هواتو کردم من حیرون تو این روزا هواتو کردم
دلم میخوادت میخوام بیام تو آسمون دورت بگردم
هوایی میشم همون روزا که میبینم هوامو داری
میخوام بدونم تاکی میخوای ببینی و به روم نیاری
دلمو دست تو دادم من دلتنگ احساسی
نمی ذاری که تنها شم تو رو من خیلی حساسی
دلمو دست تو دارم دلمو آسمونی کن
همیشه مهربون بودی دوباره مهربونی کن
چه روزا حالمو دیدیچه شبایی که رسیدی
تو صدای دل تنهای منو شنیدیتو که دردامو میدونی
تو که چشمامو میخونی
بده بازم به دل من یه نشونی
دلمو دست تو دادم من دلتنگ احساسی
نمی ذاری که تنها شم تو رو من خیلی حساسی
دلمو دست تو دارم دلمو آسمونی کن
همیشه مهربون بودی دوباره مهربونی کن
دوست دارم با تو باشم چون هیچ وقت از با تو بودن خسته نمی شوم. حتی وقتی با هم حرف نمی زنیم، حتی وقتی نوازشم نمی کنی، حتی وقتی در یک اتاق نیستیم باز هم خسته نمی شوم. هرگز دلزده نمی شوم. فکر کنم به خاطر این است که دوست دارم. می توانی بفهمی چه می گویم؟
زندگی یک چمدان است که می آوریش
بارو بندیل سبک می کنی و می بَریش
خودکشی مرگ قشنگیست که بدان دل بستم
دست کم هر ۲ ، ۳ شب سیر به فکرش هستم
گاه و بی گاه پر از پنجره های خطرم
به سرم می زند این مرتبه حتماً بپرم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم؟
بی تو پتیاره پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم؟
بی تو پتیاره پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند
قبل رفتن ۲ ، ۳ خط فحش بده داد بکش
هی تکانم بده نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از ته دل آه شوم
توری از ریشه بکش بر رگ کوتاه شوم
مثل سیگار خطرناکترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش
هر پسر بچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مرد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بند توام آزادم
چای داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم از دهنت افتادم
می پرم دلهره کافیست خدایا تو ببخش
خودکشی دست خودم نیست خدایا تو ببخش
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم؟
بی تو پتیاره پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند...
چقدر ساده بهم ریختی روان مرا
بریده غصه دل کندنت امان مرا
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذاشتی از منو شبهای خالی از غزلم
گرفته حصرت دستان تو جهان مرا
سریع پیر شدم آنچنان که آینه نیست
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکر معجزه ای تازه بودم آنگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
سریع پیر شدم آنچنان که آینه نیست
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکر معجزه ای تازه بودم آنگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجرو در دم بگیر جان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ تر از این نکن دهان مرا
چه روزگار غریبیست بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کن آسمان مرا
تو نیم دیگر من نیستی تمام منی
تمام کن غمو اندوه میان مرا
سریع پیر شدم آنچنان که آینه نیست
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکر معجزه ای تازه بودم نا آگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
سریع پیر شدم آنچنان که آینه نیست
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکر معجزه ای تازه بودم نا آگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
تو باز ساکتی...
مثله همیشه...
یه چیزی تو دلم...
ساکت نمیشه...
باید بهت بگم...
من بیقرارتم....
وقتی کنارتم....
چه بی ارادمو حالم چه مبهمه...
حالا که دست تو نزدیکه دستمه...
گوشم سکوتتو خوب گوش میکنه....
عطرت داره منو بیهوش میکنه....
وقتی که با منی فکر نرفتنم...
من بغضه عشقم پیشه تو میشکنم....
جوری که با توام نیستم من با کسی....
من میرسم به عشق وقتی که میرسی....
چه بی ارادمو حالم چه مبهمه...
حالا که دست تو نزدیکه دستمه...
گوشم سکوتتو خوب گوش میکنه...
عطرت داره منو بیهوش میکنه....
وقتی که با منی فکر نرفتنم...
من بغضه عشقم پیشه تو میشکنم....
جوری که با توام نیستم من با کسی....
من میرسم به عشق وقتی که میرسی....
تو باز ساکتی...
مثله همیشه...
چه بی ارادمو حالم چه مبهمه...
حالا که دست تو نزدیکه دستمه....
گوشم سکوتتو خوب گوش میکنه...
عطرت داره منو بیهوش میکنه....
وقتی که با منی فکر نرفتنم...
من بغضه عشقم پیشه تو میشکنم...
جوری که با توام نیستم من با کسی....
من میرسم به عشق وقتی که میرسی....
اگر بنا به رفتن داريد
بار و بنديلتان را جمع كنيد و برويد
جانِ عزيزتان،بهانه هاي خنده دار نياوريد؛
سرم شلوغ است...
حوصله ندارم...
زندگي ام پاشيده...
همه هزار و يك بدبختي دارند،
مهم "اولويت بندي هاست"
شما كه عينِ خيالتان نيست ولي
به طرفتان فكر كنيد كه ذهنش پر از علامت سوال ميشود...
پر از مقايسه
پر از انتظار...
اينطور رفتن ها،تهِ بي معرفتي ست!
گفتی خودم مواظبم عزیزم
قول میدم سراغتم نگیرم
کجا اینقد سریع رفتی بگو
حتی یه خدافظم نگی نه
راستی الان با اون همه چی خوبه (واقن خوبه؟ :) )
مهم نی دعواتون سر چی بوده (حتمن نیس دیگه!!!)
شبا دیر نرسی خونه
کسی جاتُ پر کنه نه نمیتونه
بسازه با منه دیوونه
همه تقصیرا گردن من
راستی کادوم هنوز گردنت هست (هست؟؟؟ تو کیفت چطور؟؟؟)
اصلا به من چه
رفت و حتی نزده زنگ
هر چقد طول بدی
میشه رفتنه سخت تر
میگی حقمه نه
من دوست دارم خوب باشی از ته قلبم (ارره از ته قلبم...!!! خوب باش :) )
آره از ته قلبم …
شده تنها آرزوم
بشینه روبروم
فقط نگاش کنم
همینه آرزوم
تو بارون که رفتي
شبم زير و رو شد
يه بغض شکسته
رفيق گلوم شد
تو بارون که رفتي
دل باغچه پژمرد
تمام وجودم
توي آينه خط خورد
هنوز وقتي بارون
تو کوچه مي باره
دلم غصه داره
دلم بي قراره
نه شب عاشقانه است
نه رويا قشنگه
دلم بي تو خونه
دلم بي تو تنگه
يه شب زير بارون
که چشمم به راهه
مي بينم که کوچه
پر نور ماهه
تو ماه مني که
تو بارون رسيدي
اميد مني تو
شب نا اميدي
من ، بی تو چیزی نیستم جُز پرده ی بی آفتاب
جُز رختخواب کهنه و لیوان آب و قرص خواب
من بی تو چیزی نیستم جُز خونه ی بی پنجره
جُز آدمی که غربتش از مرگ طولانی تره
من ، بی تو چیزی نیستم جُز پرده ی بی آفتاب
جُز رختخواب کهنه و لیوان آب و قرص خواب
من بی تو چیزی نیستم جُز خونه ی بی پنجره
جُز آدمی که غربتش از مرگ طولانی تره
من، بی تو چیزی نیستم جُز چندتا اَبر بی قرار
من، بی تو چیزی نیستم جُز آه جُز گرد و غبار
من، بی تو چیزی نیستم جُز چندتا اَبر بی قرار
من بی تو چیزی نیستم جُز آه جُز گرد و غبار
یادم بده کاری کنم جوری بهم عادت کنی
که زیر چتر گریه هام احساس امنیت کنی
یادم بده کاری کنم بی وقفه با من سر کنی
من شعر بنویسم برات تو شعرامو از بر کنی
کاشکی به گوشت می رسید دارم چه رنجی می برم
بپا غرورم نشکنه من از تو دل نازک ترم
من بی تو چیزی نیستم ، من بی تو اصلا نیستم
شاید کسی که عمریه ، دنبالشی من نیستم
من، بی تو چیزی نیستم جُز چندتا اَبر بی قرار
من، بی تو چیزی نیستم جُز آه جُز گرد و غبار
من، بی تو چیزی نیستم جُز چندتا اَبر بی قرار
من بی تو چیزی نیستم جُز آه جُز گرد و غبار