lady_s

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
215
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سنا واقعا خوش به حالت که خیلی راحت میتونی ببخشی...
راستش آدم اگه ببخشه و فراموش کنه خودش راحت میشه...نه فکرش درگیر میمونه،نه وقت و انرژیش هدر میره...ماها هم فرشته نیستیم و گاهی واقعا سخته اینکار...اما چطوره تلاشمونو بکنیم؟؟:196:

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

این روزها که نیستی و دیگر رفته ای نمیتوانم نفس بکشم....
نفس هایم به چند عدد تک رقمی در هر دقیقه رسیده!‏
تا زمانی که بودی هیچوقت نفهمیدم که چقدر همه چیزم؛ومخصوصا نفس هایم به تو بند است
تو شاید زیبا ترین نعمت خدا نباشی؛شاید اصلا زیبا نباشی؛ولی یکی از مهم ترین نعمت های خدایی
اما خودت قضاوت کن؛درمقابل هجمه ی آدم های بدون درک از تو چه میتوانستم باشم جز چیزی که آنها میخواستند؟؟؟....
همیشه جای تو در قلبم بود!‏
از همان ابتدای آشنایی مان هروقت به شوخی لحظاتی ترکم میکردی میفهمیدم بی تو حیاتم ممات میشود!‏
اما دیروز تصمیم گرفتی که ترکم کنی!‏
ای کاش ترک کردنت یک ترک کردن عادی بود!‏
ترکم میکنی و عذابم میدهی....
همه میگفتن عوضش کن؛او به درد تو نمیخورد؛ای کاش آنقدر قدرت داشتم که فریاد بزنم و بگویم: من او را میخواااااااهمممممم!همین جوری میخواهم!‏
ای کاش تو که سکوت کردن هایم را خوب دیدی؛صدای قلبم را هم میشنیدی که هر تپشش نام تو بود؛برای تو بود....
برای خون رسانی به تو!‏
ای بینی عزیزم....:4:
از وقتی سرما خوردم قدرت را بیشتر میدانم
ترکم نکن....
قول میدهم تو را زیر تیغ خشن جراحان بی احساس نفرستم
قول میدهم دیگر با تو سرما راا تنفس نکنم
فقط برگرد....
تقدیم به بینی عزیزم:4:
:)) عااااااااااااااااااااالی بود!!
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

*آیریسک عزیزم*‏

آیریسک عزیزم؛
چندوقته که فهمیدم؛(یعنی بیشتر فهمیدم)که تو چقدر خوبی...آدم های داخل فضای تو فارغ از هر رنگ و اسم و رسم و شخصیتی با هم خوبن و به هم کمک میکنند...
آیریسک عزیزم؛من با تو خندیدم،گریه کردم،خبرهای خوب و بد زیادی شنیدم،زیاد دعوا افتادم،زیاد آشتی دادم،زیادآشتی کردم...دوستهای زیادی پیدا کردم که هرکدومشون بهترین های دنیا هستن!‏
نخبه هایی که مغزشون پر از ایده ست؛پر از فکره....و من چقدر خوشحالم که به خاطر تو فرصت هم صحبتی باهاشون رو داشتم....
ازت متشکرم آیریسک عزیزم...
اما....
بذار باهات صادق باشم!‏ گاهی؛یه وقتهایی یه اتفاقاتی میوفته که باعث میشه خیلی ها برنجند...خیلی ها غمگین بشن و غمگین برن...
شاید امروز من هم یکی از اون آدم هایی هستم که باید برم...غمگین برم!‏
دلم نمیخواست توقف فعالیتم رو ببینی!‏
اما حالا مجبورم!بی وفایی همه جا هست!این رسم آدمیته!‏
من نمیرم که بودنم عادت بشه!نمیذارم عادت کنی به نبودن اسم sana 5 در لیست کاربران آنلاینت!‏
میام اما ساکت!‏
کفش هام رو میگیرم دستم که کسی با صداش خاطر همایونی ش مکدر نشه!‏
بی صدا میام؛بی صدا میرم؛تا فقط تو ببینی من رو!‏
اما یه روزی با یه صدای بلند و یه دنیا فایده واسه تو و بچه های ناب سرزمینمون میام!‏
که تا اون موقع که نمیدونم چه زمانیه؛بی صدا می مونم...
من رو ببخش....اما شاید واقعا دیگه درون فضای هیجان انگیز تو جایی برای حرفهای کهنه و خسته کننده ی من نیست...
امیدوارم سایت خوشگل المپیادهای علمی کشور پهناور و پر افتخارم؛همیشه پا بر جا باشه...
دوستت دارم آیریسک عزیزم
######
به قلم شکسته ی آدم دل شکسته....‏((ثنا احمدی))‏
 

BIOSAM

New Member
ارسال ها
304
لایک ها
804
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سلام به همه(حتی...!)

بخشی از نبرد شاعر با یه بنده خدا!!

بریدم زشمشیر و گرز و کمان
@اگر مردِمردی به میدان بمان!

نباشد تو را قدرت حرب من
@ فرودآوری سر پِیِ ضرب من!

نباشد تو را جرئت کارزار
@تو باید فروشی همی خوارٌبار!

امیدم به دست و به جنگ آمدم
@زِ بهر غنیمت به چنگ آمدم!

تو موری که بر بالِ خود تکیه ای
@نگیرم زِ بهر سرت هِدیه ای

برو دانه بر دام میکن همی
@ندارم ز افکار شومت غمی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

اعتراف میکنم که آلوده بودم...
اعتراف میکنم که به فکر تو،عشق تو،خواستن تو آلوده بودم....
اعتراف میکنم که مدت زیادی آلوده بودم!‏
اگر این روزها میشنوی که هوا آلوده تر از پیش شده،بدان که پس زده م آن همه آلودگی را به هوا...
پس زده م آن همه فکر...
آن همه عشق...
آن همه خواستن...
‏(پ.ن:خودم خیلی خوشم نیومد ازش،ولی حیفم اومد نذارمش!به هرحال اگه خوب نیست ببخشید!)‏
به قلم آبی ثنا احمدی...
 

iman HN

New Member
ارسال ها
1,757
لایک ها
2,646
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

در خانه نشسته ام....(*-*)
دل تنگت می شوم....چشمانم را می بندم....(- -)
تو را به یاد می آورم....در کنارم می یابمت...(*-*) (*-*)
و چه سخت است انتظار...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

parastoo.sh

New Member
ارسال ها
72
لایک ها
186
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

فقر در شهر فریاد میزند.
در کوچه ها.
خانه ها.
و در دیوار های سنگین چه عمیق نفوذ کرده است.
گوش کن!
فریادش را می شنوی؟!
در افکاری که بوی تحجر می دهند و خرافه و ریا!
و در سخنانی که نیش دارند و می گزند حرف های حق را!
و در حرف هایی که از ترس خورده می شوند!
و در ترس هایی که ساختگی ست!
و در تاریخی که تحریف می شود به دست مردمانش!
و در مردمانی که می نالند از بدبختی شان!
و افسوس که اینجا همه فقیرند...
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

دو نوشته راجع به غرور:
نوشته اول:
چند وقت پیش یه قانونی کشف کردم:
همیشه یکی ما رو میخواد و ما اون رو نمی خوایم
ما یکی رو میخوایم و اون ما رو نمیخواد
در نهایت هم میریم با یکی که نه ما اون رو میخوایم، نه اون ما رو!‏
حالا این قانون رو کامل ترش کردم:
اونی که ما رو میخواد و ما اون رو نمیخوایم ، بعد مدتی میشه اونی که ما اون رو میخوایم ولی دیگه اون ما رو نمیخواد ...
اونی هم که ما میخوایمش و اون ما رو نمیخواد ؛ بعد یه مدتی میشه کسی که ما رو میخواد ولی ما دیگه اون رو نمیخوایم ....
در نهایت هم واسه در آوردن حرص هرجفتشون میریم با یکی که نه ما اون رو میخوایم ، نه اون ما رو میخواد!‏
و اینها همش واسه اینه که ترسیدیم حرفمون رو بزنیم!‏
چون خیلی مغروریم.....
‏****‏
نوشته دوم:
وقتی دردی داری سکوت میکنم
یعنی می شناسم این درد را ....
وقتی اشک میریزی سکوت میکنم
یعنی میبینم این اشک را
وقتی بغض میکنی سکوت میکنم
یعنی حس میکنم لرزش صدایت را
وقتی فریاد میکشی سکوت میکنم
یعنی می شنوم صدایت را
وقتی می خندی سکوت میکنم
یعنی از خوشحالی تو روحم از جسمم جدا شده
وقتی حرف میزنی و درددل میکنی سکوت میکنم
یعنی درک میکنم این حرف را
وقتی اشتباهی میکنی سکوت میکنم
یعنی ناراحتم...
وقتی مریضی سکوت میکنم
یعنی بغض راه گلویم را بسته
وقتی می گویی : *دوستت دارم....‏*‏ سکوت می کنم
یعنی.... می ترسم از تنهایی....
می ترسم بگویم دوستت دارم و تو بروی....
بروی و دیگر اشک هایت،لبخندهایت،بغضت و حتی *دوستت دارم*هایت برای من نباشد.....
بروی و تنها شوم!‏
اما....
رفتی....
چون تمام مشکلت این بود که فرق سکوتهایم را نفهمیدی....
‏------
یاتشکر:)
s.ahmadi
 

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
پاسخ : دلنوشته ها

میگویند امروز گره ها بی دست باز میشوند...
به دست مردی بی دست ، که دستش بر سر همه ی ماست...
مردی که هنگامی که غرق در خاک و خون بود ، مادرش با کمر خمیده ، پسرم پسرم گویان به دیدارش آمد...
من نیز حاضرم دستانم را در دستانش بگذارم... هیچ اجری نمیخواهم الا این که به من بگوید : « پسرم »...
 

S_A_M

New Member
ارسال ها
350
لایک ها
413
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

شاید مهم ترین و در عین حال بی ارزش ترین چیز در دنیا
آدم ها باشند که در عین مضری مفیدند.......!
 

Mohadeseh:)

New Member
ارسال ها
101
لایک ها
168
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ای ابرهای بی معرفت...
آری باشمام.درروزعاشوراکه طفلان امام حسین(ع) تشنه بودندکجابودید.
وقتی صدای قطره ی باران به گوشم میرسدعرق شرم برپیشانیم جاری میشودواشکم سرازیر. .که آخرباچه رویی صورتم بالابگیرم ودرزیرباران شادوخندان باشم درحالی که درآن روزاگرحتی یک قطره باران می آمدعلی اصغر(ع)اینگونه بی آب کشته نمیشد.
دلم سالها سوزان است که حتی سیلی ازباران نمیتواندآن راخاموش کند.
دیروزمحرم میشدشهرسیاه پوش میشدودل هاکربلایی ولی امروز....ولی امروزچی نایابندکسانی که سیاه پوش باشندودل هایشان کربلایی.دیگرآن غیرت وجوانمردی ابلفضل(ع) کمرنگ شده.دیگرآن شجاعت امام حسن(ع)کمرنگ شده.دیگر آن حجاب وطاقت زینب ناپدیدشده.پس ای کسانی که یاحسین میگوییدبیاییدسعی کنیم خودمان.کردارمان.رفتارمان.دلهایمان حسینی باشد.
فقط به عشــــق امام حسین(ع)

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

کاربرای عزیز ...
خوب مطمئنا بعضی از کاربرای این سایت دستی به قلم دارند و یه سری دلنوشته و متن ادبی دارند...
از اونایی که هم چین نوشته هایی دارن خواهش میکنم اینجا بذارن..
تا یه آرشیوی بشه از دلنوشته های بچه های سایت المپیادی ها...
تاکید میکنم فقط از خودتون باشه نوشته ها...از جای ِ دیگه کپی نکنین!
ببخشیدمن نوشته ای فرستادم ولی چرانوشته ام محومیشود؟
 

kader

New Member
ارسال ها
3
لایک ها
0
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

گويي خروشي از دل مهتاب و شمع تابناك/ مي گويد اين آواز را كي ميشود پایان كني/در فكر ترك زندگي سيگار را آتش زني/از ترس دست سر نوشت انگشت را سوزان کني/ در روبه رو ي رود ها اين شورش بي ساكني/از ناله ي بي ياوري امواج را گريان كني/موسيقي احساس را از دست شاعر هاي پوچ/باجوهري همرنگ عشق بس گیری و رويان كني...
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

دو نوشته راجع به غرور:
نوشته اول:
چند وقت پیش یه قانونی کشف کردم:
همیشه یکی ما رو میخواد و ما اون رو نمی خوایم
ما یکی رو میخوایم و اون ما رو نمیخواد
در نهایت هم میریم با یکی که نه ما اون رو میخوایم، نه اون ما رو!‏
حالا این قانون رو کامل ترش کردم:
اونی که ما رو میخواد و ما اون رو نمیخوایم ، بعد مدتی میشه اونی که ما اون رو میخوایم ولی دیگه اون ما رو نمیخواد ...
اونی هم که ما میخوایمش و اون ما رو نمیخواد ؛ بعد یه مدتی میشه کسی که ما رو میخواد ولی ما دیگه اون رو نمیخوایم ....
در نهایت هم واسه در آوردن حرص هرجفتشون میریم با یکی که نه ما اون رو میخوایم ، نه اون ما رو میخواد!‏
و اینها همش واسه اینه که ترسیدیم حرفمون رو بزنیم!‏
چون خیلی مغروریم.....
‏****‏
پس امیدوارم از ان دسته کسانی باشیم که مغرور نباشیم و پای یه نفر که دوسش داریم واسیم
هر کی هم که عقیدش خلافه اینه در اشتباهه:4:
پرفسور ثنا قانونی کشف کرده که هیچ اثتصناعی نداره:4:(چه کنیم تو املا ضعیفیم4:)
 

lady_s

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
215
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

همیشه دوس داشتم....
من باشم و تو!!!
با دو تا شوکولات!!!
بعد بِم بگی
کدومو میخای؟؟؟
من بگم..
اونی رو که تو نمیخای!
همینه دیگه..
اوج محبت شاخی!
سادست...
اما پر از معنی.....
سادست....
اما وقتی تو چشام نگاه کنی ...پیچیده میشه...

شاخی (اونم از نوعِ خسته!):53:
غروب عاشورا،میای دل نوشته های بچه هارو بخونی،یهو یه امضا می بینی...
میخوای چیزی بگی،اما نمیتونی.
"به احترام سردار 6 ماهه....با نهایت قدرت..."

سکوت میکنی و بغضی که از ظهر گلویت را می فشارد سر باز می کند...
به احترام سردار 6ماهه...

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین....

پ.ن : امضای شاخی خسته (!) یکی از بهترین امضاهای سایت بود طی این مدت.
پ.ن 2:این فقط یه نظر شخصی راجع به امضاش بود به خاطر ارتباطی که باهاش برقرار کردم.سلیقه دیگران میتونه این نباشه.

با نهایت احترام به همه.
lady_s
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

دلنوشته ای ندارم



فقط خواستم بگم فردا تولدمه
:دی


صباعقده ای :دی


دلنوشته ای ندارم....

فقط میخواستم بگم تولدت مبارک ....‏;)‏

‏((به قلم آبی ثنا احمدی))‏
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

این روزها بیشتر از همیشه فکر می کنم!‏ به خودمان ، خاطراتمان ، حرفهایمان و...
به روزهایی که نبودی و فقط عکست بود!‏
به شب هایی که نبودم و فقط عکسم بود!‏
و بیشتر از تمام این ها، به لحظاتی که بودیم!هردوتا یمان...
به تمام آن لحظه ها بی وقفه فکر می کنم...
لحظه هایی که صدای خنده های دو نفری مان می پیچید و گم می شد در میان هم!‏
لحظه هایی که آرام صدایم میزدی!‏ لحظه هایی که آرام جواب میدادم !
به لحظه هایی که در سکوتی ممتد فقط به هم نگاه می کردیم...
به لحظه هایی که در غم هم شریک می شدیم!‏
به لحظه هایی که دلداریم میدادی....یادش به خیر!‏
به لحظه هایی که اشک هایم بود به جای تو!و تو نبودی .....:(
سوال های کودکانه ام را یادت هست؟... خنده های کودکانه ات را یادت هست؟...
اصلا مرا یادت هست؟!‏...
یه زمانی همیشه کنارم می دیدمت...یه مدتی کم تر آمدی...بعد چند وقت هفته به هفته...کمی بعد هر ۲-۳هفته!‏ و حالا.....
دیگر خیلی وقت است که نمی آیی....
و من تنها مانده ام
با یک عکس...
یک لبخند ....
یک علامت سوال بزرگ در ذهنم....
یک جای خالی....
و یک دنیا خاطره....
و...
حالا
این
منم
و
یک دنیا
خاطره ی
بی تو....
----------------------------------
2013.11.15
1392.08.24
19:44pm
Friday
به قلم آبی ثنا احمدی
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

نارنجی ترین ماه پائیز کم کم دارد کوله بار پر از برگش را جمع می کند و چند روز دیگر جایش را به زرد و بی روح پائیز، یعنی آذر می دهد...
آذر همیشه برایم پر از دلهره ی زمستان بود!‏
من عاشق زمستانم ولی همیشه از می ترسم...می ترسم که نکند نرود و مرا حسرت به دل بهار بگذارد!‏
حسرت به دل دیدن بهاری که تو عاشقشی...
حسرت به دل فروردین امید بخش با ریز شکوفه های صورتی و سرخش...
حسرت به دل اردیبهشت و حال دگرگون زمین...اردیبهشت و فصل عاشقی زمین... فصل زیبایی زمین...فصل من و تو...
حسرت به دل خرداد و دلشوره های امتحانی...خرداد و طعم قشنگ بستنی بعد از امتحان...خرداد و ذوق تابستان....خرداد و کلی خاطره....
زمستان را دوست دارم ولی ازش می ترسم....
می ترسم مرا به تو که در بهار منتظرم ایستادی نرساند!‏
می ترسم مرا سرد کند...رمق را از من بگیرد....
می ترسم عاشقانه هایمان یخ بزند در یک شب پر از سوز
در سکوتی غریب...
در تنهایی مطلق....
می ترسم تو را از من بگیرد...می ترسم!‏...
می ترسم دیگر عاشق نشوی و....
دستم....
تنها.....
در انتظار بهار.....
رو به شیشه ی قطار تو....
بماند....
بمیرد......
هم چون شکوفه ای
که به بهار نرسید.....

--------------------------------
2013.11.16
1392.08.25
Saturday
07:27 p.m
‏((‏ به قلم آبی ثنا احمدی))‏

 
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

90h92

New Member
ارسال ها
161
لایک ها
248
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

تعبیر اشتباهتان از چشم های خسته اش... / به کنار/
خنده های تلختان به حرفهای ساده اش... /به کنار/
سنگینی هجوم خاطرات ویاد اوکه, نبود... /برای خودش/
پنجره و فوران شب و گریه ی موزیک همیشگی.... /برای خودش/
روحش که به دروغ هایت خورد و حرفهایش که, زخمی شدند.... /نگه میدارد/
خیابانی که پاییز را می فروشد و جدول هایی که جای قد م هایش بود... /نمیخواهد/
ترانه ای که نخواند و کنج اتاقی که گیتار را دزدید/ قشنگ ترین صحنه ی تئاتر که تلخ ترین خاطره اش بود/ توی تاکسی و دویدن خاطره ها در پیاده رو/ انگشت اشاره ای که دستهایشان را جدا کرد/ چای سردی که به غروب بی رحم و سنگینی سکوت تلخی ماندگاری می بخشید/ جسم خسته ای که بار مغز را می کشید اما ... به احساس می باخت.....
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

‏((قبل نوشت:دوستان چرا اینقدر میگین چرا نمی نویسم؟در سه روز ؛ سه تا نوشته گذاشتم!چند تاتشکرخورد؟!کلی وقت و انرژی گذاشتم؛تمام احساسم بسیج شد؛مخاطب خاص فرضی ایجادکردم واسه خودم ولی هیچ استقبالی نشد!حالا ما یه دلنوشته گذاشتیم که از آیریسک خداحافظی کردیم؛کلی تشکر زدن!زندگیه این آیا؟!‏
‏)‏
--------------------------------------------------
یه اعصاب خورد.....
یه دل داغون.....
یه دستی که اینقدر می لرزه که نمی تونه خودکار رو نگه داره.....
یه دفتر خیس.....
یه شمع به انتها رسیده.....
یه بغض بزرگ....
یه قهوه ی سرد و تلخ....
یه قاب عکس خالی....
یه بوق اشغال....
یه عالمه خاطره....
یه دنیا حسرت....
تمام سهم من از توئه!‏
---------------------------------
06:59p.m
2013.11.17
1392.08.26
sunday
به قلم آبی ثنا احمدی
 
بالا