ارسال ها
960
لایک ها
1,804
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

اينم آخريش:
براى تصاحبت نمى جنگم!
احاطه ات نمى كنم تا مال مــــــن شوى!
با رقيبان نمى جنگم!
عشـــــق تملك نيست ، تعلــــــق است!
ولــــــى اگر بيايى و بمانى،
براى با تو ماندن، با دنيـــــــا مى جنگم…​
 

Archaeopteryx

New Member
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

بـــــــــــــــــــــــــــانو؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میدانی تو همیشه به من راست گفتی....
نمیدانم چرا ولی همیشه باهام صادق بودی....
هر وقت یه حرفی رو تو بهم میزدی باور میکردم....
ولی هیچوقت نمیخوام اینو باور کنم....هیچوقت....
یادته گفتی منتظر نباشم که هیچوقت بهت نمیرسم...؟
میشه این یه بارو دروغ گفته باشی؟؟؟؟؟
میشه؟؟؟؟:(:(:(:(:(:(:(:(
 

parastoo.sh

New Member
ارسال ها
72
لایک ها
186
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

آخرین نثر من تا کنکور 94:

*لعنت به این همه آرامش*


سرم را روی بالشتم گذاشته بودم.جز تیک تاک ساعت صدایی نبود.همه جا تاریک و همه چیزآماده برای یک خواب راحت بعداز یک روز پرمشغله.اما باز خیالاتم امانم نداد و توهماتم مرا برد تا آن سوی مرزهای جغرافیایی سرزمینم.
تمام نیروهایم را به گوشها و چشمهایم داده بودم تا خوب بشنوند و ببینند.اما این بار این صدای تیک تاک ساعت نبود که آرامشم را بهم میزد.صدای بمب بود،صدای جیغ بود و جنگ.
جنگ در پشت اسمش که اول بمب و تفنگ و تیراندازی و سرباز و کشته و سنگر را یاد آدم می آورد،واقعیت های هولناکی دارد که ای کاش مثل بیشترتوهمات من واقعی نبودند.اما این بار توهمات من خود واقعیت بود.واقعیتی تلخ!
دخترکی داشت درپشت دیوارهای خانه ای ویران زجرکش می شد،انگار جنون به مغزاستخوانش رسیده بود.گویا او هم ،چون هزاران دختر دیگر قربانی بود،قربانی جنایات پشت جبهه های جنگ،قربانی دختر بودنش،ضعیف بودنش...
من دیدم که زجرکش شد از جنون...
آنطرف تر هم دیدم که مادری با دستانش کودک 1ساله اش را دفن میکند در حالیکه چیزی از جسم کوچکش نمانده بود.
دیدم پدرانی را که شکستند از مظلومیت دخترانشان،کشته شدن وحشتناک پسرانشان و اسارت همسرانشان درحالیکه توانایی محافظت از آنها را نداشتند..
و دیدم که شکستن یک مرد،یعنی مرگ...
جسم نیمه جان کودکی را دیدم که از بی غذایی چروکیده و کوچک شده بود....اندکی بعد بی جان شد...
یک تکه نان و یک لیوان آب میتوانست به آن جسم نیمه جان زندگی بدهد.فقط اندکی غذا...غذایی که من روزی سه وعده ی کامل از آن را میخورم...
با صدای انفجار از این بیداری دردناک بیرون آمدم.
هنوز همه جا در اتاقم تاریک بود و آرام...و هنوز صدای تیک تاک ساعت و آرامشی که انگار قرار نبود چیزی آن را بهم بریزد.
از داشتن این همه آرامش آرام و قرار ندارم!!!
لعنت به این همه آرامش...
ساعت ها آن همه جیغ و صداهای خسته که با اخرین توانشان،آخرین نفس های حبس شده در سینه هایشان، فریاد میزدند به امیداینکه که کسی بشنود در گوشم مانده بود.آنقدر واضح که نشنیده گرفتنشان مثل نشنیده گرفتن صدای تیک تاک ساعت بود.
من سهم آن هارا از آرامش خودم می دهم...پابه پای آنها درکیلومتر ها دورتر،در اینجا میجنگم.
با چشمهایم،گوش هایم،زبانم،دستها و پاهایم،با قلمم و فکرم...
با همه اینها میجنگم!
برای آرامش دخترک مظلوم خیالاتم که یقین دارم واقعیت دارد و جایی در این کره خاکی فریاد میزند:کمک !!
و برای آرامش وجدانم..


فائزه شریفی
1393.4.4
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Archaeopteryx

New Member
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

دیروز رفته بودیم کوه....
داد زدم برمیگرده؟؟؟
کوه جواب داد:
میگــرده...میـگرده....میگرده...برمیگـرده....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

دیشب که اومدم بخوابم ساعت ده دقیقه به دو بود..یاد پارسال افتادم...پارسال تو این تاریخ به عشق تو همزمان با تو اون موقع میخوابیدمو امسال با عشق تو بی تو این موقع میخوابم...دیشب کلی گریه کردم میدونی چرا؟چون من پای قرارمون موندم اما تو چرا برنگشتی؟یعنی نباید حتی میپرسیدی حالت خوبه یا نه؟یعنی تا آخر عمرم منم که تنهایی حقمه و جز گریه همدمی ندارم؟مگه تو هم نفسم نبودی؟مگه بهم نمیگفتی همدمم؟ چرا اینجوری میکنی؟یعنی میشه امروز کل دیروزو جبران کنی؟دلم بدجور شکست...دیشب تو یه جشنی بودم...بارها بغض گلومو گرفتو اشک تو چشام جمع شد به هزار زورو بلا جلوشو گرفتم..اما وقتی رفتم بخوابم جز رویای تو و اشکام هیچکس باهام یار نبود....
نمیخوای باهام حرف بزنی؟نمیخوای بگی تو تو این یه مدت حالت چطور بود؟باز میخوای دلمو بشکنی؟بازم حق من گریس؟
این حرفا همه با بغضو اشک نوشته شد...عشق من اینا دلنوشته نیست بغض نوشتست....:(:(

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

کاش واسه یه بارم که شده درک میکردی چی میگم:(
خیلی تنهاممممممم بیشتر از هر وقتی...صبر من از بقیه زودتر شزوع شد...حالا ولی صبر همه تموم شدو من بپبخت بازم صبر کردم...
بخاطر کسی که منو نمیخواد...:(اگه نمیخوای حداقل بگو تا بدونم:(تو که عادت داری به شکستن دلم بازم بشکنش دیگه...نگو دلم نمیاد که باورم نمیشه :20::20::20::20::20::20::20::20:
 

zahra

New Member
ارسال ها
476
لایک ها
609
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ﺑــــــﺎﻭﺭ ﮐﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﺣـــــــﺮفه... خیلی سخته...

ﻭﻓـــــــــﺎﺩﺍﺭ ﺩﺳــــﺖایی ﺑﺎﺷﯽ

ﮐﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﻟﻤﺴــــﺸــون نکردی...!
 
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

اون روز كه گفتي ميخوام تنها باشم بهت گفتم اين يه مقدمس كه واسه هميشه بري؟آره؟
گفتي نه ...من اينو نگفتم...قرار بود برگردي...دوروز گذشته از روز برگشتت اما هنوز نيومدي...
يادته ميگفتي گريه نكن نميخوام چشماي خوشگلت گريون باشه؟حالا چرا نمياي تا حتي اشكامو موقع گريه كردن پاك كني؟؟؟؟؟:2::12::2::12::2::12::2::12::2::12:
:20::20::20::20::20::20::20::20::20:
 
ارسال ها
113
لایک ها
181
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

خدایا به خودت سوگند میخورم چیز زیادی ازت نخوام،اصلا ازت نمیخوام خدایا هر چی جنگرو تموم کن و همه جا صلح برقرار کن.اصلا ازت نمیخوام که همه جا امن باشه چون میدونم به این زودی ها مستجاب نمیشه.آخه هنوز کلی آدم هستن که وسیله ی آزمایش کردنشون جنگه!
فقط یه چیز ازت میخوام یه چیز، انقدر فرهنگ جهان رو بالا ببری که اگر جلوی یک بچه ی 4 ساله اسم m16 و mp5 و اسلحه های دیگه رو ببرم اشک شوق تو چشاش جمع نشه بلکه بهم بگه خیلی بی تربیتی! چون اگر این اتفاق بیفته نرم نرمک بهار صلح و آرامش دست یافتنی میشه!
سپاس خداوندا.
 

Archaeopteryx

New Member
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

(اینو شیش ماه پیش نوشتم....واس دل خودم بود....امیدوارم به سمت پ.ب های من با فحش و ناسزا هجوم نیارید!)
چه شد؟؟؟؟؟
ناراحت شدید وقتی یافتین در غار.... جمجمه اجدادتان را؟؟؟
من از نوادگانتان میترسم...
آنها باید پیدا کنند در غار ...مغز اجدادشان را....
 

golsefatan

New Member
ارسال ها
331
لایک ها
264
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

خدایا ماه مهمانی ات است. تو که همیشه به قولت وفا کرده ای و خوب میزبانی کرده ای. یاریم کن که من هم مهمان خوبی باشم... یا علی یا عظیم...
 

Archaeopteryx

New Member
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

از سرمایی که تو زندگیم کشیده بودم یخ زده بودم....
ا
فکر میکردم با تو همه یخم از بین میره و درست میشم.....
بعدش مات و مبهوت شدم...آخه همه وجودمو به آتیش کشیدی رفتی....
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

تو كه هستي ذره ذره ي وجودم با تو و يادت آرامند...
تو كه هستي گرماي حرف هايت هرچقدر هم كوتاه آنقدر داغم ميكند كه در اين دوري ها ديگر تصور آغوشت برايم اشك ندارد...برايم فقط اميدواريست...
تو كه هستي داغ ميكنم!!!!داغي كه از عصبانيت باشد نه!!!داغ ميشوم تا هر كه گفت براي هم نيستيد آتش زنم...
داغ ميشوم تا هر كه گفت روزي ميرود آتش بزنمش...
تو كه هستي قلبم آرام است...حتي اگر بارها شكسته باشد...
تو كه هستي خدا هم نزديك تر است...
تو كه هستي حتي براي رسيدن به آغوش خدا لحظه شماري ميكنم...
تو كه هستي لبخند خدا هم هست...چون ميداند كه عشق من به تو از چه شروع شد و چقدر عميق است...
تو كه هستي خالي ميشوم از هرچه هوس هاي دنيوي...
تو كه هستي دل ميبندم به دنياي معنوي...
تو كه هستي آشتي ميكنم با دنيا...
تو كه هستي منو تو هستيمو خدا...
تو كه هستي همه چيز هست...
شقايق كه چيزي نيست...مهم گل من است كه براي من تك است...
تو كه هستي خدا هم هست!!! تا توهستي تا خدا هست زندگي بايد كرد!!!شقايق باشد براي سهراب!!!!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Marshall

New Member
ارسال ها
687
لایک ها
970
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

به چه میخندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟
به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟
به چه میخندی تو ؟ نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟

به چه میخندی تو ؟
به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟

خنده دار است بخند . . .

 

taha

Well-Known Member
ارسال ها
908
لایک ها
1,160
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

چه سخت است این دوری بنده از تو
برای عده ای تلخ ، برای بعضی شیرین ، عده ای گویند که بسی پر مخاطره است این دوری

هیچ یک را باور ندارم .

وصف حالات با تو بودن تک بعد نیست ای عزیز . حالات با تو بودن همان شور و عشقی ایست که نه زبان ، نه توان ، نه عقل نه جان ، هیچ یک توان توصیف ندارند .
ای عشق ، تورا همان نور شبهای بی کسی یافتم . همان نور پر فروغی که چشم دل را بگشاد .

ای عشق ‌، سخن تو در زبان ادم سالم نگنجد ، بل در سخن مجنون کمی بگنجد
اری ! اری!
همچنین است که همه دم از شمع و شراب و شیرینی زده اند ...
 

fateme

New Member
ارسال ها
157
لایک ها
175
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

این که لاله گل عاشقی بود
این که با رفتنت می کُشیم, رود
این که دم می کشه, چای, خیلی زود
این که گوشیِ تو [کاش] خیلی شخصی بود
یعنی این چند روز هم زیاد است

من که عاشق می شوم هر دقیقه
من که از شدتَت روحم رقیقِ
من که با دوریت هم رفیقِ
حتی دوست داشتنت هم دریغِ
آیا این که "بزارم برم" روا است (=تضمین داره به: ... من که جیک جیک می کنم برات تخم کوچیک می کنم برات بزارم برم؟)

آیا این چشم های پر از... ؟
تشنه ام اما این آب کُر از...
زخم های نخورده ی تو از...
بر فرض خنجرِ کبودی با غرَض...
یعنی این چسب زخم ها کجا است؟

بل بل, دخترِ ماهی خواهد شد.
یک شب از زخم تو جاری خواهد شد.
عاشق رود تو, غرق خواهد شد.
روزی خود کشی مستحب خواهد شد.
و همین هم از سرم زیاد است.
 

Archaeopteryx

New Member
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

یکی از دوستان... داره ازم گله ....
واسه گفتن حرفایی که خیلی وقته توی دله....
میگه حرفاتم همش یه جور درد و دله...
نمیدونه تک تک dna هام جای بسته بندی شدن خورده بهم گره....
چون این نورونه توی مغزم... خوب میدونه دلش ===>>
عاشق یکی بوده که اونو کرده ولش
...............

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

الانم همش داره میگرده دنبال "تلش"....
(ایهام داشت این تل!)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

يه روزي من گلت بودم...اما گلتو ول كردي...دريغ از اينكه گل مريم تازه كه باشه خوش عطرو بواِ ...مريم اگه پژمرده شه كه ديگه آرام بخش نيست...گفتم كه بدوني مريمتو پژمرده نكني كه ديگه مريم سابق نميشه...همينجوريشم مث اون نيس ديگه چه برسه...

مريم دستت امانته...يه امانت كه خدا بهت داده...خودت گفتي فرشته كوچولوته...پس مث يه حامي ازش مراقب كن مث بچه اي كه نياز داره به محبت...

مث كوچولويي كه تموم دنياش اونيه كه ازش مراقبت ميكنه..خدا بهت يه مريم كوچولو داد تا دلتو با اطمينان خاطر بهش بديو نترسي كه دلت پيش يه غريبس...فرشته كوچولوت با تموم كوچولويي ميدونه چطوري مراقب دلت باشه تا آسيب نبيني....

فرشته كوچولوت داره زير فشار زندگيش از جهات مختلف پر پر ميشه...فقط به دست يه مردي مث تو نياز داره تا هروقت افتاد بتونه به اون دست اعتماد كنه و با گرفتنش يه ياعلي بگه و با كمكت بلند شه...

بيا...بيا كه فرشته كوچولوت دلش برات خيلي تنگ شده:(انقد كه خودشو باخته و داره از همه چي سير ميشه...وقتي فكر ميكنه كه به عشقتون شك داري تموم تنش ميلرزه و گريه ميكنه...به يه آهنگ غمگين گوش ميده و مثل ابر بهار ميباره ازترس اينكه بازم بري...

نازنين من...فرشته كوچولوت خيلي تو اين روزا بهت نياز داره...فرشته كوچولوت ديگه ميخواد دركت كنه...يه روزي وقتي كه تنهايي بهش تجاوز كرد به جاي دركش تركش كردي...حالا ديگه بجاي ترك دركش كن...فرشته ي تو باهات راحته اما هركي تو زندگي يه مشغله اي داره كه واسش سخته به يكي بگه..شايد بعضي چيزا رو نتونه بهت بگه ولي وقتي كه باهاشي با همه ي غما راحت تر مقاومت ميكنه...

-
-
-
-
-
-
-
اينا فقط حرفاي فرشته كوچولوت نيست...اين قلبته كه اينا رو ميگه....همون قلبي كه مريمت براي شنيدن صداش دنياشو ميده...
اومدي...ولي اونجوري كه بايد نيومدي...نميدونم چيه...نميدونم اين دوري ها واسه چيه...اينكه اينهمه ترس مغلوبت كرده چيه...
ولي يه چيزي خوب ميدونم...منو تو مال هميمو نبايدب ذاريم هيچ چيز منو تو رو از هم جدا كنه...
:46::46::46::46::46::46::46::46::46::46:
 

fateme

New Member
ارسال ها
157
لایک ها
175
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

هی پسر، جمعه ها رو رزرو کردن، من یک شنبه ها به انتظارت میشینم.
فقط یه لطفی کن؛ تیشرتت رو قبل خودت نفرست. وقتی نیستی با کور بودن خیلی حال می کنم.
 
ارسال ها
189
لایک ها
164
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

با عرض عذر خواهی از همه ی دوستان که من دست به قلم ندارم و شعر از خودم نیست ولی اینو برید بخونید خیلی با مزه است!!!!
شعر طنز از آقای عباس احمدی
مثنوی دانشجویی -
 
بالا