- ارسال ها
- 422
- لایک ها
- 39
- امتیاز
- 0
دلم برای کسی تنگ است
که آن دو نرگس جادو را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را
ـ نثار من می کرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین ِ شمال
و در جنوب ترین ِ جنوب
ـ در همه حال
همیشه در همه جا
ـ آه با که بتوان گفت
که بود با من و
ـ پیوسته نیز بی من بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی ...
ـ دگر کافی ست
از: حمید مصدق
که آن دو نرگس جادو را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را
ـ نثار من می کرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین ِ شمال
و در جنوب ترین ِ جنوب
ـ در همه حال
همیشه در همه جا
ـ آه با که بتوان گفت
که بود با من و
ـ پیوسته نیز بی من بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی ...
ـ دگر کافی ست
از: حمید مصدق