cleopatra

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
23
امتیاز
0
#1
این متن را از کتاب سینوهه پزشک مخصوص فرعون انتشارات زرین آورده ام
آن را بخوانید و با معیارهای جهان کنونی مطابقت دهید.
سینوهه پزشکی بوددر1350 سال قبل از میلاد مسیح. در آن زمان آموزه ها هر چند علمی، دستخوش عقاید خرافی بود.
آن را بخوانید و با نظام آموزشی کنونی ما مقایسه کنید.
ببینید آیا فرقی دارند؟ سیستم آموزشی 1350 سال قبل از میلاد مسیح با سیستم آموزشی سال2009 میلادی
«وقتی من در دارلحیات بودم، به این حقیقت پی بردم که مساله استعداد در تربیت پزشک بسیار اهمیت دارد.
من متوجه شدم آن قدر که استعداد، در تربیت پزشک بسیار اهمیت دارد؛ تحصیلات دارای اهمیت نیست.
زیرا اگر محصل دارای استعداد نباشد؛ دارلحیات که بزرگترین مدرسه طب جهان است، نمی تواند او را یک طبیب واقعی کند.
کسی که وارد دارالحیات می شود باید عاشق طب باشد و حاضر شود که در راه این علم همه چیز خود را فدا کند و در درجه ی اول؛ باید استراحت خویش را فدانماید....
.... درحالی که من جهت فرا گرفتن فنون طب زیر دست اطبای سلطنتی، بیماران غیر قابل علاج را معالجه می کردم ناگهان اعجازی بر من ظاهر شد، و در روح من این فکر بوجود آمد: ( برای چه؟)...
...یکروز از یکی از اطبای سلطنتی پرسیدم برای چه وقتی تار عنکبوت و کفک را روی زخم می گذاریم معالجه می شود؟ و در جواب من گفت برای این که در کتاب چنین نوشته اند و رسم این طور بوده است!!!
در کتاب اجازه داده شده بود شخصی که کارد سنگی یا فلزی را به کار می برد در بدن انسان مبادرت به182 عمل جراحی نماید.
طرز هر یک از 182 عمل در کتاب ذکر شده بود و وقتی من پرسیدم که برای چه نمی توان 183 عمل کرد به من جواب دادند که کتاب این طور نوشته و رسم چنین است و باید از رسوم و آن چه در کتاب نوشته شده پیروی کرد.
اشخاصی بودند که لاغر می شدند و صورتشان سفید می گردید ولی اطبا نمی توانستند که مرض آن ها را کشف کنند.
ولی در کتاب نوشته شده بود که این گونه اشخاص بدون هیچ بیماری لاغر می شوند و رنگشان سفید می شود باید کبد جانوران را بدون این که طبخ نمایند بخورند.
وقتی از اطبای سلطنتی پرسیدم برای چه این ها که کبد خام می خورند فربه می شوند و سفیدی صورت آن ها از بین می رود می گفتند برای این که در کتاب نوشته شده.
من متوجه شدم که سوالات من سبب گردیده که شاگردان و استادان طوری دیگر به من نظر می اندازند و مثل این که در صحت عقل من تردید دارند یا این که من احمق هستم و راجع به مسائل بدیهی توضیح می خواهم....
...معلمین دارلحیات و شاگردان آن جا از این کنجکاوی به شدت متنفر شدند و من در سال سوم تحصیل فهمیدم که نباید ایراد بگیرم و هر آن چه می گویند بی چون و چرا بپذیرم.
ولی گفتم که دانایی مثل تیزاب است و قلب انسان را می خورد و مرد دانا نمی تواند مثل دیگران نادان شود و خود را به حماقت بزند.
کسی که بذاقه احمق است از نادانی خود رنج نمی برد
ولی آن کس که حقیقتی را دریافته نمی تواند خود را همرنگ احمق ها نماید
.
وقتی من می دیدم اطبایی که شهرت آن ها در جهان پیچیده؛ آن قدر شعور ندارند که بفهمند برای چه یک دوا را تجویز می کنند و فقط می گویند در کتاب چنین نوشته، نمی توانستم خودداری و سکوت کنم.
نتیجه کنجکاوی و ایراد گیری من این شد که در دارالحیات مانع ترقی من شدند و نگذاشتند که من وارد مراحل بعدی تحصیلات خود بشوم...
...خوشبختانه در تمام مدتی که من به حکم اطبای سلطنتی عقب افتاده بودم اسمی از (آمون) نبردم و فقط از سایرین پرسیدم برای چه؟
چون اگر نامی از آمون می بردم و می گفتم که آمون نفهمیده بود و چون خود بی اطلاع بوده، دیگران را دچار اشتباه کرده مرا از دارالحیات بیرون می نمودند و دیگر نمی توانستم تحصیل کنم
لیکن اطبای سلطنتی برای اخراج من از مدرسه طب دستاویز نداشتند و به همین اکتفا می کردند که مانع ترقی من در مراحل تحصیل شوند....» بقیه ماجرا را در کتاب سینوهه بخوانید.
دیگر چیزی نمی نویسم. فعلا مقایسه و نتیجه گیری را می گذارم به عهده خودتان.
ولی گمان می کنم بسیاری از شما با مشکلات دوره نوجوانی سینوهه آشنایید
و حتما خاطره ای از این مشکلات در ذهنتان وجود دارد. :wink:
 

cleopatra

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
23
امتیاز
0
#2
من در راهنمایی ساکت بودم. حجم سنگین درس ها به من اجازه فکر کردن هم نمی داد چه برسد به این که بگویم (برای چه؟)
اما وقتی وارد دبیرستان شدم خیل عظیم سوالات به من هجوم آورد
سوالاتی که می پرسیدم گاهی اوقات از بدیهیات بودند و برخی از دبیرانمان کفری می شدند. یکی از آن ها یکبار گفت که سمپاد سمپاد می گن اینه؟ یعنی شما باهوش هستین؟ من که توی مدرسه های عادی ندیدم شاگرد همچین سوالای مسخره ای بپرسد!
و من از کلاس بیرون رفتم. در حالی که از آن دبیر بیزار بودم...
گاهی اوقات سوال پرسیدن ما را دلیل بی ادبی مان می دانستند. این که ما قصد مچ گیری داریم! و می خواهیم حالشان را بگیریم!
به همبن خاطر گاهی اوقات(نه همیشه) برخی دبیران با ما مثل رقیبان سرسخت برخورد می کردند تا یک دوست!
دروغ چرا!! سال آخر یعنی سال کنکور دیگر سراغ (برای چه) نرفتم!
_من باید این ها را حفظ کنم با حفظ کردن همین فرمول ها هم می توانم از پس کنکور برآیم دیگر برای چه به دنبال (برای چه؟) های خودم بروم؟

اما دوستان من، شما این گونه نباشید. اول این که با علاقه درس بخوانید. دوم : هر سطری را که می خوانید از خود بپرسید برای چه؟ و برای رسیدن به جواب آنقدر فکر کنید تا مغزتان داغ کند! بعد بروید سراغ معلمی که با شما دوست باشد! (مثل دبیر زیست من :D ) . بعد کتابخانه . (استثناءً این روش مطالعه به کنکوری ها توصیه نمی شود! )
مطمئن باشید کسی (برای چه؟) ها را به شما نخواهد آموخت. شما باید خود به دنبال آن باشید.
فقط مواظب باشید که از علمی که می آموزید بهره ببرید و آن را درک کنید و گرنه...
به قول سعدی:
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند!
 

tavan

New Member
ارسال ها
60
لایک ها
2
امتیاز
0
#3
متن خوبی بود مرسی :)
 

mjbbaha

New Member
ارسال ها
321
لایک ها
32
امتیاز
0
#4
دوست عزیز متن شما عالی بود من هم طعم واقعی فکر کردن رو تو سال سوم دبیرستان چشیدم
به خاطر همین تو سال سوم یهو ترکوندم تقریبا هرچی مسابقه برگزار میشد همشو درو میکردم!!!!! یادم هست سر هر امتحانی میرفتم از خلاقیت خودم کیف میکردم و کل توانایی ام رو تو برگه پیاده میکردم!!!!!!!!!!!!!
قبلش یادم نمیاد اینطوری بوده باشم!!!
با وجود اینکه تو امتحانهای قلمچی ثباتی که تو پیش دانشگاهی داشتم نداشتم ولی واقعا سال سوم برام بهترین سال تحصیلم بود

پیش دانشگاهی واقعا به خاطر حجم درسها فرصت فکر کردن نداشتم
همینطوری میخوندم ومیرفتم تو پیش دانشگاهی هم تقریبا همه امتحانام(بجز کنکور!!!!!) موفق بودم تو قلم چی هم خیلی ثبات داشتم ولی سال سوم رو بیشتر دوست دارم
به دوستان دبیرستانی هم توصیه میکنم تا سال سوم وقت زیادی رو به مفهومی خوندن مطالب صرف کنن چون تو پیش دانشگاهی وقتش نیست!!
 

cleopatra

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
23
امتیاز
0
#5
کنکور ملاکی برای تعیین میزان استعداد و خلاقیت نیست!
کنکور فقط ملاکی هست که میزان درس خونی (بعضی ها می گن خرخونی!) آدم رو مشخص می کنه. بدون این که آدم بدونه برای چی این درس رو می خونه، فقط می خونه تا بعدا بتونه با رتبه اش پز بده یا این که دانشگاه تهران قبول شه و ترقی کنه...
البته بعضی معتقدند که کنکور هوش آدم ها رو هم درنظر می گیره چون اخیرا سولات مفهومی شده اند و... و این یعنی رتبه های تک رقمی هم درس خون بودن هم باهوش.
ولی دلیل نمی شه رتبه 1000 باهوش نباشه...
:oops: پس لطفا دیگه به کنکور فکر نکنید
به این فکر کنید دانشگاه که رفتید دوباره خلاقیت خود رو به کار بگیرید و دوباره مثل سال سوم دبیرستان فکر کنید
البته فکر می کنم سخت باشه. برای من که یک سال فقط درسها رو حفظ کردم و به (برای چه؟) ها نیندیشیده ام سخته که دوباره برگردم به همون روال قبلی. ولی خب باید برگشت! مگه نمی خواهید از زندگی لذت ببرید؟
پس باید دوباره برگشت...
 

khalina

مدیر آیریسک
ارسال ها
2,082
لایک ها
6,497
امتیاز
113
#6
با سلام به cleopatra ،
عنوان مطلب شما گویای موضوع آن نیست و مخالف قوانین تالار است :idea:
در اسرع وقت آن را تغییر دهید.

موفق و پیروز باشی :twisted:
 

kquran

New Member
ارسال ها
357
لایک ها
18
امتیاز
0
#7
بسیار بسیار جالبه...
توی رشته های دانشگاه های تربیت معلم واحدی به نام صبر و حوصله فکر نکنم وجود داشته باشه!
به همه چی مثبت نگاه کنیم...اما من این چرا گفتنارو توی سال کنکور هم ول نکردم!طوری که از مدارها و نصف النهار های کلاس بهم حمله میشد که هیچی نگو...
اما من ول نمی کردم...
اما خوب باز می گم که برنگردید به سال سوم چون الان دو سال بزرگ شدیم...
و فکر هامون ...خواسته هامون فرق کرده !
البته سیستم آموزشی 3000 سال پیش به نظرم خیلی جالبتر از سیستم بوده...
یکی از بهترین لحظات عمرمو تو سال کنکور سپری کردم...خیلی خوب بود کفیدم مرگ!!!
زندگی خیلی خیلی قشنگه....
 

ghsh

New Member
ارسال ها
60
لایک ها
53
امتیاز
0
#8
این داستان مانند داستان گالیله بود که در مدرسه و دانشگاه با قوانین موجود در کتاب ها ی نوشته شده توسط ارسطو و افلاطون که به آنها درس داده می شد مخالف بود به همین دلیل استاد ها او را نادان فرض می کردند.........................ولی گالیله تلاش کرد و بر گفته هایش پایبند بود تا اینکه استاد همان دانشگاه شد و یکی از قوانین (ارسطو یا افلاطون؟)را رد و درستش را اثبات کرد.
 

cleopatra

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
23
امتیاز
0
#9
kquran گفت
البته سیستم آموزشی 3000 سال پیش به نظرم خیلی جالبتر از سیستم بوده...
....
البته فکر نکنم این طور باشه. الان وقتی زیست می خونیم و از زندگی لذت میبریم به این فکر می کنیم که چه خدای بزرگی داریم ولی 3000 سال پیش مردم خدای یکتا رو نمی شناختن و با سیستم هر چند مدرن هم از زندگی لذت نمی بردند. و همین سینوهه از دست خدای آمون که همه چیز به او ختم می شد کفری شد. :idea:
 

kquran

New Member
ارسال ها
357
لایک ها
18
امتیاز
0
#10
ghsh گفت
این داستان مانند داستان گالیله بود که در مدرسه و دانشگاه با قوانین موجود در کتاب ها ی نوشته شده توسط ارسطو و افلاطون که به آنها درس داده می شد مخالف بود به همین دلیل استاد ها او را نادان فرض می کردند.........................ولی گالیله تلاش کرد و بر گفته هایش پایبند بود تا اینکه استاد همان دانشگاه شد و یکی از قوانین (ارسطو یا افلاطون؟)را رد و درستش را اثبات کرد.
والا تا اونجا که من می دونم گالیله تو 80-85 سالگی اعتراف کرد که غلط کرده و شکر خورده که گفته زمین حرکت می کنه...
و در مقابل کتاب مقدس سوگند یاد کرد که دیگه از این غلطا نمی کنه و عقلش فاسد و خام بوده که از این حرفا زده!!!
 

kquran

New Member
ارسال ها
357
لایک ها
18
امتیاز
0
#11
cleopatra گفت
kquran گفت
البته سیستم آموزشی 3000 سال پیش به نظرم خیلی جالبتر از سیستم بوده...
....
البته فکر نکنم این طور باشه. الان وقتی زیست می خونیم و از زندگی لذت میبریم به این فکر می کنیم که چه خدای بزرگی داریم ولی 3000 سال پیش مردم خدای یکتا رو نمی شناختن و با سیستم هر چند مدرن هم از زندگی لذت نمی بردند. و همین سینوهه از دست خدای آمون که همه چیز به او ختم می شد کفری شد. :idea:
می دونی چرا این طور فکر می کنی؟ چون سینوهه یه خورده مشکل داشته و زندگی رو خیلی جدی می گرفته و از وقایع اطرافش یا خیلی خوشحال می شده یا خیلی ناراحت...
واسه این گفتم جالبه که خیلی مسخره بوده...کلی میشه خندید بهشون...اگه سینوهه یه کم فارغالبال می بود...حتما به همین نتیجه می رسید...
تازه اون موقع مهندسی ساختموناشون از الان خیلی بهتر بوده و دیواراش ترک نداشته که دانش پژوهاش به ترک دیوار بخندن....کلی چیز باحال داشتن واسه خندیدن بهش!
 

mshf

New Member
ارسال ها
366
لایک ها
10
امتیاز
0
#12
منم سال پیش میپرسیدم چرا هرچند هرچی درباره ریاضی پرسیدم چرا وقتمو تلف کردم اما خوبه منم اول و دوم نمیپرسیدم چرا به نظرم از هرجایی که هستید بپرسید چرا بعضی معلما خودشون نمیفهمن بعد حسودیشون میشه برا همین منم سال اخر زدم از مدرسه بیرون و از معلمام که از اول دبیرستان باشون کلاس داشتم پرسیدم چرا .گاهی سوالای ساده لوحانه اما اونا ناراحت که هیچ خوشحال میشدن معلم زیست فیزیک شیمی و ریاضیم عالی بودن حتی معلم عربیم البته از اون نمیپرسیدم چرا ازش ترکیب کل کتاب را میپرسیدم ولی خداییش من میگم یه جاهایی پیشرفت کردیم مثلا تو چرا پرسیدن اما یه جاهایی پسرفت مثلا تو کار کردن ساختمون سازی حتما پزشکهایی دیدید که با پول مالیات مردم درس خوندن بعد خودشونو بالاتر ازمردم میدونن و به خودشون میگن ما چرا این مردم سطح پایین را درمان کنیم :? :eek:
 

ghsh

New Member
ارسال ها
60
لایک ها
53
امتیاز
0
#13
kquran گفت
ghsh گفت
این داستان مانند داستان گالیله بود که در مدرسه و دانشگاه با قوانین موجود در کتاب ها ی نوشته شده توسط ارسطو و افلاطون که به آنها درس داده می شد مخالف بود به همین دلیل استاد ها او را نادان فرض می کردند.........................ولی گالیله تلاش کرد و بر گفته هایش پایبند بود تا اینکه استاد همان دانشگاه شد و یکی از قوانین (ارسطو یا افلاطون؟)را رد و درستش را اثبات کرد.
والا تا اونجا که من می دونم افلاطون تو 80-85 سالگی اعتراف کرد که غلط کرده و شکر خورده که گفته زمین حرکت می کنه...
و در مقابل کتاب مقدس سوگند یاد کرد که دیگه از این غلطا نمی کنه و عقلش فاسد و خام بوده که از این حرفا زده!!!



ارسطو بود ....قضیه ای که به سرعت رسیدن دو جسم مختلف از ارتفاعی به زمین,مربوط بود.
 

kquran

New Member
ارسال ها
357
لایک ها
18
امتیاز
0
#14
اون بالا اشتباه نوشته بود افلاطون.... نمی دونم چرا این دو بزرگ یعنی افلاطون و گالیله این قدر از لحاظ اسمی تشابه دارن که من عوضی نوشتم اسمشونو...اصلا بحث سر گالیله بود که من اونو نوشتم...
پس گالیله تو 80-85 سالگی اعتراف کرد که...
 

ghsh

New Member
ارسال ها
60
لایک ها
53
امتیاز
0
#15
چرا؟گالیله که درست می گفت و تا آخرین لحظه ی مرگش بر این پایبند بود تا به همین دلیل کشته شد!!!!!!!!!!!!!!!
 

kquran

New Member
ارسال ها
357
لایک ها
18
امتیاز
0
#16
خیر....خوشبختانه ایشون این قدر زرنگ بودند که با یه دروغ مصلحتی عمر خودشونو بیشتر کردن...
و فرصت بیشتر برای علم آموزی برای خودش پدید آورد...
حالا متن این غلط کردم رو اگه گیر آوردم براتون میذارم!
 

cleopatra

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
23
امتیاز
0
#17
kquran گفت
بسیار بسیار جالبه...
توی رشته های دانشگاه های تربیت معلم واحدی به نام صبر و حوصله فکر نکنم وجود داشته باشه!
...
لازمه که توضیح مختصری جهت حمایت از دبیران بدم. راستش همه معلم ها این طور نیستند خود من دبیرانی داشتم که وقتی ازشون سوالی می کردم کلی ذوق می کردند که عجب سوال ابتکاری پرسیدم! :wink: به همین خاطر سر بعضی از کلاس ها مثل زیست و آزمایشگاه زیست و شیمی و عربی بچه ها مسابقه سوال پرسیدن می گذاشتند.
خود من معلمی داشتم که وقتی ازشون سوال می پرسیدم تا جایی که عقل من قد می داد برام توضیح می داد و اگر جوابش رو نمی دونست می گفت فردا بیا بپرس و بعد خودشون می رفت دنبال جواب و فرداش خودشون می اومد و پاسخم رو می داد. شاید لازم باشه این دبیر دلسوز رو که یک بار هم به عنوان بهترین دبیر فیزیک ایران انتخاب شد، معرفی کنم: دبیر پیش دانشگاهی مون سر کار خانم «کاروانی»
 

kquran

New Member
ارسال ها
357
لایک ها
18
امتیاز
0
#18
من احترام زیادی برای این گونه دبیر ها قائلم...اما به این نکته هم توجه داشته باشین که همه ی معلما از تربیت معلم معلم نشدن...
هر چند من اشتباه خودم برای جمع زدن و کلی گوییم تو نوشته ی قبلیم رو قبول می کنم!چون پدر خودم هم یکی از اون تربیت معلمی هاست و حسابی هم صبور!
عذر می خوام معلم های عزیز!!!
 
ارسال ها
23
لایک ها
1
امتیاز
0
#19
در مقایسه نظام آموزشیه ما با نظام آموزشیه 3000 ساله پیش میشه گفت: اونقدر تفاوت ها اندکه که به راحتی میشه از بیانشون چشم پوشی کرد :evil:
 
بالا