پاسخ : نقش «را»
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
بالایی غزل شماره 8 بود.
پایینی شماره6
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
دیوان حافظ من به کوشش دکتر محمد جواد شریعته
بیت ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدارا
اینطوری معنی کرده :از دست مراقب یار که شیطان صفت است به خدای خود پناه میبرم شاید آن دورکننده شیطان به من یاری دهد و کمک کند..."خدا را: برای خدا(فک میکنم منظور یک جور قسم باشه که برای خدا هم که شده فلان کار رو انجام بده ""را حرف اضافه "
بیت"باده در ده چند ازین باد غرور ؟
خاک بر سر نفس نافرجام را"
اینطور معنی کرده:جام شراب را بهگردش درآور تا باد غرور و خودپسندی در جان ما از بین برود چه اندازه باید این باد غرور را تحمل کنیم و در عین حال به ما باده بده تا خاک بر سر این نفس بد عاقبت کنیم "اینجا را باید "را فک اضافه باشه "