mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#81
sts3662 گفت
soha-m گفت
sts3662 گفت
soha-m گفت
sts3662 گفت
soha-m گفت
sts3662 گفت
من کتابای فاضل نظری رو دارم .
خیلی مثل خودمه !!!!
پس حتما باید عاشق باشی چون چیزی که از شعر های فاضل نظری مشخصه بیشتر عشقه اونم شکست در عشق(امیدوارم عشقش درست باشه ولی شکستش نه)


ممنون رفیق . ولی بد تر از شکست خوردن دوریه .....
قبول دارم من خودم از دورویی و ریا بیشتر از هر چیزی متنفرم ......من خودم در اطرافم خیلی ریا و دورویی دیدم ...یه بار هم کلی گریه کردم به خاطر این همه نامردی .....ولی بعدش که یه نگاه به خودم انداختم دیدم هیچ چیزی ارزش اینو نداره که آدم خودشو به خاطرش ناراحت کنه اینا چیزایی هستند که ما چه بخوایم چه نخوایم وجود داره
امیدوارم مشکلت حل شه رفیق....

من گفتم دوری رفیق نه دورویی !!!
معذرت می خوام............شرمنده ...........چشمام اشتباهی دید مخصوصا اینکه دلم بدجوری گرفته بود.وقتی داشتم اینو می نوشتم ..........بازم معذرت
ولی یادت باشه
"لذتی که در فراق است در وصال نیست
چون در فراق شوق وصال است
و در وصال بیم فراق!"
اما من امیدوارم زود زود این دوری تموم بشه
هرچند دورویی هم خیلی بده ولی...
لذتی که در فراق است در وصال نیست کاملا .....بهترین سالها ی عمرم این 2 سال بوده که بیش از همه ی سال ها از آدمی که دوسش دارم دور بودم ..
ولی بازم خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی سخته ... بدیشم اینه که هیچوقت کهنه نمیشه ..



می‌دونم فراق خیلی سخته ولی می‌دونستید که اگه عاشق به معشوق برسه دیگه اسمش عشق نیست و از حالت عشق خارج میشه؟
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#82
لطف عشق به یاد هم بودن است نه در کنار هم بودن!
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#83
mahdiyam گفت
لطف عشق به یاد هم بودن است نه در کنار هم بودن!
نظرتو قبول ندارم . عاشق نیستی نمیفهمی چی میگی ...
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#85
sts3662 گفت
mahdiyam گفت
لطف عشق به یاد هم بودن است نه در کنار هم بودن!
نظرتو قبول ندارم . عاشق نیستی نمیفهمی چی میگی ...

تو اگه در کنار معشوقت باشی بیشتر بهش فکر میکنی یا اگه کنارش نیاشی؟!
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#86
sts3662 گفت
mahdiyam گفت
لطف عشق به یاد هم بودن است نه در کنار هم بودن!
نظرتو قبول ندارم . عاشق نیستی نمیفهمی چی میگی ...

تو اگه در کنار معشوقت باشی بیشتر بهش فکر میکنی یا اگه کنارش نباشی؟!
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#87
mahdiyam گفت
sts3662 گفت
mahdiyam گفت
لطف عشق به یاد هم بودن است نه در کنار هم بودن!
نظرتو قبول ندارم . عاشق نیستی نمیفهمی چی میگی ...

تو اگه در کنار معشوقت باشی بیشتر بهش فکر میکنی یا اگه کنارش نباشی؟!

ببخشید می‌خواستم ویرایشش کنم اشتباهاً 2 تا شد.
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#88
mahdiyam گفت
sts3662 گفت
mahdiyam گفت
لطف عشق به یاد هم بودن است نه در کنار هم بودن!
نظرتو قبول ندارم . عاشق نیستی نمیفهمی چی میگی ...

تو اگه در کنار معشوقت باشی بیشتر بهش فکر میکنی یا اگه کنارش نباشی؟!
من همیشه دارم بهش فک میکنم ... حتی وقتی پیشش هستم . ولی موضوع اینه که وقتی پیششم با تمام وجود دارم حسش میکنم ..با دستام . با چشمام . با گوشام . با بینیم(عطرشو) . با .......... و این خییییییییییلی قشنگ تر از فقط فکر کردن بهشه ...
تو تا حالا یه همچین چیزیو تجربه کردی ؟

اگه عاشقی یا اگه عاشق شدی یه توصیه بهت میکنم .: به حرف قلبت گوش بده .. اون بدتو نمیخواد .. همیشه هم راست میگه بهت .(پائولو کوئیلو)بهت توصیه میکنم کتاباشو بخونی .مخصوصا کنار رود پیدرا نشستم و گریستم , ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد , بریدا و ...
الآنم قلب من در آتش یک لحظه دیدن دوبارشه ..
اگه به حرفش گوش نداده بودم تا الآن مطمئنا خود کشی کرده بودم (1000000 بار) . شاید بگی حماقته (همون حرفی که قلبم بهم زد) . اون گفت دوباره میبینیش . منم دوباره دیدمش .

امیدوارم عاشق نشی یا اگه شدی طرفم عاشقت بشه یا اگه نشد بتونی به حرف قلبت گوش کنی حتی اگه بهت بگه بمیر (که نمیگه) .

موفق باشید همه .....
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#89
لطف کن جواب بده .. هرچی که بود . میخوام نظرتو بدونم . ممنون ...
 

riazi2010

New Member
ارسال ها
2
لایک ها
0
امتیاز
0
#90
سوزن میشوم سوزناک در رگ پای خودم بالا میروم سرشکسته تا قلبم میروم فرو که تا تاچانالاباقالابالایش میروم که قلبم میشکند تا بریزد خونش،
تا بریزد خونش
شورانگیز!
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#91
sts3662 گفت
لطف کن جواب بده .. هرچی که بود . میخوام نظرتو بدونم . ممنون ...

ببین بهتره به عشق افلاطونی فکر کنی. عشقی آرمانی.

اگه عشاق بخوان فقط با دل تصمیم بگیرن نهایتاً به یه دل می‌رسن.
اما اگه با عقل پیش برن می‌فهمن که عشق فراتر از اینه که کنار معشوق باشی.
در ضمن به جای اینکه به خاطرش خودکشی کنی، سعی کن وفاداریتو به معشوقت نشون بدی.
این براش از یه تیکه گوشت بی‌جون باارزش‌تره.

ثبات مرتبه عسق در طریق وفاست
وگر نه عشق بدون وفا، نمی‌ارزد.
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#92
شعر مورد علاقه خودم.................................
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:eek:ffice:eek:ffice" /><o:p></o:p>
داستان غم پنهانی من گوش کنید<o:p></o:p>
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید<o:p></o:p>
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید<o:p></o:p>
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟<o:p></o:p>
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم<o:p></o:p>
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم<o:p></o:p>
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم<o:p></o:p>
بسته سلسله سلسله مویی بودیم<o:p></o:p>
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود<o:p></o:p>
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت<o:p></o:p>
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت<o:p></o:p>
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت<o:p></o:p>
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت<o:p></o:p>
اول آنکس که خریدار شدش من بودم<o:p></o:p>
باعث گرمی بازار شدش من بودم<o:p></o:p>
<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او<o:p></o:p>
داد رسوایی من شهرت زیبایی او<o:p></o:p>
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او<o:p></o:p>
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او<o:p></o:p>
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد<o:p></o:p>
کی سر برگ من بی سروسامان دارد<o:p></o:p>
<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p>
</o:p>
چاره اینست و ندارم به از این رای دگر<o:p></o:p>
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر<o:p></o:p>
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر<o:p></o:p>
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر<o:p></o:p>
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود<o:p></o:p>
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست<o:p></o:p>
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی سی<o:p></o:p>
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست<o:p></o:p>
نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست<o:p></o:p>
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود<o:p></o:p>
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
چون چنین است پی کار دگر باشم به<o:p></o:p>
چند روزی پی دلدار دگر باشم به<o:p></o:p>
عندلیب گل رخسار دگر باشم به<o:p></o:p>
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به<o:p></o:p>
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش<o:p></o:p>
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست<o:p></o:p>
میتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست<o:p></o:p>
از من و بندگی من اگر اشعاری هست<o:p></o:p>
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست<o:p></o:p>
به وفاداری من نیست در این شهر کسی<o:p></o:p>
بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی<o:p></o:p>
<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است<o:p></o:p>
راه صد بادیه درد بریدیم بس است<o:p></o:p>
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است<o:p></o:p>
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است<o:p></o:p>
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر<o:p></o:p>
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر<o:p></o:p>
<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود<o:p></o:p>
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود<o:p></o:p>
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود<o:p></o:p>
چه گمان غلط است این برود چون نرود<o:p></o:p>
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود<o:p></o:p>
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود<o:p></o:p>
<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
ای پسر چند به کام دگرانت بینم<o:p></o:p>
سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم<o:p></o:p>
مایه عیش مدام دگرانت بینم<o:p></o:p>
ساقی مجلس عام دگرانت بینم<o:p></o:p>
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند<o:p></o:p>
چه هوسها که ندارند هوسناکی چند<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
یار این طایفه خانه برانداز مباش<o:p></o:p>
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش<o:p></o:p>
میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش<o:p></o:p>
غافل از لعب حریفان دغل باز مباش<o:p></o:p>
به که مشغول به این شغل نسازی خود را<o:p></o:p>
این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را<o:p></o:p>
<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
در کمین تو بسی عیب شماران هستند<o:p></o:p>
سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند<o:p></o:p>
داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند<o:p></o:p>
غرض اینست که در قصد تو یاران هستند<o:p></o:p>
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری<o:p></o:p>
واقف کشتی خود باش که پایی نخوری<o:p></o:p>
<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
<o:p> </o:p>
گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت<o:p></o:p>
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت<o:p></o:p>
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت<o:p></o:p>
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت<o:p></o:p>
حاش لله که وفای تو فراموش کند<o:p></o:p>
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#93
mahdiyam گفت
sts3662 گفت
لطف کن جواب بده .. هرچی که بود . میخوام نظرتو بدونم . ممنون ...

ببین بهتره به عشق افلاطونی فکر کنی. عشقی آرمانی.

اگه عشاق بخوان فقط با دل تصمیم بگیرن نهایتاً به یه دل می‌رسن.
اما اگه با عقل پیش برن می‌فهمن که عشق فراتر از اینه که کنار معشوق باشی.
در ضمن به جای اینکه به خاطرش خودکشی کنی، سعی کن وفاداریتو به معشوقت نشون بدی.
این براش از یه تیکه گوشت بی‌جون باارزش‌تره.

ثبات مرتبه عسق در طریق وفاست
وگر نه عشق بدون وفا، نمی‌ارزد.

1- خود کشی به معنی بی وفایی نیست ..
2- منم که خودمو نکشتم که !!! ولی بهش زیاد فکر کردم تا حالا ...

3- دوباره لازمه که ذکر کنم ..: عاشق نیستی ... ("اما اگه با عقل پیش برن می‌فهمن که عشق فراتر از اینه که کنار معشوق باشی.") عشق و عقل با هم نمیسازن (
) ....
4- شعرتم ربطی نداره .. وفا توی این شعر چیز دیگه یی معنی میشه . کلا عاشق نمیتونه به کس دیگه یی فکر کنه ...




از موضوع زیادی دور شدیم دوستان . هرکی میخواد جواب اینو بده اول یه شعر بذاره بعد لطفا .......
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#94
riazi2010 گفت
سوزن میشوم سوزناک در رگ پای خودم بالا میروم سرشکسته تا قلبم میروم فرو که تا تاچانالاباقالابالایش میروم که قلبم میشکند تا بریزد خونش،
تا بریزد خونش
شورانگیز!

این دقیقا چی بود ؟
 
بالا