یادبادآن روزگاران....

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
#2
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش بخیر بچه که بودیم...
هیچ چی ... اون موقع هم مثل الآن بود...
نه خوشی ای نه چیز دیگه...
:183:
 

abrang

New Member
ارسال ها
608
لایک ها
748
امتیاز
0
#3
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش بخیر بچه که بودیم....
هیچی... اون موقع م مثل الان بود...
فقط خوشی... نه چیز دیگه!...
:116:
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
#4
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش به خیر بچه که بودیم؛بعدامتحانات مامان هامون مارومیبردن خونه ی پدربزرگم؛بعدش پدربزرگم بهمون پول میداد؛میگفت بریدواسه خودتون ۴تابستنی لیوانی بخرید......
####
یادش بخیربچه که بودیم جلوی موهای همدیگه روباقیچی میبریدیم ناقص میکردیم.....
####
یادش بخیربچه که بودیم عشقمون این بودکه روی دوچرخه ی قدیمی دائی خدابیامرزم بشینیم ویه دورتوی حیاط خونه ی پدربزرگم بزنیم
####
یادش بخیر بچه که بودیم تموم سال رومنتظرشب عاشورابودیم که بریم توی دسته ی عزادارهای امام حسین زنجیربزنیم....
####
یادش بخیربچه که بودیم..... :(
 

ASI74

New Member
ارسال ها
124
لایک ها
175
امتیاز
0
#5
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش بخیر بچه که بودم..........
عشق جوجه رنگی داشتم یعنی میمردم واسش
اما نمیدونم چرا همیشه 2 ساعته میمرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا واقعا!!!!؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
 

iman HN

New Member
ارسال ها
1,757
لایک ها
2,646
امتیاز
0
#6
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش به خیر....
بچه که بودم 24 ساعته بیرون بودم...عشقم بالا رفتن از درخت و چیزایی بود که دیگران نمی تونستن ازش بالا برن!!!
#########
یادش به خیر....یه دمپایی جلو بسته داشتم که مادر بزرگ خدا بیامرزم واسم خریده بود....همیشه پام بود...حتی موقع بیرون رفتن!!! :4:
#########
یادش به خیر....داداش کوچیکم(عرفان)وقتی خواب بودم جلوی مو هام رو قیچی کرد(حسود! :229:) که نتونم موم رو کج بگیرم....منم کج مو هام رو عوض کردم و از راست به چپ گرفتم!!! :4:
#########
بقیش تو پست بعدی!!!! :4:
 

sepid.h

New Member
ارسال ها
175
لایک ها
146
امتیاز
0
#7
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش بخیر بچه که بودیم...
حوض حیاط بابا بزرگو پر میکردیم گله ای میریختیم توش...!!
تو تابستون بعدم میرفتیم جلو کولر پلی استیشن بازی میکردیم...اونم گله ای!...
بعدش ناهار آب دوغ خیار میخوردیم...
موقع رفتنم گریه میکردیم که چرا بازی تموم شد!!..
***
یادش بخیر بچه که بودیم...
با پسر عمم با مامانامون میرفتیم پیش دبستان...
یه دوراهی بود که سر اون باید جدا میشدیم...کلی نقشه میکشیدیم به اونجا که میرسیدیم وسط خیابون دست همو میچسبیدیم...
الان میبینم چه کار خطرناکی میکردیم...یک ساعت میکشیدنمون تا جدا شیم ماام میخندیدیم!!...
چه احمقانه و زیبا بود...!!
 

ali19

New Member
ارسال ها
164
لایک ها
260
امتیاز
0
#8
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش بخیر بچه که بودم عشق بوی خاک نمکناک بودم !!!!!!!

عشق حیون های بامزه بچه گربه های ملوس ...

ــــــــــــ

یادش بخیر بچه که بودیم فارق درس دنبال بازی گوشی بودیم

________

هییی چه فایده تموم شد رفت پی کارش

حالا باید انشای جوون بشم رو صرف کنیم ...:d
 

Marshall

New Member
ارسال ها
687
لایک ها
970
امتیاز
0
#10
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش بخیر بچه که بودیم

دوست داشتیم زود بزرگ بشیم مثل ادم بزرگا

و وقتی هم بزرگ میشیم دوست داریم بچه بشیم باز

و همچنان چرخه این تکامل وجور داره :4::4:
 

penta

New Member
ارسال ها
371
لایک ها
476
امتیاز
0
#11
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش بخیر بچه که بودم..........
عشق جوجه رنگی داشتم یعنی میمردم واسش
اما نمیدونم چرا همیشه 2 ساعته میمرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا واقعا!!!!؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
اتفاقا خونه ی ماهم با این مشکل درگیره.
نه به خاطر من بلکه به خاطر خواهرم.
خیلی بده که من هر تابستون باید منتظر مردن یه جوجه نه بلکه چند جوجه شم:177:
یعنی چی آخه؟
خوب گناه دارن طفلکی ها آخه.
تازه از چند روز پیش دوباره شروع کرده:من جوجه می خوام!
 

نیلگون

New Member
ارسال ها
136
لایک ها
270
امتیاز
0
#12
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش بخیر...........
داشتم با جای نوشمک تفنگی ها که ازآب پرش کرده بودم با دوستم بازی میکردم جلو درخونه مون
چشمتون روز بد نبینه روی پل کله پاشدم
ابروم شکست...:d
ولی خیلی بازی خوبی بود:89:
 

Masoud-s

New Member
ارسال ها
876
لایک ها
1,171
امتیاز
0
#13
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

قانون ٢٠ رو نقض كردين با اين تاپيك اما دلم نمياد موضورو ببندم
 

zahra

New Member
ارسال ها
476
لایک ها
609
امتیاز
0
#14
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش به خیر بچه که بودم... همش میرفتم پارک!!رو سرسره ی پارک بستنی میریختم همیشه!!!
***
یادش به خیر بچه که بودم با داییم می رفتم زمین فوتبال!!
چقد خوش میگذشت!!
حیف که دیگه نمیشه:(
***
یاد همه چیزش به خیر به خصوص صداقتی که دیگه هیچ وقت نمیشه پیداش کرد مگر اینکه دوباره بچه شد!!!
 

BIOSAM

New Member
ارسال ها
304
لایک ها
804
امتیاز
0
#15
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

همیشه میرفتم رو درخت به بقیه میوه پرت میکردم!

کلید در بودم.منو از هر سوراخ سمبه ای میفرستادن داخل تا درو باز کنم!

با قرقره ای که سیمان میبرن بالا تا طبقه 4 رفتم!!

چه صفایی داشت بچگی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ASI74

New Member
ارسال ها
124
لایک ها
175
امتیاز
0
#16
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

اتفاقا خونه ی ماهم با این مشکل درگیره.
نه به خاطر من بلکه به خاطر خواهرم.
خیلی بده که من هر تابستون باید منتظر مردن یه جوجه نه بلکه چند جوجه شم:177:
یعنی چی آخه؟
خوب گناه دارن طفلکی ها آخه.
تازه از چند روز پیش دوباره شروع کرده:من جوجه می خوام!
من الانم جوجه رنگی میخواممممممممم
یکی واسم بخررررررررررررره:20:
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
#17
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش بخیر بچه که بودم..........
عشق جوجه رنگی داشتم یعنی میمردم واسش
اما نمیدونم چرا همیشه 2 ساعته میمرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا واقعا!!!!؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
آقا؛آدم سالم ۲ساعت ازدست شمادووم نمیاره ه ه ه
چه برسه به جوووووجه رنگی:90::19:

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

من الانم جوجه رنگی میخواممممممممم
یکی واسم بخررررررررررررره:20:
آقا ول کن جان عزیزت....:77:
****************
یادش بخیر بچه که بودیم نمیفهمیدیم کنکورچیه اسنرس چیه المپیاد چیه....اماهمش دلمون میخواست بدونیم...
چه...هایی بودیم هااا:150:
 

geniusnavid

New Member
ارسال ها
157
لایک ها
84
امتیاز
0
#18
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یه جمله ی معروف هس که میگه تا میتونی بچگی کن دیگه این روزا تکرار نمیشن.البته هنوزم دیر نشده ها :eek:سعی کنین از هر فرصتی که دارین استفاده کنین:196:
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
#19
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

یادش به خیر بچه که بودیم؛باداداشم یه پتوی بزرگ میکشیدیم دورمون میرفتیم میچسبیدیم به کولر همش میگفتیم:أه عجب کورانی شده....أأأأه ه ه.....
‏**********‏
یادش به خیر بچه که بودیم عصرهای تابستون میرفتیم خونه ی پدربزرگم زبرکولر میخوابیدیم باپتو....
‏***‏
چه کارهایی میکردیم هااااا ;)
باتشکر:)
 

sa1378

New Member
ارسال ها
1,403
لایک ها
1,077
امتیاز
0
#20
پاسخ : یادبادآن روزگاران....

اتفاقا خونه ی ماهم با این مشکل درگیره.
نه به خاطر من بلکه به خاطر خواهرم.
خیلی بده که من هر تابستون باید منتظر مردن یه جوجه نه بلکه چند جوجه شم:177:
یعنی چی آخه؟
خوب گناه دارن طفلکی ها آخه.
تازه از چند روز پیش دوباره شروع کرده:من جوجه می خوام!
من و داداشم دو تا جوجه خریده بودیم
مال من زرد بود مال داداشم صورتی
من جوجمو 3 ماه نگه داشتم وقتی رفتیم مسافرت مرد
جوجه داداشم هم که داشت مر غ میشد گفتیم تنها نباشه انداختیمش تو باغ فامیلمون هفته بعد رفتیم نبود

###############

من یادش بخیر ندارم
هنوزم بچه ام و بچگی میکنم
دلتون بسوزه
ولی تنها بدی کار این اینترنته
نمیتونم ولش کنم

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

باید بلد باشی از جوجه رنگی نگه داری کنی نه اینکه بهش هیچی ندی
 
بالا