ارسال ها
1
لایک ها
3
امتیاز
0
#61
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

پارسال یکی از معلمامون با یکی از بچه های درشت هیکل حرفش شد. اومد بالا سرش گفت پاشو گمشو بیرو. پسره تا پاشد, معلممون اومد تا کمرش. یهو پسره گفت: چیزی گفتی جوجو؟! معلممون که ترسیده بود گفت: نه به خدا! فقط خواستم بگم عجب هیکل ردیفی داری. کجا میری باشگاه منم بیام؟!!!
 
ارسال ها
10
لایک ها
14
امتیاز
0
#62
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

همین پارسال از معلم ادبیاتمون خیلی مودبانه خواستیم امتحان رو کنسل کنه اما نکرد... بهمون گفته بود به عطر حساسیت داره ما هم نامردی نکردیم یه شیشه عطر رو شکستیم ریختیم رو میز معلم... بنده خدا امتحانو گرفت و لی بعدش یکی دو هفته به خاطر حساسیت پوستی که براش ایجاد شده بود نتونست بیاد مدرسه...
 
ارسال ها
10
لایک ها
14
امتیاز
0
#63
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

تازه از برگزاری امتحان تا دو هفته بعدم جلوگیری کردیم... بله ما هم بعدش خیلی پشیمون شدیم اما فایده ای نداشت...
 
ارسال ها
141
لایک ها
178
امتیاز
0
#64
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

ماه پیش معلم آمادگی دفاعی مون داشت تنفس مصنوعی رو رو یه عروسک بهمون درس میداد .ازش فیلم گرفتیم .آخرشم فهمید بیچارمون کرد.:d
 

BIOLOGY

New Member
ارسال ها
19
لایک ها
1
امتیاز
0
#65
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

معلما جلسه داشتن

همه ساعتای مدرسه رو کشیدیم جلو+ساعتای خودمون

زنگ تفریح(چند دقیقه بعد از اومدن معلم)خیلی حال داد,معلممون هنگ کرده بود.به خودش شک کرده بود
 
ارسال ها
172
لایک ها
87
امتیاز
0
#66
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

ما با معلما خیلی کار نداریم
ولی تا حالا 4 تا ناظمو فراری دادیم!!!
البته چرا یه دفعه معلممون سرش درد می کرد گفت بچه ها 15 دقیقه استراحت کنید خودشم سرشو گذاشت رو میز خوابید ما هم یکی یکی از کلاس رفتیم بیرون بعد 40 دقیقه ناظممون اومد دنبالمون ما هم در جاهای مختلف حیاط قایم شدیم ولی 4 نفر لو رفتن نامردا همرو لو دادن الا یکی که یه جایی قایم شده بود هیچ کس پیداش نکرد(تو دستشویی معلما گیر کرده بود!)
 
ارسال ها
288
لایک ها
303
امتیاز
0
#67
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

ما یه دبیر آمادگی دفاعی دشتیم اول سال اومد گفت امسال نهایی دارین باید دقیق بخونین.
ترم اول تا میومد تو کلاس بچه ها وصیت نامه شهید و هشت سال دفاع مقدس و اینجور چیزا.
مجبور شد جلسه آخر 20 تا سوال بده اونارو بخونیم.
ترم دوم دید کلاه سرش رفته یه جلسه اومد همه کتابو درس داد گفت تا آخر سال امتحان.
مام نامردی نکردیم سر کلاسش نمی رفتیم.
میگفت مستمر صفر میدم میگفتیم بده، امتحانمون هماهنگه، تاثیر نداره.
مدیر محترم هم چون ما همش ت سمپاد رتبه میاوردیم کاری به کارمون نداش.

یه بار چهار نفری از دروازه فوتبال رفتیم بالا آویزون شدیم به حلقه بسکتبال.
ناظممون داشت غش میکرد. حالا مام هی جنگولک بازی در میاوردیم. یه دستمونو ول میکردیم. خیلی توپ بود.

یه بارم یه دبیر فیزیک زن اومد مدرسمون. هر جلسه بعد امتحان بچه ها سوالارو دوباره مینوشتن یکی که در جعل سند استاد بود دوباره تصحیح میکرد. همه بیست میشدیم. بیچاره فکر میکرد خودش کوره.
موقع امتحانا هم چون مثلا بچه های خوبی سر کلاسش بودیم تموم جوابارو میگفت
 

kimia af

New Member
ارسال ها
86
لایک ها
86
امتیاز
0
#68
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

یه بار یه هزار پای مرده از تو ازمایشگاه برداشتیم گذاشتیم رو صندلی دبیر.
یه بارم دبیر ادبیاتمون که بندهخدا قدش یکم کوتاه بود رو قبل کلاسش ماژیکو تخته پاک کن رو گذاشتیم بالای قاب تخته اونم هی میپرید برش داره .دیگه اخرش دستش به ماإیک رسید بعد باسر ماژیکه هی زد به تخته پاک کن تابیفته.;)
 
ارسال ها
2,196
لایک ها
2,386
امتیاز
0
#69
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

يادمه يه سال رفته بوديم آزمايشگاه شيمي!:208::208:

توي آزمايشگاه هم كه جمع دبير و معاون و مسئول آزمايشگاه و ... جمعه!!!

بساط چايي هم به راه بود.

وقتي دبير ميخواست آزمايش انجام بده ، همه جمع شده بودن دورش حتي مسئول آزمايشگاه!:154:

ماهم كه بي علاقه به شيمي ، رفتيم فنل فتالئين برداشتيم ، ريختيم توي چايي هاشون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:221:

بعد رفتيم دور دبير و الكي سوال مي پرسيديم كه يعني مثلا ما خيلي به آزمايش توجه كرديم و ... از اين قمپزا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:39:

بعد يه دفعه برگشتيم ديديم اي داد بيداد!!!!!:189:

رنگ سياه چايي تبديل شده به آبي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ما هم نكات ايمني نميدونستيم كه!!!! گفتيم شايد ماده ش سمي باشه ، يواشكي در همون گير و دار آزمايش ، رفتيم چايي رو ريختيم توي ظرفشويي!!!!!!:26:

حالا شما عكس العمل دبيرا رو داشته باشيد وقتي اومدن و ديدن چايي هاشون نيست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:83::83:

يه جوري چپ چپ به هم نگاه ميكردن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ما هم دور از چشمشون مشغول تميز كردن ظرفشويي بوديم كه آبي رنگ شده بود!!!!!!!:93:
 

sa1378

New Member
ارسال ها
1,403
لایک ها
1,077
امتیاز
0
#70
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

ما که بچه خوبی هستیم با دبیرامون کاری نداریم
 

venus 76

New Member
ارسال ها
30
لایک ها
14
امتیاز
0
#71
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

این از شیطونیایه ماست که کل مدرسه رو ترکوند!:39:
پارسال سوم راهنمایی بودیم و درس کامپیوتر داشتیم
از اون جا که کل بچه تو گارگاه همه کار بجز گوش کردن به معلم رو انجام میدادن(مثلا صندلی هایی که برامون گذاشته بودن چرخدار بود و اهرم برا بالا پایین بردنش داشت بعد وقتی طرفی که رو صندلی نشسته بود حواسش نبود نفر کناریش اهرم و میکشیدو صندلیه یه دفه میومد پایین یا مثلا چون میزا دور کارگاه بود بچه ها از اینور کلاس از زیر میز میرفتن بچه های اونور کلاسو اذیت میکردن و ....) بگذریم....
خلاصه بچه ها کلا کتابشون ورق نخورده بود و میشد دوباره فرستاد سمپاد تا برا سال بعدیا استفاده بشه و هیچ کس از ویژوال بیسیک هیچی بلد نبود(کتابمون ویژوال بیسیک بود!)
خلاصه روز امتحان همه تو سر خودشون میزدن که برا امتحان چیکار کنیم؟! اونم ما که هیچی بلد نیستیم؟!:42:
یه فکر به ذهنمون رسید اونم این بود که چون امت عملی بود باید حتما کامپیوتر روشن باشه و........
و......
اگه برقم نباشه ما می تونیم امت ندیم
درنتیجه ما هم روی جعبه ی فیوزارو که خوشبختانه کنار کلاسمون بود نقشه ریختیم
حالا نقشه از این قرار بود:
چون آزمایشگاه و مسئولان بیکار آن و همچنین کتابخونه در بیشتر مواقع بدلیل کم بودن پشه ها دور هم جمع می شدن و صحبت می کردن و دقیقا می تونستن جعبه فیوزت رو ببینن در نتیجه 2 تا از بچه رفتن تا اونا رو سرگرم کنن
یکی دیگه از بچه ها هم رفت سراغ جعبه و یکی از فیوزا که بزرگتر از همشون بود رو زد بعدش برقا رفت
حالا تو اوج گرما (اردیبهشت) اونم تو بوشهر برقا هم بره (چه شود؟؟!!!!!!!) بقیه بچه ها هم که تو کارگاه بودن گفتن دیگه نمیتونیم امت بدیم
معلممونم مونده بود چی کار کنه ؟؟!!!
خلاصه دیگه بچه ها امت ندادن
در همین حین که ما دیگه لازم نبود امت بدیم کل مدرسه داشتن از گرما تهدیگ میشدن و ما از خوشحالی نمی دونستیم چی کار کنیم:71:
البته این اصل مطلبه ولی یه سری خورده ریزه بود که وقت نکردم بگم:99:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

skashef

New Member
ارسال ها
90
لایک ها
68
امتیاز
0
#72
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

يه دختره سمپادی حداقل 3تا پسره سمپادی رو از نظر فکر و عملکرد شرورانه حریفه!!! مرسه ی پسرونه ی ما بالای مدرسه ی ما واقع بود همه بهشون می گفتیم بچه های بالا بعضی وقتا کاری می کردیم که دبیرای مردمون می گفتن ما توقع این کارا رو از بچه های بالاتون هم نداریم چه برسه به شما :4: ولی ما خیلی مهربون و تمیز کار می کردیم باهم بخندیم نه اینکه به هم بخندیم مثلا
کلاسای مدرسمون نسبتا بزرکه در کلاس عملا وسط کلاس هست در فقط 90 درجه باز میشه شما وقتی دم در کلاس می ایستی همه ی کلاس رو به جز پشت در میبینی
پرده هارو کشیدیم لامپ ها رو خاموش کردیم و 25 نفرمون رفتیم پشت در ایستادیم وقتی دبیرا می اومدن به ذهنشونم خطور نمی کرد که سر کار رفته باشن و ما توی کلاس باشیم فکر می کردن برنامه داریم ولی چون ما دخترای محتاطی بودیم و دوست نداشتیم کار به دفتر بکشه همین که دبیر می رفت سر کار می اومدیم بیرون با 3تا دبیر این کارو کردیم نمیدونی چه حالی داد
 

skashef

New Member
ارسال ها
90
لایک ها
68
امتیاز
0
#73
پاسخ : چه بلا هایی سر معلماتون آوردید؟!

فکر کن!!! چی می تونه25 تا دختره سمپادیه نا متحد رو وادار کنه که همشون برگه سفید تحویل استاد بدن؟؟؟؟
برای به هم نخوردن برنامه ریزی کنکور حاضرن ترک تحصیل هم بکنن چه برسه به برگه سفید دبیرمون شوک شده بود اصلا باورش نمی شد می گفت توی این 24 سال کاری تا حالا براش همچین اتفاقی نیافتاده بوده یعنی حتی پسرا هم باهش این کارو نکرده بودن وقتی داشت این جمله رو می گفت یکی از بچه ها گفت بلاخره اینم تجربه است کلاس ترکید از خنده
بعد از اون روز هر کی می خواست بزور امتحان بگیره براش ماجرا رو تعریف می کردیم و می گفتیم ما اب از سرمون گذشته تازه دستمون گرم شده پس تاریخ امتحان رو ما معلوم می کنیم نه شما
:228::206:
 
بالا