REIHOON_IBO

New Member
ارسال ها
225
لایک ها
458
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

چه می دانی که من از خار تا گل

از ان اواز بـــی پایان بلــبل

چه می دانی که من از سنگ تا خاک

ز اعماق زمین تا بام افلاک

با همان قلب پر از دردم

به دنبال تو می گردم ....!!


و.م ( خودم:d)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

میدانی تو از نمرود ستمگر تری....
نمرود سخن گفت و دستور سوختن داد...
تو با سکوتت مرا سوزاندی....
میشه ی بار دیگه حرف بزنی؟فقط ی بار دیگه...
میشه چشماتو باز کنی؟؟؟؟؟
مگه قرار نبود هر روز برات گل بخرم و توهم با خنده ازم بگیریش؟بیا ببین حالا برات گلایول خریدم....چرا نمیخندی؟مگه تو همون دختر سر به زیر سابق نیستی ها؟؟؟؟؟پس چرا صورتت سفید شده و تکون نمیخوری؟
پس چی شد گرمای بدنت....چرا انقدر سردی؟؟
میشه برگردی؟
:12:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

REIHOON_IBO

New Member
ارسال ها
225
لایک ها
458
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

تازه فهمیدم گیاه زندگی

از فسیل مرده ها شیرین بود

چه خوش نوشیده ام آن زهر را

گرچه زهرش بر لبم سنگین بود ....!!!

و.م
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

مثل گیاهی که تو بیابون خشکیده آونداش......
آرمینه و خودش و هدفونشو آهنگاش.....
 

TeRmEh

New Member
ارسال ها
67
لایک ها
194
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

باز صبحی دیگر
صبح بی حاصلی است
با من اینجا اکنون
نه بتی نه دلی است

با بتی زیبا رو
نیمه شب می گفتم
وعده ی دیداری
گر دهی می افتم

در کمند زلفت
در خم آن گیسوت
در حصار چشمت
در کمان ابروت

حرفهایم اما
همه اش دامی بود
در درونم آنوقت
قلب آرامی بود

دلی از جنس فلز
دلکی سنگ شده
دل چون آینه ای
که پر از زنگ شده

دخترک از شوقش
وعده ای داد مرا
گفت قولی بده و
نبر از یاد مرا

من می اندیشیدم
حیف از این دل من
که چنینش دنیا
کرد سنگین دل من

دل من در کف توست
تو کجایی افسوس
منم و لبخندی
دلی اما مایوس

وقت دیدار که شد
دل من یار نبود
پای من عصیان کرد
حرفهایم نشنود

مرد تنها هم باز
ماند در خانه ی خود
دلکش را خوش ساخت
به دو پیمانه ی خود

مست گشت و آنوقت
در سرش این افکار
چرخ می زد می گشت
باز میشد تکرار

دل من در کف توست
تو کجایی افسوس
منم و لبخندی
دلی اما مایوس
 

REIHOON_IBO

New Member
ارسال ها
225
لایک ها
458
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

دل ز میثاق نگاهش خبری نیست ز شب ( عاشق این مصراعمم)

دل این پیمانه بشکسته و زان می در تب

تا صباحی که تو اندیشه کنی بر این حضور

می ز تب می سوزد و پیمانه در حسرت لب


و.م ...بهار 93 کنار ماهی های سهراب :)
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

نميدونم چي بنويسم...
همه حرفام تكراريه....
همه چي مثل همه...
خب وقتي زندگيم يكنواخت شده چه انتظاري داري؟
انتظار داري بازم مثل قبل هر دفعه شعراي قشنگ بگم؟
شعر بگو باز تو بهم بگي...
بازم بهم بگي عالي بود شاعر من...
وقتي تو نيستي كه تشويقم كني...ديگه شعر گفتنو واسه كي ميخوام...
وقتي نيستي اصن اين همه احساسو واسه چي ميخوام؟؟؟
بفهم...وقتي نيستي دل من با دنيا غريبه...
براي رسيدن به تو با همه رقيبه...
چه دنيايي شده دنياي ما عاشقا...
همو دوس داريم ولي هستيم از هم جدا...
خدايا يكمي به ما نگا كن...
اون در رحمتو يكم براي ما وا كن...
شايدم بازه ولي من باز كورم...
به دل نگير...بد جور داغونم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

بچگیمون که همیشه زیر چشامون کبود بود...
نوجوانیمون هم که چشامون از غم تو پر از نم بود....
با اون نگاه منو سوزوندی ستمگر.....منو سوزوندی نمرود...
(اگه من زمان نمرود زندگی میکردم به صلیب میکشیدنم!اعدام میشدم از بس براش شعر میگم!)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

راستی....میدانستی بااین جثه کوچکت,بزرگترین دختر دنیایی؟؟:):):):)
3.14/2045
 

rahaaa

New Member
ارسال ها
17
لایک ها
50
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

درد بدی است تنهایی
زمانی که احدی صدایت را نمی شنود
فریادت را
هق هقت را
زمانی که کسی باورت ندارد
آزوهایت را
خواسته هایت را
زمانی که دیده نمی شوی
زمینی که شنیده نمی شوی
زمانی که بودنت احساس نمی شود
در حالی که همه معتقدند دوستت دارند
باور کن
که در پس عادت انسان ها
در پس روزمرگی
در پس خستگی های بی انتهای نشات گرفته از زندگی
گم شده ای
هم تو
هم احساست هم آرزویت
همه گم شده اند
باور کن
که در این دنیای پر از عادت به بودنت
فقط با نبودت احساس خواهی شد
زمانی که مرگ فرا رسد همه خواهند گفت
آری زمانی فریاد کشید
خواست
تلاش کرد
ای کاش می دیدیمش
ای کاش......
می دونم زیادی هم جالب نبود اما نمی دونم چا نوشتمش اگه خوب نبود ببخشید
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

کد
برای پرواز باید مرد باشی و از ارتفاع نترسی...
تو یخبندون اگه کرک و پرتم ریخته بود از سرماش نلرزی....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

rahaaa

New Member
ارسال ها
17
لایک ها
50
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

این روزا اگه کسی بهت گفت دوست دارم باید آروم بغلش کنی نازش کنی سرشو بزاری رو شونت و اروم دم گوشش بگی
:اونجا که تو درس می خوندی ما مدیر مدرسه بودی
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

من به لبانت...چشمهایت اعتماد کرده بودم...
حیف که هم حرف هایت...و هم اشک هایت دروغی بود....
بعد از تو هر کس که آمد..نه دل باختم نه باورش کردم..
این تو بودی که اوج عشقت همان هوس بود...
مرا میبینی؟
برای من.... همون دیدن خنده هات بس بود....
 

REIHOON_IBO

New Member
ارسال ها
225
لایک ها
458
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

امروز یه پیرمرد نابیناییو دیدم که افتاده بود زمین ، کل ملت قاه قاه داشتن میخندیدن بهش !

یه لحظه جای اون همه ادم از خودم خجالت کشیدم ، توی دلم فریاد زدم : چرا چشماتونو نمیشورین ؟؟؟؟ چرا جور دیگه ای نمیبینن ؟؟؟؟؟

وای بر ما !
:(
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

قلبم تنها سرمایه ام بود که میتوانست برای تو باشد.....
شکستی اش و حالا قلب بدلی من؛قلب شیشه ای من متعلق به کسی شده که نگاهش آرام تر از اشک؛دستانش نرم تر از پَر و رفتارش زیبا تر ازبرگِ گل است...
این تکرار غریبانه ی روزهای گذشته ی من با توست...
و روزی دوباره خواهد شکست این قلبِ بدلیِ شیشه ای ...و روزی دوباره خواهم نوشت:یکی پیدا شده آرام و نرم و زیبا و باز هم همین داستان تکراری رفتن و شکستن....
تازه میفهمم به جز من دنیا هم عاشق توست...
همه چیز عاشق توست...
حتی زندگی جدیدیم هم! که آن هم رنگ تکراری تو را دارد....
و ای کاش برسد مرگی که بعد از آن نگویند این بود سرگذشت اندوه بار دخترک!

«بدون مخاطب!!!!!!!»
 

REIHOON_IBO

New Member
ارسال ها
225
لایک ها
458
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

داغونی ؟؟؟! ها؟؟؟ تو چی میفهمی از داغونی ؟؟؟

داغون اون کسیه که آس و پاس نشسته جلوی بیمارستان چون هر آمپول بچه اش n میلیونه !

داغون اون دانشجوییه که که کلیه اشو میفروشه تا اخراجش نکنن !

داغون اون پسریه که که روش نمیشه با وضع مالیش بره خواستگاری !

داغون اون بچه های 6 7 ساله ای هستن که سر میدون ویولون میزنن !

داغون اون پیرمردیه که توی بهشت زهرا گل میفروشه !

داغون اون پسر یا دختریه که بهش میگن شما تا این مدت بیشتر زنده نیستین ! داغون اون پدر و مادر این دختر پسرن !

داغون اون آدمیه که تا جیبش خالی میشه دورشم خالی میشه !

داغون اون مادریه که هنوز جسد بچه اشو توی جبهه پیدا نکردن !

داغون اون طفل معصومیه که باباش بخاطر اعتیادش هر شب سیاه و کبودش میکنه !

داغون اون دانش اموزیه که بخاطر نبود این پول کثیف از علم دست میکشه !

داغون اون پیرمرد پیرزنیه که توی خانه سالمندان چشماشو به در دوخته !





حالا هی بگو من داغونم ....!!!


( با کمک )
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

امروز یه پیرمرد نابیناییو دیدم که افتاده بود زمین ، کل ملت قاه قاه داشتن میخندیدن بهش !

یه لحظه جای اون همه ادم از خودم خجالت کشیدم ، توی دلم فریاد زدم : چرا چشماتونو نمیشورین ؟؟؟؟ چرا جور دیگه ای نمیبینن ؟؟؟؟؟

وای بر ما !
:(
از ماست که بر ماست....:185:
 

TeRmEh

New Member
ارسال ها
67
لایک ها
194
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

این شهر

شهر قصه های مادربزرگ نیست

که زیبا و آرام باشد

آسمانش را

هرگز آبی ندیده ام.

من از اینجا خواهم رفت

و فرقی هم نمیکند

که فانوسی داشته باشم یا نه

کسی که می گریزد

از گم شدن نمی ترسد !
 
بالا