هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد
می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد
آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری
که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم کشد،زیره به کرمان ببرد
دودلم اینکه بیاید من...
چشم، زيتون سبز در کاسه،سينهها سيب سرخ درسينی
لب ميان سفيدی صورت، چون تمشکــی نهاده بر چينــی
سرخ يا سبز؟ سبز يا قرمز؟ ترش يا تلخ؟ تلخ يا شيرين؟
تو خودت جای من اگـــر باشـی ابتدا از کدام میچينی؟
با نگاهی، تبسمی، حرفی، در بياور مرا از اين ترديد
ای نگاهت محصّل شيطان، اخـمهايت معلـّـم دينی...
بگردم دور تو، دور نگاهت، دور باطل ها
مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها
پری رویی، نه... زیباتر، سر زیبایی ات بحث است
به طرزی که کم آوردند توضیح المسائل ها
حسادت می کنم با هرکه دستش لای موهایت...
حسادت می کنم حتی به این موگیر ها، تل ها
مرا از دور میدیدی، خودت را جمع می کردی
بیا یک بار...
مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود!
مرا بخواه که هر قطعه ام غــــزل بشود!
مرا بخوان که پس از این همه "الهه ناز"
دوباره ورد زبانــــــــم "اتل متل" بشود!
سیاه چشم! فنا کن سپید را مگذار
که محتوای غـــزل نیز مبتذل بشود!
هـزار وعده بـه من داده ای بگــو چـــه کنم؟
که دست کم یکی از وعده ها عمل...
آرام کسی رد شده اما ضربانش
باید بنویسم غزلـی تا هیجانش…
عطر خوش نعنــای تــــو در حلـقهای از دود
سرگیجهی این شهر، من و نقش جهانش
آواز بیاتی و چه خوب است که یک شب
عریــــان بشوی در وسط جامـــه درانش
از روی لب توست کــه در حاشیهی قم
هی شعبه زده حاجحسین و پسرانش
این شعـــر فقــط تاب و...
روی ماه دستمال نمدار می کشم
نوک قاشق آسمونو می چشم
می پاشم ستاره هارو سر رات
که بیای قدم بذاری رو چشم
شبا رو جمع می کنم تا می زنم
رنگ روغنی به فردا می زنم
همه ی تلخیا رو دور می ریزم
طعم شیرینی به دریا می زنم
واسه ی اومدنت برنامه هاست
همه ی جاده ها آبپاشی می شه
نوک هر پرنده ای شاخه گلی
کف...
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره، خواب را
بایستهای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی میآفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی
با...
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را...
سه نقطه، آخر شعرم برای چشم تو است
که چشم های دو عالم سوای چشم تو است
هزار شعر نگفته، هزار معنی درد
هزار خاطره در لابه لای چشم تو است
و آخرین نفر از پشت اسب می افتد
که ظهر واقعه در کربلای چشم تو است
به پشتوانه چشمت قیام خواهم کرد
و خون هر که بمیرد به پای چشم تو است
که جنگ های اخیر یلان...
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظة دیدارت
شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که...
پاسخ : بررسی سوالات مرحله دوم المپیاد ریاضی- دوره 32- بهار 1393
سلام جناب ذوالفقاری. ممنوم که به ما روحیه میدید. خدا خیرتون بده.
به نظر میرسه شما از المپیادی های خفن هستید. درست حدس زدم؟
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
...
مادرم بعد تو هی حال مرا می...
چرا نمیشود بگویم از شما علامت سوال
نمیشود بگویم از شما چرا علامت سوال
به هر طرف که میروم مقابل من ایستاده است
همیشه مثل نقطه زیر یک عصا علامت سوال
تو آن طرف کنار خط فاصله- نشستهای و من
در این طرف در انتهای جمله با علامت سوال
نمیشود به این طرف بیایی آه نه... به من نگو!
دو نقطه بسته است...
حرفی بزن بگو د بگو دوست داری ام
با این سکوت ، دل نگران می گذاری ام
پاسخ بده پیام مرا حال من بد است
چیزی بگو که از نگرانی در آری ام
دریای من! اگرچه به پایت نمی رسم
اما هنوز رودم و سوی تو جاری ام
من سالهاست ابری ام ای نوبهار من
کی جلوه می کنی به دلم تا بباری ام
گاهی چنان بدم که ببینی اگر مرا...
پاسخ : یه سؤال از دنباله ها
خوب چون جملات به صورت یکتا به دست میان و دنباله ی در شرایط مساله صدق میکنه () پس چیزی برای اثبات باقی نمیمونه.
البته میشه کارای دیگه ای هم کرد. مثلا استقرا و یا این که