mohadaseh

New Member
ارسال ها
112
لایک ها
330
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سلامتیه کسی که به خاطر دوستش از دوست داشتن دست میکشه....
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

گرفته!دلمو ميگم!
وقتي به مرگ فكر ميكنم!به مردن...به اينكه آخرش جاي هممون يجاست..دلم بيشتر ميگيره...
چيه آخه؟واسه دوروز دنيا سگدو ميزنيم كه چي بشه آخرش؟
اين همه غم..اين همه غصه كه چي آخه؟
چرا زندگي ما آدما اينجوري شده؟
چرا انقد بي احساس شديم؟
چرا انقد سرد شديم؟
چرا داريم مثل سنگ ميشيمو راحت دل ميشكونيم؟
دلم گرفته!;لا از همه چي!
چقد اين روزا مرگو مير زياد شده!
انگاري منم خيلي موندني نيستم!
يه جوريم كلا!!همش به مردن فكر ميكنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

كاش نميرم....
كاش تا وقتي يكي نشديم نميرم...
دلم ميخواد تو آغوش گرم تو بميرم...
چون دلم ميخواد تو امن ترين مكان دنيا بميرم...
آره...تو آغوش تو...
تو آغوش مهربون تو...
با تماماين سرد بودنات..خيالت هنوز گرمه...
اشكايي كه پات ميريزم...هر روزو هرشب هنوز گرمه...
صدات هنوز تو گوشمه...
صداي نفس كشيدنات...برق چشات...نوع نگات...راه رفتنت...صدا كردنت...لبخند زدنت..عذر خواهي كردنت...
همه رو مرور ميكنم...
فقط حيف كه نيستي:(:(:(
كاش تموم شه اين دوريه لعنتي...به قول خودت دوس دارم اون روزايي كه زودتر پيش هميم برسه ولي بايد اين روزاي لعنتيو تحمل كرد!
 

S_A_M

New Member
ارسال ها
350
لایک ها
413
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

دیگر نمی خواهم بگویم " نمی توانم"
حتی اگر دیگران ایمان داشته باشند که من نمی توانم…
 

shabnam 3

New Member
ارسال ها
469
لایک ها
710
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

میخوام دیگه بت بگم عاشقم
میخوام بمونم پیشتو راه بدم
توروتو قلبم،جا بدم دستای گرمتو تو دستم
تا هر کی اومد ودید من کنارت نشستم
بفهمه باید بیخیالت شه اصلا...

92.11.25
12:30
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

دارم مي سوزم...تو آتيشي كه هيزماشو خودم جمع كردم....
كبريتو دادم دستت...قرار نبود تا وقتي باهم از .سط هيزماي جمع كردمون نرفتيم بيرون اون كبريتو روشن كني تا من توش بمونمو تو بيرونش...
بهت گفتم صبر كن...گفتم صبر كن منم بيام...
قرار بود باهم بريم...تو رفتيو فكر كردي منم كنارتم...اما متوجه نشدي كه لباسم به هيزما گير كرده...
كبريتو انداختي...
تو بيرون اون حلقه ي هيزمي بودي...حالا هم بيرون اون حلقه ي آتشيني...
اما من موندم تو اون هيزماي حلقوي!حالام بين يه عالمه آتيشم...
ديدي يه راه هست كه بياي و نجاتم بدي ... اما تا به سمت هم رفتيم...شدت آتيش سوزي بيشتر شد و ديگه هيچ راهي نموند...
ديگه نميبينمت:(
نيستي...
اين شعله هاي لعنتي نميذارن روي ماهتو ببينم:(
اين شعله ها تو رو از من گرفتنو ديگه انگار شديم هفت پشت غريبه...
غريبه هايي كه يه روز باهم آشنا بودن...
شريك درد و غم و شادي هم بودن...
اما اين شعله ها...
اين شعله هاي رنگي كه ميخواستيم خودمونو باهاشون گرم كنيم منو تو رو از هم گرفتن...
چيكار كنيم؟
چيكار كنيم تا ديگه انقد براي هم غريبه نباشيم؟
دلم گرفته:(
اين دوري...
اين شعله ها...
اين غريبگي ها...
همشوم منو دلتنگ تر ميكنه...
اين روزا زياد دلنوشته مي نويسم...
چون دلم زياد برات تنگ ميشه...
چون دلم زياد ميگيره...
ديگه از اينكه به خاطراتمون فكر كنمو اشك بريزم برام تكراري شدن!
يه چيز تازه ميخوام...
نه ...
كس ديگه منظورم نيست...
من فقط...
تو رو...
فقط تو رو ميخوام...
همه دلخوشيم اينه كه هنوز دوسم داري...
همه باورم اينه بالاخره آخرش منو تو با هميم...
همه اعتمادم اينه كه هنوز عاشقمي...
مثل همون روزا...
همون روزا كه ميگفتي اين دل مشغولي نميذاره به هدفام برسم...
ايراد نداره...بگذر..فعلا ازم بگذر...
چون منم ازت گذشتم...
بخاطر خودت...
ولي موقتي...
فقط تا همون روزي كه بايد نداشته باشمت...
فقط تا همون موقعي كه سرنوشتت معلوم بشه...
بعدش ديگه نميذارم...
ديگه نميذارم كسي تو رو از من بگيره...
فقط ميتونم تو اين فاصله ها و دلتنگيا براي اينكه حالت خوب شه بگم:
"دوست دارم"
هه!شايدم بهتر باشه اينو بگم:دوصت دارم با "ص" صابون كه همه تو كفش بمونن:)
همه موندن تو كفش البته...!
بذار بيشتر بمونن و من بيشتر به خودمو دلم افتخار كنم...
بذار به دلي كه بعد دل بستن به تو به هيچ كسي جز تو فكر نكرد واسه زندگيش افتخار كنم...
اون افتخار هم تازه با وجود تو به وجود اومد...
پس بذار به وجود موجود نازنيني مثل تو افتخار كنم:)
 

NILOU75

New Member
ارسال ها
266
لایک ها
292
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

بابا چرا همه دپرسن اینجا:4: :4: :4: :202:

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

بابا چرا همه دپرسن اینجا:4: :4: :4: :202:
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

بابا چرا همه دپرسن اینجا:4: :4: :4: :202:

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

بابا چرا همه دپرسن اینجا:4: :4: :4: :202:
من كه دپرس نيستم!
ميبين كه تو نوشته هام هم شكلك لبخند هست هم غمگين!
كلا همينجوريم!
يدقه شادم!يدقه غمگين!
كلافه شدن از دستم آشناهامون!
 

mohadaseh

New Member
ارسال ها
112
لایک ها
330
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

پسر خاله راس میگفت:


آدما نباس دوست پیدا کنن چون وقتی میرن


وقتی دیگه نمیشه بهشون زنگ بزنی


وفتی نمیتونی درد دل کنی


یا حتی باهاشون شوخی کنی و بخندی. . .


وهمه دوستی خلاصه میشه تو عکسهات و خاطراتت


هی بغض تو گلوت گیر میکنه


خفه ات میکنه


آدما باس همیشه تنها بمونن. . .
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

تو آینه یه مردی هست از جنس سنگ رو یخ...
میشناختمش از وقتی بچه بودم.....
یه مغز چاق داره یه هیکل لاغر....
برد رو دوس نداره با چشمک داور...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

alonegirl

Well-Known Member
ارسال ها
106
لایک ها
470
امتیاز
63
پاسخ : دلنوشته ها

خودنويس اشك هايم را مي سازد
من فكر مي كنم...او مي نويسد...لبانم مي خواند،چشمانم مي گريد.
چه خوب جوهر نوشيده اش به اشك هايم تبديل مي شود.
آيا كسي يا چيزي هست كه به اندازه ي او مرا سبك كند؟؟!نه،غم هايم زيادي سنگين است.

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

خودنويس اشك هايم را مي سازد
من فكر مي كنم...او مي نويسد...لبانم مي خواند،چشمانم مي گريد.
چه خوب جوهر نوشيده اش به اشك هايم تبديل مي شود.
آيا كسي يا چيزي هست كه به اندازه ي او مرا سبك كند؟؟!نه،غم هايم زيادي سنگين است.
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

چقدر باهات حرف دارم و چقدر خرابم....کاش لااقل بودی میدادی به پیامام حتی یه خط جوابم....
چرا نیستی؟؟؟؟؟؟چرا ؟ ها ؟ بخدا تا به من حرفی‌.... نزنی‌ نمیرم تو چرا واقعا رفتی‌؟
لااقل بگو در حدی نبودی که بخوام بهت فکر کنم به جای عوض کردن نسبت....
من ساده رو بگو حتی تا سفر در زمانم رفتم.... کردم هوس "نسبیت"!
هنوز تو فکرم چرا باید دل پاکت با لوس بازیاش خام شه؟؟؟
صبر میکردی یه کمی‌ از مشکلات زندگیم یخ هام آب شه
البته میدونم حق داری که میخوای با من نمونی
عشق که زوری نیس...آرمین تو که اینقدر نامرد نبودی
چی‌ میگم به خودم؟؟؟اون دیگه نیست پیشم
چشم، تو این المپیاد لعنتی هم طلا یا چه میدونم بیست میشم.....
ولی‌ چرا از سنگه قلب‌ها در این شهر تاریک
اسیر کابوسم تو یلدا‌ترین شب تاریخ....
کابوسی که نفسم رو تو سینه حبس میکنه
میبینم سطح داخلی "حلقه" انگشت دومیتو لمس میکنه....

هه... داره تنم میلرزه
واسه گفتن ادامه ش آرمین کوچولو میترسه.......
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

خسته شدم از فيلم بازي كردن آدمها...
خسته شدم از اين نقاب هاي كه به صورتشون ميزنن تا بقيه رو"بازي" بدن...
بدون بعد عذاب دادنم...همون آهي مياد سراغت كه بهت گفته بودم...

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

خدا دلم گرفته:(
گريونم خدا...
چيزايي كه ميشنوم يعني حقيقته؟:(
چيزايي كه ميگن دربارش يعني درسته؟
يعني من...
خدا من كه تو اين راه خيلي اذيت شدم:(
من چرا؟
مني كه از همه چي گذشتم تا اون آروم باشه چرا؟
ميبيني خدا؟
عاقبت منه ها...
همون مريم كوچولو:(
هموني كه از همون بچگي اسباب بازياشو ميداد به دوستاش...دوستاش خرابش ميكردن بعد كه مامان باباش ميديدن اسباباشو دعواش ميكردن:(ميگفتن دروغ ميگه:(
خدا؟:(
چرا من؟
چرا مني كه همه ميدونستن عشقم چقد پاكه و واسش حاضرم بميرم؟:(
خدا خودت حالمو خوب كن...
خودت دادي...خودت گرفتيش...
نذار يكي ديگه هم مثل من شه:(

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

الان هيچكس جز تو حالمو نميفهمه خدا...
تنها شدم...
ديگه براي هميشه:(
ديگه باورش ندارم خدا:(
يعني بهم دروغ ميگفت؟:(:(:(:20::20::20:
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

خلاصه نبینـــم پکـــریــــا...
راضی باش مث ذکـریـــا...
(در خطاب به همه اون دوستایی که فردا اینجور:226:میرن سر جلسه....سوالارو میبینن اینجور:227::188::102::29::219::106:میشن.... اینجور :190::47:برمیگردن)

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

یعنی خوشم میاد هر کی ناراحته به خودش میگه کوچولو:4:
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

ترجیح میدیم ملت فکر کنن اوباشیم..تا اینکه صاحب یه مغز گرد و توخالی مثل oباشیم
---------------
در حسرتم...
مثل ریش و سبیلی که یه عمره مونده تو حسرت تیغ ژیلت....
مثل ژان وال ژانی که خیلی وقته دلش جامونده پیش کوزت....
 

S_A_M

New Member
ارسال ها
350
لایک ها
413
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

زندگی از این که فکرش رو میکردم سخت تر و زیبا تر است!
در عمق سختی اش شیرینی نهفته است!
گاه باید لنز دوربینتو عوض کنی!
گاهی هم فیلتر ت مشکل داره خوبی هارو جذب نمیکنه!
پس هر جور نگاه کنی مشکل از خودته که چیزای زیبا رو نمی بینی!
خودتو عوض کن ....دنیا عوض نمیشه!
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

سلام...
اين نوشته اي كه ميخوام بنويسم واسه 29 بهمنه ، مسابقه ي انشاي نماز بود در سطح شهري فعلا فكر كنم!
بعد به ما چند تا كلمه دادن!گفتن تو نيم ساعت بشين انشا بنويس!
اونايي كه جزء كلمات بودو رو زيرش خط ميكشم...
خوشحال ميشم نظر بديد:)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
باز هم شروع شد...
لحظه هاي دلتنگي...
لحظه ي غروب آفتاب...
لحظه هايي كه بايد تو را صدا كنم...بايد تو را صدا كنم تا باز هم به كمك من بيايي.
بانگ اذان در گوشم ميپيچد...اكنون وقت اطاعت از فرمان توست..فرمان الهي...فرمان خدا...ميخواهم با آمادگي كامل براي تكميل وظيفه انساني خود راخالص ساخته و با تو به گفنگو بپردازم...بايد به تو ثابت كنم مالك حقيقي قلب من...
بايد ثابت كنم كه به تو ايمان دارم آن هم نه يك ايمان سست...ايمان واقعي ؛ در اين لحظات كه صداي اذان قلب مرا تسخير كرده بهترين كار آماده شدبراي نماز است...وضو ميگيرم..باآبي كه تو آن را به من بخشيده اي وضو ميگيرم...و انگار جاني دوباره ميابم...سجاده ي آبي رنگم را باز ميكنم..چادر سفيدم را كه با گل هايي قرمز مزين شده سر ميكنم..حالا آماده ي انجام وظيفه ام هستم...اقامه ميگويم...دلم هواي سجده طولاني كرده است...از آن سجده ها كه مرا فقط مست تو ميكند...اقامه را كه خواندم به نيت رضايت تو از بندگي ام و پذيرفتن نماز هايم ، نمازم را آغاز ميكنم ؛ حمد و سوره ميخوانم...به تو نزديك تر شده ام...به ركوع ميروم...لبخندت را با تمام وجود حس ميكنم...حال نوبت همان سجده ي طولاني است ... چه لذتي دارد وقتي براي معشوق خود عزيز مي شوي! پس از سجده اي به ياد ماندني از جا بر ميخيزم و شروع ميكنم به خواندن دوباره ي حمد و سوره...وحالا نوبت قنوت است...با ت كه حرف مي زنم قلبم آرام ميشود!
چند دقيقه بعد به اتمام نماز نزديك مي گردم...صدايت را مي شنوم!ميگويي: "تو بنده من هستي...معشوق من هستي...هان!ببين چگونه از ابليس گذشتم....بنگر كه چقدر عاشقت بودم كه براي اينكه او به تو سجده نكرد آن را از خودم دور كردم ...اوخواست تو را از من بگيرد اما تو هنوز هم با شنيدن اذان مست من مي شوي و نميداني چقدر خوشحال ميشوم"
اين صداهايي است كه با خواندن نماز مي شنوم!نميدانم شايد يك خيال است!خيالي شيرين...!
حال كه انقدر به تو نزديك شده ام تشهد را با بهترين صوت ممكن در دلم ميخوانم...و پس از آن سلام پاياني ؛ سلامي كه ميگويد نمازت پايات يافت و بندگي آغاز شد...اكنون احساس سبك بالي ميكنم...چون بنده ي تو شدم...
يك بنده ي خالص و عاشق!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

iman HN

New Member
ارسال ها
1,757
لایک ها
2,646
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

من از این شعر واقعا خوشم میاد...امیدوارم شما هم همین طور باشید...اولین بار تو اخراجی ها شنیدمش بعد خیلی جاهای دیگه:
در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند/گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!
 

bahareh.s

New Member
ارسال ها
12
لایک ها
67
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

گاهی خراب کردن پل ها چیز بدی نیست...
چون باعث میشود نتوانید به جایی برگردید که از همان ابتدا هرگز نباید قدم میگذاشتید.....

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

چه بسا افرادی که حتی رانندگی بلد نیستند.ولی.........به چه زیبایی دورزدن را بلدند!!!!!
 

faezeh iq

New Member
ارسال ها
179
لایک ها
135
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

همرنگ جماعت شدن سخت است...
سخت است صدای درونت را خفه کنی و مدام حس کنی چیزی در وجودت لگدمال خود خواهی دیگران میشود
هنوز پاسخ خیلی از سوالاتم را نیافتم... هنوز خیلی از حس ها برایم مبهم است
بعضی وقتها تا می توانم میخندم به حماقت خیلی ها.. ک با دروغ روزشان را شب میکنند
همان هایی که تا کنارشان منیشینی با حرف های امروزشان حرف های دیروزشان را نقض میکنند...
گاهی دوس دارم بی هیچ درنگی بر سرشان داد بزنم احمق میدانم دروغ میگویی فسفرت را نسوزان ...
 
بالا