما المپیاد را برای مردم شهرتان می خوانید یا برای خودتان؟
برای دیده شدن در رسانه ها میخوانید یا برای خودتان؟
برای به به و چه چه گفتن دوستان و معلمان می خوانید یا برای خودتان؟
آرزو می کنم نفر اول کنکور شوید تا مردم شهر به به و چه چه بگویند و در رسانه ها وتبلیغات قلم چی و گاج دیده شوید.
در آخر باید بگویم من سختی ها را گفتم تا شما دوست عزیز وقت خود را برای المپیاد تلف نکنید و تنها کسانی که آماده روبه رو شدن با مشکلات را دارند پا در این راه بگذارند.
من آن چه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه پندگیر خواه ملال
ضمنا اگر باز هم خواستار توضیح جملات به قول شما متناقض هستید حاضرم تک تک جملات را توضیح دهم ولی امیدوارم که با خواندن این مطلب به اندازه کافی روشن شده باشید.
 

hmggi

New Member
ارسال ها
83
لایک ها
0
امتیاز
0
#17
جفتتون قاطی کردین! :lol: :lol: :lol:
امیدوارم با این حرف ناراحت نشده باشین چون فقط می خوام این بحث بی نمک (و مثلا روشنگرانه) تموم بشه. 8O
 

pozitrone

New Member
ارسال ها
254
لایک ها
21
امتیاز
0
#18
hmggi گفت
جفتتون قاطی کردین! :lol: :lol: :lol:
امیدوارم با این حرف ناراحت نشده باشین چون فقط می خوام این بحث بی نمک (و مثلا روشنگرانه) تموم بشه. 8O
مشکل جامعه ی ما افرادی مانند شما هستند که تا دو انسان با عقاید مختلف می خواهند با هم بحث کنند بی اجازه می پرند وسط.و نظری میدن که به هیچ دردی نمی خوره.شما خوشت نمیاد چرا میخونی؟اصلا نخون راحت باش!کسی تو رو مجبور نکرده.
 

hmggi

New Member
ارسال ها
83
لایک ها
0
امتیاز
0
#19
خو ب شد نوشتم امیدوارم ناراحت نشده باشید.
قصدم خیر بود. اگه لحن گفتنم بد بود چون آداب معاشرت بلد نیستم.
امیدوارم مشکلات جامعه ی شما برطرف بشه.
به هر حال هر جور خودتون راحتید.
من عذر میخوام. ادامه بدید.
 

pozitrone

New Member
ارسال ها
254
لایک ها
21
امتیاز
0
#20
ببین دوست عزیز من در این هفته های اخیر بسیار اعصابم از این مسایل داغون شده.
تا می خوای دو کلمه حرف بزنی میگن ساکت!حرف نزن!
اگه ناراحت شدین ببخشید ولی خواهش می کنم درک کنید.
 
بالا