بابا masoomehخیلی هنرمندیا!!!
فکر کردم فقط خودم از این کثیف کاریا خوشم میاد!!!
من وقتی کوچیک بودم خونه مادرجونم همین کارو میکردم به اتفاق دایی کوچیکم البته نه به این شدت
آب+برگ درختا+گل+گل+(این 2 تا فرق داشت با هم)+هر جونور کوچیکی که پیدا میکردم+هرگونه شی ئ کثیف هم میزدم فشارشون میدادم عصاره میگرفتم (البته دور از چشم بقیه)
بعد تو لیوان میذاشتم جلو در ورودی!!!میگفتم دزد بیاد تشنش میشه اینارو میخوره بعد میمیره
عجب IQای داشتم از همون اول
چرا موندم تو ایران خدا میدونه!!!!!!!!!!!!!
اما اگه من بودم میدادم بخوره دوستت اون غذارو!!!
البته من که هنوز خوابگاه نرفتم اما از حالا دلم برای هم خوابگاهیام میسوزه!!!
مدرسمون چون نمونه دولتی بود خوابگاه داشت!!من خیلی میرفتم خوابگاه پیش دوستام البته با سرپرستا 6 بودم کاری نداشتنم!!از طرفی درسا اون سالای اول سنگین نبود!!!
خلاصه یه شب همه خوابیدن!!طفلیا بهم لطف کردن تختشونم دادن!!وقتی چراغا خاموش شد من بیدار موندم !!ساعتای 2 نصفه شب بود یا زودتر ابزار لازم رو که با خودم برده بودم برداشتم
زغال+استمپ!!!!!!!!!!!
شروع کردم کف پاهای همشونو استمپ زدم ماشاله اینقدرم خوابشون سنگین بود!!!وقتی کامل کف پاهای همشون رنگی شد(البته بدون دخالت دست )
فهمیدم طاقتشون خوبه!!!شروع کردم با زغال رو صورت همشون خط کشیدم البته به آرومی!!!برا بعضیاشون سبیل برا بعضیاشون ابرو کمونی و پیوسته!!!بعد با خیال راحت خوابیدم!!!
صبح که بیدار شدن همشون جیغ میزدن!!بعضاشون که صورتاشونم قرمز بود واسه وضو دادشون در اومده بود!!!!!!هرچند من لو رفتم اما کلی خندیدیم بعدش!!!
نظیر این کارا زیاد کردم !!!!!!!!!عجب روزایی بود!!!عجب آدمای باحالی بودن دور و برم
جواب بیهمتارو هم یادم رفت بگم:
من اگه جای شما بودم واسه 1-2 بار به اون بنده خدا توضیح میدادم!!!اگه واسم مهم بود 10 بار!!!اگه میخواست به حرفم کنه چه بهتر اما اگه نخواستم بهش میگم دیگه مهم نیست واسم!!
اما بعدا هم بهش یاد آوری میکنم که یادته چی گفتم بهت!!!
فقط کاش بشه ببینیش بعدا