پاسخ : دلنوشته ها
موضوع انشا: شکوفه های زمستانی
طبیعت زمین، در کاملترین وجه همیشه دارای چهار فصل بوده؛ هر فصل آن شامل انواع ویژگی ها است. مثلا بهار را به شکوفه های خندانش
و تابستان را به گرما و میوه هایش و پاییز را به باران و اندوه و برگ های رنگارنگ و ریزانش و زمستان را به سوز و سرما و برف هایش می شناسند
و همچنین طبیعتی است که ظاهری بیگانه از فصل های دیگر دارد. در این فصل از سال درختان برف پوشیده و گل ها اکثرا خشکیده و اگر بوته ای
سبز باشد. بر برگ هایش پتوی برفین نشسته است. کاج ها آن درختان آزاده و استوار هنوز رنگ امید دارند و سبز بودنشان را از دست نداده اند. عجب
است که می گویند برای اینکه گندم و اقسام گیاهان گندم گون برای اینکه زنده باشند باید پوشیده از برف بوده تا از سرمازدگی مصون بمانند و در فصل
مناسب به کمال برسند و این یعنی استفاده از عایقی سرد برای در امان ماندن از شرایط سردتر و خوب اگر این امر پوشیده شدن به وسیله ی برف
حکمت دیگری نیز داشته باشد من نمی دانم. اما عجیب تر از آن شکوفه های بعضی از درختان در این فصل از سال است. در صورتی که در حالت
عادی نباید چنین باشد. گمان می رود گرم شدن زمین توسط عوامل مصنوعی، باعث شده گرمای بی موقعی در این فصل پدید آمده و خوب،
طبع بلند گیاهان هم که می خواهد به کمال خود برسد، در طبیعتی که ظاهرا خارج از زمستان است شکوفه می دهد. بیچاره گیاه گرما
خورده فکر می کند زمستان تمام شده و وقت شکوفایی است. حال ممکن است افراد با دیدن این منظره ابتدا دچار شگفت زدگی شده و در صورت
بی خبری مباهات کنند به چنین درختی که در سخت ترین فصل سال شکوفه داده و افتخار ورزند که درختی آنقدر قوی بوده که
توانسته در زمستان شکوفه دهد و این را نشانه ی آبادانی نوع بشر بدانند ولی آگاهان می دانند که این حادثه دلسوزی دارد. زیرا استعداد یک درخت
فدای جهل و طمع بعضی از انسان ها شده است. تازه شاید درخت تازه در اوایل نونهالی باشد که همه می دانیم بقای جنگل نه به درخت کهنسال
بلکه به درخت نو نهال است. شاید این حادثه در اواخر فصل زمستان اگر برای درختی اتفاق بی افتد، امید نجات درخت باشد
(( که انشاالله نجات می یابد)) و بیچاره اگر در وسط یا اوایل زمستان بوده باید خدا نجاتش دهد و راه حلی که در این ماجرا می بینم این است که
می توان آن درخت را یا به گلخانه انتقال داد و یا از آن منطقه برد و در جایی که زمستان نیست کاشت. مسلما درخت گلخانه ای که دیگر درخت نیست.
چون مگر گلخانه چقدر سقفش بلند است که بخواهد به درخت فرصت اوج کمال را بدهد و یا اینکه چقدر از این گلخانه ها داریم؟ مشکل عمده این
است که اگر خواستیم درخت را به مکانی غیر از گلخانه ببریم آیا در مکان جدید دوام می آورد؟ تازه همه ی این ها در صورتی است که درخت قابل
حمل باشد.
وقتی برای یک گیاه با چنین مشکلاتی غم و اندوهی به دل انسان می نشیند پس در مورد آدمی چگونه است؟ برای انسان هایی که
در فصل های سخت زندگیشان ناگهان بر اثر حوادثی بی موقع شکوفا می شوند. چه اتفاقی می افتد؟ نمونه ای از این شکوفه های
زمستانی را می توان در میان دانش آموزان المپیادی مشاهده کرد که همه ی آن ها میل به کمال طلبی را در خود رشد و نمو داده اند. گرمای المپیاد
اگر در روزهای بهاری اتفاق می افتاد هیچ اشکالی نداشت. ولی از بدحادثه این باد گرم در شرایط سرد زمستانی می وزد. الحق که شکوفایی زیبایی
را ترتیب می دهد و آدمی از وجود این همه شکوفه لذت برده در دل احساس ضعف می کند، مخصوصا وقتی با یکی از خوش اخلاق های این جمع
طرح دوستی می ریزید. اگر پژمردگی افراد را نمی دیدم شاید حق نداشتم بگویم که گرمای بی موقعی می آید. اما من نوشته های کسی را خوانده
بودم که چند صباحی با بهار موعود بیشتر فاصله نداشت ولی موفق نشد از طریق المپیاد به دانشگاه راه پیدا کند و به همین علت الان احتمالا پشت
سد کنکور است. متنها در نوشته هایش پژمردگی دیده بودم که امید گذشت از کنکور از او گرفته شده بود. تازه کمال طلبی دانش آموزان المپیاد
نجوم در همین سال به گونه ای شده که طبق حرف هایشان در برنامه ی آسمان شب، اکثریت آنها میل به ادامه ی شکوفایی در راهی که پیموده اند
را ندارند. جالب آنکه بعضی از کسانی که در مسیر خودشان
شکوفا شده اند به منطقه ی دیگری رفتند و شد حکایت همان درخت های جابجا شده. عده ای که زیر برف کنکور رفته اند تا سرما آن ها را نخشکاند
و حکم شکوفا شدنشان در گرو این برف هاست. و عده ای با گرمای بی موقع در زمستان مواجه شده و به شکوفایی به ظاهر زیبا و به باطن ترسناک
دچار شده اند. همت در قامت این درختان ایستادگی می کند و زیباترین آنها، آنهایی هستند که به خدا توکل کرده اند. جدا که راه سرو قامتان
را اگر بخواهید بیابید ادامه ی راه بعضی از همین دوستان نیز می باشد. به آنها که به گرمای بی موقع مواجه شده اند می گویم گرمای وجود شما،
گرمای عشق است که خبر نمی کند که کی می آید و چونان بار زیبا و سنگینی است که آدمی از حمل آن خسته شده اما دل از آن جدا نمی کند.
می خواستم بگویم اگر نتوانستید در المپیاد پیروز شوید پژمرده نشوید که بهار را برای بقیه خزان کنید و بدانید خدا بندگانش را تنها نمی گذارد و انسانیت
مهمتر از این چیزها است. پس به باختی دلسرد نشوید و گرمایتان را حفظ کنید. بدانید چاره ی کار توکل و تلاش و صبر است و خدا با صبر کنندگان است
محمد لطیفی، 12 آذر سال 1391
به نام خداوند دانا و توانا
موضوع انشا: شکوفه های زمستانی
طبیعت زمین، در کاملترین وجه همیشه دارای چهار فصل بوده؛ هر فصل آن شامل انواع ویژگی ها است. مثلا بهار را به شکوفه های خندانش
و تابستان را به گرما و میوه هایش و پاییز را به باران و اندوه و برگ های رنگارنگ و ریزانش و زمستان را به سوز و سرما و برف هایش می شناسند
و همچنین طبیعتی است که ظاهری بیگانه از فصل های دیگر دارد. در این فصل از سال درختان برف پوشیده و گل ها اکثرا خشکیده و اگر بوته ای
سبز باشد. بر برگ هایش پتوی برفین نشسته است. کاج ها آن درختان آزاده و استوار هنوز رنگ امید دارند و سبز بودنشان را از دست نداده اند. عجب
است که می گویند برای اینکه گندم و اقسام گیاهان گندم گون برای اینکه زنده باشند باید پوشیده از برف بوده تا از سرمازدگی مصون بمانند و در فصل
مناسب به کمال برسند و این یعنی استفاده از عایقی سرد برای در امان ماندن از شرایط سردتر و خوب اگر این امر پوشیده شدن به وسیله ی برف
حکمت دیگری نیز داشته باشد من نمی دانم. اما عجیب تر از آن شکوفه های بعضی از درختان در این فصل از سال است. در صورتی که در حالت
عادی نباید چنین باشد. گمان می رود گرم شدن زمین توسط عوامل مصنوعی، باعث شده گرمای بی موقعی در این فصل پدید آمده و خوب،
طبع بلند گیاهان هم که می خواهد به کمال خود برسد، در طبیعتی که ظاهرا خارج از زمستان است شکوفه می دهد. بیچاره گیاه گرما
خورده فکر می کند زمستان تمام شده و وقت شکوفایی است. حال ممکن است افراد با دیدن این منظره ابتدا دچار شگفت زدگی شده و در صورت
بی خبری مباهات کنند به چنین درختی که در سخت ترین فصل سال شکوفه داده و افتخار ورزند که درختی آنقدر قوی بوده که
توانسته در زمستان شکوفه دهد و این را نشانه ی آبادانی نوع بشر بدانند ولی آگاهان می دانند که این حادثه دلسوزی دارد. زیرا استعداد یک درخت
فدای جهل و طمع بعضی از انسان ها شده است. تازه شاید درخت تازه در اوایل نونهالی باشد که همه می دانیم بقای جنگل نه به درخت کهنسال
بلکه به درخت نو نهال است. شاید این حادثه در اواخر فصل زمستان اگر برای درختی اتفاق بی افتد، امید نجات درخت باشد
(( که انشاالله نجات می یابد)) و بیچاره اگر در وسط یا اوایل زمستان بوده باید خدا نجاتش دهد و راه حلی که در این ماجرا می بینم این است که
می توان آن درخت را یا به گلخانه انتقال داد و یا از آن منطقه برد و در جایی که زمستان نیست کاشت. مسلما درخت گلخانه ای که دیگر درخت نیست.
چون مگر گلخانه چقدر سقفش بلند است که بخواهد به درخت فرصت اوج کمال را بدهد و یا اینکه چقدر از این گلخانه ها داریم؟ مشکل عمده این
است که اگر خواستیم درخت را به مکانی غیر از گلخانه ببریم آیا در مکان جدید دوام می آورد؟ تازه همه ی این ها در صورتی است که درخت قابل
حمل باشد.
***
وقتی برای یک گیاه با چنین مشکلاتی غم و اندوهی به دل انسان می نشیند پس در مورد آدمی چگونه است؟ برای انسان هایی که
در فصل های سخت زندگیشان ناگهان بر اثر حوادثی بی موقع شکوفا می شوند. چه اتفاقی می افتد؟ نمونه ای از این شکوفه های
زمستانی را می توان در میان دانش آموزان المپیادی مشاهده کرد که همه ی آن ها میل به کمال طلبی را در خود رشد و نمو داده اند. گرمای المپیاد
اگر در روزهای بهاری اتفاق می افتاد هیچ اشکالی نداشت. ولی از بدحادثه این باد گرم در شرایط سرد زمستانی می وزد. الحق که شکوفایی زیبایی
را ترتیب می دهد و آدمی از وجود این همه شکوفه لذت برده در دل احساس ضعف می کند، مخصوصا وقتی با یکی از خوش اخلاق های این جمع
طرح دوستی می ریزید. اگر پژمردگی افراد را نمی دیدم شاید حق نداشتم بگویم که گرمای بی موقعی می آید. اما من نوشته های کسی را خوانده
بودم که چند صباحی با بهار موعود بیشتر فاصله نداشت ولی موفق نشد از طریق المپیاد به دانشگاه راه پیدا کند و به همین علت الان احتمالا پشت
سد کنکور است. متنها در نوشته هایش پژمردگی دیده بودم که امید گذشت از کنکور از او گرفته شده بود. تازه کمال طلبی دانش آموزان المپیاد
نجوم در همین سال به گونه ای شده که طبق حرف هایشان در برنامه ی آسمان شب، اکثریت آنها میل به ادامه ی شکوفایی در راهی که پیموده اند
را ندارند. جالب آنکه بعضی از کسانی که در مسیر خودشان
شکوفا شده اند به منطقه ی دیگری رفتند و شد حکایت همان درخت های جابجا شده. عده ای که زیر برف کنکور رفته اند تا سرما آن ها را نخشکاند
و حکم شکوفا شدنشان در گرو این برف هاست. و عده ای با گرمای بی موقع در زمستان مواجه شده و به شکوفایی به ظاهر زیبا و به باطن ترسناک
دچار شده اند. همت در قامت این درختان ایستادگی می کند و زیباترین آنها، آنهایی هستند که به خدا توکل کرده اند. جدا که راه سرو قامتان
را اگر بخواهید بیابید ادامه ی راه بعضی از همین دوستان نیز می باشد. به آنها که به گرمای بی موقع مواجه شده اند می گویم گرمای وجود شما،
گرمای عشق است که خبر نمی کند که کی می آید و چونان بار زیبا و سنگینی است که آدمی از حمل آن خسته شده اما دل از آن جدا نمی کند.
می خواستم بگویم اگر نتوانستید در المپیاد پیروز شوید پژمرده نشوید که بهار را برای بقیه خزان کنید و بدانید خدا بندگانش را تنها نمی گذارد و انسانیت
مهمتر از این چیزها است. پس به باختی دلسرد نشوید و گرمایتان را حفظ کنید. بدانید چاره ی کار توکل و تلاش و صبر است و خدا با صبر کنندگان است
محمد لطیفی، 12 آذر سال 1391
آخرین ویرایش توسط مدیر