پاسخ : دلنوشته ها
دلم میخواهد به سمتش بدوم...
او نیز دستانش را به سمت من باز کرده است...
اما کاش فقط ما بودیم که تصمیم میگرفتیم...
همه دم از این میزنند که عاشقند و معشوق جوابشان را نمیدهد...
کمتر کسی پیدا میشود که دم بزند درحالی که مزه ی جواب معشوق را شنیده باشد ولی برای وصال ، دنیا و ما فیه آن بین آن دو باشند... چون چیزی از وی نمانده است... اما میخواهم دم بزنم...
سخت است... به خدا سخت است... سخت است دنیا را بکنی... فرهاد فقط کوهی را قرار بود بکند... اما من برای وصال ، کل دنیا را باید بکنم... و میدانم که آن طرف ، معشوقم نیز با دستان پاک و کوچک و ظریفش ، که دیگر ظرافت زنانگیشان را از دست داده اند ، شروع به کندن کرده است...
سخت است... تلاش بیشتر میکنی تا زودتر دنیا را بکنی تا به وی برسی... هم برای خودت ، هم برای وی...
دیوانه میشوی... بدون اختیار اشک میریزی و چهره ی معشوق را در چشمانت در همه جا میبینی...
هر روز موهایت سفید و سفید تر میشوند و کمتر و کمتر... تنت خمیده و خمیده تر میشود و استخوان هایت پر درد و پر درد تر...
آی آدم ها... سخت است... سخت است که در کنار تحمل این درد ، رنج و تحمل معشوق را نیز ببینی که همچون تو زندانیست...
آی آدم ها... سخت است... به خدا سخت است...
--------------
ببخشید اصلاً دلنوشته قشنگی نشد.. اما حالم خوب نیست... یکم نوشتم همینطوری...
دلم میخواهد به سمتش بدوم...
او نیز دستانش را به سمت من باز کرده است...
اما کاش فقط ما بودیم که تصمیم میگرفتیم...
همه دم از این میزنند که عاشقند و معشوق جوابشان را نمیدهد...
کمتر کسی پیدا میشود که دم بزند درحالی که مزه ی جواب معشوق را شنیده باشد ولی برای وصال ، دنیا و ما فیه آن بین آن دو باشند... چون چیزی از وی نمانده است... اما میخواهم دم بزنم...
سخت است... به خدا سخت است... سخت است دنیا را بکنی... فرهاد فقط کوهی را قرار بود بکند... اما من برای وصال ، کل دنیا را باید بکنم... و میدانم که آن طرف ، معشوقم نیز با دستان پاک و کوچک و ظریفش ، که دیگر ظرافت زنانگیشان را از دست داده اند ، شروع به کندن کرده است...
سخت است... تلاش بیشتر میکنی تا زودتر دنیا را بکنی تا به وی برسی... هم برای خودت ، هم برای وی...
دیوانه میشوی... بدون اختیار اشک میریزی و چهره ی معشوق را در چشمانت در همه جا میبینی...
هر روز موهایت سفید و سفید تر میشوند و کمتر و کمتر... تنت خمیده و خمیده تر میشود و استخوان هایت پر درد و پر درد تر...
آی آدم ها... سخت است... سخت است که در کنار تحمل این درد ، رنج و تحمل معشوق را نیز ببینی که همچون تو زندانیست...
آی آدم ها... سخت است... به خدا سخت است...
--------------
ببخشید اصلاً دلنوشته قشنگی نشد.. اما حالم خوب نیست... یکم نوشتم همینطوری...