kiki75

New Member
ارسال ها
150
لایک ها
116
امتیاز
0
#61
پاسخ : دلنوشته ها

این شعرو تقدیم میکنم به یکی از دوستای خوبم آ.اباز دریچه های نوردردلم شعله ورندومن تنهایمچه کنم که ناامیدمولی این چه نوریستکه خاموش میکندغم هایم؟سروده شازده کوچولو(Kiki75)
 

shahzadeh

New Member
ارسال ها
9
لایک ها
0
امتیاز
0
#62
پاسخ : دلنوشته ها

دلم هواي دياري دارد كه در عمق آن تابشي از نور علم در زمره ي بي تاب دلان:):53:
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#63
پاسخ : دلنوشته ها

یه مستزاد شاد کوچولو! :

چوگان دو چشمش، چشم از کاسه برون کرد، وای از خم مویش!
با جام جمش جامه ی مردم به جنون کرد، از جور نکویش!
ساقی سر و رویش به می صاف شبه کرد، ساقی چه بداند!
خویش به از آن می، به خدیوان زبون کرد، خود داند و خویش!

پ.ن. معنی مصراع‌ها را مینویسم:

مصراع اول: چشمای یار که مثل چوب چوگان خمیده است با اون کوچیکیش، همه رو دیوونه کرده! وای به حال موهاش که به این بلندیه و خم به این گندگی توش داره!

مصراع دوم: جام جم یعنی جام جهان نمای جمشید که غیبو نشون میداده! میگه اگه از اسرار یار پرده برداشته (البته اسرار خوبش!) بشه همه مردم (تاکید میکنم همه مردم!) دیوونش میشن! چی بگم از این درد خوشی که از جانب دوست به ما رسد؟!

مصراع سوم: ساقی بر و روی یار ما رو به شراب خفن تشبیه کرده، دستش درد نکنه ولی زک!!! یار ما از اون شراب خفنه هم بهتره!!

مصراع آخر: خوی او بهتر از اون شرابیه که ساقی بهش تشبیه کرده و همین خلق و خوی یاره که پدر همه (حتی کله گنده ها) رو در آورده! دیگه خودش میدونه!



پ.ن. 2(!) این شعرو توی تالار طنز هم گذاشتم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

kiki75

New Member
ارسال ها
150
لایک ها
116
امتیاز
0
#64
پاسخ : دلنوشته ها

در پی پور قاجار بدویم تا کی؟؟



به در حاتم طایی کوبیم تا کی؟
درپی خلق خدا بدویم تا کی؟

همه دیوانه و شیدا شدیم
پویای عشق فرهاد باشیم تا کی؟

پوری!آیی که مرا بخشی؟
دست رد به سینه ی عشاق زنیم تا کی؟

پوری!بهر تو دل ها کنده ام
مست و خانه به دوش شویم تاکی؟

پور قاجار هم درپی من نبود
تا کی حرف ازآزادی نزنیم تاکی؟

پور یا هم دوش یزید بودی؟
در این زندان التماست کنیم تاکی؟

گناهکاران زمان آمرزش نخواهند؟
در رویای آغوش تو باشیم تاکی؟

دست پور را در دست دیگری دیدم
تاکی پشت پرده باشیم؟تاکی؟

آهنگ عشق برکس دیگر نواختی
تار گیتارت را پاره نکنیم تاکی؟

شباهنگام در پی پور قاجارم
از عشق شازده کوچولو نپرسیم تاکی؟

کو آن افق های خلوص عشق؟
برای عشق گریستن تاکی؟





سروده شازده کوچولوkiki75
بچه ها برام نظراتتوتنو ارسال کنید
ممنون
 

Someone-new

New Member
ارسال ها
28
لایک ها
21
امتیاز
0
#65
پاسخ : دلنوشته ها

سلام ..

به نظر من مرتبط کردن کلمات خوب بود ..

اما اصلا به وزنش و هجاهاش توجه نکردی ...

ببین یه کاری کن وقتی داری غزل میگی ..

یه خودکار بردار هر بیتو که میخونی با ضربش خودکارو بزن رو میز که وزن دسست بیاد ..

همین ...
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#66
پاسخ : دلنوشته ها

من ندانم که چرا،
هنر عشق به پروانه دهند.
مگر این زاغ سیاه،
مگر آن چشمه خشک
چه کم از عاشقی آن دارند؟
راستی کم دارند؟
-
پروانه که اینگونه بنازد بر عشق،
شعله‌ی شمع چو خاموش شود،
برود از گردش.
لیک زاغ سیه شوم شما،
به سیاهی شب از سوی چراغان نالد.
راستی می‌داند،
که شما یار غزلخوانش را،
به سیاهی، شومی،
دائماً می‌خوانید؟
-
چشمه‌ی خشک به از پروانه است،
زان که او عشق به رویا دارد،
عاشقی، او به جدایی داند،
قطره‌ی آب که در ذهن و خیالش جاریست،
بهتر از روشنی شمع نگه می‌دارد.
راستی می‌خواهد،
که کمی از دل غمگین خودش دور شود،
اندکی از طپش قلب جدا گردد و بی‌نور شود،
رود از رود بپرسد که چرا خالی شد،
که چرا قسمتش از زمزمه‌ی ماهی‌ها،
و از آن باران‌ها،
خشکسالی شد.
راستی، به چه احوالی شد؟
من ندانم؛
من ندانم که چه بگذشته بر آن رود سپید،
که چه آمد به سر زاغ سیاه؛
که به امروز شده اینگونه،
رسم این آدم‌ها؛
که به زاغ سیه و شوم بگویند،
که ز پرواز به اندر دل شب،
اینچنین بگریزند.
که بچسبند به این حادثه‌ها؛
که از این حادثه‌ها لبریزند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

jasem

Well-Known Member
ارسال ها
341
لایک ها
327
امتیاز
63
#67
پاسخ : دلنوشته ها

دلنوشته در مورد خودکشی در خوابگاه شهید مفتح شیراز
نمیخواستم دست به کیبورد شوم اما دیدم در سایتهای خبری فقط نوشته اندیک دانشجوی سال سوم رشته زمین شناسی در مقطع کارشناسی دانشگاه شیراز شب گذشته خود را از طبقه هفتم خوابگاه شهید مفتح کوی ارم دانشگاه شیراز پرت کرد.
طبقه هفتم : پایت لب پرتگاه رسید روبریت 30 متر ارتفاع و پشت سر نیم متر ارتفاع. عاشقی انقدر دوستش داری که به جنون رسیده ای. گریه ای مادر و خنده ی معشوق که به دیگری میخندد هر دو در نظرت می ایند . تو هستی و اینگار که نیستی ....باران نم نمک میبارد ولی اشک چشمان تو تند تند... دیگر موزیکهای غمگین هم دوای دردت نیستند ... رو به شهر خاموش فکر میکنی....


طبقه سوم : دانشجویی دیگر در طبقه ی سوم لب پنجره نشسته است ترم صفر ! جسد تو را میبیند که از روبرویش به پایین پرت میشود


طبقه سیزدهم :



صدای پچ پچ دانشجویان در سالن مطالعه می اید که کسی خودکشی کرده است


نیم ساعت بعد دور تا دور جسدت را دانشجو گرفته است خدا رو شکر که مردی که نشنوی این جماعت چه میگویند ....
خیلی باید خل باشی تا به خاطر دختر...
میگن لامردیه..


ترم هفته..
...چرا خودشو از سیزده ننداخته پایین....


و حس نمک بازی کسی گل میکند و از بالا داد میزند منم خودمو میخام بندازم پایین و با جواب مرد نیستی مواجه میشه...


بعد از تو دانشگاه همان روال سابق را دارد هنوز معشوق تو میخندد و شاید فقط در فیس بوک عکست را لایک کند ... شب بعد از تو هم باران بارید...روز یعد از تو هم کرسی ازاد اندیشی یود.....


اما تو نیستی ...مادرت گریان ...پدرت کمرش خم... هم اتاقیهایت افسرده....جسدت ؟


اما من روح تو را میستایم نه به خاطر خودکشی به خاطر مرد بودنت به خاطر پای عشق ماندنت و به خاطر شجاعتت.....




روحت شاد.


ازادی دوستت دارم
 

ferom001

New Member
ارسال ها
62
لایک ها
36
امتیاز
0
#68
پاسخ : دلنوشته ها

باز هم یک شب و یک دفتر و نور / باز هم رقص قلم بهر دل و مردم کور / باز هم مطرب دل عراقِ آشفته زند/ باز هم کور دلان احسنت گویند به زور
 

mojtabaaa1373

Active Member
ارسال ها
362
لایک ها
74
امتیاز
28
#69
پاسخ : دلنوشته ها

از اول صبح ازل وارد شدی در این دلم / تا آخر شام ابد ویران کنی تو این دلم /عشق تو در این دلم همچون رازی زندانی است/ از اول این قصه ام غصه ی تو میکند فرمانروایی در دلم / فکر من این بود که عشق تو زندانی است /ور حقیقت این بود کین من عشق توام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ferom001

New Member
ارسال ها
62
لایک ها
36
امتیاز
0
#70
پاسخ : دلنوشته ها

مطرب دل باز هم از دوریت شوری گرفت/اشک شور از دیده ی دیوانه بینایی گرفت/مژده آمد ای دل دیوانه راحت گریه کن/ کاندرین سردی هر آنکس سوخت مجنونان گرفت
 

frahmani110

New Member
ارسال ها
117
لایک ها
163
امتیاز
0
#71
پاسخ : دلنوشته ها

باد سردی که این روزها به گونه ام تازیانه میزند، یادآور شلاق های زمانه است که یکی پس از دیگری بر پیکر نحیفم فرود آمدند و از من انسانی ساختند که با قلب و روحی دردمند به استقبال جوانی می رود. آری، داستان زندگی ام داستان غریبی است بین بیگانگان آشنا، همان ها که روز ندای همراهی برمی آورند و شب هنگام با خیالی آسوده عهد و پیمان را به فراموشی می سپارند.

من تنها خواستم چراغی داشته باشم و گناهم این بود که خواسته ام را بر بیگانگان فریاد زدم: "اگر به خانه ی من آمدی ای مهربان، چراغی بیاور تا از آن به ازدحام کوچه ی خوشبختی بنگرم" *




*فروغ فرخزاد
 

asal75

New Member
ارسال ها
32
لایک ها
49
امتیاز
0
#72
پاسخ : دلنوشته ها

درتنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم
ولی اکنون میخندم آری میخندم به تمام لحظه های بچه گانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم!
 

مهدیس

New Member
ارسال ها
7
لایک ها
1
امتیاز
0
#73
پاسخ : دلنوشته ها

سلام دوستان عزیز لطفا نظرات خودتون و اشکالات کارم رو بهم بگین سپاس که وقت گذاشتین: می رسد روزی که خواهم مرد در همین نزدیکی ست...وقتی مردم بر مزارم گل مگذارید که بسیار نفرت دارم از تلف شدن زیبایی رنگ رنگ گل ها که تقلا می کنند به خوابگه سرد و بی روح من طراوت بخشند.بر گورم گلاب مپاشید دریغا که هدر رود بیهده عطرجانبخششان در تلاشی یاس امیز برای جان بخشی به پیکر پوسیده ی من.تنها برایم نغمه ای بسرایید و اهنگی بنوازید .نغمه ای که بندبندم را به لرزه دراود و خاک تیره بر ان بگرید.شعری که ویرانی من ویران خانه را نشان دهد که در زیر اوهام شیرین و پوچ خود مسکن گزیدم.من که سقفم اندیشه ی پاک دوستی و یک رنگی بود.بس دست نیافتنی بود.شعری که گذر مرا به یاد اورد و به ایشان بفهماند امید در زیر خیال وهم الود کودک گریان رو نهان کرده و ان هنگام سر برخواهد اورد که که به لبخندی دعوت به حضور شود.شعر را به یاد من بخوانید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

asal75

New Member
ارسال ها
32
لایک ها
49
امتیاز
0
#74
پاسخ : دلنوشته ها

یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره میکنم،امروز هم گزشت. با مرور خاطرات دیروز و سکوتی سنگین ومن که شتابان در پی زمان بی هدف فقط میروم... فقط میدوم...
یاس ها هم مثل من خسته از خزان و سرما، گرمی مهر تو را میخواهند، غنچه های باغ هم دیگر بهانه می گیرند.
میان کوچه های غربت و تنهایی صدای قدمهایت را میشنوم اما تو نیستی فقط صدایی مبهم!
قول داده بودی برایم سیب بیاوری، سیب سرخ خورشید، سیب سرخ امید.یادت هست؟!
رفتی و خورشید را هم بردی و من در این کوچه های تنگ و باریک سرگردانم و منتظر.
برگی دیگر از زندگی ام را ورق میزنم...
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#75
پاسخ : دلنوشته ها

سلام به همه دوستان عزیز.

سایت زیر محلی برای ارائه اشعارتان است.
البته همه خدمات این سایت مجانی نیست ولی در کل محفل قشنگی داره.
اگه دوست داشتید یه سری بزنید.
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#76
پاسخ : دلنوشته ها

سلام به همه دوستان عزیز. سایت زیر محلی برای ارائه اشعارتان است. البته همه خدمات این سایت مجانی نیست ولی در کل محفل قشنگی داره. اگه دوست داشتید یه سری بزنید. shereno.com
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#77
پاسخ : دلنوشته ها

قامت نیرنگ



در این دنیای نامرد سراپا مرگ و خاموشی در این زندان بی‌سامان، پر از زندانی جوشی

در این آدمکش قهار و مدفن‌گاه مردم‌ها در این دیوانه بازار جنون و وهم و بیهوشی

در این جایی که می‌خندند و می‌خندیم ما آسان به درد مردم بدبخت، از روی فراموشی

در این جایی که پرواز پرستوها شده مشکل دگر در آسمان هم نیست از ما بانگ چاووشی

در این جایی که در باغش به جز نرگس نمی‌میرد و دیگر هم نمی‌گیرد گل مریم به آغوشی

در این جایی که بستانش، ز یادش رفته رنگ گل و بر تن کرده از آهن، زمین سرد، تنپوشی

در این جایی که بیداری مردم نیست بیداری که پندارند بیداریست هم این خواب خرگوشی

در این ساکن سرای ساکت و مسموم و بس سنگی در این خالی ز احساس و ز عشق و پر ز خاموشی

در این جایی که مردم نشنوند آوای احساس و خریدارش نباشد حرف ناب عشق را گوشی

در این جایی که دشمن هم چنین خصمانه نشکافد دلی که دوست هم خنجر زند در غو خاموشی

در این جایی که معشوق از رقیبم باده می‌گیرد و می‌ریزد چه آسان زهر در حلقم به هر نوشی

در این جایی که یادی نیست کس را شرح احوالم که رسم دوست‌داران هم شده رسم فراموشی

در این جایی که جز غم یک نفر حالم نمی‌پرسد و تنها ماتم از مردیش، بر بگشوده آغوشی،

تو ای بیچاره
ارْس آخر به دنبال چه می‌گردی؟ چرا بیهوده می‌گردی و می‌سازی و می‌کوشی؟

تو که بر اترک و جیحون و کارون و
اَرَس گشتی و دیدی موجشان ریزد به دریای فراموشی

چرا چشمان من را تو دریدی و نفهمیدی که این چشمان غرق خون ندارد تاب خاموشی

چرا خون دو چشمان ترم را ساده پوشاندی چرا بر درد و غم‌هایم چنین گشتی چو سرپوشی؟

چرا آرامش جانم به طوفان بلا بردی چرا در راه تأخیر به مرگم این همه کوشی؟

مگر اینجا چه دارد؟ هرچه هست و نیست بر باد است و باید هرچه داری آخرش هم مفت بفروشی!

رها کن، ساده برگیر و سبک پر زن به دریاها و ماهی باش و یورش بر به عمق آسمان، جوشی

و بشکن قامت نیرنگ آن مردان نامردی و برپا کن به عالم نغمه و آوای چاووشی

که این را ار به دست آری، به روز مرگ هم دیگر به صدها سکه و دینار و درهم هم تو نفروشی



م.ارس
دی و بهمن 90- بروجن



پی نوشت: ارْس( به رنگ قرمز) (Ars) تخلص بنده می باشد و به معنای اشک چشم است.

ولی اَرَس به رنگ آبی (Aras) همان رود ارس است.

در ضمن این شعر در واقع دو قسمتی است ولی قسمت دومش هنوز کامل نشده است. به همین خاطره که بیت تخلص اون وسطه.
در واقع اون بیت، بیت تخلص بخش اول شعره.

به محض کامل شدن، شعر کامل را خواهم گذاشت.
 

kiki75

New Member
ارسال ها
150
لایک ها
116
امتیاز
0
#78
پاسخ : دلنوشته ها

برف میبارد/برف میبارد/اما آیا/تو مرا دیدی آنجا/که تو را/با حسرت/نگاهی
کردم***برف میبارد/برف میبارد/قلبم را زیر برف/زیر غم و غصه ی آسمان/رها
کردی آخر/تا شاید فراموشم کنی/اما من نمیخواهم****
تو بدان دوستت دارم/تو نیز حرفت را/گفتی **
برف میبارد/غصه های دنیا را بی خیال/قلبت را به من بسپار/گرچه من از تو
کوچکترم/اما/قلبم باز است بسیار/چون تازگی فهمیده/عاشقی یعنی چه!
این تو بودی/که از درخت قلبم/سیبی دزدی/بی آنکه حرفی زنی/فرار کردی/و فقط
بهم خندیدی/و من نیز بر خیال خود/دزدی دیدم/گرچه نبودی اصلا/این منم آن
گنهکار روزگار/تو فرشته ای برایم/چون هر دم حرف از رهایی میزنی/که زود
پیش خدا بری و/منو تنها گذاری****
دلت برایم نسوخت/حتی یک ذره/اگه تو تنهایی/پس منم تنهای تنها/که نسوخت
دلی برایم/منم عاشق دیوانه/که سوخت دلم برایت***
سرنوشت نگذاشت حتی/سخنی با هم زنیم/منم بارید اشکم/اگرچه تو اصلا
ندیدی/هر چه گفتم/حقیقت بودش/حال این تو هستی/که داری فرصت/منم روزی
خواهم مرد/بدلیل عشقت**
فقط میخواستم بدانی/که امروز برف میبارد/وتا بارش بعد/قلبم در انتظار تو میماند
 

ferom001

New Member
ارسال ها
62
لایک ها
36
امتیاز
0
#79
پاسخ : دلنوشته ها

امیدوارم روح پسر دایی مرحومم شاد باشه
دلم از هجر دلت خونین است / کاغذ از اشک غمت چرکین است
کاش بـودی کــه جوابــم بــدهـی / تک ســـوال بــی جوابــم ایــن است
رفتنت رســـم زمــان بــود، ولــی / واقــعــا رســم رفــاقــت ایــن اســت؟
دیوانه ی شب رو . آذر 90
 

mahyar.m

New Member
ارسال ها
42
لایک ها
48
امتیاز
0
#80
پاسخ : دلنوشته ها

بغض می ترکد دوباره
بی آنکه خیس شوند گونه هایم
سکوت را می شکنم
با فریادی از جنس درد
و نمی شنود
و نمی شنوی
چرا که درد خاموشیست
صدایش
و سلاحش
همه اش نابودیست
از درونی که کلیشه شده
درونی پر از فریاد از جنس درد
از جنس خاموشی
و تکرار
دردی تکراری و دردناک
 
بالا