از این زندگی خسته شدم کلمه ای تکراری همه میگنو هیچکس خسته نیس ولی من.................
حرفی برای گفتن ندارم در انتظار آینده ای دور ولی دست یافتنی که باید امروز ساخته شود ولی من............
حتی نمیتونم کارایی که می کنمو به خودم گوشزد کنم از خودم از خدایی که این جسمو بهم داده خجالت میکشم :182:
با این که میدونم تغییراتو باید ساخت منتظر تغییزم
به راستی من کیم......................؟؟؟؟؟
می خواهم جسور باشم ولی کسی نمی گذارد...میخوام مستقل شوم نمی گذارند ...می خوام کلیشه نروم مسخره ام می کنند...می خواهم خود کشی کنم ابرویم می رود...در این بین منتظر مرگ هستم
یک روز خورشید خاموش میشنود ، یک روز سوخت های فسیلی تمام میشود ، یک روز قدرت محبت انسان ها به اندازه ی همان سوخت های فسیلی میشود ، میدانم همه چیز تمام میشود و چه بد که احساس میکنم دارم به پایان خود نزدیک میشوم مانند همان خورشید مانند همان محبت مانند همان آرزو هایی که بودند ولی دیگر نیستند همان رویاها یا شاید توهمات ! همه دروغ گفتند ولی در این دنیا تنها مرگ است که دروغ نمی گوید..........................................
تـو ای یـار دل آرای مـن ای دوسـت!
تـو ای زیـبـاتـریـن مـاه شـب افـروز!
چــرا دوری و مــن را در فــراقـــت ؛
بـسـوزانـی و نـایـد بـاکــت از سـوز؟ قشنگ نیست ولی چون خودم گفتمش پس دوستش دارم.شاعر بودن خیلی لذت داره حتی اگه مثل من چرت و پرت بگی:197: :197:
صدا نور تصویر حرکت . وزندگی ام آغاز میشود ب تهیه کنندگی و کارگردانی یکی از بهترین هایم. اولین سکانس باگریه نقش اول یعنی خودم(وبقیه با خنده آرومم میکنن)وبعدها گریه های بی اختیار خنده های بی جهت راه های بی هدف واشتباه در اجرای فیلمنامه (انگار حرفای کارگردانو قبل کلید خوردن فیلم از یاد بردم)اماکار گردان کات نمیده وزندگیم ادامه داره...وروزی گریه های طولانی از سر شوق شوق ب یاد آوردن حرفاش شوق دوباره پیدا کردنش منو تغییر میده وشخصیت من شکلی تازه ب خودش میگیره.ادامه فیلم زندگی با همین شخصیت ضبت میشه..هرروز هرساعت وهرلحظمو زیر نظر داره ومن خدا خدا میکنم خدایی اش از یادم نره:63: ک مبادا پشت صحنه شرمندش بشم ..سکانسها بدون تکرار ادامه دارن ومن انگار دارم جایی از فیلمنامرو عوض میکنم (اما ن خوب)بازم چیزی بم نمیگه اما خودم از روی سکوتش بزرگیش و کوچیکیمو حس میکنم (خودش سود وضررمو بهتر می دونه)فقط ازش میخوام هوای منو بقیه کسلیی ک نقش اول فیلم زندگی خودشون هستند رو داشته باشه..آرزومه آخرین قسمت فیلم زندگی همه ب خیر بگذره ووقتی باشه ک کارگردان بارضایت بگه:کات :116:
واقعا که چرا دختر بااحساسی مثله منو دست میندازی؟:73::84::73::84::73:
میونی ابرنگ؟ من یه ریال عروض بلد نیستم همینارو هم که گفتم خودم نمیدونم وزن عروضیشون چیه!!!
خدایا، ای محبوب من ، در آن زمان که جام وجودم تهی از احساس شده بود تو شراب عشق را به من نوشاندی و وجودم را پر از گرمای محبت کردی ومن از سر شوق ومستی با کایناتت نغمه ی زندگی را مسرورانه زمزمه کردم و آینه ی وجودم پر از تصویر توشد.
ذهنم، روحم، قلبم ، بند بند وجودم تورامی طلبد ، پس چرا از تو دور شدم ؟
آه ای معشوق تو به من نزدیکی ومن از تو دور ...
دستم را بگیر ، نگذار که در دریای متلاطم دنیا غرق شوم ، نگذار بیش از این از تو دور شوم...!
ای عزیزترینم مرا ببخش که ذهنم را ، قلبم را آلوده ی اغیار کرده ام.
ای بهترینم می خواهم به تارو پود وجودم رنگ خدایی بزنم ، کمکم میکنی؟ کمکم می کنی تا در این دنیای آلوده تنها با عشق تو زندگی کنم!
وشاید عشق.....
معجزه کند بار دگر
و بتراود بر دل من
تا شاید درک کنم بودنت را
و برسم به این حقیقت
که بی تو هیچ خواهم بود پس تنهایم نگذار
و بمان با من تا با وجودت
زندگی را احساس کنم
واقعا که چرا دختر بااحساسی مثله منو دست میندازی؟:73::84::73::84::73:
میونی ابرنگ؟ من یه ریال عروض بلد نیستم همینارو هم که گفتم خودم نمیدونم وزن عروضیشون چیه!!!