نتایح جستجو

میخوام تزازمو از 7400 این آزمون برسونم به 8400 آزمون بعد!! رکورد افزایش ترازو میخوام بشکنم!!!

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم بر آستان مرادت گشاده‌ام در چشم که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله که روز بی‌کسی آخر نمی‌روی ز سرم غلام مردم چشمم که با سیاه دلی هزار...

ای هدهد صبا به سبا می فرستمت..... به سبا می فرستمت......

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد خلیل من همه بت‌های آزری بشکست مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال در سرای نشاید بر آشنایان بست در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست غلام دولت آنم که پای بند...

ای جان تو جانم را از خويش خبر کرده                                 انديشه تو هر دم در بنده اثر کرده ای هر چه بينديشی در خاطر تو آيد                                 بر بنده همان لحظه آن چيز گذر کرده از شيوه و ناز تو مشغول شده جانم                                 مکر تو به پنهانی خود کار دگر کرده...

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم   من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم   تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم   و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم که بی شمشیر...

وقتی دلم میگیرد مینویسم برای تو اما همه میخوانند جز تو :(

15/1/92 زندگیمو تغییر داد..... به کل نمیدونم خوب کرد یا بد ولی کلا تغییر داد. شب بخیر

 همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی دل دردمند ما...

شبت بخیر دوست عزیزم خوابای خوب ببینی

شبم تاریک شده ....... شب تاریک من ......... در میان نفس های سردم در میان صدای خش خش برگ درختان ...... در میان صدای سایش کاغذ های دفترم ..... در زیر ستاره های کم نور ولی سوزاننده ..... هر یک مرا یاد تو می اندازد ..... صدایش چون صدای تو از دور به گوشم می رسد و هر بار با نوزش تیری بر قلبم می زند...

صداقت چیزیه که از همه بیش تر دوسش دارم و تقریبا همه اطرافیانم هم فاقد اون هستند... حتی شاید خودم ولی در حرف دلم همیشه صادقم.....

تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده ی من...چه جنونیچه نیازی،چه غمی ست؟"مهدی اخوان ثالث"

تو را من چشم در راهم.......

دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست چندی به پای نشستم و چندی به سر شدم

خدایا بشکن این طلسم تلخ دنیا را و مرا با خود ب دیاری شیرینتر از رؤیا ب دیاری پر از نور و پاکی و سرزمینی ک در ان جز راستی و صداقت حرفی نباشد....

به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها دلم تنگ است بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب...

*نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم *

<<ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است...... >> چه قدر این مصرعو دوست دارم.....

من خفته بدم به ناز در کتم عدم..... حسن تو به دست خویش بیدارم کرد...