پاسخ : دلنوشته ها
آخه لعنتي چرا دل كندن از تو انقد سخته؟
مگه تو چيكار كردي واسم كه من واسه فراموش كردنتم استخاره ميكنم؟؟؟
چرا تو انقد عاشقم نشدي؟
چرا تو همين قد منو نخواستي...
چرا اينقد منو نخواستي تا وقتي خواستي فراموشم كني بگي نه گناه داره...
چرا من وقتي ميخوام فراموشت كنم ميگم مريم اين همونه ها...هموني كه دنياتو براش ميدادي
ياد حرفاي عاشقانت ميفتم...ياد اون شبايي كه بدون تصور چشام خوابت نميبرد...
آخه چرا تو انقد زود همه رو فراموش ميكني؟
چرا نميفهمي؟
من دخترم...شكنندم...ميخوام يكي نازمو بكشه...نه اينكه من همش نازشو بكشم...
دوس دارم عشقم يكم سراغمو بگيره...
باشه...بازم بهت حق ميدم...
بازم ميگم بيخيال...الان وقت مناسبي نيست...
اينا رو هم نميگم كه الان دست به كار شي...
ميگم تا يكي دوهفته ديگه خودت بدوني اينبار تو بايد يكم توجه و محبتو عشقو نثارم كني...
من واسه تو تا پاي جونم رفتم...
تو واسه من تا كجا ميري؟
تا توهم؟
تا خواب؟
تا رويا؟
يعني من انقدم برات ارزش ندارم كه بگي همه سعيمو واسه بهم رسيدنمون ميكنم؟
همش يبار اين حرفو ازت شنيدم...
دفعه ي بعد يادته چي گفتي؟
گفتي نميگم واسه رسيدن بهت هركاري ميكنم...اما ميدونم قصدم ازدواج باهاته...
ميبيني؟
انقد عاشقتم كه براي گفتن حرفات به فكر كردنم نياز ندارم...همه حرفاتو حفظم...ديالوگا رو حفظ كردم...
آخه كدوم عاشقي تا تقي به توقي بخوره ميگه والسلام نامه تمام؟
يعني اگه يكي سنگ بندازه جلو پات نبايد اون سنگو ورداري؟حلاجي كني ببيني كي انداخته؟با چه منطقي انداخته؟
من چطوري بايد يه عمر به يه آدمي كه از گفتن اينكه منو دوس داره و من به بقيه بگم عاشقشم ميترسه تكيه كنم؟
اصن رو چه حسابي حرفاشو باور كنم؟
من گفتم دوست دارم...به خيليام گفتم...اما مگه دروغ گفتم كه بترسم؟
مگه عاشق بودن گناهههههههههههههه؟
مگه دوس داشتن يه نفر گناهه؟
من چطور به تو و آيندم اعتماد كنم وقتي تو از اينكه بهم بگي دوسم داريو عاشقمي ميترسي؟
چرا تو هيچوقت واهمه نداري از ترس از دست دادنم؟
مگه شرين واسه فرهاد دوييد كه من واسه فرهاد قصم بدو بدو كنم؟
مگه ليليم مثل مجنون ديوونه شد كه منم ديوونه مجنون قصم بشم؟
آخه كدوم فرهادي بدون شيرين زنده موند؟
كدوم مجنوني بدون ليلي شادياش بر جا بود كه تو دوميشي؟
اينبار يكم مرد شو...
خواهش ميكنم...
ايندفعه كه داري مياي به جاي افسردگي و شكستن من يكم ثبات بيار با خودت...يكم مردونگي ياد بگير...
وقتي يبار بگي مجنوني تو ذهن ليليت اين ملكه ميشه كه عشق من مجنونه پس عين مجنون تلاش ميكنه واسه رسيدن بهم...
وقتي يبار بگي من فرهادِ توام تو ذهن شيرينت اين ملكه ميشه كه عشق من مثل فرهاد شده و به قول خودت تيشه به سر ميزنه تا شيرينشو بدست بياره...
يادتم باشه يه حرف عاشقونه ي تو تو ذهن ليليت بدجور ميشينه...بگي الكي بود اون ليلي بدبخت نميتونه بفهمه چي ميگي...
اون عشقو ميبينه...
دعواش نكن...نگو بي منطقه..ذاتش اينطوريه...
اون وقتي كه واسه بقيه ميذاري تا مبادا يبار ناراحت شنو يبارم پاي كسي بذار كه روزو شب واست گريه كرد...
وقتي بهش گفتي ميرم عين آدم نخوابيد...
يكم به اوني محبت كن كه دنياشو پات گذاشت...نه اوني كه يهويي پا تو دنيات گذاشت...
---------------------------------------------
دلم پر بود...ببخشيد دوستان