دلنوشته ها
- ارسال ها
- 1,240
- لایک ها
- 2,256
- امتیاز
- 0
پاسخ : دلنوشته ها
آرکئوپتريکس اینا نمیفهمن تویی که بـــــــــــــال در آوردی...بخاطرش ریختـــــــــــــه کــــــــــــــــرک و پـــــــــرت(سردی و گرمی روزگار کشیدی)
میخواستی انقدر سریع پرواز کنی که با نظریه نسبیت انگار می خوای به سرعتی برسی که دیگه زمان جلو نره.....
اون وقتی که زمان ایستاد از بالا نگاه به آب....بندازی به مقدار لازم/زمه کنه باد و نسیم در گوشت مث یه خوابه ناز...
انقدر سریع بـــــــــــــال میزدی که انگار پاتو تا ته فشار میدادی روی پــــــــدال گاز.....
چون می خواستی فقط بری..... دور شـــــــــــی از بنی بشر....
وقتی هرکی ازش کردی طرفداری ازت یادی نکرد....
دیگه حس داری اصن؟
روی سرعتت نذاره یه وقت هر بادی اثر...
(منظور از باد مشکلات سر راه بود...)
(کلا دوستان این در مورد خودم بود...البته با استعاره هایی از آرکئوپتريکس...)
آرکئوپتريکس اینا نمیفهمن تویی که بـــــــــــــال در آوردی...بخاطرش ریختـــــــــــــه کــــــــــــــــرک و پـــــــــرت(سردی و گرمی روزگار کشیدی)
میخواستی انقدر سریع پرواز کنی که با نظریه نسبیت انگار می خوای به سرعتی برسی که دیگه زمان جلو نره.....
اون وقتی که زمان ایستاد از بالا نگاه به آب....بندازی به مقدار لازم/زمه کنه باد و نسیم در گوشت مث یه خوابه ناز...
انقدر سریع بـــــــــــــال میزدی که انگار پاتو تا ته فشار میدادی روی پــــــــدال گاز.....
چون می خواستی فقط بری..... دور شـــــــــــی از بنی بشر....
وقتی هرکی ازش کردی طرفداری ازت یادی نکرد....
دیگه حس داری اصن؟
روی سرعتت نذاره یه وقت هر بادی اثر...
(منظور از باد مشکلات سر راه بود...)
(کلا دوستان این در مورد خودم بود...البته با استعاره هایی از آرکئوپتريکس...)
پاسخ : دلنوشته ها
چهره ام پراز اندوه وغم
اشک هایم جاریست
توانی برایم نمانده
خدایا
سوت پایان را بزن
من دیگر نمیتوانم
دنیا پژمردس
آدم ها بد
بویی از انسانیت
نبردند انگار
سوت پایان را بزن
جایی که در گوشه اش
بچه ای میمیرد
نتها به جرم فقر
و در گوشه ای دیگر
آدمی فکر ظلم و جنگ
آن هم از روی شکم سیری
سوت پایان را بزن
یا رب
این جهان ارزش ماندن ندارد
سوت پایان را بزن
...
..
..
A30
چهره ام پراز اندوه وغم
اشک هایم جاریست
توانی برایم نمانده
خدایا
سوت پایان را بزن
من دیگر نمیتوانم
دنیا پژمردس
آدم ها بد
بویی از انسانیت
نبردند انگار
سوت پایان را بزن
جایی که در گوشه اش
بچه ای میمیرد
نتها به جرم فقر
و در گوشه ای دیگر
آدمی فکر ظلم و جنگ
آن هم از روی شکم سیری
سوت پایان را بزن
یا رب
این جهان ارزش ماندن ندارد
سوت پایان را بزن
...
..
..
A30
پاسخ : دلنوشته ها
دگر بار در این کنج تنهایی ام جز هق هق سکوتم همدمی پیدا نمی کنم....
با خود"غمخوار به جز دردو وفادار بجز درد جز درد که دانست که این مرد چه مردیست"را زمزمه میکردم که آمدی...
آمدی و تمام این تیرگی هارا شستی...
یادت هست که گفتم دریا امانت دار خوبیست؟
واقعا امانت دار خوبی بود...
فقط جای آنکه در گوش باد داد بزنم،در پرتو خورشید فرود آیم...آرام به خودش گفتم...
ایمان حسین نژاد:53:
دگر بار در این کنج تنهایی ام جز هق هق سکوتم همدمی پیدا نمی کنم....
با خود"غمخوار به جز دردو وفادار بجز درد جز درد که دانست که این مرد چه مردیست"را زمزمه میکردم که آمدی...
آمدی و تمام این تیرگی هارا شستی...
یادت هست که گفتم دریا امانت دار خوبیست؟
واقعا امانت دار خوبی بود...
فقط جای آنکه در گوش باد داد بزنم،در پرتو خورشید فرود آیم...آرام به خودش گفتم...
ایمان حسین نژاد:53:
- ارسال ها
- 48
- لایک ها
- 60
- امتیاز
- 0
پاسخ : دلنوشته ها
عاشق بودن
چیزی نیست که تمام شدنی باشد
انسان یکبار خاشق میشود
و عشق دیگری ندارد
آنچه را که از آن پس به نام عشق یاد می کند
عشق نیست
"هوس"است.:53:
---- دو نوشته به هم متصل شده است ----
و خود نمی دانستی که نگاه های گاه و بی گاهت
سوزه ای برای تفسیر بود
که شب تا صبحم را رویایی می کرد و حال...
عاشق شدن و عشق ورزیدن به دیگرانت را دورادور می بینم
و از همین دور...
...میمیرم:53:
---- دو نوشته به هم متصل شده است ----
:53:hora.salimi
عاشق بودن
چیزی نیست که تمام شدنی باشد
انسان یکبار خاشق میشود
و عشق دیگری ندارد
آنچه را که از آن پس به نام عشق یاد می کند
عشق نیست
"هوس"است.:53:
---- دو نوشته به هم متصل شده است ----
و خود نمی دانستی که نگاه های گاه و بی گاهت
سوزه ای برای تفسیر بود
که شب تا صبحم را رویایی می کرد و حال...
عاشق شدن و عشق ورزیدن به دیگرانت را دورادور می بینم
و از همین دور...
...میمیرم:53:
---- دو نوشته به هم متصل شده است ----
بمان...
اگر باشی
هم چون کوه استوار می مانم
همچون رود جاری می مانم
همچون عاشقان عاشق می مانم
و سبک بال می پرم
به سوی رهایی
با فریاد و فغان به سویت می آیم
به دنبال پناه
به دنبال وجود
به دنبال عشق
می آیم...
هم چنان دور خواهم شد از این دیار
که دگر نه غشقی است
نه جانی است
نه پری است برای پرواز
و هیچ چیز در وجودم آرام نیست
با من بمان
به دادم برس
رهایم نکن...
رهایم نکن از این سکوت مبهم واژه ها...
نابودم نکن!:53::122::11:
اگر باشی
هم چون کوه استوار می مانم
همچون رود جاری می مانم
همچون عاشقان عاشق می مانم
و سبک بال می پرم
به سوی رهایی
با فریاد و فغان به سویت می آیم
به دنبال پناه
به دنبال وجود
به دنبال عشق
می آیم...
هم چنان دور خواهم شد از این دیار
که دگر نه غشقی است
نه جانی است
نه پری است برای پرواز
و هیچ چیز در وجودم آرام نیست
با من بمان
به دادم برس
رهایم نکن...
رهایم نکن از این سکوت مبهم واژه ها...
نابودم نکن!:53::122::11:
:53:hora.salimi
- ارسال ها
- 1,240
- لایک ها
- 2,256
- امتیاز
- 0
پاسخ : دلنوشته ها
حرفارو که اینجا گفتم دیگه چی بگم؟؟؟؟وقتی روم اینهمه فشاره به چی گیر بدم من...؟
مث بچگیام که پایین بود آب دماغــــم....با دروغ و گریــــــــــه دنبال راه فــــرارم....
منم زندگیم مثل کتاب چندجلدیســــــــــــــت....که نکته هاش تو هیچ منبر و مسجد نیســــــــــت....
من تو خودمم...درست مثل افسرده ها....دارم به خوشبختی فکر میکنم که رفیقمون توش دست برده باز...
من مطمعنم حتی اگه پادشاه یا میلـــــــــــیونر شم....بازم تو وجود یه جورایی میلــــــــــوله ترس...
میپرسی برا چی؟؟؟؟خیلی برات گنگــــــه حرفــــــــام؟؟بشین لابلای دلنوشته هام نکتــــــــــه درآر...
زندگی چیـه؟؟؟؟؟؟تو به من بگو ریـــــــــش سفیــــــــــد؟من وقتی حرف میزنم تو میشی میــــــــخ به چـــــــــــی؟
تا چشم باز کردم تــــــــــن از غـــــــــــم سوخـــــــت....همه تنهام گذاشتن...فقط حســــــــــــرت مونـــــــــد
آرمین هرچی آرزو داشت تو یــــــــــــــــــــــادش مرد.....انگار خدا اونو آفرید و خوابــــــــــــــــــــــش برد....
---- دو نوشته به هم متصل شده است ----
میدونی چیکار کن؟؟؟؟؟
هر روز به خودت تلقین کن شب قراره بمیری...شب قراره خودتو بکشی...
اون روزت آخرین روز زندگیته...
اون وقت اونروز دیگه با هزار تومن نمیری شارژ بخری با دوستت اس بازی کنی...
اون وقته که با همین هزار تومنه نمیری پفک بخری به دوستات پز بدی
همیشه به این فکر بکن چه ارزشی داری آخه؟؟؟؟؟؟؟
به دنیا اومدی چیکار کنی؟؟؟؟؟؟اگه یکی دیگه جات بود چی؟؟؟؟؟؟؟؟
مث تو فقط co2 پس میداد بیرون؟؟؟؟؟یا درخت میکاشت طبیعتش زیبا و پربار بشه؟؟؟؟؟
هزار تومنرو آدامس میخرید 2 دقیقه میجویید پرتش میکرد بیرون؟؟؟؟یا با همین هزار تومنه دل یه کودک که مث فرشته میمونه رو شاد میکرد؟؟؟؟
آری برادر....آری خواهر...
طواف ما باید چرخیدن دور کودکان سندرومی توانا باشد....آری برادر آری خواهر...خدارو تو ساختمون سنگی گشتم دنبالش نبود.....توعم بیخودی نگرد...
من خدارو تو شیرخوارگاه ها یافتم...کودکانی فرشته که هرکدومشون میتونن به رتبه 1 جهانی هر چیزی دست پیدا کنن....
من خدارو تو سربند های یا الله نیافتم...من خدارو تو کاغذ فالی یافتم که نمیخونیش ولی بخاطر اون فرشته کوچولو میخری....
من خدارو تو سبزی طبیعت نیافتم....من خدارو تو همین اسکناس های سبزی که باهاش میشه دل کودکان که فرشته خدا هستند یافتم...
من خدارا در بالا نیافتم....خدا همینجاس...نمیبینی؟همین پایینه...میونه این فرشته ها...کجا دنبالش میگردی؟
فقط کافیه همین پایین رو نگاه کنی...
(ای بابا این تبلیغ محک رو پایین پست من نیورد چرا؟)
حرفارو که اینجا گفتم دیگه چی بگم؟؟؟؟وقتی روم اینهمه فشاره به چی گیر بدم من...؟
مث بچگیام که پایین بود آب دماغــــم....با دروغ و گریــــــــــه دنبال راه فــــرارم....
منم زندگیم مثل کتاب چندجلدیســــــــــــــت....که نکته هاش تو هیچ منبر و مسجد نیســــــــــت....
من تو خودمم...درست مثل افسرده ها....دارم به خوشبختی فکر میکنم که رفیقمون توش دست برده باز...
من مطمعنم حتی اگه پادشاه یا میلـــــــــــیونر شم....بازم تو وجود یه جورایی میلــــــــــوله ترس...
میپرسی برا چی؟؟؟؟خیلی برات گنگــــــه حرفــــــــام؟؟بشین لابلای دلنوشته هام نکتــــــــــه درآر...
زندگی چیـه؟؟؟؟؟؟تو به من بگو ریـــــــــش سفیــــــــــد؟من وقتی حرف میزنم تو میشی میــــــــخ به چـــــــــــی؟
تا چشم باز کردم تــــــــــن از غـــــــــــم سوخـــــــت....همه تنهام گذاشتن...فقط حســــــــــــرت مونـــــــــد
آرمین هرچی آرزو داشت تو یــــــــــــــــــــــادش مرد.....انگار خدا اونو آفرید و خوابــــــــــــــــــــــش برد....
---- دو نوشته به هم متصل شده است ----
میدونی چیکار کن؟؟؟؟؟
هر روز به خودت تلقین کن شب قراره بمیری...شب قراره خودتو بکشی...
اون روزت آخرین روز زندگیته...
اون وقت اونروز دیگه با هزار تومن نمیری شارژ بخری با دوستت اس بازی کنی...
اون وقته که با همین هزار تومنه نمیری پفک بخری به دوستات پز بدی
همیشه به این فکر بکن چه ارزشی داری آخه؟؟؟؟؟؟؟
به دنیا اومدی چیکار کنی؟؟؟؟؟؟اگه یکی دیگه جات بود چی؟؟؟؟؟؟؟؟
مث تو فقط co2 پس میداد بیرون؟؟؟؟؟یا درخت میکاشت طبیعتش زیبا و پربار بشه؟؟؟؟؟
هزار تومنرو آدامس میخرید 2 دقیقه میجویید پرتش میکرد بیرون؟؟؟؟یا با همین هزار تومنه دل یه کودک که مث فرشته میمونه رو شاد میکرد؟؟؟؟
آری برادر....آری خواهر...
طواف ما باید چرخیدن دور کودکان سندرومی توانا باشد....آری برادر آری خواهر...خدارو تو ساختمون سنگی گشتم دنبالش نبود.....توعم بیخودی نگرد...
من خدارو تو شیرخوارگاه ها یافتم...کودکانی فرشته که هرکدومشون میتونن به رتبه 1 جهانی هر چیزی دست پیدا کنن....
من خدارو تو سربند های یا الله نیافتم...من خدارو تو کاغذ فالی یافتم که نمیخونیش ولی بخاطر اون فرشته کوچولو میخری....
من خدارو تو سبزی طبیعت نیافتم....من خدارو تو همین اسکناس های سبزی که باهاش میشه دل کودکان که فرشته خدا هستند یافتم...
من خدارا در بالا نیافتم....خدا همینجاس...نمیبینی؟همین پایینه...میونه این فرشته ها...کجا دنبالش میگردی؟
فقط کافیه همین پایین رو نگاه کنی...
(ای بابا این تبلیغ محک رو پایین پست من نیورد چرا؟)
آخرین ویرایش توسط مدیر
پاسخ : دلنوشته ها
بچه ها نميدونم اين شماره رو داريد يا نه...اما چون ميخوام در ادامه دلنوشته بنويسمو راجع به همينه گفتم بهتون اين شماره رو بدم اگه نداريد:
05112003433
-----------------------------------------------------------------------------------------
اين شماره ، شماره حرم امام رضاست....
كلي دعا داشتم...يه عالمه دعا...
منتظر بودم تا بهت زنگ بزنم تا تك تكشو نام ببرم...
وقتي زنگ زدم...زبونم بند اومد...هيچي به ذهنم نرسيد...
فقط يادم بود بهت زنگ زدم...
فقط حس كردم كنارم وايستادي....
هيچي يادم نميومد ...هيچ دعايي....
نتونستم تحمل كنم...گوشي رو قطع كردم...
حالا با يه چشم پر از اشك وجودتو حس ميكنم....
كنارم بودي...گرماتو حس ميكردم...
چقد قشنگ بود اون لحظه...
اون لحظه فقط رسم بندگي يادم ميومد...
فقط عشق يادم بود...يه عشق حقيقي....يه عشق برتر...
هيچ وقت انقد از خود بي خود نشده بودم...
دلم ميلرزيد...دلم كه نه...همه بدنم ميلرزيد...
بغض گلومو گرفته بود...
هنوزم انگار كنارمي...بهم ميگي دعاتو بگو...زنگ زدي تا به حرفات گوش بدم....
اما من زبونم بند اومده...فقط اشك ميريزم...
چه حس مبهميه اين حس....
خدايا...اين شماره چي كرد با دل من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-----------------
اين نوشته واقعي بود...با اون شماره تماس بگيريد...شايد به شما هم حسي مشابه حس من دست داد...
اين حس انقد مبهم بود كه حتي نميتونم به زبون بيارمش درست...
شرمنده اگه بد شد...
بچه ها نميدونم اين شماره رو داريد يا نه...اما چون ميخوام در ادامه دلنوشته بنويسمو راجع به همينه گفتم بهتون اين شماره رو بدم اگه نداريد:
05112003433
-----------------------------------------------------------------------------------------
اين شماره ، شماره حرم امام رضاست....
كلي دعا داشتم...يه عالمه دعا...
منتظر بودم تا بهت زنگ بزنم تا تك تكشو نام ببرم...
وقتي زنگ زدم...زبونم بند اومد...هيچي به ذهنم نرسيد...
فقط يادم بود بهت زنگ زدم...
فقط حس كردم كنارم وايستادي....
هيچي يادم نميومد ...هيچ دعايي....
نتونستم تحمل كنم...گوشي رو قطع كردم...
حالا با يه چشم پر از اشك وجودتو حس ميكنم....
كنارم بودي...گرماتو حس ميكردم...
چقد قشنگ بود اون لحظه...
اون لحظه فقط رسم بندگي يادم ميومد...
فقط عشق يادم بود...يه عشق حقيقي....يه عشق برتر...
هيچ وقت انقد از خود بي خود نشده بودم...
دلم ميلرزيد...دلم كه نه...همه بدنم ميلرزيد...
بغض گلومو گرفته بود...
هنوزم انگار كنارمي...بهم ميگي دعاتو بگو...زنگ زدي تا به حرفات گوش بدم....
اما من زبونم بند اومده...فقط اشك ميريزم...
چه حس مبهميه اين حس....
خدايا...اين شماره چي كرد با دل من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-----------------
اين نوشته واقعي بود...با اون شماره تماس بگيريد...شايد به شما هم حسي مشابه حس من دست داد...
اين حس انقد مبهم بود كه حتي نميتونم به زبون بيارمش درست...
شرمنده اگه بد شد...
آخرین ویرایش توسط مدیر