ارسال ها
960
لایک ها
1,804
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

اِی روزِِگــآر . . .


اَز خَطـ خَطــے هآیـَم سآدِه نَـگــــــــذَر . . . !


بــِه یـآد دآشتــِــــہ بــآش . . .


این دِلــنِـوِِشــــ ــــــتِ ــــــہ ـهـــآ رآ یــِک دِل ، نـِـوِشـــتــــِ ــه. . . !
 

M-Mohammadi

New Member
ارسال ها
2,708
لایک ها
3,152
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

این دلنوشتم واقعا از دلم نوشته شده! عاشقانه و عارفانم نیست! ماله دِلَمه!!!

باسمه تعالی
سلام دوستان
خیلی وقت بود که یه همچین مقاله ای باید نوشته میشد اما امروز تصمیم گرفتم شروعش کنم!
ازتون خواهش میکنم حتما تا اخرش بخونید و دیدگاهتون رو بهم بگید!
یه نگاه به نمودار زیر بندازید. (با کلیک کردن بزرگ میشه)








چی باعثش هست؟
منم مثل شما شهرستانی ام و یه جورایی از همین زخم خوردم. همه میگفتن سال ما از مازندران حداقل 3 نفر قبول میشن اما قبولی 0 بود! اینو گفتم که بدونید منم مثل شما هستم و این دورانی که الان دارید رو ذره ذره ش رو خودم درک کردم!
مقصر کیه؟ ایا مقصر اون دبیرستان تهران هست که با گرفتن شهریه برا بچه هاش کلاس میذاره و امکانات و اطلاعات در اختیارشون میذاره؟ یا مقصر مدارس ما هستن که این کار رو نمیکنن؟
تا حالا به این فکر کردید؟
درسته المپیاد اگر بصورتی بود که هر دانش اموز خودش تلاش میکرد بدون کلاس های انچنانی ( و فقط در حد رفع اشکال ماهانه) خیلی قشنگ تر میشد. اما چیزی که هست اینه که ما نمیتونیم الان بریم بگیم مدرسه ی فلان شما به بچه هاتون اطلاعات و امکانات ندید چرا که بچه های شهرستان ندارن!
ما میتونیم چیکار کنیم؟ ( از اینجا به بعدش رو خوب گوش بدید!)
امسال از 41 قبولی 24 تاش تهران بودن! من با این 24 نفری که اتفاقا خیلی هم زحمت کشیدند کاری ندارم. کارم با اون 17 تای دیگه هست!
الان که تازه اول راه مدال گرفتن هستید و اول راه مشهور شدن هستید به این حرفام توجه کنید و به خودتون یه قول هایی بدید!
قول بدید که المپیاد رو تو استان خودتون گسترش بدید! تو مدرسه ی خودتون! حتی اگر نیاز به هرگونه کمک داشتید آیروک پشتیبان شماست. اما باید این کار رو بکنید! باید وقتی مدال گرفتید برگردید تو استانتون و نصف قیمت برای هم مدرسه ای هاتون کلاس بذارید. برنامه بدید. مدرستون رو مجبور کنید که به المپیاد بها بده! الان شماها هستید که میتونید این کارها رو بکنید! مسوولیت بزرگی رو دوش شماها هست!
من با زبان ساده و روان صحبت میکنم. کلمات قلمبه سلمبه و رسمی و…. نمیتونم به کار ببرم چون هممون با هم دوستیم. منم میخوام کمکتون کنم در حد توانم!
امروز ساعت 6:14 دقیقه صبح برام چند تا پیامک رسید! از کی؟؟ یکی از مدال داران سال 85 !
متنش رو بخونید:
سلام… نتایج رو دیدم…. هر سال دریغ از پارسال…. بازهم همین چند تا مدرسه تو کشور… سنندج, قایمشهر, ساری, رشت, بابل, اهواز, کرمان, زاهدان, قزوین و کرمانشاه و ده ها شهر دیگه که میدونم امسال بچه های خوبی داشتن.
فقط تاسف میخورم برای متصدیان المپیاد شیمی که چه ساده تونستن المپیاد رو از یه آزمون تمام علمی و رقابتی به “بنگاه فروش مدال” تبدیل کنن. پول داشتن—> مدرسه ی بهتر و کلاس بیشتر—-> شانس بالا تر مدال!
اونم چی؟ ظرف 7-8 سال.
یادمه دوره ی ما (سال 85) از این استان ها قبولی داشتیم: قزوین, کرمانشاه, خوزستان, سمنان, کرج, گیلان, مازندران, چهارمحال, کردستان و….
باورتون میشه؟ دختر و پسر تهرانی روی هم 8 تا بودن و 32 تا شهرستان… یادش بخیر

بقیه ی حرفاشون دیگه جنبه ی شخصی تر داشت و بیان نمیکنم!
اینو اینجا نوشتم که بدونید هستن اساتیدی که همراهیتون کنن که شهر و استانتون رو بالا ببرید و از تهرانی ها ایراد نگیرید بلکه تلاش و امکاناتتون رو مثل اونها که نه اما تا حد خوبی بالا ببرید.
پس بجای ترسیدن شروع کنید و پا در این مسیر قشنگ بذارید. نه برای کسب مدال! برای لذت بردن از علم و سواد و افزایش اعتماد به نفس خودتون!
موفقیتتون رو از ته دلم میخوام!
یه جمله ی قشنگی هم هست که میگه تخم مرغی که با نیروی خارجی شکسته بشه پایان زندگیشه اما اگر با نیروی درونی شکسته بشه شروع زندگیه! (امیدوارم درکش کرده باشید و با نیروی درونیتون این تخم مرغ رو بشکنید!)
محدثه محمدی
پرتال المپیاد شیمی ایروک
 

REyhanEH_23

New Member
ارسال ها
102
لایک ها
51
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

این روز ها دلـــــــمـ میگـــــــــــریَــــــــــــــد
نهـ چشمانَـــــــــــم
بهـ اندازه یِ
تمام آدمــــهای دنیـــــــــــــا
به اندازه ی ده تای بچگیامـــ!
برای تمام داشته ها و نداشته هامـــ
فقط 17 سال عمر کردم
اما نمیدونم چرا وقتی معلّم ریاضی اول دبیرستانمو دیدم به اندازه دنـــــــیا احساِسِِ پیری کردم
خیلی زوده که از الان احساس پیری بکنی نهـ؟؟؟


---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

این دلنوشتم واقعا از دلم نوشته شده! عاشقانه و عارفانم نیست! ماله دِلَمه!!!

باسمه تعالی
سلام دوستان
خیلی وقت بود که یه همچین مقاله ای باید نوشته میشد اما امروز تصمیم گرفتم شروعش کنم!
ازتون خواهش میکنم حتما تا اخرش بخونید و دیدگاهتون رو بهم بگید!
یه نگاه به نمودار زیر بندازید. (با کلیک کردن بزرگ میشه)








چی باعثش هست؟
منم مثل شما شهرستانی ام و یه جورایی از همین زخم خوردم. همه میگفتن سال ما از مازندران حداقل 3 نفر قبول میشن اما قبولی 0 بود! اینو گفتم که بدونید منم مثل شما هستم و این دورانی که الان دارید رو ذره ذره ش رو خودم درک کردم!
مقصر کیه؟ ایا مقصر اون دبیرستان تهران هست که با گرفتن شهریه برا بچه هاش کلاس میذاره و امکانات و اطلاعات در اختیارشون میذاره؟ یا مقصر مدارس ما هستن که این کار رو نمیکنن؟
تا حالا به این فکر کردید؟
درسته المپیاد اگر بصورتی بود که هر دانش اموز خودش تلاش میکرد بدون کلاس های انچنانی ( و فقط در حد رفع اشکال ماهانه) خیلی قشنگ تر میشد. اما چیزی که هست اینه که ما نمیتونیم الان بریم بگیم مدرسه ی فلان شما به بچه هاتون اطلاعات و امکانات ندید چرا که بچه های شهرستان ندارن!
ما میتونیم چیکار کنیم؟ ( از اینجا به بعدش رو خوب گوش بدید!)
امسال از 41 قبولی 24 تاش تهران بودن! من با این 24 نفری که اتفاقا خیلی هم زحمت کشیدند کاری ندارم. کارم با اون 17 تای دیگه هست!
الان که تازه اول راه مدال گرفتن هستید و اول راه مشهور شدن هستید به این حرفام توجه کنید و به خودتون یه قول هایی بدید!
قول بدید که المپیاد رو تو استان خودتون گسترش بدید! تو مدرسه ی خودتون! حتی اگر نیاز به هرگونه کمک داشتید آیروک پشتیبان شماست. اما باید این کار رو بکنید! باید وقتی مدال گرفتید برگردید تو استانتون و نصف قیمت برای هم مدرسه ای هاتون کلاس بذارید. برنامه بدید. مدرستون رو مجبور کنید که به المپیاد بها بده! الان شماها هستید که میتونید این کارها رو بکنید! مسوولیت بزرگی رو دوش شماها هست!
من با زبان ساده و روان صحبت میکنم. کلمات قلمبه سلمبه و رسمی و…. نمیتونم به کار ببرم چون هممون با هم دوستیم. منم میخوام کمکتون کنم در حد توانم!
امروز ساعت 6:14 دقیقه صبح برام چند تا پیامک رسید! از کی؟؟ یکی از مدال داران سال 85 !
متنش رو بخونید:
سلام… نتایج رو دیدم…. هر سال دریغ از پارسال…. بازهم همین چند تا مدرسه تو کشور… سنندج, قایمشهر, ساری, رشت, بابل, اهواز, کرمان, زاهدان, قزوین و کرمانشاه و ده ها شهر دیگه که میدونم امسال بچه های خوبی داشتن.
فقط تاسف میخورم برای متصدیان المپیاد شیمی که چه ساده تونستن المپیاد رو از یه آزمون تمام علمی و رقابتی به “بنگاه فروش مدال” تبدیل کنن. پول داشتن—> مدرسه ی بهتر و کلاس بیشتر—-> شانس بالا تر مدال!
اونم چی؟ ظرف 7-8 سال.
یادمه دوره ی ما (سال 85) از این استان ها قبولی داشتیم: قزوین, کرمانشاه, خوزستان, سمنان, کرج, گیلان, مازندران, چهارمحال, کردستان و….
باورتون میشه؟ دختر و پسر تهرانی روی هم 8 تا بودن و 32 تا شهرستان… یادش بخیر

بقیه ی حرفاشون دیگه جنبه ی شخصی تر داشت و بیان نمیکنم!
اینو اینجا نوشتم که بدونید هستن اساتیدی که همراهیتون کنن که شهر و استانتون رو بالا ببرید و از تهرانی ها ایراد نگیرید بلکه تلاش و امکاناتتون رو مثل اونها که نه اما تا حد خوبی بالا ببرید.
پس بجای ترسیدن شروع کنید و پا در این مسیر قشنگ بذارید. نه برای کسب مدال! برای لذت بردن از علم و سواد و افزایش اعتماد به نفس خودتون!
موفقیتتون رو از ته دلم میخوام!
یه جمله ی قشنگی هم هست که میگه تخم مرغی که با نیروی خارجی شکسته بشه پایان زندگیشه اما اگر با نیروی درونی شکسته بشه شروع زندگیه! (امیدوارم درکش کرده باشید و با نیروی درونیتون این تخم مرغ رو بشکنید!)
محدثه محمدی
پرتال المپیاد شیمی ایروک

به زودی زوووووووووود المپیادم جوش میشه مثه کنکور
دزدبازی و خرجای الکیو عدم تلاش فردی
متاسفانه:22:
 

fateme

New Member
ارسال ها
157
لایک ها
175
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

تکه های دلم را دوباره جمع کرده ام, خوب شد چه زود این جنسِ دستِ دو
آماده ام دوباره لب میز نشسته ام, یک هل بده فقط، بشکن مرا برو
شاید نفهمی اما موهبتی ست خودش, لمس تن من توسط دست های تو
_______________
پ.ن: توهم بر جوانان عیب نیست.
 
ارسال ها
264
لایک ها
251
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

حالا دیگه نتایج اومده و منم قبول نشدم
خیلی از عزیزان قبول نشدن اما دنیا که تموم نشده
از ته ته قلبم واسه همتون آرزوی موفقیت میکنم
و با تمام قبول نشده ها ابراز همدردی میکنم
اما ما هنوز کنکور در پیش داریم
چرا باید غصه خورد:182:
خب مگه چی شده
مگه همه انسان های موفق المپیادی بودن
شاید تعدادی از شما به خاطر یه بی دقتی کوچک درصد زیادی رو از دست داده باشین و قبول نشده باشین
هعییییییییییییییی
اما چکار میشه کرد؟همین چیزا اختلاف ها رو ایجاد میکنه
چرا همه المپیادیا انقدر غم زده شدن
بلند شین .تموم شدا. اگه اینجوری بمونیم کنکور رو هم از دست میدیم
ایشالا همتون موفق باشید
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

قسم خوردم دیگه اسمتو نیارم....
فکر نکنی ازت ناراحتما...
آخه میدونی من هیچوقت دوس نداشتم اسمتو بیاره رو زبونش هیچ غریبه ای....
حالا که چند وقته با خودمم غریبه ای.....
 

golsefatan

New Member
ارسال ها
331
لایک ها
264
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

برخي در اين دنيا مي دوند كه زنده بمانند... كاش ما بدويم تا زندگي كنيم...
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

امروز داشتم به این فکر میکردم بعد از این همه مدت صبر...وقتی که برگشتی...کلی باحرفات بهم آرامش میدی یا نه؟؟؟داشتم فکر میکردم وقتی بیای ازم میپرسی خیلی اذیت شدی بعد من بهت بگم نه...تو بگی دروغ نگو...میدونم چقد تحمل این دلتنگی سخت بود...بپرسی الان خوشحالی که برگشتمو پیشتم؟بگم آره...بگی نه!میترسی ازینکه باز برم...بپرسی آرومی الان ؟بگم آره...بگی نه نیستی...میترسی از تکرار اون روزای بد...میدونی آخر فکرام چی بود؟اینکه میگی نه عزیزم نترس...من واسه خواسته هام جنگیدم با تو با احساسم...حالا وقتشه بخاطر تو با همه موانع بجنگم....اما اینا حرف تو نیست...تو واسه من هیچوقت نجنگیدی...هیچوقت....و نخواهی جنگید:(
 

SH_B_SH

New Member
ارسال ها
14
لایک ها
30
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

یاد آخرین خداحافظی ات افتادم....
چه خداحافظی سردی بود....نگاهم در چشمانت نبود اما سردی نگاهت برایم ملموس بود...
دلت را شکسته بودم امّا ....تو حتی به باقی حرف هام گوش ندادی...
تو رفتی ...تو برای همیشه رفتی...
این منم و روزهای شومم واندیشیدن به رفتن تو و شکستن ....
میدانی تنها دلخوشیم چیست؟؟؟
تنها دلخوشیم این است که لحظه ی رفتنت ...پیش از آن خداحافظی منحوس ....آرام زیر لب گفتی که مرا بخشیده ای....
 

Marshall

New Member
ارسال ها
687
لایک ها
970
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

پایان خط...خط پایان...همانکه میگویند اخر زندگی ست...همان تلخی دردناکی که هیچکس نمیخواهد باورش کند...
همان سوت دقیقه نود...اینجاست...!همینجا...درست همین جایی که ایستاده ام...! میدانی چرا؟؟؟
چون امروز مُردم...پیمان ِ من مُرد...
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

آسمان امشب چه تاريك است...
اخر دلم باز ابريست...
در هياهوي اين روزها...روزهاي اضطراب...ترس...و نزديك شدن به آمدنت نگران شده ام!
مبادا نيايي خوب من...
مبادا تنها بگذاري دل تنهاي مرا؟
جز تو من عشق ندارم كه در آغوش كشد روي مرا...
دلم براي عشقم گفتنت خيلي تنگ شده:(:181:
 

fateme

New Member
ارسال ها
157
لایک ها
175
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

به خدا, کز همه دنیای خدا جز تو در باغ دلم سبز نبود
مگر امروز که هوای هوس, نفس باغ تو را می گیرد


___________________________________
پ.ن: این یه بیت از یه شعر بلنده که اگه بعدا قسمت شد میزارمش
 

TeRmEh

New Member
ارسال ها
67
لایک ها
194
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

تمام این روزهای گرم ِ تابستانی ...
در قلبم ، در وجودم ، در خیالم
سوز های زمستان بیداد می کند ...
یکدفعه به خود می آیم ...
دریایی راه افتاده از سوی چشمانم....
دریایی....
 

No_name

New Member
ارسال ها
144
لایک ها
141
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

زندگي تو شدي يه بازي تو يه چارديواري با چارتا گيمرِ ال بازي !
زندگي سخت شده واس من ! شده يه لول به اخر واس من !
ديگ ترس مرس خبري ني همه شديم رنگ به رنگ، اخرِ تگ به تك !
تك به تك ، مي كنيم همه رو رنگ به رنگ ، بَـــــنگ !!!!!! ما شديم رنگِ خطر برا ادما كه مي شن  ذهن به دَر !

مسنامه :4::21:

(دوستان با صداي كلفت ُ اعتراضي و رپي بخونيد :4:) 
 
ارسال ها
960
لایک ها
1,804
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

تا وقتی بد نشی
نمیفهمن چقد خوب بودی
پس
مِـــــــــن بَعــــــــــــــد
مَـــــــــن بَــــــــــــــــد

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

ابــراز احســاســات زیــاد از حــد
بــعضی هــا را
بـــی حــس مــی کند!

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

میگفت پای رفتن ندارم ...
با سر رفت ...
 

fateme

New Member
ارسال ها
157
لایک ها
175
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

صدای جغد روز را شب شنید
و دوید, چیره شد این بوف سفید

و من به حد مرگ ترسیدم
زنی که هیچگاه نمی ترسید

و من به حد مرگ ترسیدم
ازین دروغ, ازین وهم امید

و من به حد مرگ ترسیدم
ازین جلاد یک دین با خورشید

و من به حد مرگ ترسیدم
که قفس از بام قناریمان پرید

پس از آواز مرد همسایه
جهان بود که به حد مرگ می ترسید

پس از این اتفاق ناهنجار
شب, خدا قبل زمین می خوابید

قطع گشتیم همه مان یکباره
تبر تیز این سفیدِ پلید

و من به حد مرگ ترسیدم
از شغالی که خون می لیسید

و من به حد مرگ ترسیدم
لطف کنید کمی عقب بروید

و من به حد مرگ ترسیدم
زنی که این دفعه می ترسید

نه ازین اتفاق ناهنجار
بلکه از لکه ی لباس سفید

و من به حد مرگ ترسیدم
زنی که هیچگاه نمی ترسید
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

از من دوري ... آري ... دوري...ولي با تمام اين دوري ها باز هم آرامم ، بازهم يك آرامش از ته دل دارم كه مي گرويد نترس...تو مي تواني !! اي عشق كجايي؟!اگر تو نبودي من حالا يك آدم ديگر بودم...هرچند حالا نيز تلاشم اين است كه همانگونه باشم...عادتم شده است!ميخندم با اين كه يك بغض هست كه مدتها در گلويم نقش بسته است ...
پرسيدي مي داني "ع" در من يعني چه؟گفتم عهد بستن...پرسيدي عهدت چيست؟گفتم عهد ميبندم كه قلبم فقط براي يك نفر باشد و در گير همان يك نفر...گفتي "ش" را كه نمي داني!گفتم مي دانم!گفتي : خب !بگو چيست!
گفتم شكيبا بودن ...پرسيدي شكيبا؟گفتم : آري ... در برابر سختي هاي تو بايد شكيبا بود....گفتي باشد ولي ديگر "ق" را محال است بداني!لبخند تلخي زدم و گفتم : آن را هم مي دانم....
پرسيدي باشد بگو تا ببينم چه ميگويي!
گفتم ققنوس!!!پرسيدي ققنوس؟!
گفتم آري!ققنوس!چيزي استوار تر از ققنوس يافته اي؟! هر بار مي سوزد و از نو خود را مي سازد! آري من نيز هر بار آتش ميگيرمو ميسوزم ولي باز هم از نو مي سازم!
اي عشق اعتراف كن در مقابلم كم آورده اي!خداوندا...باور كرده ام كه تو مرا باور كرده اي...
مرا در اين راه طولاني ياريم ده...
مگذار هيچ يك در اين راه احساس اندكي ضعف كنيم...
خدايا...تا تو هستي زندگي بايد كرد:)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

golsefatan

New Member
ارسال ها
331
لایک ها
264
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

باری را که هیچ کس نتوانست بکشد انسان قرار است بکشد. کاش امانتدار خوبی باشیم. این امانت عشق است. عشق به خدا...
 
بالا