پاسخ : رفع اشکال منابع مرحله اول المپیاد ادبی
۱۰۴:
غنچهی نصویر ترکیبه که تکرار شده چند بار توی اشعار صائب. منظورش هم غنچهی تصویرشده (نقاشی شده) ست. برای اطلاعات دقیق تر این مقاله رو بخونین کامل توضیح داده.
۱۰۹:
بیتی که نوشتین با نسخهای که توی سایت المپیاد ادبی گذاشتن فرق داره. اون جا این طوریه:
ازان ز خنده لبم نیاید به هم، چون جام که بوسه بر دهن شیشه میتوانم زد
و بعد توی شرحش نوشته: بدان سبب همیشه لبم مانند جام به خنده باز است، که توانایی مینوشی دارم. گشادگی دهانهی جام به خندهای همیشگی تشبیه شده است.
۱۳۳و۱۳۷و۱۲۶:
همونایی که دوستان گفتن درسته. "ش" هم جای بعد سبک هست: اگر از گوهر گوش صدف کر شده باشدبه سرگوشی تیغ سبکش خواهند ساخت. (آن را سبک خواهند ساخت. مفعول هم هست.) شرحش میگه: اگر صدف به خاطر گوهری که در درون خود دارد، کر شده باشد (اشاره به بسته بودن صدف و نیز شباهت آن به گوش پس از گشوده شدن) گوش او را با سرگوشی تیغ، سبک (شنوا) خواهند کرد. سرگوشی به اعتبار آن است که کارد برای گشودن صدف، با آن مماس میشود.
۱۵۶: در مورد این بیت مطمئن نیستم نظرم درسته یا نه. ولی من حدس میزنم تو کل شعر داره میگه ما از دنیا دست میکشیم به خاطر عشق. توی اون بیت هم میخواد بگه هر خاری میتونه به آبله (دل، احساسات) چند نفر لطمه بزنه. وای بر اون کسی که بدون توجه و بیمحابا خاری رو بشکنه تا به آبلهها آسیب برسه. البته بازم میگم این نظر شخصی منه و از درستی و غلطیش خبر ندارم. :دی
۱۶۶:
اگه به بقیه بیتهای همون غزل دقت کنین راحت معنی میشه. جوهر منظورش اصل و منشا هر چیزه. میگه نگین به خاطر اصالتش و ارزش باطنیشه که میذارنش تو نگیندان. نگیندان میشه انگشتر. فکر کنم بیت ایهام تناسب هم داشته باشه چون خود لغت جوهر رو دهخدا گوهر هم معنی کرده که با نگین و نگیندان تناسب داره. :دی مصرع دومش هم میگه به خاطر ارزش وجودی آشنا (معشوق) سخنی که در مورد آشنا میگیم بلند و ارزشمنده.
۱۶۹:
میگه از بس دلم رمیده و ناامید شدم از همصحبتان، مث آوازی که بلند میشه (فریاد زده میشه) از وجود خودم بیرون میرم. و توی بیت بعدی هم میگه که تو گلشنی که آواز من بلند شد بلبل ساکت میشه حتا. :دی
۱۸۲:
عاشقان ِ دورگرد (مث پروانه دور معشوق) آیینهدار حیرتند. آیینهدار رو همون طور که خودتون میدونین دهخدا این شکلی معنی کرده:
آنکه آینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن در آن بینند.
بعد این بیت میخواد بگه که من آیینهدار زیبایی معشوقم. مصراع دومش هم که مشخصه مفهوم تواضع و افتادگی داره.
۱۸۸:
مشابه این رو داشتیم تو یکی از منابع ولی هر چی که فک کردم یادم نیومد کجا بود که برم شرحش رو نگاه کنم. با این حال به نظرم کلمهی مورد نظر نشأة بوده که بازم دهخدا میگه: حالت کیف آمیخته به رخوتی که بر اثر استعمال تریاک و امثال آن در شخص استعمال کننده ٔ مخدّرات پیدا شود.
پس میشه حدیث تلخ ما مث می نشأة ایجاد میکنه، اگه میخوای بیخبر نشی از این حدیث تلخ عشق ما نپرس.
۲۰۱: مفهوم کلیش امیدواریه. میگه شب تیرهای که ستاره داره (تشبیه دلداغ دار به آسمان پرستاره) با اومدن خورشید و آفتاب به سر میرسه منم امید دارم دل داغدارم به مرادش برسه.
۲۲۳: خود لغت جولان میشه گرد و خاک بسیار. فک کنم میخواسته بگه من مث یه غباریم توی این گرد و خاک که از سرانجامش خبر نداره.
۲۴۰و۲۴۱:
کل غزل داره از وضع روزگار میگه. گرانی کشیدن میشه توی زحمت افتادن، رنج کشیدن. فک کنم منظورش اینه که به خاطر وجود مغزم در عذابم و مث سنگینی دستار رو سرم سنگینی میکنه.
بعدیش هم میگه با وجود این که من مثل آفتاب روشن هستم و شمع راه رهروانم ولی خودم از روی احتیاط موقع راه رفتن دستم رو روی دیوار میکشم. (مثل کسی که نمیبینه و مجبوره دیوارو لمس کنه موقع راه رفتن.)
۲۵۴:
میگه ما هوش و حواس خودمون رو باختیم به بادهای که به رنگ گله (اشاره به سرخ رنگیش) و گردن مث شیشه روی خط ساغر گذاشتیم. گردن نهادن یه چیزی تو مایههای اطاعت کردن معنی میشه.
قدیم برای جام شراب (ساغر) هفت تا خط در نظر میگرفتن و هر کی تا خط هفتم میتونسته بخوره یعنی کارش خیلی درست بوده. :دی بعد این داره میگه بندهی می و شراب شدم.
۲۶۱:
میگه آدمی که درد عشق نداره لب به رنگ می و خمارآلود مارو میبینه و خیال میکنه که به خاطر باده خوردن این رنگی شده. مفهوم کلیش اینه که عاشق رو فقط عاشق میتونه درک کنه.
۲۳۷:
نان رو به خورشید تشبیه کرده. میگه نان من به اندازهای که خورشید گرمه، پخته. (مشکل خورد و خوراک و روزی ندارم.) توی تنور(دنیا) دنبال به دست آوردن نان نیستم غم من چیز دیگه س. :دی
۱۰۷،۱۵۳، ۱۹۰، ۱۹۳، ۲۰۲، ۲۱۰، ۲۲۴ رو خیلی شک داشتم. چیزی نگفتم که یه وقت اشتباه نباشه. اگه کسی میدونست معنیش رو حتما بگه که همه استفاده کنن. :دی
سلام خانوم عبد یزدان
من ی عالمه سوال از صائب دارم
خیلی ب مغز خودم فشار اوردم و بعضیاش رو خودم فهیمدم ولی دیگه اینا رو واقعن نمیفهمم
ممنون میشم نظر شما رم بدونم
شماره بیت ها رم میذارم
:123:
---
104.از ته دل هیچ کس صائب در این بستان سرا/خنده ای چون غنچه ی تصویر نتوانست کرد
غنچه ی تصویر رو بفهمم ینی چی حله :دی
----
107.خوشم ب زندگیه تلخ همچو می، ورنه/برون چو رنگ،از این شیشه میتوانم زد
ینی اینکه میتونم از تعلقات مادی دور شم؟..
109.ازان زخنده نیاید لبم به هم،چون خاک/که بوسه بر دهن شیشه میتوانم زد
ینی چون مشروب میزنم شنگولو مستم؟
اونوقت خاک چی میگه اون وسط؟
---
126.خواهند سبک ساخت به سرگوشی تیغش/از گوهر اگر اگر گوش صدف کر شده باشد
خواهند نشانه ی آینده است؟
جای ش بعد از ساخته؟
معنیشم نمیفهمم :دی
---
133.فلک ب آبله ی خار دیده میماند...
اصن کلن تصویر سازیشو نمیفهمم :دی
---
137.مگر همای سعادت هوای من دارد؟/که دل به طایر شهباز دیده میماند
مگر اینجا ینی چی؟
طایر شهباز دیده کلن صفته؟
نمیفهمم معنیش رو
---
153.دعای صدر نشینان نمی رسد صائب/به محفلی که تو را بی دعا گذاشته اند
نمیرسد احتمالن ینی مستجابب نمیشود درسته؟
---
156هر سر خاری کلید قفل چندین ابله است/وای بر آنکس که خاری بی محابا بشکند...
میخواد بگه همه چی تو این دنیا ی فایده ای داره؟..
--
166.(از جوهری) نگین به نگیندان شود سوار/از آشنا شود سخن آشنا بلند
اون تیکه تو پرانتز ینی چی؟
اصن کلن مفهومش چیه؟
---
169.بیرون روم ز خود چون شد آواز پا بلند...
نمیفهمم :دی
---
182.عاشقان دور گرد آینه دار حیرتند/شبنم افتاده را از عالم بالا مپرس
این الان عاشقانِ دور گرد یا عاشقان،دور گردِ آیینه دار حیرتند
ایینه دار میدونم ینی چی
ولی مصرع اولو نمیفهمم
---
188.نشاه می میدهد...
همین تیکه رو بگید حله
---
190.با تشنگی بساز که در ساغر سپهر/غیر از دل گداخته...
دلِ گداخته
یا دل گداخته؟
اونوقت ینی چی که اسمان فقط ب دلگداخته ها اب میده؟
---
193.این ماتم دگر،که در این دست آتشین/دل آب گشتو چشمر آبی ندید کسی
کلن تعطیلم این بیت :دی
---
201.انجم ب آفتاب،شب تیره را رساند/دارم امید به دل داغدار خویش
روم سیا :|
---
202.سنگ تمام،در کف اطفال هم نمیماند/آخر جنون ناقص ما کرد کار خویش
نمیفهمم چی میگه
---
209.روزی که در گلستان انشای خنده کردیم/دیدیم بر کف دست،چون شاخ گل،سر خویش
ینی استبدادو میگه نباس بخندیم؟
---
210.دولت مساعدت کرد ،صیاد چشم پوشید/در کار دام کردیم،نخجیر لاغر خویش
مصرع دوم بـــوق :|
---
223.هر نفس در کوچه ای جولان حیرت میزند/در سرانجام غبار خویش حیران مانده ام
نهاد مصرع اول حیرانه؟
اونوقت معنیش ینی چی؟ :|
---
224.جذبه ی دریا ب فکر سیل من خواهد فتاد/پا ب گل هر چند در صحرای امکنا افتاده ام
مصرع اول چی میگه؟ :دی
---
237.نان من پخته است چون خورشید هر جا میروم/در تنور آتشین ز آندیشه ی نان نیستم
نان رو به خورشید تشبیه کرده یا خودشو؟
اونوقت مصرع دوم تنور استعاره کجاست؟ دنیا؟
---
240.از مغز خود گرانی دستار میکشم
ینی دستار رو مغزم سنگینی میکنه؟
خو مگه مجبوری رو سرت نذار
والا :|
ینی چی حالا؟ ان قد صائب آزاده است؟ بیخیال :|
---
241.هر چند شمع رهروانم چو آفتاب ...
کلن تصویر سازیشو نمیفهمم
:|
---
254.ما هوش خود ب باده ی گلرنگ داده ایم/گردن چو شیشه بر خط ساغر نهاده ایم
گردن نهادن اینجا ینی چی؟
والا مغزم سوت کشید از بس فک کردم :|
---
261.صائب ازان بود لب میگون ما خمار....
ینی چی الان کلن بیت؟
ازان همون از آن هست؟
لازم ب ذکره تو آزمون ابریسک هندی هفت تا درست داشتم نیست که نفهمم فقط یکم حساسیت دارم تو خوندن :دی
من ی عالمه سوال از صائب دارم
خیلی ب مغز خودم فشار اوردم و بعضیاش رو خودم فهیمدم ولی دیگه اینا رو واقعن نمیفهمم
ممنون میشم نظر شما رم بدونم
شماره بیت ها رم میذارم
:123:
---
104.از ته دل هیچ کس صائب در این بستان سرا/خنده ای چون غنچه ی تصویر نتوانست کرد
غنچه ی تصویر رو بفهمم ینی چی حله :دی
----
107.خوشم ب زندگیه تلخ همچو می، ورنه/برون چو رنگ،از این شیشه میتوانم زد
ینی اینکه میتونم از تعلقات مادی دور شم؟..
109.ازان زخنده نیاید لبم به هم،چون خاک/که بوسه بر دهن شیشه میتوانم زد
ینی چون مشروب میزنم شنگولو مستم؟
اونوقت خاک چی میگه اون وسط؟
---
126.خواهند سبک ساخت به سرگوشی تیغش/از گوهر اگر اگر گوش صدف کر شده باشد
خواهند نشانه ی آینده است؟
جای ش بعد از ساخته؟
معنیشم نمیفهمم :دی
---
133.فلک ب آبله ی خار دیده میماند...
اصن کلن تصویر سازیشو نمیفهمم :دی
---
137.مگر همای سعادت هوای من دارد؟/که دل به طایر شهباز دیده میماند
مگر اینجا ینی چی؟
طایر شهباز دیده کلن صفته؟
نمیفهمم معنیش رو
---
153.دعای صدر نشینان نمی رسد صائب/به محفلی که تو را بی دعا گذاشته اند
نمیرسد احتمالن ینی مستجابب نمیشود درسته؟
---
156هر سر خاری کلید قفل چندین ابله است/وای بر آنکس که خاری بی محابا بشکند...
میخواد بگه همه چی تو این دنیا ی فایده ای داره؟..
--
166.(از جوهری) نگین به نگیندان شود سوار/از آشنا شود سخن آشنا بلند
اون تیکه تو پرانتز ینی چی؟
اصن کلن مفهومش چیه؟
---
169.بیرون روم ز خود چون شد آواز پا بلند...
نمیفهمم :دی
---
182.عاشقان دور گرد آینه دار حیرتند/شبنم افتاده را از عالم بالا مپرس
این الان عاشقانِ دور گرد یا عاشقان،دور گردِ آیینه دار حیرتند
ایینه دار میدونم ینی چی
ولی مصرع اولو نمیفهمم
---
188.نشاه می میدهد...
همین تیکه رو بگید حله
---
190.با تشنگی بساز که در ساغر سپهر/غیر از دل گداخته...
دلِ گداخته
یا دل گداخته؟
اونوقت ینی چی که اسمان فقط ب دلگداخته ها اب میده؟
---
193.این ماتم دگر،که در این دست آتشین/دل آب گشتو چشمر آبی ندید کسی
کلن تعطیلم این بیت :دی
---
201.انجم ب آفتاب،شب تیره را رساند/دارم امید به دل داغدار خویش
روم سیا :|
---
202.سنگ تمام،در کف اطفال هم نمیماند/آخر جنون ناقص ما کرد کار خویش
نمیفهمم چی میگه
---
209.روزی که در گلستان انشای خنده کردیم/دیدیم بر کف دست،چون شاخ گل،سر خویش
ینی استبدادو میگه نباس بخندیم؟
---
210.دولت مساعدت کرد ،صیاد چشم پوشید/در کار دام کردیم،نخجیر لاغر خویش
مصرع دوم بـــوق :|
---
223.هر نفس در کوچه ای جولان حیرت میزند/در سرانجام غبار خویش حیران مانده ام
نهاد مصرع اول حیرانه؟
اونوقت معنیش ینی چی؟ :|
---
224.جذبه ی دریا ب فکر سیل من خواهد فتاد/پا ب گل هر چند در صحرای امکنا افتاده ام
مصرع اول چی میگه؟ :دی
---
237.نان من پخته است چون خورشید هر جا میروم/در تنور آتشین ز آندیشه ی نان نیستم
نان رو به خورشید تشبیه کرده یا خودشو؟
اونوقت مصرع دوم تنور استعاره کجاست؟ دنیا؟
---
240.از مغز خود گرانی دستار میکشم
ینی دستار رو مغزم سنگینی میکنه؟
خو مگه مجبوری رو سرت نذار
والا :|
ینی چی حالا؟ ان قد صائب آزاده است؟ بیخیال :|
---
241.هر چند شمع رهروانم چو آفتاب ...
کلن تصویر سازیشو نمیفهمم
:|
---
254.ما هوش خود ب باده ی گلرنگ داده ایم/گردن چو شیشه بر خط ساغر نهاده ایم
گردن نهادن اینجا ینی چی؟
والا مغزم سوت کشید از بس فک کردم :|
---
261.صائب ازان بود لب میگون ما خمار....
ینی چی الان کلن بیت؟
ازان همون از آن هست؟
لازم ب ذکره تو آزمون ابریسک هندی هفت تا درست داشتم نیست که نفهمم فقط یکم حساسیت دارم تو خوندن :دی
با تچکر
غنچهی نصویر ترکیبه که تکرار شده چند بار توی اشعار صائب. منظورش هم غنچهی تصویرشده (نقاشی شده) ست. برای اطلاعات دقیق تر این مقاله رو بخونین کامل توضیح داده.
۱۰۹:
بیتی که نوشتین با نسخهای که توی سایت المپیاد ادبی گذاشتن فرق داره. اون جا این طوریه:
ازان ز خنده لبم نیاید به هم، چون جام که بوسه بر دهن شیشه میتوانم زد
و بعد توی شرحش نوشته: بدان سبب همیشه لبم مانند جام به خنده باز است، که توانایی مینوشی دارم. گشادگی دهانهی جام به خندهای همیشگی تشبیه شده است.
۱۳۳و۱۳۷و۱۲۶:
همونایی که دوستان گفتن درسته. "ش" هم جای بعد سبک هست: اگر از گوهر گوش صدف کر شده باشدبه سرگوشی تیغ سبکش خواهند ساخت. (آن را سبک خواهند ساخت. مفعول هم هست.) شرحش میگه: اگر صدف به خاطر گوهری که در درون خود دارد، کر شده باشد (اشاره به بسته بودن صدف و نیز شباهت آن به گوش پس از گشوده شدن) گوش او را با سرگوشی تیغ، سبک (شنوا) خواهند کرد. سرگوشی به اعتبار آن است که کارد برای گشودن صدف، با آن مماس میشود.
۱۵۶: در مورد این بیت مطمئن نیستم نظرم درسته یا نه. ولی من حدس میزنم تو کل شعر داره میگه ما از دنیا دست میکشیم به خاطر عشق. توی اون بیت هم میخواد بگه هر خاری میتونه به آبله (دل، احساسات) چند نفر لطمه بزنه. وای بر اون کسی که بدون توجه و بیمحابا خاری رو بشکنه تا به آبلهها آسیب برسه. البته بازم میگم این نظر شخصی منه و از درستی و غلطیش خبر ندارم. :دی
۱۶۶:
اگه به بقیه بیتهای همون غزل دقت کنین راحت معنی میشه. جوهر منظورش اصل و منشا هر چیزه. میگه نگین به خاطر اصالتش و ارزش باطنیشه که میذارنش تو نگیندان. نگیندان میشه انگشتر. فکر کنم بیت ایهام تناسب هم داشته باشه چون خود لغت جوهر رو دهخدا گوهر هم معنی کرده که با نگین و نگیندان تناسب داره. :دی مصرع دومش هم میگه به خاطر ارزش وجودی آشنا (معشوق) سخنی که در مورد آشنا میگیم بلند و ارزشمنده.
۱۶۹:
میگه از بس دلم رمیده و ناامید شدم از همصحبتان، مث آوازی که بلند میشه (فریاد زده میشه) از وجود خودم بیرون میرم. و توی بیت بعدی هم میگه که تو گلشنی که آواز من بلند شد بلبل ساکت میشه حتا. :دی
۱۸۲:
عاشقان ِ دورگرد (مث پروانه دور معشوق) آیینهدار حیرتند. آیینهدار رو همون طور که خودتون میدونین دهخدا این شکلی معنی کرده:
آنکه آینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن در آن بینند.
بعد این بیت میخواد بگه که من آیینهدار زیبایی معشوقم. مصراع دومش هم که مشخصه مفهوم تواضع و افتادگی داره.
۱۸۸:
مشابه این رو داشتیم تو یکی از منابع ولی هر چی که فک کردم یادم نیومد کجا بود که برم شرحش رو نگاه کنم. با این حال به نظرم کلمهی مورد نظر نشأة بوده که بازم دهخدا میگه: حالت کیف آمیخته به رخوتی که بر اثر استعمال تریاک و امثال آن در شخص استعمال کننده ٔ مخدّرات پیدا شود.
پس میشه حدیث تلخ ما مث می نشأة ایجاد میکنه، اگه میخوای بیخبر نشی از این حدیث تلخ عشق ما نپرس.
۲۰۱: مفهوم کلیش امیدواریه. میگه شب تیرهای که ستاره داره (تشبیه دلداغ دار به آسمان پرستاره) با اومدن خورشید و آفتاب به سر میرسه منم امید دارم دل داغدارم به مرادش برسه.
۲۲۳: خود لغت جولان میشه گرد و خاک بسیار. فک کنم میخواسته بگه من مث یه غباریم توی این گرد و خاک که از سرانجامش خبر نداره.
۲۴۰و۲۴۱:
کل غزل داره از وضع روزگار میگه. گرانی کشیدن میشه توی زحمت افتادن، رنج کشیدن. فک کنم منظورش اینه که به خاطر وجود مغزم در عذابم و مث سنگینی دستار رو سرم سنگینی میکنه.
بعدیش هم میگه با وجود این که من مثل آفتاب روشن هستم و شمع راه رهروانم ولی خودم از روی احتیاط موقع راه رفتن دستم رو روی دیوار میکشم. (مثل کسی که نمیبینه و مجبوره دیوارو لمس کنه موقع راه رفتن.)
۲۵۴:
میگه ما هوش و حواس خودمون رو باختیم به بادهای که به رنگ گله (اشاره به سرخ رنگیش) و گردن مث شیشه روی خط ساغر گذاشتیم. گردن نهادن یه چیزی تو مایههای اطاعت کردن معنی میشه.
قدیم برای جام شراب (ساغر) هفت تا خط در نظر میگرفتن و هر کی تا خط هفتم میتونسته بخوره یعنی کارش خیلی درست بوده. :دی بعد این داره میگه بندهی می و شراب شدم.
۲۶۱:
میگه آدمی که درد عشق نداره لب به رنگ می و خمارآلود مارو میبینه و خیال میکنه که به خاطر باده خوردن این رنگی شده. مفهوم کلیش اینه که عاشق رو فقط عاشق میتونه درک کنه.
۲۳۷:
نان رو به خورشید تشبیه کرده. میگه نان من به اندازهای که خورشید گرمه، پخته. (مشکل خورد و خوراک و روزی ندارم.) توی تنور(دنیا) دنبال به دست آوردن نان نیستم غم من چیز دیگه س. :دی
۱۰۷،۱۵۳، ۱۹۰، ۱۹۳، ۲۰۲، ۲۱۰، ۲۲۴ رو خیلی شک داشتم. چیزی نگفتم که یه وقت اشتباه نباشه. اگه کسی میدونست معنیش رو حتما بگه که همه استفاده کنن. :دی
آخرین ویرایش توسط مدیر